تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836172918
گفت وگو با پروفسور حميد مولانا انقلاب اسلامى مبدا تحولات جديد و به چالش طلبيدن امريكا
واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: گفت وگو با پروفسور حميد مولانا انقلاب اسلامى مبدا تحولات جديد و به چالش طلبيدن امريكا
همان موقع در روزنامه هاى امريكايى مثل نيويورك تايمز يا روزنامه هاى ديگر، مطالبى در مورد ۱۵ خرداد نوشته شده بود و اولين بار بود كه در غرب مطالبى در مورد امام خمينى(ره)، انقلاب اسلامى و براندازى سلطه داخلى توسط يك فقيه، چاپ مى كردند. قبل از آن در جهان سوم، رهبران سياسى سكولار بودند و از رهبران فقيه سياسى خبرى نبود. در روزنامه هاى امريكا و اروپا در سال ،۴۲ عكس امام خمينى را اصلا چاپ نكردند و از زبان رژيم پهلوى و سفارت امريكا در ايران، اين مسئله در واقع انعكاسى از طرف ارتجاعيون مذهبى عليه رژيم شاه كه قصد ايجاد اصلاحات را دارد، منعكس مى كردند. من به خاطر دارم روز ۱۶ خرداد ،۴۲ روزنامه نيويورك تايمز اين واقعه را به عنوان صدر وقايع روزنامه خود چاپ كرد اما عكس امام را كار نكرد و به جاى آن عكس «اسداله علم» را چاپ كرده بودند كه اين نحوه انعكاس، نشان دهنده توطئه اى از جانب آنها بود. قيام ۱۵ خرداد براى دولت امريكا بسيار ناگوار بود. ۱۵ خرداد از جهت خارجى عليه سلطه گرايى امريكا بود. اين قيام دو چيز را متجلى كرد. اول رهبرى يك فقيه و قيام مردم تحت رهبرى ايشان عليه رژيمى كه توسط امريكايى ها هدايت مى شد كه اين مسئله براى امريكا تا آن موقع پيش نيامده بود كه كسى اين طور آنها را به چالش بطلبد. حتى قيام آيت الله كاشانى و مصدق هم اين گونه نبود. كه اين شوك بزرگى براى امريكا محسوب مى شد. در زمان كاشانى و مصدق صحبت از تغيير رژيم نبود بلكه صحبت بر سر ملى كردن صنعت نفت بود. اما قيام ۱۵ خرداد اولين قيامى است كه نه تنها عليه رژيم داخلى بلكه عليه امريكا و استكبار جهانى بود و پيام اين قيام تنها مربوط به داخل نبود. تاثير ديگر قيام ۱۵ خرداد اين بود كه براى اولين بار در دنيا هم از نظر تئورى و هم از لحاظ عملى، مسئله «فرهنگ و دين» در روابط بين الملل مطرح شد. چراكه روابط بين الملل تا پيش از آن تنها تحت تاثير مسائل سياسى، اقتصادى، ديپلماتيك و نظامى بود. ولى بحث فرهنگ و دين به عنوان عامل ايجاد تحول اساسى و بنيادين مطرح نشده بود. دنيا به دو مكتب تقسيم شده بود. يك طرف مكتب سوسياليسم- كمونيسم بود كه نه تنها دين را نمى خواستند بلكه عليه دين نيز فعاليت و تبليغ مى كردند. طرف ديگر هم دنياى كاپيتاليسم و سرمايه دارى بود كه مى گفت دين نقشى در روابط بين الملل ايفا نكند. بلكه تنها به مسائل شخصى بپردازد و تا ۱۵ خرداد ۴۲ جنبشى در اين زمينه براى آوردن فرهنگ و دين به صحنه بين الملل مطرح نشده بود. درست ظرف يكسال (خرداد ،۴۲ ۱۹۶۳ ميلادى) وضع داخلى