پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1849938786
- عصری كه امام خمينی(ره) رقم زده است
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
انسان عصر پس از خمينى، هرچه هم غربى و غربزده باشد، باز هم در فضايى نفس مىكشد و در تاريخى زندگى مىكند كه خمينى آن را رقم زده است. متن يادداشت حجت الاسلام والمسلمين غفوري به شرح ذيل است: تن خاكى و صورت مادى انسانها زوالپذير است و حقيقت مرگ در نهايت همه را به كام خود مىكشد، در اين ميان، ميليونها و ميلياردها انسان به اين دنيا آمدهاند، ولى با رفتنشان نه تنها خود مردهاند، بلكه نامشان نيز از دفتر اذهان و كتاب قطور تاريخ جهان پاك شده است و خاطرهشان به همراه جسمشان مرده است؛ حال آنكه گروهى ديگر نام خود را بر صفحه اذهان حك كرده و گوشهاى از كتاب تاريخ را به نام خود نامگذارى كردهاند، اينان به درست يا به غلط، خوب يا بد، پليد يا فرشتهخو، انسانهايى توانا، بزرگ و اثرگذار بودهاند، هرچند جسم آنها از اين عالم خاكى محو شده است، اما نامشان به نيكى يا به بدى در تاريخ ماندگار شده است. اما گروهى ديگر از اين نيز پا را فراتر نهادهاند، بزرگمردانى كه نه در پى ثروت و مقام در تاريخ بودهاند و نه در پى جاويدان نمودن نام خود، بلكه تاريخ بشر، ساخته دست و عمل آنهاست. مردانى كه نام خود را در دفتر تاريخ ثبت نكردند، بلكه فصلى جديد در تاريخ بشر ايجاد كردند كه در آن فصل، همه چيز تحت تأثير حضور سيطره و آثار جاويدان آنهاست، آنها كه نه تنها خود را بلكه بشريت و سير تحول و حركت مادى و معنوى انسانها را تغيير دادند و امام خمينى(ره) از اين دست بود. آرى خمينى يك حقيقت هميشه زنده است نه از آن رو كه نامش هنوز در خاطرهها مىدرخشد و يادآور اعتلا و بزرگى انسان است و نه از آن رو كه آرمانش در نجات بشريت هنوز زنده و بالنده است و نه از آن رو كه ميراث بزرگش و انقلابى كه او پايه نهاد، هنوز پابرجا و استوار به راهى كه او معين كرد مىرود، خمينى زنده است و تا بشريت باقى است او زنده خواهد ماند؛ چرا كه بشر از تشعشع نور او و تأثير حضور او و تغييرى كه او به مدد الهى در تاريخ زندگى انسانها ايجاد كرد گريزى ندارد. انسان عصر پس از خمينى، هرچه هم غربى و غربزده باشد، باز هم در فضايى نفس مىكشد و در تاريخى زندگى مىكند كه خمينى آن را رقم زده است. آرى خمينى يك حقيقت هميشه زنده است؛ چرا كه عصر ما عصر خمينى است و از اين به بعد هرچه بيايد متأثر از اوست. امام خمينى(ره) از جمله كم نظيرترين رهبران جهان بود كه در عين اقتدار و در اوج قدرت، نه تنها خود را كاملاً خدمتگزار مردم مىدانست و هدف خدمتگزارى به مردم را براى خود از جمله مهمترين اهداف مىدانست، بلكه صراحتاً به اين خدمتگزارى و خدمت به مردم افتخار مىكرد. امام خمينى(ره) شعار خدمتگزارى را به عنوان يك ژست سياسى مطرح نمىكرد، بلكه حقيقتاً در پى خدمت به مردم بود و بر اينكه مردم او را خدمتگزار خود بدانند، اصرار داشت: «اگر به من بگويند خدمتگزار، بهتر از اين است كه بگويند رهبر، رهبرى مطرح نيست، خدمتگزارى مطرح است.» «من را هم به خدمتگزارى قبول كنيد كه من خدمتگزار هستم و تا