واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: «مرا كسي نساخت، خدا ساخت»نگاهي به زندگي و اشعار قرآني دكتر «علي شريعتي»
گروه ادب: هر ملتي پيوسته به نام چهرههاي نامآور خود ميبالد و دكتر «علي شريعتي» يكي از همان مفاخر ماندگار كشور ما است كه عشق، ايمان و قلم خود با خلق آثار باارزش در راه آرمانهايش نهاد.
به گزارش خبرگزاري قرآني ايران (ايكنا) آناني كه براي رشد، سربلندي، آگاهي، توانايي، تعالي و آزادي مردم همروزگار خويش همه كوشش خود را به كار برده و اغلب جان بر سر باورشان نهادهاند، كساني بودهاند كه از آسايش خود گذشته و پاي در قلمرو فرسايش و ايثار گذاشتهاند و بيداري مردم را بر هر چيز ديگري ترجيح داده و تا افقهاي شهادت پيش راندهاند.
در افق تاريخ كشور بزرگ ما ايران، از اين ستارگان نوراني بسيار درخشيدهاند؛ ستارگاني به نوبه خود، بر تاريكيهاي غليظ برآشفته از آفتاب عشق و عدالت و آزادي، گفتنيهاي فراوان گفتهاند. بنابراين طلوع سپيده در كشور شب مديون نورافشاني كساني است كه مثل آتشفشان عليه يلداي خفقان شوريدهاند.
در اينبين دكتر «علي شريعتي»، يكي از نامداراني است كه در سالهاي سياه جهل و استبداد درخشيد. او همچون معماران متفكر انقلابي پيش از خود مانند «سيد جمالالدين اسدآبادي» و «علامه اقبال لاهوري» به تجديد بناي انديشه مذهبي همت گماشت. سخنان او همچون فريادي پرطنين همگان را از خواب بيخبري بيدار ساخت و همچون نسيمي روحبخش، جان و دل آدميان را آكنده از طراوات و تازگي كرد.
نگاهي به زندگي دكتر علي شريعتي
در دوم آذرماه سال 1312 هــ.ق در يكي ازتوابع روستاي «مزينان» به نام «كاهك» فرزندي به دنيا آمد كه پدر انديشمند او كودك را «علي» ناميد. دهستان مزينان در قلمرو شهرستان «سبزوار» و در منطقه جلگه واقع است و در مجموع، منطقهاي كويري به حساب ميآيد.
بيآبي، خشكي زمين و بينتيجه ماندن نبرد با طبيعت، قناعت و راضي بودن را در ساكنان كوير پديد ميآورد.
به گفتهي شريعتي در كتاب «كوير»، «كوير تاريخي است كه در صورت جغرافيا نمايان شده است» يا اينكه «كوير انتهاي زمين است».
پدرعلي، استاد مرحوم «محمدتقي شريعتي» در سال 1311 با دختر روستايي از اهالي كاهك به نام «زهرا اميني» ازدواج كرد.
در سالهايي كه علي دوران كودكي و نوجواني خود را طي ميكرد، ذهن زلال و تيز او شاهد كوششهاي پدر و تلاش بيامان او براي اسلام و مذهبي بود كه مايه عزت و عامل بيداري و آگاهي باشد.
علي در سيزدهسالگي وارد دبيرستان شد. عشق و علاقه او به مطالعه كتابهاي فلسفي و عرفاني به حدي بود كه كمكم باعث هراس اطرافيانش ميشد.
او در شانزده سالگي، سيكل اول را در دبيرستان فردوسي تمام كرد و در دانشسراي مقدماتي «مركز تربيت معلم» آن زمان، نامنويسي كرد.