اروپا و امريكا كاملا عوض مى شود. سياه پوستان امريكا به رهبرى مارتين لوتركينگ مبارزات خود را شروع كردند و در عرض ۶ ماه هيجان بزرگى در دانشگاه هاى اروپا به وجود آوردند. دانشجويان نيز به اين سياه پوستان پيوستند و قصد داشتند قانون اساسى و نظام سياسى امريكا را زير سوال ببرند. يعنى از آغاز۱۳۴۳ (۱۹۶۴ميلادى)، دانشگاه ها، جوانان و اساتيد امريكا با سياه پوستان امريكا براى آزادى هاى مدنى و عليه هيئت حاكمه شورش مى كنند و عده اى كشته مى شوند و اين مساله تا حدود يك دهه ادامه پيدا مى كند. در اروپا هم همين جريان اتفاق مى افتد. مثلا در فرانسه در زمان ژنرال دوگل كارگران و دانشجويان عليه او شورش مى كنند (سال ۱۹۶۸) در چكسلواكى و مجارستان هم مردم عليه رژيم قيام مى كنند. بنابراين از ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۴ به مدت يك دهه اين اتفاقات مى افتد. نهضت ۱۵خرداد ۴۲ پيش قدم اين كارهاست. امام و روحانيون و جوانان ايران پيشقدم چنين كارهايى هستند. چراكه ما براى اولين بار در قيام ۱۵ خرداد امريكا را به عنوان منشا استعمار جديد به چالش طلبيديم و اين كارها در دنيا تاثيرگذار بود. در تاثيرگذارى فراوان اين قيام جاى ترديدى وجود ندارد. ۵ ماه پس از اين قيام «كندى» ترور مى شود و امريكا با بزرگترين چالش بعد از جنگ جهانى دوم مواجه مى شوند. مارتين لوتر و برادر او هم پس از چند سال كشته مى شوند. در ۱۹۶۸ به علت وسعت شورش دانشجويان، در شيكاگوى امريكا خونريزى اتفاق مى افتد و اين در شرايطى است كه امريكا وارد باتلاق ويتنام شده و در حال شكست است. از جنبه سياسى ترور كندى، مارتين لوتر و افتضاحاتى كه در امريكا به وجود آمد، وضعيت سياسى خاصى را ايجاد كرد. پس از ده سال امريكا از ويتنام شكست خورد و به تدريج عقب نشينى كرد. قيام ۱۵ خرداد در بوجود آوردن اين شرايط در امريكا و اروپا پيشقدم و پيشكسوت است و نقش زيادى در مطرح كردن مسئله «دين و فرهنگ» در صحنه بين المللى داشته است. من در تمام اين اتفاقات به طور مستقيم حضور داشتم. بعد از اينكه دكتراى خود را در سال ۴۲ گرفتم، در آذرماه براى شروع كار وارد تهران شدم. همان سال امام(ره) دستگير شده بود و من سردبير كيهان شدم و در آنجا به اين مطلب به صورت كتبى و شفاهى اعتراض كردم كه بعدا توسط ساواك دستگير شدم. ساواك مرا تحت فشار قرار مى داد كه يا بايد دست از اعتراضات بردارى يا استعفا بدهى. گفتم استعفا مى دهم. اما بخاطر اينكه من اولين نفرى بودم كه با مدرك دكتراى ارتباطات به ايران آمده بودم و در سردبيرى مجله فعاليت مى كردم، با استعفاى من ذهنيت بدى بوجود مى آمد، آقاى مصباح زاده، مديرمسئول كيهان و ساواك سعى زيادى براى راضى نگهداشتن من انجام دادند و استعفايم را نپذيرفتند. مثلا منصور و هوشنگ انصارى و مصباح زاده به من فشار زيادى آوردند. حتى سعى داشتند مرا در گروه مترقى منصور كه در حال تشكيل