آخر خدمتگزارم»، «من خدمتگزار شما باشم بهتر است تا اسم رهبرى.» با مراجعه به مجموعه بيانات و نوشتههاى حضرت امام در صحيفه امام، مىتوان بيش از صد مورد تصريح ايشان به اينكه «من خدمتگزار ملت هستم» را يافت. مقام معظم رهبرى كه به حق از شاگردان و رهروان حقيقى راه امام راحل بودهاند، در فقدان آن يگانه دوران بارها و بارها به تشريح ابعاد مختلف وجودى او پرداختهاند. ايشان بعضى از ابعاد شخصيتى و دستاوردهاى امام را در خطبههاى نمازجمعه 14 خرداد و 9 تير 1378 و 23 تير 1368 چنين بر شمردهاند: احياى اسلام؛ اعاده روح عزت مسلمين؛ ايجاد احساس درك «امت اسلامى»؛ از بين بردن رژيمى پليد و وابسته؛ ايجاد حكومتى بر مبناى اسلام؛ ايجاد نهضت جهانى اسلام؛ احياى فقه شيعه؛ ابطال باورهاى غلط در باب اخلاق فردى حكام؛ احياى روحيه خودباورى؛ عملى كردن اصل نه شرقى، نه غربى. متن ذيل خلاصهاى از اين سه خطبه است. سخن ما درباره خصوصيات اين مرد بزرگ و اين يادگار پيامبران و اولياى الهى در زمان ماست. از جمله خصوصيات امام كه من در طول 37 سال آشنايى با او شناختم، خردمندى و دانايى بود. لذا در هر جايى كه از وجود او چيزى بروز كرد، نشانه اين دانايى و خردمندى در آن ديده شد. در ميدان دانشهاى تخصصىِ خود او - يعنى فلسفه، فقه، عرفان، اصول، اخلاق - همه جا اين دانايى و عمق و اين گوهر درخشانِ خردمندى بروز كرد؛ حرف نو و سخن تازه به ميدان آورد و به تكرار سخن گذشتگان اكتفا نكرد. خصوصيت ديگر او، ديندارى و ايمانِ روشنبينانه بود. او متعبد بود؛ اما تعبدى دور از تحجر و توقف. او روشنبين و روشنفكر و نوآور در مباحث دينى بود؛ اما نوآورى دور از لاقيديهاى نوآوران. او مظهر نوآورى علمى و تبحّر در فقه و اصول بود. او متدين و متعبد، اما درعينحال روشنبين و آگاه و بكار گيرنده خرد، با آفاق عظيم در مسائل اعتقادى و عملى بود؛ ديندارى كه به يادآورنده ديندارىهاى عصر نبوت يا جلوههايى از عصر معصومين(علیهم السلام) بود. از ديگر خصوصيات او شجاعت و دليرى و جاننثارى او بود؛ آماده بود كه در آنجايى كه او حق مىگويد و دنيا باطل مىگويد، با آن دنيا مواجه بشود. اينكه در يكى از بيانيههاى خود فرمود: «اگر استكبار جهانى، دين ما را تهديد كند، ما هم همه دنياى او را تهديد خواهيم كرد.» راست مىگفت؛ مىتوانست در مقابل دنيايى بايستد؛ همچنان كه آن روزى كه اين فرياد را در سال 1341 در قم بلند كرد، اولِ كار، كسى با او نبود. بعد هم قضيه تبعيد ايشان از عراق و شروع هجرت آن بزرگوار به كويت و سپس به فرانسه بود؛ كه فرمود اگر به من اجازه اقامت در كشورى ندهند، فرودگاه به فرودگاه خواهم رفت و پيامم را به همه دنيا خواهم رساند. آن عظمت، آن شجاعت، آن شرح صدر، آن استقامت كمنظير، آن قدرت رهبرى الهى و پيامبرگونه، باز خودش را در اينجا نشان داد؛ اين هم بُعد جديدى از ابعاد شخصيت آن بزگوار بود؛ بعد هم كه جريانِ آمدن ايشان به ايران و مواجهه با آن قضايا و تشكيل نظام جمهورى اسلامى بود. آنچه كه در دوره بعد از تشكيل نظام اسلامى، از ابعاد وجودى امام مشاهده شد، به نظر من به مراتب مهمتر و عظيمتر بود از آنچه كه قبلاً ديده شده بود. در