تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835033850
- متن اظهارات رفسنجانی قبل از اغتشاشات 16 آذر به نقل از دفتر وی
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دفتر رفسنجاني متن اظهارات رفسنجاني در جمع دانشجويان مشهد را منتشر نمود. اين اظهارات در حالي به نقل از دفتر رفسنجاني منتشر ميشود كه گويا آن دفتر از نقل سخنان وي توسط دانشجويان راضي نيست. اين نقل با نقل دانشجويان تفاوت چنداني ندارد. متن كامل اين اظهارات در پي مي آيد:بسمالله الرحمن الرحيم. الحمدالله و السّلام علي رسولالله و آله خدمت دانشجويان و دانشآموختگان گرانقدر از خانمها و آقايان خوشآمد عرض ميكنم و از اينكه مسايل مورد نظرشان را مطرح كردند، تشكر ميكنم. اوّلين حرفي كه جناب آقاي عسگري مطرح كردند، اين بود كه تعريف ما از امنيت و شاخههاي آن چيست؟ بايد ظرف 20 دقيقه به گونهاي حرف بزنم كه مطالبي در مورد همه مسايلي كه مطرح شد، بگويم. در صورتي كه 20 دقيقه براي اين مباحث كافي نيست، ولي چارهاي نداريم، چون به اذان مغرب ميرسيم. با تبريك عيد غدير بسيار با عظمت، به صورت مختصر به دو سه محور اشاره ميكنم كه نظرم و راهحل آنها چيست و به بعضي از سؤالات جزئي جواب ميدهم. البته از جرياناتي كه در كشور ميگذرد، راضي نيستم و هيچ مناسب نبود جامعه ما در شرايطي كه از طرف دشمنان كاملاً تحت فشار است، شاهد اين مسايل باشد. به خصوص كه فاصله گرفتن بخشي از قشر آگاه، دانشجو، استاد، مدير و جريانهاي فكرساز و انسانساز جامعه مصيبتي براي نظام اسلامي نوپاست كه بخواهند جدا باشند يا دو تفسير باشد كه با هم نخواند.يك جمله در مورد امنيت عرض كنم. "الذين آمنوا ولم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن " اين تعريف قرآن است كه: جامعه مومن آلوده به ظلم نشده باشد. " اگر اين دو صفت را داشته باشند، ميتوانند امنيت جامع داشته باشند. اين دو از خواستههاي اصلي انقلاب بود كه واقعاً مومن باشيم. با ايمان در مقابل ظلم مبارزه كرديم، كشور را تحويل گرفتيم و ساختار كشور را تنظيم كرديم. هدف اين بود كه ظلم در كشور نباشد. البته ظلم ميتواند صور مختلفي داشته باشد. ولي به هر حال هرگونه ظلمي با راهي كه انتخاب كردهايم و راه خدا، قرآن و اسلام است، سازگار نيست.امّا اينكه سؤال ميكنيد، چرا ساكتم و موضع من چيست؟ بايد بگويم كه موضع من از اوّل انقلاب و حتّي پيش از انقلاب و در مبارزه روشن بود. هميشه با افراط و تفريط مخالف بودم راه عقلاني، معتدل و عرفي مقبول را راه درست تشخيص ميدادم كه مستند به آيات قرآن وادلّه بود. در تمام اين دوران هم در هر شرايطي نوعي افراط در مقابل من بود. البته انسان نميتواند توقع داشته باشد كه همه سليقهها در همه جا او را ميپذيرند. فكر ميكنم اگر اعتدال در جامعه و كشور ما حاكم باشد، بسياري از مسايل قابل حل است. هميشه يك جريان افراطي گاهي در جناح راست، گاهي در جناح چپ بوده و هنوز هم اينگونه است. الان تندرويهايي را از دو طرف ميبينيم كه متكي به تندروهاست كه يا افراطي يا تفريطي و يا هر دو است. اين هم مسئله روشني است و ميتواند جواب آن دانشجويي باشد كه گفت آن تندرو كه آن موقع آن كتاب را نوشت، الان چه ميگويد. شايد مصلحت آنان اين است كه اشارهاي به من بكنند. آنها هم مثل اينها هستند. من فرقي نميبينم. تندروهاي اين طرف كه به اصطلاح اصولگرا و محافظهكار امروز هستند هم هيچ وقت با فكر اعتدال موافق نبودند و هرگونه كه دلشان ميخواست، عمل ميكردند. ولي اكثريت جامعه، به خصوص تحصيلكردههاي اصيل، اعتدال را ميخواهند. امّا درباره اينكه گفتيد چرا ساكتم؟ بايد بگويم به آن معنا ساكت نيستم. شرايط كشور به گونهاي نيست كه من در سخنرانيهاي عمومي مسايل را به صورت صريح مطرح كنم. ميدانيد كه هميشه با صراحت حرف ميزدم، امّا الان شرايطي است كه هر حرفي را كه در جهت خودشان نباشد، تحمل نميكنند. عكسالعملها هم به گونهاي است كه مفسده دارد. گاهي خود انسان دچار زحمت ميشود كه اهميتي ندارد. ولي گاهي از حرفها مفسدهاي براي جامعه بيرون ميآيد. در مورد اينكه موضع من چيست هم، موضع خود را به صورت صريح در نمازجمعهاي كه بعد از اين حوادث داشتم، گفتم. مبناي خودم را در جامعه و اسلام گفتم. البته صراحت قرآن است و من هم فقط براساس آيات قرآن حرف زدم. راهكارها را هم گفتم و الان هم كه حدود سه ماه از آن خطبه ميگذرد، هنوز غير از همان راهكاري كه آن روز رسيده بودم، نميبينم. گفتم انقلاب ما براساس اسلام و قرآن است. قرآن جامعه مومن را معرفي كرده است. اصل قرآني براي اداره جامعه براساس مقبوليت است. اگر كساني عقيده و ايمان نداشته باشند، حتي با پيامبر(ص) هم كار نميكنند و حتي اگر كاري هم كردند، پيامبر (ص) به كارشان اهميت نميداد. وقتي مردم قبول داشته باشند، با آن جامعه كار ميكنند. وقتي اين حرف را ميزنم، بعضي از تندروهاي جناح به اصطلاح اصولگرا نميپسندند و ميگويند: "اين چه حرفي است كه ميزنيد؟ خداوند كسي را تعيين كرده كه بر مردم حاكم باشد و رأي مردم هم زينتي است و بايد بپذيرند. " خلاصه مطلب اين است و تفاوت از اينجا معلوم ميشود. توجه داشته باشيد كه صحبت از مقبوليت و كارايي حاكم است و نه مشروعيت. غير از روايات و آيات فراواني كه در آن خطبه خواندم، روايتي را خواندم و گفتم: ولايتي روشنتر، حقيقيتر، مشروعتر و الهيتر از ولايت حضرت علي(ع) نداشتيم. حضرت علي(ع) منصوب بود. يعني خداوند به پيامبر(ص) دستور داد كه اعلان كند. پيامبر (ص) ميدانست كه سخت است. پيامبر(ص) در غديرخم كه مناسبت امروز ماست، با آن شرايط و آن زمينهها در مقابل همه جمعيت علي(ع) را معرفي كردند، اما چندماه نگذشت كه ديديم مردم چكار كردند!! پيامبر(ص) خصوصي به حضرت علي(ع) مطالبي را فرمودند و صدور روايتي را كه آن روز در خطبه خواندم، خيلي اهميت دارد كه ميگويم چگونه صادر شد پيامبر(ص) به حضرت علي(ع) گفتند: از طرف خداوند حق ولايتداري، ولي اگر مردم قبول كردند، اداره كن و اگر قبول نكردند، خود را تحميل نكن و بگذار هرگونه كه ميخواهند، جامعه خود را اداره كنند.شأن نزول اين جمله از پيامبر(ص) و اينكه حضرت امير(ع) كي اين مطلب را گفتند، مهم است. بعد از جنگ جمل، صفين و نهروان كه عمدتاً مسلمانان در آن جنگها، آن هم در زمان حضرت علي(ع) كشته ميشدند، انتقاد خيلي زياد شد. از در و ديوار به حضرت علي(ع) انتقاد ميكردند كه امروز چه وضعي است كه مرتباً جنگ ميكنيم و آدم ميكشيم يا كشته ميدهيم. ديروز چه وضعي بود كه سكوت كرديد و ديگران حكومت كردند و حتي شما به آنها كمك و همكاري كرديد و مشورت داديد؟ اين مطالب را مخلصين ميگفتند كه چرا حق خود را نديده ميگرفتيد كه شرايط به گونهاي شد كه مردم براي نجات به شما روي آوردند؟ حالا كه پذيرفتيد، اوضاع ما اين است كه الان 5 سال است كه داريم همديگر را ميكشيم. در تمام اين 5 سال جنگ و آدم كشي بود. واقعاً از در و ديوار انتقاد ميباريد. حضرت علي(ع) در يك جلسه 10 نفر از خصيصين اصلي و حواريون مورد اعتمادشان را جمع كردند و برايشان داستان طولاني از زمان پيامبر(ص) تا آن روز را توضيح دادند كه پيامبر چه گفتند؟ دعوتشان چگونه شكل گرفت؟ سقيفه چگونه انجام شد؟ در زمان خلفاي اول، دوم و سوم چه مواضعي گرفتم. در آخر وقتي مردم از همه جا مأيوس شدند، اطراف من آمدند و وقتي بديلي براي من نبود، پذيرفتم. آمدم، ولي با شرايطي كه درست شده بود، زمينه جنگ فراهم بود و اتفاق افتاد. در اين مسئله، داستاني كه خيلي مهم است اين است كه حضرت علي(ع) گفتند: "شما 10 نفر در نماز جمعههاي منطقههاي كشور شركت كنيد. " يكي از اين ده نفر كه شما دعاي كميلش را ميخوانيد، كميل ابن زياد و ديگري اصبغ بن نباته بود. حضرت امير(ع) گفتند: "اصبغ كه سخنران زبردستي بود، حرفهاي مرا به گونهاي كه گفتم، براي مردم در نمازجمعه توضيح بدهد و شما ده نفر هم شهادت بدهيد. " مثل الان نبود كه مطلبي را بگويند و ظرف مدت كوتاهي همه بفهمند. حضرت در آن جلسه به مجموع سئوالاتي كه مطرح بود، جواب دادند و يكي از آن جوابها، همين جملهاي بود كه خواندم. سيد بن طاووس همه اين داستان را از اول تا آخر آورد كه واقعاً خواندني است: "روى السيد ابن طاووس عن رسائل الكليني، عن علي بن إبراهيم، بإسناده قال: كتب أميرالمؤمنين(ع) كتابا بعد منصرفه من النهروان وأمر أن يقرأ على الناس، وذكر الكتاب وهوطويل، وفيه: ان رسولالله(ص) عهد إليَّ عهداً فقال: يا ابن أبيطالب لك ولاء أمتي فإن ولوك في عافية وأجمعوا عليك بالرضا فقم بأمرهم ، وإن اختلفوا عليك فدعهم وما هم فيه ، فإن الله سيجعل لك مخرجاً. فنظرت فإذا ليس لي رافد ولا معي مساعد إلا أهل بيتي فضننت بهم عن الهلاك ... " بحث ما همين بود كه حكومت و انقلاب ما با مردم شروع شد. در روزهاي اول جمعي