بود، وارد كنند كه بخاطراينكه متوجه تعصب دينى و عدم تمايل من شدند، منصرف گشتند. سپس من به اروپا رفتم. در آن موقع طومارهاى زيادى در حوزه علميه، عليه بازداشت امام جمع آورى مى شد. من جز هيئت حاكمه و هزارفاميل ايران و فرزند اعتماد السلطنه ها نبودم. از خانواده اى روحانى بودم. جد ما تا تيموريان و مرحوم «حاج قاسم انوار عارف» همگى در خانواده علم و دانش بودند و حتى اگر جنگ جهانى دوم به وقوع نمى پيوست، امكان داشت برحسب علاقه شخصى، به حوزه بروم. رژيم طاغوت مى خواست از من در جهت اهداف خود استفاده كند. من هم تمايلى براى همكارى با رژيم طاغوت نداشتم. صرف نظر از مسائل دينى و خانوادگى آن موقع، مردم هم از وضعى كه رژيم شاه ايجاد كرده بود، ناراضى بودند. اواخر ارديبهشت ۴۳ به امريكا برگشتم. خصوصا كه چند پيشنهاد براى عضويت در هيئت هاى علمى امريكا به من ارائه شده بود. در بهمن ماه ۳۶ (يكسال قبل از سفر اول من به امريكا) پدرو مادرم را در يك تصادف رانندگى در راه قم از دست دادم. اين واقعه شوك بزرگى در زندگى من كه بيش از ۱۹ سال نداشتم، ايجاد كرد. در آن زمان حدود يك سال و نيم به طور جدى به عنوان خبرنگار امور اقتصادى در كيهان فعاليت كردم. در ضمن دانشجوى اقتصاد هم بودم. زندگى كردن در تهران به خاطر بى پولى، اندكى سخت بود. تا اينكه سفارت امريكا ليست بورسيه هاى اقتصاد دانشگاه هاى امريكا را اعلام كرد. يكى از آن بورس ها به مدت ۳ تا۴ ماه براى خبرنگاران و نخبگان جوان بود. من براى دانشگاه «نورث وسترن» كه بهترين دانشكده روزنامه نگارى بود، درخواست دادم كه خوشبختانه پذيرفته شد. آقاى مصباح زاده پس از شنيدن اين خبر گفت پس از اتمام درست اگر به ايران بيايى شما را سردبير مى كنم اما من هيچ كمك مالى از آنها نگرفتم. در آنجا خيلى زود مدرك كارشناسى را در رشته اقتصاد گرفتم. پس از آن كارشناسى ارشد روزنامه نگارى را گرفتم. پس از ۳ سال در ۴۲ از دانشگاه نورث وسترن مدرك دكتراى خود را گرفتم. در ۱۹۶۸ به واشنگتن برگشتم و در آنجا بنيان دانشگاه جديدى را گذاشتم. در آنجا چه دانشجويان مسلمان و چه غير مسلمان نوارهاى صحبت هاى امام را مى آوردند و ما در دانشگاه خودمان آرشيوى درست كرده بوديم اما امريكايى ها تا روزى كه انقلاب شد، در مورد ايران و انقلاب جدى فكر نمى كردند. من در آن موقع رياست دانشكده خودمان را برعهده داشتم و در صحبت ها و آگاهى دادن به دانشجويان فعاليت هايى انجام مى داديم. بسيارى از دانشجويان ايرانى ما گرچه از طبقات بالا بودند ولى چون خفت و خفقان رژيم طاغوت را مى ديدند، براى حفظ هويت ايرانى و ملى خود با ساير دانشجويان همراهى مى كردند. وقتى امام به پاريس تشريف آوردند، ما براى ديدار ايشان به آنجا رفتيم. مى خواستيم اين پيام را به امام بدهيم كه وضعيت امريكا خيلى به هم ريخته است. امريكا در ويتنام شكست خورده بود، نيكسون هم دزد از آب درآمده و