اين دوران، امام - اين شخصيت برجسته و ممتاز - در دو بُعد و دو چهره مشاهده مىشود: در دوران حكومت، يك چهره، چهره رهبر و زمامدار است؛ يك چهره، چهره يك زاهد و عارف. تركيب اين دو با هم، از آن كارهايى است كه جز در پيامبران، جز در مثل داود و سليمان، جز در پيامبرى مثل پيامبر خاتم(صلی الله علیه و آله) انسان نمىتواند ديگر پيدا بكند. در چهره يك حاكم و زمامدار و رهبر، امامِ بزرگوار مردى هوشيار، با شهامت، با تدبير، با ابتكار و دريادل بود؛ امواج سهمگين در مقابل او چيز كماهميتى محسوب مىشدند؛ هيچ حادثه سنگينى نبود كه بتواند او را شكست بدهد؛ او را به خضوع در مقابل آن حادثه وادار كند. همه حوادث تلخ و سختى كه در زمان دهساله رهبرىِ آن بزرگوار پيش آمد - كه خيلى زياد هم بود - امام از همه آنها بزرگتر بود. هيچكدام از اين حوادث - آن جنگ، آن حمله امريكا، آن توطئههاى كودتا، آن ترورهاى عجيب و غريب، آن محاصره اقتصادى، آن كارهاى عظيم و عجيب و غريبى كه دشمنان با شكلهاى مختلف مىكردند - نمىتوانست اين مرد بزرگ را دچار احساس ضعف و شكست بكند؛ از همه اين حوادث، قوىتر و بزرگتر بود. در وراى همه اين جلوهها و چهرهها، همين انسان، در چهره زندگى شخصى و خصوصى خود، وقتى انسان آنجا را نگاه مىكند، او را در چهره يك انسان زاهد و عارف و منقطع از دنيا مىبيند. البته منظور، دنياى بد است؛ همان چيزى كه خود او مىگفت دنياى بد آن چيزى است كه در درون شماست؛ اين ظواهر طبيعت - زمين و درخت و آسمان و اختراعات و امثال اينها - دنياى بد نيست؛ اينها نعمتهاى خداست؛ بايد اينها را آباد كرد. دنياى بد، آن خودخواهى، آن افزونطلبى، آن احساس تعلقى است كه در درون توست؛ امام از اين دنياى بد بهكلى منقطع بود. او اهل خلوت، اهل عبادت، اهل گريه نيمهشب، اهل دعا، تضرع، ارتباط با خدا، شعر و معنويت و عرفان و ذوق و حال بود. آن مردى كه چهره او دشمنان ملت ايران را مىترساند و به خود مىلرزاند، آن سد مستحكم و كوه استوار، وقتى كه اين مسائل عاطفى و انسانى پيش مىآمد، يك انسان لطيف، يك انسان كامل، يك انسان مهربان بود. همه اينها را امام از عمل به دين، از پايبندى به دين، از تقوا و از مطيع امر خدا بودن داشت؛ خود او هم بارها اين مضمون را در گونهگونه كلمات خود برزبان مىآورد و بيان مىكرد: هرچه هست، از خداست. او همه چيز را از خدا مىدانست؛ هضم در اراده خدا بود؛ حل در حكم الهى بود: انقلاب را خدا پيروز كرد؛ خرمشهر را خدا آزاد كرد؛ دلهاى مردم را خدا جمع كرد. او همه چيز را از منظر الهى مىديد و عامل به احكام بود؛ خداى متعال هم درهاى رحمت را به روى او باز كرد. احياى اسلام «اولين كار بزرگ او احياى اسلام بود» به حقيقت مىتوان گفت كه امام راحل(ره) احياكننده اسلام ناب محمدى(ص) و متمايزكننده آن از اسلام جمود و تحجر از يك سو و اسلام آمريكايى از سوى ديگر بود. امام راحل(ره) بيش از دويست سال فعاليتِ دستگاههاى استعمارى و استبدادى براى محو دين و يا تحريف آن در انديشه مسلمانان و حذف آن از اجتماع مسلمين را خنثى كرد و يكبار ديگر اسلام ناب مبارزهجو و سازشناپذير محمدى(ص) را در قالب يك انقلاب اسلامى عظيم و