از طلبهها جمع شديم و از امام خواهش كرديم كه رساله بنويسند. واقعاً رساله نمينوشتند. وقتي وارد ميدان مبارزه شدند، طلبههايي اطراف ايشان بودند كه ما هم از آنها بوديم. ايشان هميشه روي مردم تكيه ميكردند تا آخر هم روي اين نكته تأكيد داشتند. ميگفتند: اگر مردم جمع شوند، ميتوانيم كاري كنيم و اگر جمع نشوند، خودتان را اذيت نكنيد، چون نميتوانيم كاري بكنيم. بعد از 15 خرداد كه آن كشتار شد، خيليها به فكر مبارزه مسلحانه بودند. چون سرخورده شده بودند و رژيم پهلوي هم خيلي خشونت كرد و مردم را آن گونه قتل عام كرد. معلوم شد كه رژيم حرفهاي مردم را نميپذيرد. تا آن روز مردم حرفهاي خود را در تظاهرات ميگفتند. هم در جريان تصويبنامه دولت و هم در جريان به اصطلاح اصول انقلاب سفيد شاه، با تظاهرات مردم عليه رژيم مواجه بوديم و فقط بيانيه ميداديم و مردم جمع ميشدند. در مساجد و حسينيهها اعتراض بود. پس از برخوردي كه در 15 خرداد با مردم شد، كساني كه در مبارزه جدي بودند، گفتند: اين درست نيست كه ما به عنوان اعتراض جمع شويم و آنها ما را بكشند، ما هم بايد بكشيم. ولي امام(ره) نميپذيرفتند و ميگفتند: بايد مردم را داشته باشيم كه اگر داشته باشيم، بقيه مسايل در جاي خود حل ميشود. امام(ره) تبعيد شدند و مبارزات مسلحانه شروع شد. البته چند سالي در كمون و خفي بود و از سال 48 و 49 خيلي علني شد. البته قبل از آن مؤتلفه با ترور منصور اقدام كرد كه همان اقدام باعث سركوب شديد موتلفه شد و بعد از آن حزب ملل اسلامي با مشي مبارزه مسلحانه شكل گرفت و آقايان كاظم بجنوردي و حجتي كرماني جزو آن گروه بودند كه لو رفتند. گروههايي هم بودند كه لو نرفتند. از سال 49 مبارزه مسلحانه علني شد. امام(ره) در آن موقع كارشان را نه تأييد و نه محكوم ميكردند. ميپرسيديم، ميگفتند: اينها كار خودشان را ميكنند، ولي راه ما مردمي است. بايد با مردم سر و كار داشته باشيم. سرانجام هم اين گونه شد. ده، پانزده سال افشاگري به جايي رسيد كه مردم به خيابانها آمدند و انقلاب پيروز شد. واقعاً مردم بودند كه انقلاب را پيروز كردند. ما در زندان بوديم، اصلاً مأيوس بوديم كه روزي ما را آزاد كنند. دوره زنداني افراد تمام ميشد، ولي ميگفتند: بايد آن قدر بمانيد كه زير پاهايتان علف سبز شود يا موهاي سرتان مثل دندانهايتان سفيد شود. اين تعبيرات را ساواكيها خيلي بكار ميبردند و دوران محكوميت خيليها تمام شده بود، ولي سالها در زندان مانده بودند. به هر حال مردم آمدند و ما را از زندانها بيرون آوردند. البته مبارزه ادامه داشت. كار با مردم به سرانجام رسيد. در دوران جنگ كه بدترين مرحله پس از پيروزي انقلاب بود، حقيقتاً اگر داوطلبهاي مردمي به ميدان نميآمدند، شك نكنيد كه ارتش و سپاه نميتوانستند با آن همه دشمن بجنگند. مردم در قالب بسيج به سوي جبههها هجوم آوردند. مردم در جبهه و موقع عمليات داوطلبانه و عاشقانه سد دفاعي دشمن را ميشكستند. ما به عنوان مسئولان جنگ، ظرفيت پذيرش بيشتر مردم را نداشتيم و امكانات پذيرش و آموزش و لجستيك محدود بود. اگر ميتوانستيم بپذيريم، هميشه سراسر جبههها پُر از رزمندگان داوطلب از جوانان پانزده، شانزده ساله به بالا بود. لذا من در آن خطبه گفتم كه براساس آن روايت معتبر كه سيدبن طاووس آورده و با تبعيت از مشي امام علي(ع) و امام حسن(ع)، بايد با مردم سرو كار داشته باشيم. اگر مردم ما را قبول دارند، بمانيم و اگر قبول ندارند، هركسي را كه قبول دارند، براي حكومت به سركار ميآورند. مردم ما مسلمان و معتقدند و نميخواهند به طرف كفر بروند و كار خودشان را ميكنند و اصولاً مقتضاي انتخابات همين است كه در قانون اساسي و قوانين عادي ما آمده. خطبه اول كاملاً به اين موضوع اختصاص داشت و در خطبه دوم اين اصل را به راه خودمان تطبيق كردم و گفتم از همان ماههاي اول پيروزي، همة كارهاي خود را مردمي و انتخاباتي كرديم. در تاريخ انقلابهاي دنيا هيچ انقلابي را مثل انقلاب اسلامي نميشناسيم كه مبارزه، پيروزي، تثبيت و تداوم آن با تكيه بر مردم باشد. زماني كه مبارزه ميكرديم، هر سال چند انقلاب سرخ در دنيا اتفاق ميافتاد كه مردم را هرگونه كه ميخواستند، تهجير ميكردند و به اين طرف و آن طرف ميفرستادند تا انقلابشان را تثبيت كنند و خيليها را ميكشتند و يا در اردوگاههاي كارهاي اجباري نگه ميداشتند. بعضي از شما جوان هستيد و شايد