استعفا داده بود، همين طور جنگ اسرائيل و عراق باعث تحريم صدور نفت كشورهاى عربى به برخى كشورهاى غربى شده بود. امام با قيام خود سيلى محكمى به امريكا زده و امريكا به اين وضعيت نابسامان دچار شده بود. از زمانى كه آقاى بنى صدر و قطب زاده به صحنه آمدند، كاملا مشهود بود كه آنها و افراد اطراف آنها به ظاهر و رياكارانه دور امام جمع شده اند. من از همان ابتدا كه آقاى بنى صدر را در پاريس ديدم، اين مسئله را احساس كردم اما از طرفى هم نمى توانستيم صريحا اقدامى براى بركنارى بنى صدر انجام دهيم. آقاى بنى صدر و ديگران تحت تاثير سياست هاى غرب بودند. امريكايى ها از زيرساخت هاى سنتى انقلاب (روحانيت آگاه، شجاع و مردمى) اطلاع نداشتند. من قبل از پيروزى انقلاب، درسى را به عنوان «ايران و سياست هاى بين الملل» داشتم. در اين كلاس بيش از ۳۰ دانشجو شركت نمى كردند ولى زمان انقلاب اين تعداد به ۱۵۰ نفر رسيد. از جمله آنها معاون قائم مقام وزارت خارجه «جوزف سيسكو» بود كه گاهى به اين كلاس مى آمد. تحليلى كه ما از انقلاب مى كرديم، تحليلى نبود كه در كشورهاى خارجى از انقلاب مى شد. اين كلاس ها شش ماه تا يكسال قبل از پيروزى انقلاب بود. تحليل ما اين بود كه انقلاب پيروز مى شود و شاه شكست مى خورد. هرچه جلوتر مى رفت، علاقه امريكايى ها براى آگاهى يافتن از انقلاب زيادتر مى شد. در مجلات و روزنامه هاى امريكا مانند تايم حدود ۶ ماه قبل از انقلاب، عكس شاه در حالت هاى مختلف چاپ مى شد. از طرف ديگر امام خمينى با عنوان مرد سال شناخته شده بود و تايم بارها عكس ايشان را چاپ كرد. اما عمدتا عكس هاى خشمگينى از امام چاپ مى كرد. از آغاز قيام ۱۵ خرداد تا امروز، امريكايى ها و بعد اروپايى ها در مورد انقلاب ما كه تحول عظيمى در روابط بين الملل ايجاد كرد، بسيار بى انصافى كرده اند. به محبوبيت و مقبوليت اين جريان در دنيا اذعان نكرده و با تعصباتى كه از قرون وسطى در اذهان خود داشتند، نمى خواستند كسى غير از خود را به رسميت بشناسند و چوب اين جهالت را امروز هم مى خورند. قيام ۱۵ خرداد از نگاه امريكايى ها ابتدا يك قيام ارتجاعى به نظر مى رسيد كه توسط گروهى محدود سازماندهى مى شود و تصور مى كردند، قدرتى ندارد. اما كم كم متوجه شدند قيام ايران خيلى مردمى و وسيع است. بعد آمدند گفتند رهبر اين انقلاب، يك فرد دينى است كه افكار قرون وسطايى دارد و انقلاب هم ارتجاعى است كه توسط يك عده آخوند هدايت مى شود و اگر جلوى آن گرفته نشود، به دست چپى ها مى رسد. يعنى به مردم خودشان و مردم جهان براى همكارى با اين انقلاب هشدار دادند كه اگر جلوى ايرانى را نگيريم به دست شوروى ها مى افتد. * با پيروزى انقلاب آيا آنها امام را جدى گرفته بودند يا هنوز همان افكار ارتجاعى را در مورد انقلاب داشتند ؟