همهگير و يك حكومت اسلامى برخاسته از دين مبين اسلام و تعاليم نجاتبخش آن به جهانيان عرضه كرد. حركت عظيم امام خمينى(ره) و موجى كه او در درياى سياست ايجاد كرد، نه تنها يك بار ديگر نقش اسلام را در حيات سياسى و اجتماعى ملت زنده كرد، بلكه به روند رو به افول دخالت ديانت در سياست در تمام دنيا پايان داد و مهر باطل بر تفكر آنانى زد كه دين را در موزههاى تاريخ جستجو و مطالعه مىكردند و از پايان يافتن نقش و دوره اديان در زندگى انسانها سخن مىگفتند. امام راحل(ره) يكبار ديگر سياست - اين عضو شريف بدن اسلام - را به اسلام باز گرداند و از اين ابزار توانمند، براى اجراى اسلام و سعادت حقيقى بشر بهره برد. اعاده روح عزت مسلمين «دومين كار بزرگ امام، اعاده روح عزت به مسلمين بود.» اعتماد امام بر خدا و تكيه او بر تعاليم اسلام و استغناى او از حمايت شرق و غرب و اتكايى كه به وعدههاى الهى داشت، به همراه جانبازى و فداكارى او در راه اسلام و بىمحابا و نترس بودن او در برابر دشمن، روح عزت فراموش شده مسلمانان را يكبار ديگر زنده كرد. فرياد او و حكم او در مبارزه با اهانت سلمان رشدى مرتد به پيامبر اسلام، عزت سركوب شده مسلمانان در طول سدههاى اخير را يكبار ديگر زنده كرد. افتخار او به اسلام و اعتمادى كه به اين آيين نجاتبخش داشت، يكبار ديگر كارى كرد كه مسلمانان در جاى جاى دنيا احساس عزت كنند و به مسلمانى خود ببالند. ايجاد احساس درك «امت اسلامى» «سومين كار بزرگ او اين بود كه به مسلمانها، احساس درك امت اسلامى داد.» با پيدايش مفهوم غربى دولت و كشور و تقسيم كشورهاى جهان بر اساس مرزهاى جغرافيايى در غرب، استعمارگران، امت اسلام را به كشورهايى كوچك تقسيم كردند؛ مرزهاى كشورهاى افغانستان، آذربايجان، عراق، كويت، مصر، اردن، سوريه، لبنان، فلسطين اشغالى، تركيه و بسيارى از ديگر كشورهاى امروزى، ساخته و پرداخته ابرقدرتهاى استعمارگر - خصوصاً انگلستان - است كه اين تقسيم نيز بر مبناى منافع آنها شكل گرفته است. تقسيم مسلمانان به كشورهاى گوناگون و تحميل قوانين دولت - كشورهاى متفاوت بر آنها از سوى ابرقدرتهاى استعمارگر و حكام دستنشانده، نه تنها روحيه وحدت ميان جهان اسلام را دچار آسيب بيشتر نمود، بلكه اين احساس را در ميان مسلمانان كه به يك امت واحد و يگانه تعلق دارند و سرنوشت هر بخش از اين امت حتى اگر امروز تحت عنوان دولت - ملتى ديگر تقسيمبندى شده باشد، به همه آنها مرتبط است، از ميان برد. به همين طريق بود كه جدا كردن بخشهاى عزيزى از سرزمين اسلامى، مانند فلسطين به سادگى صورت گرفت و باعث قيام همه مسلمانان و شكست دشمن صهيونيستى نشد. امام راحل(ره) با تمسك به اسلام ناب محمدى(ص) يكبار ديگر اين روح را در ميان مسلمانان زنده كرد كه آنها به يك كل تفكيكناپذير و يك امت واحده تعلق دارند و سرنوشت هر بخش از جهان گسترده اسلام، مورد اهتمام و توجه همه مسلمانان است. از بين بردن رژيمى پليد و وابسته «از ميان بردن يكى از مرتجعترين، پليدترين و وابستهترين رژيمهاى منطقه و جهان، چهارمين كار بزرگ امام بود.» حكومت شاهنشاهى، خصوصاً سلسله فاسد و دستنشانده پهلوى از چند جهت دچار فساد