تاكنون فرصت مطالعات تاريخي پيدا نكردهايد كه انقلابهاي سرخ با مردمي كه بودند، چه ميكردند! حكومتها را ساقط ميكردند، ولي پس از سقوط حكومتهايي كه نوعاً استبدادي بودند، با مردم ناسازگار ميشدند. انقلاب اسلامي به هيچ وجه چنين كارهايي نكرد. از همان روزهاي اول با برگزاري انتخابات، كشور را دمكراسي كرديم. اصل ماهيت نظام را با رأي مردم برگزيدم و سپس قانون اساسي را به رفراندوم مردم گذاشتيم. الجزايريها 20 سال پس از انقلابشان قانون اساسي نوشتند و ما ظرف دو سال اول نوشتيم. البته همين عجله كردنها و خامي، نواقصي را متوجه كار ما ميكردند، اما امام(ره) ميخواستند كه در همه امور نظر مردم را داشته باشيم. فقط يك دولت موقت تشكيل دادند و در حكم دولت چند مسئوليت را يادآوري كردند كه قانون اساسي را بنويسد، انتخابات مجلس را برگزار كند و تا شروع كار مجلس، كشور را اداره كند. باز هم همه چيز با مردم بود. همين الان براساس قانون اساسي، رهبري به صورت دو مرحلهاي از سوي مردم انتخاب ميشود. رئيسجمهور و نمايندگان مجلس انتخاباتي هستند. شوراها را تا سطح كارخانهها و روستاها برديم تا همه تحركات جامعه براساس رأيگيري مردم باشد. البته آن موقع در حاكميت شورايي افراط كرديم و تند شديم. منتها تفكر آن روز اين گونه بود كه انجام ميداديم. به هر دليل در آن خطبه هيچ نظري دربارة انتخابات رياست جمهوري ندادم و همين الان در بين شما هم قضاوت نميكنم، چون تحمّل نميكنند. در آن خطبه نگفتم كه انتخابات درست بود يا باطل بود، گفتم: به هر دليل براي بخش مهمي از جامعه ترديد پيدا شد. اين حالت كه منكر ندارد. بعضيها گفتند: چرا در خطبه سخن از بذر ترديد كرديد؟! مطمئناً چند ميليون جمعيت كه به خيابانها ميآمدند و تظاهرات ميكردند، يقين داشتند و من سخن از ترديد كرده بودم. گفتم: گروهي از مردم با ترديدي كه پيدا كردند، معترض شدند. راه درست اين بود كه ترديد مردم را برطرف كنيم و جواب قانعكننده بدهيم. راه آن هم روشن است كه چگونه ميتوان عمل كرد. لذا راهحل دادم. از آن تاريخ كه درگيريها شديد و خونين و بازداشتها زياد شده بود، با تجربه 50 سالهام در مبارزه و اداره كشور گفتم: اولاً زندانيها را آزاد كنيد. ثانياً از كساني كه آسيب ديدند، دلجويي كنيم. ثالثاً همه تعهد كنند كه تابع قانون باشند. اينكه الان يكي از آقايان گفت كه آيا قانون داريم يانه؟ بله، الان براي همه چيز قانون داريم. نميگويم همه قوانين ما درست و به روز است. هنوز بعضي از قوانين مربوط به زمان قديم و قبل از انقلاب است. خيلي از قوانيني هم كه نوشته بوديم، آزمايشي بودند. عمدتاً دستگاه قضايي با قوانين آزمايشي كار ميكند. تعزيرات قانوني است كه در اوضاع فوقالعاده مشكلات تورم و جنگ به وجود آمد و الان بسياري از قوانين نياز به اصلاح دارند. ولي به هر حال قانون هستند و باهمين قانون بپذيرند كه در چارچوب قوانين عمل شود. در همين مسايل اخير، دو طرف كه باهم مبارزه ميكردند، قوانين كشور را قبول دارند. اگر حركتها در چارچوب قوانين باشد، نه معترضين كارهاي خلاف قانون ميكنند و نه كساني كه جلوي اعتراضها را ميگيرند، كارهاي خلاف قانون ميكنند. پس در اين بين چكار بايد كرد؟ راهكاري كه قبلاً دادم و هنوز هم محكم روي آن عقيدهام هستم، اين است كه بايد درگيريهاي ميداني در خيابانها و دانشگاهها را تمام كنيم. اين روزها ميبينيم كه هر وقت مسؤولي وارد دانشگاهي ميشود، دانشجويان اين طرف و آن طرف نميگذارند، آن مسؤول صحبت كند و حرفش را بزند، باهم دعوا ميكنند و عليه هم شعار ميدهند. اين حالت كه مسئله را حل نميكند. چند شعار عليه همديگر ميدهند كه كينهها را بيشتر و دلها را از هم دور ميكند. در اين شرايط مسئله به هيچ وجه حل نميشود. يا در خيابانها جمع شوند و اين طرفيها شعار بدهند و آن طرفيها بزنند و به همديگر اهانت كنند. واقعاً چگونه و كي حل ميشود؟ در اين شرايط بايد يك طرف از پا در بيايد كه معلوم است هيچ طرف از پا در نميآيد. حكومت همه چيز را در دست دارد، پول، نيرو و رسانه دارد و بالاخره كساني را دارد كه در مواقع لزوم در خيابانها جمع شوند. بسيج و سپاه را هم دارد كه خودشان از متن مردم برخواستهاند. در آن طرف هم عده زيادي از مردم هستند. دانشجو، دانشآموز، استاد، معلم، مدير، كارگر، كاسب، زن و مرد و ... كه بعضيها ساكت و بعضيها فعال هستند. اين گونه كه به جايي نميرسيم.