در سال دوم دانشسرا كه همزمان با اوجگيري نهضت ملي بود، فعاليتهاي انقلابي وي شديدتر شد. از ميان نيروهاي ملي و مذهبي، گروهي از جوانان گرد هم جمع شدند و پس از بحثها و گفتوگوهاي طولاني، مكتب فكري جديدي را به نام «نهضت خداپرستان» بنيان نهادند. در سال 1331 اولين بازداشت شريعتي اتفاق افتاد؛ علت بازداشت اعتراض به روي كارآمدن قوامالسلطنه بود. هر چند اين بازداشت كمتر از نصف روز به طول انجاميد، اما فصلي نو در زندگي او آغاز شد؛ فصلي كه از علي، روشنفكري مسئول و حساس نسبت به سرنوشت ملتش ساخت. او در همان سال انجمن اسلامي دانشآموزان و دانشجويان را تأسيس كرد و در مدت هشت سال جلسات هفتگي آن را كه سخنراني و بحث و تحقيق در مسائل فكري و مكتبهاي فلسفي و اجتماعي بود، برعهده داشت و در همان سال كتاب «ابوذر غفاري» را با كمك پدر دانشمند خود ترجمه كرد.
به اين ترتيب دوران كودكي و نوجواني علي سرآمد و او در آغاز جواني خويش، فصل جديد و پرباري را تجربه كرد؛ فصلي كه نشان داد ستارهاي نوراني درخشيدن گرفتهاست.
آشنايي او با «پوران شريعت رضوي» در دانشكده ادبيات منجر به ازدواج آن دو در سال 1337 شد و پس از چند ماه زندگي مشترك به علت موافقت با بورسيه تحصيلي او در اوايل خردادماه 1338 براي ادامه تحصيل راهي فرانسه شد. در طول دوران تحصيل در اروپا علاوه بر نهضت آزاديبخش الجزاير با ديگر نهضتهاي ملي افريقا و آسيا، آشنايي پيدا كرد و به دنبال افشاي شهادت «پاتريس لومومبا» در 1961 تظاهرات وسيعي از سوي سياهپوستان در مقابل سفارت بلژيك در پاريس سازمان يافته بود كه منجر به حملهي پليس و دستگيري عدهي زيادي از جمله دكتر علي شريعتي شد.
او در سال 1963 با درجه دكتري فارغالتحصيل شد و پس از مدتي به همراه خانواده و سه فرزندش به ايران بازگشت و در مرز بازرگان توسط مأموران ساواك دستگير شد.
وي پس از پنج سال تحصيل و آموختن و فعاليت سياسي در اروپا، با شهيد «محمدرضا باهنر» و شهيد دكتر «بهشتي» كه از مسئولان بررسي كتب ديني بودند، همكاري كرد. ترجمه كتاب «سلمان پاك» اثر «پروفسور لوئي» حاصل تلاش او در اين دوره است. از سال 1345 بهعنوان استاديار رشتهي تاريخ در دانشكدهي ادبيات فردوسي مشهد استخدام شد.
چاپ كتاب «اسلامشناسي» و موفقيت درسهاي دكتر علي شريعتي در دانشكدهي ادبيات فردوسي مشهد و ايراد سخنرانيهاي او در حسينيه ارشاد در تهران موجب شد كه دانشكدههاي ديگر ايران از او تقاضاي سخنراني كنند؛ اين سخنرانيها از نيمهي دوم سال 1347 آغاز شد. مجموعهي اين فعاليتها مسئولان دانشگاه را بر آن داشت كه ارتباط او با دانشجويان را قطع كنند و به كلاسهاي وي كه در واقع به جلسات سياسي ـ فرهنگي بيشتر شباهت داشت، خاتمه دهند.
در پي اين كشمكشها و دستور شفاهي ساواك به دانشگاه مشهد كلاسهاي درس او، از مهرماه 1350، رسماً تعطيل شد. از اواخر آبان ماه 51 بهدليل سخنرانيهاي ضد رژيم، زندگي مخفي وي آغاز شد و پس از چندماه زندگي مخفي در مهرماه سال 1352 خود را به ساواك معرفي كرد كه تا 18 ماه او را در سلول انفرادي زنداني كردند كه نهايتاً در اواخر اسفند ماه سال 53 او از زندان آزاد شد و بدين ترتيب مهمترين فصل زندگي اجتماعي و سياسي وي خاتمه يافت.