و انحطاط بود. اين حكومت جعلى و دستساز انگليسىها در ايران، نه تنها از ابتدا با دسيسه بيگانگان بر سر كار آمده بود، بلكه در طول بيش از نيم قرن حكومت پهلوى اول و دوم، بيگانگان - ابتدا انگليسىها و بعد آمريكايىها - حاكم اصلى بر مقدرات كشور بودند و همه منابع كشور در جهت منافع آنان تاراج مىشد. فساد اخلاقى، وابستگى سياسى به بيگانگان، فساد اقتصادى، عناد و مبارزه حكومت پهلوى با دين و ارزشهاى مذهبى و بومى، همه و همه گوشهاى از دنائت و پليدى رژيم شاه را تشكيل مىداد كه امام خمينى(ره) با قيام نجاتبخش خود به سلطه شيطانى آنان پايان داد. سرنگون كردن اين رژيم طاغوتى، آن هم در شرايطى كه ابرقدرتهاى جهان و در رأس آنها آمريكاى جنايتكار با تمام توان در صدد حمايت و حفظ پايههاى پوسيده آن بود، كار بزرگ و اعجابانگيزى بود كه در چشم تحليلگران كوتاهبين و مادىانديش آن روز، غيرممكن دانسته مىشد. ايجاد حكومتى بر مبناى اسلام «كار پنجم او، ايجاد حكومتى بر مبناى اسلام بود.» ايجاد يك حكومت دينى مبتنى بر انديشهها و احكام اسلامى در حالى از سوى حضرت امام(ره) صورت گرفت كه بسيارى از متفكران علوم اجتماعى، حرف از حذف هميشگى دين از زندگى اجتماعى انسان مىزدند و آماده بودند تا پايان عصر ديندارى بشر را به خيال واهى و تفكر كوتاه خود اعلام دارند. ايجاد نهضت جهانى اسلام «كار ششم او، ايجاد نهضت اسلامى در عالم بود.» ظهور يك انقلاب عظيم اسلامى و تشكيل حكومتى دينى به رهبرى روحانيت، منجر به ايجاد يك نهضت اسلامى و گرايش مجدد به اسلام در همه سرزمينهاى اسلامى گرديد. مسلمانان كه پيش از آن با خودباختگى هرچه تمامتر، راهى براى تمسك به دين در دنياى جديد نمىديدند، اكنون با الگوگيرى از آن امام فرزانه و دلگرم شدن به امكان نجاتبخشى اسلام، به نهضت اسلامى روى آوردند. بروز حركتهاى اسلامگرا، نهضتهاى ضدغرب و ضداستكبار، نهضتهاى آزاديبخش و يا سازمانهاى متعدد اصلاحگرى در سرزمينهاى اسلامى، پس از انقلاب اسلامى ايران، عمدتاً متأثر از اين انقلاب و رهبرى حضرت امام خمينى(ره) بوده است. هرچند شايد برخى از اين سازمانها و گروهها كاملاً مورد تاييد و مقبول نباشند، اما گرايش ضداستكبارى و انگيزه آزادىخواهى آنها، اكثراً متأثر از قيام ملت ايران به رهبرى خمينى كبير بوده است. احياى فقه شيعه «هفتمين كار او، نگرش جديد در فقه شيعه بود.» فقاهت شيعه به عنوان يكى از قوىترين و مستحكمترين انديشهها و مكاتب فكرى در طول قرون به دست معماران فكرى و انديشمندانى بزرگ پايهگذارى شده است كه قواعد و اصول و مبانى خود را از سرچشمه پاك و يقينآور عصمت اخذ كرده و برمبناى اجتهاد مستمر، به فقه خود پويايى و استمرار هميشگى دادهاند. بحث از آثار و انديشههاى فقهى امام و تحولى كه در جهت هرچه كارآمدتر نمودن فقه شيعه ايجاد نمود به جايگاهى مستقل براى بررسى نيازمند است، آنچه در اين مجال اندك مىتوان بيان داشت، گستردگى دامنه فقه و گسترده وسيع آن در منظر امام خمينى(ره) است. امام راحل «فقه مستحكم شيعه را با نگرشى جهانى و حكومتى مورد توجه قرار داد و ابعادى از فقه را روشن كرد كه قبل از آن براى ما روشن نبود.» ابطال