تنها راهكاري كه به منطق برسيم، اين است كه درگيريهاي خياباني و زد و خوردهاي داخل دانشگاهها را كم كنيم. ميترسم به تدريج اين مسايل به نوجوانان ما در مدارس يا به كارگران در كارخانه و واحدهاي توليدي برسد.بايد رسانهها و احزاب را طبق قانون آزاد كنيم. رسانه ملي را كه از اسمش پيداست، متعلق به همه است آزاد بگذاريم و اجازه بدهيم صاحبنظران بحث كنند. البته قبول دارم كه همه مسايل ظرف يك روز، دو روز يا يك هفته، دو هفته حل نميشود؛ ولي اگر اين مناظرهها، مباحثههاو مسايل مورد اختلاف در بحثهاي كارشناسي و قانوني را براي مردم پخش كنيم، گوش ميدهند. در آن صورت كساني كه منتظرند تا سروصداها و حرفها را از خيابانها بشنوند،از صدا و سيما ميشنوند و يا در روزنامهها ميخوانند. نبايد دعوا باشد و بايد براساس منطق باشد. الحمدلله الان به اندازه كافي انسانهاي فرهيخته در دوطرف داريم كه ميتوانند بحث كنند. در آن صورت به مردم آگاهي ميدهيم و اگر عدهاي از هردوطرف فريب خوردند، متوجه ميشوند. ميتوانيم حرفها را با استدلال بزنيم و چند بار تكرار كنيم و ظرف چند ماه جامعه را روشن كنيم. واقعاً الان نميتوان جامعه را با سركوب اداره كرد. جامعهاي كه سه تا چهار ميليون دانشجو و ميليونها فارغالتحصيل دارد. خانمها كه تا به حال در منازل بودند و ميدان مبارزه نداشتند، امروز دارند اكثريت دانشگاهها را ميگيرند. اينها كه به دانشگاه آمدند، خيلي راحتر و آزادتر مبارزه ميكنند. چون مسؤوليتهايي را كه آقايان دارند، در زندگي خود كمتر دارند. مراعات آنها هم از طرف نيروهاي امنيتي بيشتر است. چون هيچ كس جز عدهاي خيلي افراطي - در جامعه ما حاضر نيست با خانمها با خشونت رفتار كند. اگر مبارزه ميداني، خياباني و شعاري شود و خانمها هم حضور داشته باشند، ميدانيم كه وضع چگونه ميشود. ولي اگر نظام بپذيرد و باز بگذارد كه همه بحث كنند، خيلي از مسايل حل ميشود. حضرت علي (ع) در زماني كه حاكم بودند و انتقاد زياد شده بود، در مسجد موعظه ميكردند كه يك نفر عصباني برخاست تا سؤال و انتقاد كند كه بدگويي كرد. دوستان حضرت علي (ع) نتوانستند تحمل كنند و دست او را گرفتند، كشيدند و اهانت كردند و ميخواستند كتكش بزنند كه حضرت فرمودند: "رهايش كنيد چرا كتكش ميزنيد؟ " "انّما هو سبُّ بسببٍ او عفو عن ذنب؛ اگر بدگويي كرد، جوابش بدگويي - و نه كتك - است و يا ببخشيم. " حضرت علي(ع) با مخالفين و منتقدين خود، آن هم نهروانيها كه همه چيز را به هم ميريختند، اين گونه رفتار ميكرد. لذا ما نبايد با نوجوان و جوان با دانشجويان و استادان خود رفتاري كنيم كه خودمان هم نميتوانيم قبول كنيم. وقتي انساني ببيند كه يك استاد، يك دانشجو و يا خانم در ابراز عقيده خود احساس بيپناهي كند، دلش خون ميشود. اين قابل تحمل نيست و به جايي هم نميرسد. يا رسانهها را ببنديم كه كسي خبري نداند. مثلاً صدا و سيما يك طرفه حرف بزند. حرفهاي يك طرف را كاملاً خوب نمايش بدهد و حرفهاي يك طرف را اصلاً نگويد يا تغيير بدهد. روزنامههاي منتقد آزاد نباشند و خيال روزنامههاي طرفدار حكومت كاملاً راحت باشد. اين وضع قابل دوام نيست. شرايط امروز هم مثل 30 - 40 سال پيش نيست، در گذشته وقتي اعلاميهاي پخش ميكرديم، تنها خودمان ميدانستيم و چند نفري كه اعلاميه به دست آنها ميرسيد. به تعداد اعلاميهاي كه بين مردم پخش ميكرديم، زنداني ميداديم، مردم خبر نداشتند كه چه ميگذرد. ما به روستاها و شهر ميرفتيم و دو سه روز سخنراني ميكرديم و ما را ميگرفتند و به قم يا زندان ميفرستادند. الان اين گونه نيست. اگر كسي حرف كوچكي بزند يا در خيابان حركت كوچكي بكند، كسي آن طرفتر فيلمبرداري ميكند و همه سايتها و تلويزيونهاي دنيا ميگذارند. اگر ما رسانههاي خود را ببنديم و مردم خبرهايشان را از راديو بي بي سي يا آمريكا بگيرند، خوب است؟ آنها كه اين گونه خبررساني نميكنند. يك تصوير خياباني از زد و خوردها را نشان ميدهند و ميگويند انقلاب اسلامي هميشه اين گونه بود!! امام (ره) هم اين گونه بود!! اصلاً اسلام اين گونه است!! پيامبر (ص) هم اين گونه بود!! هميشه اين كار را ميكردند !! هميشه مردم را ميكشتند. متأسفانه اسنادي ميسازند كه نشان بدهند و يك موضوع مسلّم و روشن را دليلي براي آلوده كردن انقلاب ميكنند. شايد الان خبرها از طريق رسانههاي خارجي، اجنبي و دشمن زودتر از رسانههاي خودمان ميرسد. هركس وقت داشته باشد، ميتواند در تمام 24 ساعت راديو يا تلويزيوني پيدا كند و حرفهاي دشمنپسند بشنود. هيچ كس نميتواند در اين شرايط فكر كند كه سانسور و محدود كردن جواب ميدهد. ولي اگر فضا براي بحث آزاد باشد، خيلي خوب است. شايد بخشي از جامعه قانع نشوند، ولي اكثريت جامعه كه منصف هستند، قانع ميشوند. در آن صورت يك جوان به هيچ وجه كلاس درسش را تعطيل نميكند كه در خيابان دعوا كند. چون احساس ميكند كه ميتواند حرفش را بزند. شايد در راهپيمايي خياباني جلوي 100 نفر حرف بزند، ولي اگر فضا باز باشد، ميتواند در صدا و سيما جلوي ميليونها نفر بگويد. راههاي پيشنهادي من كه پنج شش مورد، روشن هستند و در نماز جمعه هم گفتم. اولاً همه در چارچوب قانون حركت كنند. ثانياً، آتش بس دادن با آزادي زندانيان و دلجويي از آسيبديدگان كه رهبري بعداً بيش از آن مقداري كه من گفتم، فرمودند. ثالثاً آزاد كردن رسانهها در چارچوب قانون. اگر كسي بخواهد خلاف قانون عمل كند، خيلي صريح به مردم ميگوييم، اين رسانه كه آزاد بود و ميتوانست حرف بزند، اين گونه عمل كند. يا اگر كسي در تلويزيون حرفهايي برخلاف قانون بزند، ميتوانيم بگوييم با اينكه يك ساعت وقت داشت، نتوانست در چارچوب قانون استفاده كند. بايد كسي بيايد كه حرفهاي قانوني بزند. اين طرف هم اين گونه باشد. اگر زور گفت و برخورد شد، ميتوان استدلال كرد. امروز اكثريت جامعه ما استدلال را ميفهمد. كمكم بچههاي هفت هشت ساله دختر و پسر سياسي ميشوند. مشكل ديگري كه من غصه ميخورم اين است كه آنچه كه امروز دولت و بعضي از نيروهاي امنيتي ميكنند و بعضي از مبلّغين خام حرفهاي نابجايي ميزنند، همه را به حساب رهبري ميگذارند. الان كار به جايي رسيده كه رئيس دولت آن هم در خارج از كشور و به خبرنگاران خارجي ميگويد: "هيچ كس در ايران به خاطر من زنداني نيست! " سپاه ميگويد: "ما كه از خود ايدهاي نداريم، فقط فرمان ميبريم! " پس اين وسط چه كسي است؟ زنداني براي چه كسي در زندان است؟ دولت كه ميگويد من نيستم. حتّي ميگويد: من نامه مينويسم كه زندانيان را آزاد كنيد. سپاه كه ميگويد: ما فقط فرمان ميبريم. راست هم ميگويد. چون نظاميهاي ما فرمانبرند. منتها فرمان را به گونهاي كه خودشان ميخواهند، ميبرند و نه آن گونه كه رهبري و فرمانده ميخواهند. فكر ميكنم يكي از ضررهاي عمدهاي كه در شرايط فعلي ميكنيم، اين است كه بسياري از مسائلي كه رهبري از آنها بيزار است، به اسم ايشان نوشته ميشود. من كه ايشان را بهتر و بيشتر از ديگران ميشناسم. هروقت كه باهم نشسته بوديم و خبر ميرسيد كه فلاني را زنداني كردند، ميگفتند: اگر مأمورين ما يك روز در زندان بودند، اين گونه افراد را زنداني نميكردند. منتها ايشان كه نميتوانند در هر موضوعي دخالت كنند. مأمورين كارها و وظايف ذاتي خودشان را ميكنند. من با دو طرف حرف دارم و نميخواهم بگويم فقط يك طرف اين گونه است. در مجموع بحث اين است كه بايد فضاي گفت و گو را جدّي بگيريم تا مردم باور كنند كه ميتوانند استدلال كنند. روزنامهها مينويسند و صدا و سيما نقل ميكند. احزاب هم بتوانند افكار خود را به مردم بگويند. اگر سه چهار ماه اين گونه كار كنيم، به انتخابات ميرسيم. انتخابات هم بايد آزاد باشد تا هر كس كه با شرايط قانوني صلاحيت دارد، وارد ميدان شود. شوراي نگهبان بيطرفانه عمل كند. وزارت كشور به عنوان مجري انتخابات نميتواند طرفدار يك جناح باشد. مجري و ناظر بايد كاملاً بيطرف باشند و بيطرف عمل كنند. در آن صورت مردم به رأي خود اهميت ميدهند. اگر يك انتخاب درست برگزار شود، هرگروه و جرياني كه پيروز شد، كار ميكند و رهبري هم به عنوان پدر جامعه، بالاي سر همه هستند. حقيقتاً روحيه رهبري اين گونه است. من پيش شما شهادت ميدهم. 60 سال است كه همديگر را ميشناسيم. دليلي ندارد كه به شما خلاف بگويم. ايشان اين گونه است. منتها شرايط به گونه اي ميشود كه ايشان خطر را ميبيند و احساس ناامني ميكند، سخني ميگويد و همان حرف مستمسك انسانهاي تندرو ميشود كه به گونهاي ديگر عمل ميكنند. پس اينكه از من ميپرسيد، راهكار چيست؛ من اين چهار پنج مورد را راهكار ميدانم و مورد بيشتري به ذهنم نرسيد، مگر اينكه كسي اثبات كند كه اين راهكارها جواب نميدهد كه يا قانع ميشوم و يا جواب ميدهم. يكي از آقايان درباره سفر خارج مهدي پرسيد كه چرا نميآيد؟ خيال مهدي از پروندههايش راحت راحت است. بارها در اين مسايل به مراكز مسؤول جواب داد. در جريان استات اويل مجلس وارد شد و پس از تحقيق و تفحص اعلام كرد كه ايشان مبرّاست. وزارت اطلاعات دو سال كاركرد و گزارش داد كه مبرّاست. وزارت نفت يك تيم را مشخص كرد و من از رهبري خواهش كردم برادر ايشان هم عضو آن تيم باشد تا همه شرايط را به ايشان بگويد كه آن تيم گزارش داد ما دليلي براي اين اتهام نديديم. در داخل شركت نروژي استات اويل خلافي اتفاق افتاد و پولي بين چند نفر ردّ و بدل شد و آنها با سياسي كاري مسايل خودشان را حل كردند و مسئله را داخل ايران انداختند كه اسرائيل پشت قضيه بود. حتّي بسيج دانشجويي - به اعتراف روزنامه جوان كه با ضديت هم عمل ميكند - در اين مورد به دادستان كل كشور شكايت كرد و دادستان به محكمه كاركنان دولت ارجاع داد كه پس از بررسي اسناد گفتند: "هيچ دليلي نميبينيم و حكم تبرئه دادند. " ولي گروهي رها نميكنند و هميشه اين مسئله را مطرح ميكنند. من مطمئنم مهدي در اين انتخابات در هيچ بخشي دخالت نداشت، جز در مسئله كميته صيانت از آرا آنها نگران بودند و او در مجلس خبرگان در اين زمينه كار كرده بود، تجربه خود را در اختيار آنان گذاشت. نه پولي دارد و نه به كسي پول داد. گفتند: او پول داده تا افرادي در اغتشاشات شركت كنند، در حالي كه از اين كارها بيزار است. درباره سفر خارجياش پرسيديد. ما در دانشگاه آزاد اسلامي شش واحد در خارج از كشور داريم كه همه آنها مشكل دارند. ميبايست كسي ميرفت و رسيدگي ميكرد. از لندن شروع كرديم و به لبنان رفتيم كه بايد توسعه پيدا كند. واحد دوبي مشكلات خاصي دارد. در زنگبار زمين دادند كه هنوز نتوانستيم شروع كنيم. در ارمنستان و تاجيكستان هم واحد داريم. بايد رسيدگي ميكرد كه رفت.دلش ميخواهد بيايد و من ميگويم اول كارهايت را تمام كن و انجام بده و بعد بيا. از اين طرف هم مرتب تهمت ميزنند كه او هم هميشه جواب ميدهد. جالب اين است كه هيچ كسي از هيچ دادگاهي او را احضار نكرده است.او به دادستان نوشت كه نه احضاريه داديد و نه از من خواستيد كه به دادگاه بيايم. تا به حال هيچ مقام امنيتي يا قضايي احضار نكرده است. از روزي كه رفت، اين حرفها را ميزنند و هر وقت لازم باشد، كارش را ناتمام ميگذارد و ميآيد. البته در شرايطي كه در آنجا بود، گفتم: الان كه كار اجرايي آنچناني نداري و وقت تو ضايع ميشود، چون در حال تحصيل در مقطع دكتراست، بناست رسالهاش را در يكي از دانشگاههاي خارج بگذارند. البته لازم نيست دائم بماند و ميتواند رفت و آمد كند. در اين قسمت از جلسه آقاي ايوب توكليان، دبير سابق جامعه اسلامي دانشجويان دانشگاه علوم پزشكي مشهد و عضو شوراي مركزي اين تشكّل دست خود را براي پرسيدن سوال بلند كرد و آيتالله هاشمي رفسنجاني با كلمه "بفرماييد " به ايشان اجازه صحبت دادند و ايشان در حالي كه بين جمعيت نشسته بود، گفت: "در مورد بحث آخر، مسايل زيادي مطرح شد و هيچ وقت دليل مستدلي براي ما مطرح نشد، ولي بالاخره امر را به يوم تبلي السراير واگذار ميكنيم و انشاءالله از خطراتي كه از ما به عنوان نسلي كه دسترسي به اسناد متقن نداريم، ايجاد شد، به آن روز خواهيم رسيد. چند مسئله است، يكي اينكه در لابلاي سخنان شما احساس كردم كه شايد برداشت شما از فضاي دانشگاه اين است كه دانشجويان كاملاً مخالف هستند. چون در سخنان خود دانشجويان و استادان را جزو صف اوّل مخالفين و منتقدين مطرح ميكرديد، من كه در فضاي دانشگاه هستم، زياد با اين تحليل موافق نيستم كه فضاي دانشگاه را به كلي يك فضاي معترض يا مخالف بدانيم. بحث ديگر شما درباره آزادي رسانهها بود. سؤال شخصي من اين است كه آيا در زمان رياست جمهوري حضرتعالي هم رسانهها مثل زمان آقاي احمدينژاد و سالهاي اخير و حتي قبل از ايشان اجازه انتقاد داشتند، واقعاً چقدر آزادي بود؟ در مورد صدا و سيما اگر بحث توضيح به صدا و سيما را داشته باشيد و در جايگاهي باشيد كه به آقاي ضرغامي بگوييد كه بايد اين عملكرد اجرا شود، آيا اجازه ميدهيد در حالي كه آقايان و منتسبين به آنها با رسانههاي بيگانه عليه نظام صحبت كردند، از رسانه ملي مطلبي را بگويند؟ واقعاً خيلي از بحثهاي آنها شايسته بود. آيا به نظر شما اين شايسته است؟ چون ما ديديم و همه مردم شاهد بودند. مصاحبههايي كه با رسانههاي بيگانه كردند، به هيچ وجه شايسته نبود كه از رسانه ملي پخش شود. مطلب ديگر اينكه امام(ره) فرمودند: حفظ نظام از اوجب واجبات است. در جايي تعبيري از امام شنيدم كه نتوانستم سند آن را پيدا كنم كه فرمودند: "ولو اينكه به ترك نماز بينجامد " در مسير مسايل اخير اسناد و شواهدي هست كه حتّي مقام معظم رهبري واضحانه گفتند كه بحث انقلاب مخملي بود. تا چه حد ميتوانيم روي وحدت تأكيد كنيم؟ البته وحدت از مسايل حتمي ماست، ولي آيا ميتوان با كسي كه به هيچ وجه مباني نظام را قبول ندارد، به وحدت رسيد؟ آيتالله هاشمي رفسنجاني در پاسخ به ايشان گفتند: اگرچه اذان را گفتند و بايد نماز بخوانيم، ولي بگذاريد به اين مسايل بپردازم. در مورد دانشگاهيان من نگفتم همه آنها مخالفند. شما خودتان ديديد كه نماينده رهبري در دانشگاهها اخيراً گفتهاند؛ هفتاد درصد دانشگاهيان به كساني كه امروز زمام امور را در دست دارند رأي ندادهاند. در مورد اينكه معترضين در رسانه ملي حرف بزنند، من نميگويم هر مطلبي را در راديو و تلويزيون بگويند. گفتم بايد در چارچوب قانون باشد. اگر قانون اجازه ميدهد، حرفي زده شود، بگويند. بالاخره وقتي ميخواهد بحث شود، يك گروه ناظر ميگذارند. اگر از قانون خارج شوند، اجازه ندارند و مسئولين هم نبايد وقت بدهند. حرفهايي كه شما درباره مطالب اين افراد گفتيد، مربوط به زماني است كه دعوا شد. يعني پس از آن حوادث آن حرفها را زدند. من ميگويم به هر دليلي دعوا شد، بياييم بنا را بر اين بگذاريم كه از اين پس دو طرف قانوني حرفي بزنند. در مورد بستن رسانهها، اينكه الان را با آن موقع مقايسه كرديد، بايد بگويم كه من الان بحث دولت آقاي احمدينژاد و يا دولت ديگري را ندارم. بحث من مربوط به شرايط فعلي است. در زمان ما اين قدر لازم نبود با رسانهها برخورد شود. مگر چند روزنامه در طول 8 سال رياست جمهوري من بسته شد؟ اگر يادتان باشد در زمان دولت من روزنامه سلام تقريباً هر روز همه چيز را زير سؤال ميبرد. امّا من حتي يك ذره هم به آنها تعرض نكردم. كاري به آنها نداشتم. آن زمان همين جناح به اصلاح چپ در مجلس چقدر حرف ميزدند؟ مطالب زيادي ميگفتند كه به آنها تعرض نميكرديم. اگر گاهي به جاهايي تعرض ميكردند كه نميبايست ميكردند، جواب آنها را ميدادند. من اصلاً عقيده ندارم كه بتوان از راه سركوب به جايي رسيد. اين مسايلي را كه مطرح كرديد، اگر در حد قانون باشد، اين اشكالات نخواهد بود. من دارم از وضع فعلي ميگويم. يعني الان كه اين گونه صفبندي شد، اين صفبندي به مصلحت نيست و روز به روز مشكل درست ميكند. آقايان راهحل پرسيدند و من هم با نظر خودم راهحلها را گفتم. اينكه ميگوييد در داخل دانشگاه اينگونه است يا نيست، چون خودم نيستم، قضاوت آنچناني ندارم. ولي آنچه كه از دانشگاهها خبر ميرسد، ميگويند اكثريت دانشجويان معترض هستند. ممكن است اينگونه نباشد. در مورد اهميت حفظ نظام هم با شما موافقم، اما راه حفظ، اين كارهايي كه اين روز انجام ميشود نيست، بنظرم راهكار همان است كه گفتم. البته مدعي نيستم حرف و راه كار من بياشكال است، بلكه معتقدم با مشورت بايد تكميل شود. در مورد طرح هدفمند كردن يارانهها اگر آنگونه كه مجمع تشخيص مصلحت و مجلس تنظيم كردهاند و به تأييد رهيري هم رسيده و توسط ايشان براي اجرا ابلاغ شد، عمل شود، بسيار خوب است. امّا اگر ناقص و غلط اجرا شود، مشكلزا خواهد بود. در مورد اطرافيان هم بارها بطور مبسوط توضيح دادهام، ولي مشاهده ميشود كه مغرضان دستبردار نيستند و تكرار آن را مفيد نميدانم. ميتوانيد به مصاحبهها و خطبههاي من مراجعه كنيد. در اين لحظه دانشجويان به شكل موافق و مخالف سخن ميگويند و در ادامه آيتالله هاشمي رفسنجاني ميگويند: البته من نظرسنجي نكردم. از دانشگاه آزاد كه كمي به ما گزارش ميدهند، از دانشگاههاي دولتي آرامتر است. بالاخره ما اين مقدار ميبينيم كه يك وزير نميتواند در دانشگاه صحبت كند. من اين را ميگويم كه چرا فضاي دانشگاه كه فضاي منطق است، اين گونه باشد كه وزير نتواند براي دانشجويان صحبت كند. هر وقت اينگونه بود، بد بود. ميگويم فضاي دانشگاه بايد به گونهاي باشد كه دو طرف حرفهاي خود را بزنند. به هر حال دلم ميخواست بيشتر با شما حرف بزنيم، امّا هم وقت نماز است و هم بعد از نماز جلسه ديگري با گروهي ديگر داريم كه ظاهراً آمدهاند و منتظرند. والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 613]
-
گوناگون
پربازدیدترینها