دكتر شريعتي نهايتاً در روز 26 ارديبهشت سال 1356 از ايران، به مقصد بلژيك ايران را ترك كرد و پس از اقامتي سه روزه در بروكسل عازم انگلستان شد و در منزل يكي از بستگان نزديك همسر خود اقامت گزيد و پس از گذشت يك ماه در 29 خرداد همان سال به نحو مشكوك درگذشت و با مشورت استاد محمد تقي شريعتي و كمك دوستان و ياران او از جمله شهيد «دكتر چمران» و «امام موسيصدر» در جوار حرم مطهر حضرت زينب(س) در سوريه به خاك سپرده شد.
نگاهي به اشعار قرآني دكتر علي شريعتي
از عوامل تأثيرگذار سخنان شريعتي، بلاغت و شيوايي او در گستره سخن و از آن زيباتر و شورانگيزتر عرصهي نثر او است كه گاهي تا مرز شعري دلانگيز پيش ميرود. آنچه را شريعتي «كويريات» ميخوانده و خود بدان علاقهمند بود، شعرهايي است كه گاه به صورت موزون و گاه آهنگين و نثرگونه سروده شدهاند و بيانگر جوششهاي دروني اويند.
شريعتي در سن بيست سالگي نخستين شعر خود را در اعتراض به سالهاي سياه خفقان و ديكتاتوري سروده است:
«در شبي اين چنين وحشتافزا
ميروم در پي آرزويي
در پي يار گمگشته خويش
ميكنم هر كجا جستجويي
صبر كن اي دل آرزومند
كاين شب تيرهدل روز گردد
نور حق بر سياهي باطل
تا مگر باز پيروز گردد
باش تا سرزند آفتابي
وين شب وحشتافزا سرآيد
دور ظلم و ستم طي شود باز
روزگاري از اين خوشتر آيد.»
«معلم كبير» نيز همچون مولاناي بزرگ با «الهام از قرآن كريم» حكايت را براي وضوح بهتر انديشه و مقصود بيان ميكند و قلم خود را در مسير آگاهي، حكمت، تعقل و هدايت ميراند تا انسان را از خواب چندين ساله غفلت بيدار كند؛ چنان كه با اشاره به آيهي 14 سورهي مباركه «الرحمن» كه ميفرمايد: «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ: انسان را از گل خشكيده سفالمانند، آفريد.»
ميگويد:
«مرا كسي نساخت، خدا ساخت
نه آن چنان كه «كسي ميخواست»
كه من كسي نداشتم
او بود كه مرا ساخت آنچنان كه خودش خواست
من يك گل بيصاحب بودم
مرا از روح خود در آن دميد»
و در اشعار زير با اشاره به آيهي 17 و 16 سوره ي مباركهي «مريم» كه ميفرمايد: «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَاناً شَرْقِيّاً (16)؛ در اين كتاب از مريم ياد كن، آنگاه كه از كسان خود، در مكانى شرقى به كنارى شتافت» و «فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً ﴿17﴾؛ در برابر آنان پردهاى بر خود گرفت. پس روح خود را به سوى او فرستاديم تا به [شكل] بشرى خوشاندام بر او نمايان شد.» ميگويد:
«و مسيح متولد شد
گلي سپيد بردامني روييد
كه بر آن تنها و تنها «روح القدس» نشسته بود
غنچه عشقي بر شاخهي سبزي
كه از بوسهي عاشقانهي نسيمي بارور شده بود
نسيمي كه از دم پاك خداوند
در «هواي مريم» برخاسته بود
روح شگفتني كه از كالبد زيبايي «كلمه» سركشيده بود
كلمهاي با قلم زرين خداوند
بر دفتر ابر فام روح ناآرام را مريم
نقش شده بود»
در شعر زير نيز باتوجه به آيهي 8 و 9 سورهي «قيامت» كه ميفرمايد: «وَخَسَفَ الْقَمَرُ (8﴾؛ و ماه بينور گردد»، «وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ﴿9﴾ و خورشيد و ماه يك جا جمع شوند»، چنين ميسرايد:
«آن ساعت در رسيد
و ماه شگافته شد
و آسمان در هم شكست
و ستارهها فرو ريختند
و كوهها پا به فرار گذاشتند
و درياها از وحشت، سراسيمه بگريختند
و قيامتي برپا شد
قيامتي در همه چيز، در همه جا
قيامتي در كلمات
قيامتي در نگاه و قيامتي در درون
دوزخ و برزخ و ... بالاخره بهشت»
و در جايي با اشاره به سوگند خداوند به «قلم»، تمامي عشق خود را در قلم ميبيند
«هر كسي توتمي دارد
و توتم من «قلم» است
قلم، توتم قبيلهي من است
و اين اشعار يادآور آيهي 1 سورهي مباركهي قلم است كه ميفرمايد: «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ؛ سوگند به قلم و آنچه مىنويسد»
در مطلبي با عنوان «امانت خدا» در كتاب جاودانهي «هبوط» ميگويد:
خدا، انسان و عشق
اين است امانتي كه بر دوش آدم، سنگيني ميكند
و اين است آن «پيماني»
كه در نخستين بامداد خلقت با خدا بستيم
و خلافت او را در كوير زمين تعهد كرديم
ما براي همين هبوط كرديم
و اينچنين است كه به سوي بازميگرديم
در اين جا شريعتي از امانتي سخن ميگويد كه خداوند در آيهي 72 سورهي احزاب «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولاً ﴿ما امانت [الهى و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم، پس، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند، «ولى» انسان آن را برداشت، راستى او ستمگرى نادان بود.»
از آن سخن گفته است؛ امانتي كه حافظ نيز بر اين اعتقاد بود قرعه فالش را به نام انسانها زدهاند:
«آسمان بار امانت نتوانست كشيد/ قرعهي فال به نام من ديوانه زدند»
شريعتي يكهتاز عرصه روشنفكري ديني
با شنيدن نام شريعتي آن چه در ذهن نقش ميبندد شور و آزادگي است. شريعتي يكهتازه عرصه روشنفكري ديني در دوران معاصر است. او تمامي داشتههاي خود را در خدمت دين قرار داد و از بسياري از خواستهها چشم پوشيد.
دانش، غيرت، جسارت و هنر شريعتي به بهترين شكلي بازگو كننده رنجهايي بود كه او ميكشيد و بيانگر دردهايي است كه مردم اين ديار پيوسته با آن چهرهبهچهره بودهاند. وي در شعرهايش غم و شادي، فريادها و آرزوها را به روايت نشسته است؛ شعر شريعتي آيينه تمامنماي آن چيزي است كه در آن وجود پرغوغا ميگذشت.
از نگاه شريعتي بزرگترين رنج و علل ناهنجاري انسان امروز فلسفي، درد بيخبري، بيگانگي از من حقيقي خويش و خلأ يك آرمان الهي است و تنها راه گريز از آن گشودن دريچهاي به سوي «جهانبيني الهي» و هدايت انسان سرگردان به سوي خدا و دين و مذهب است. او با آفريدن آثار بيشمار، هزاران انسان را از عبث بيهودگي و ابتذال نجات داده و زنده كرده است؛ بهطوريكه نميتوان با زبان و قلم معمولي او را شناخت. از شريعتي بايد با زبان «كويريات» و «گفتوگوهاي تنهايي» و «خط سوم شمس تبريزي» سخن گفت؛ زيرا آثار وي در اين خشكسالي و عصر ماشينيسم به منزله باران رحمت است.
خبرنگار: معصومه كلانكي
چهارشنبه 29 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 354]