باورهاى غلط در باب اخلاق فردى حكام «كار هشتم او، ابطال باورهاى غلط در باب اخلاق فردى حكام بود.» جدايى دين از سياست كه در غرب با آشكار و همهگير شدن افكار ماكياول پايهگذارى شد و در نهايت، منجر به جدايى اخلاق حاكمان از اخلاق مردم شد، بدين طريق بود كه اخلاق فردى خاص حاكمان در نظر مردم با تكبر، اسراف، تجملگرايى، خودرأيى، نيرنگ، فريب، دورويى و بسيارى ديگر از رذايل اخلاقى عجين شد و در دنيا پذيرفته شده بود كه اخلاق و سياست را بايد از هم جدا كرد و به اين اخلاق حكومتى كه لازمه سياست پنداشته مىشد تن در داد. آنچه كه امام راحل انجام داد، اين بود كه در عرصه حكومت، يكبار ديگر اخلاق و سياست و ديانت و دنيادارى را با هم جمع كرد، او نشان داد كه يك حاكم قدرتمند مىتواند سادهزيست، بىتكبر، صادق، زاهد و در يك كلام، الگويى بارز از سالكان راه انبياء باشد. «امام اين باور غلط در مورد اخلاق حكومتى را عوض كرد و نشان داد كه رهبر محبوب و معشوق يك ملت و ديگر مسلمانان عالم، مىتواند زندگى زاهدانهاى داشته باشد و به جاى كاخهاى مجلل در حسينيهاى از ديداركنندگان پذيرايى كند و با لباس و زبان و اخلاق انبيا با مردم برخورد كند.» احياى روحيه خودباورى «كار نهم او، احياى روحيه خودباورى در ملت ايران بود.» امام به ملت ايران آموخت كه استعدادهاى سرشار و روحيههاى قوى مىتواند نه تنها ايران اسلامى كه جهان اسلام را زير و رو كند. درس بزرگ امام به ملت ايران اين بود كه «ما مىتوانيم.» او با عمل خود و دلگرمىاى كه به ملت در سختترين شرايط سياسى، نظامى و اجتماعى مىداد، نشان داد كه مىتوان آنچه را ديگران با تحليلهاى مادى خود ناممكن و محال مىدانند، با اتكاى به خداى متعال با موفقيت انجام داد. او روحيه جُبن و ضعف و نااميدى و ناتوانى را از ملت زدود و به جاى آن با نفس «روحالهى» خود روح شجاعت و قدرت و اميد و توانايى را در مردم دميد. عملى كردن اصل نه شرقى، نه غربى «دهمين كار بزرگ امام، اثبات اين نكته بود كه «نه شرقى و نه غربى»، يك اصل عملى و ممكن است.» در حالى كه حكام كشورهاى مسلمان در اثر سالهاى متمادىِ تحقير و توهين از سوى قدرتهاى خارجى و زيردست بودن از سوى ابرقدرتها، حيات سياسى بدون اتكاى به شرقى يا غرب را غيرممكن مىدانستند و بقاى خود را در فرمانبرى، وابستگى و ستايش ابرقدرتهاى شرق يا غرب مىديدند، امام راحل اثبات كرد كه يك ملت مسلمان با اتكاى به نيروى اسلام مىتواند به دشمن نه بگويد و در برابر دنياى ابرقدرتها با تمام ظواهر قدرتمند ولى در واقع پوشالى آن بايستد. امام راحل در جنگ هشت ساله ثابت كرد كه مىتوان با ايمان به خدا و اتكاى به قدرت تودههاى مسلمان، نه تنها بدون وابستگى به غرب زندگى كرد، بلكه مىتوان سالها در برابر تمام ابرقدرتها ايستاد. در پايان بايد اضافه كرد كه «ما بايد با تكرار اين حقيقتها، يك هدف را دنبال كنيم و آن درس گرفتن است و لاغير، و الا صرف ستايش كردن امام فايدهاى ندارد، بلكه گاهى مضر هم است. ما آن بزرگوار و انسان والا و مقتدا و قائد را ستايش مىكنيم، تا خودمان را به او نزديك سازيم.» /2759/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-