** جدى گرفته بودند اما با همه اطلاعاتى كه در امريكا موجود بود، به علت تعصبات و جهالت، به سرعت نمى توانستند امام و تحولات انقلاب را تجزيه و تحليل كنند. مثلا انقلاب كه پيروز شد، ابتدا با كودتا مى خواستند جلوى آن را بگيرند. پس از آن با يك سياست خيلى كلاسيك مثل جنگ، جنگ تحميلى را شروع كردند كه جواب نداد. پس از آن بحث شايعه فوت امام را منتشر مى كردند و مى گفتند وقتى امام فوت كند، كسى براى جانشينى او وجود نخواهد داشت. اما تمام تيرهاى آنها به سنگ خورد و پس از رحلت امام، درست بعد ۲۴ ساعت همه چيز آرام بود كه آنها از اين مسئله تعجب كرده بودند. * در مورد تسخير لانه جاسوسى كه به گفته امام انقلاب دوم نام گرفت و بازتابهاى آن در امريكا توضيح دهيد؟** تسخير لانه جاسوسى توسط دانشجويان پيرو خط امام واقعه بسيار بزرگى بود كه ۱۳ آبان اتفاق افتاد. تسخير لانه بزرگترين حقارت براى امريكايى ها بود حتى حقارتى بالاتر از شكست در جنگ ويتنام. چون آنها تصور مى كردند در ويتنام در حال جنگ با كمونيسم و شوروى هستند ولى وقتى ديپلمات هاى آنها دستگير شدند و ۶۰ هزار امريكايى كه ايران را ترك كرده بودند، به شدت شگفت زده شدند كه چطور با رهبرى يك فقيه عاليقدر، شاه و همه نيروهاى امريكايى ساقط مى شوند هم تحليلگران امريكايى و هم عوام مردم امريكا از اين اتفاق در حيرت بودند. در اينجا دو اتفاق مهم روى داد. اولا دانشجويان پيرو خط امام، امريكايى ها را گروگان مى گيرند اما آنها را مورد اذيت و آزار قرار نمى دهند و اين وضعيت يك سال ادامه دارد كه مورد شگفتى همگان قرار مى گيرد. ثانيا واقع طبس براى آزادسازى گروگانها در شرايطى شكست خورد كه امريكايى ها تصور مى كردند قدرت برتر جهان هستند و اين شوك بزرگى براى امريكا بود. با اين وجود بايد گفت بزرگترين شوك و هيجان توسط انقلاب اسلامى به علوم انسانى و اجتماعى غرب وارد شد چراكه علوم انسانى غرب نتوانست اين مسائل را پيش بينى كند بلكه حتى از عبرت گرفتن از اين مسائل هم عاجز بود و مدام در تحير كه چه عواملى باعث پيروزى هاى ايرانى شده است. غرب با فروپاشى شوروى زنگ خطرى را براى خود احساس كرد كه نكند اين اتفاق در مورد خود غرب هم رخ دهد چراكه آنها اين واقعه را نتوانسته بودند پيش بينى كنند و برخلاف مردم، روساى آنها به شدت اظهار نگرانى مى كردند و هنوز هم اين ترس وجود دارد من سرمنشا تمام اين اتفاقات را در ۱۵ خرداد ۴۲ مى دانم. چون از پايان جنگ جهانى دوم تا اين تاريخ، هيچ مسئله اى نتوانسته بود اين تحولات را به وجود بياورد. اما بعد از ۱۵ خرداد ماشين تحولات بين الملل با سرعت بسيار بالايى رو به پيشروى رفت. هرچه سرعت بالاتر مى رفت، مشاهدات از محيط اطراف كمتر امكان پذير بود و براى دولتمردان و نخبگان فرصت بررسى تحولات هم نبود. * شوك دومى كه شما مطرح كرديد، بحث نامه امام(ره) به گورباچف بود. بازتاب هاى اين امر در امريكا و جهان چه بود ؟** آن نامه بسيار تاثيرگذار بود. دو ماه بعد از انقلاب هركس كه در امريكا زندگى مى كرد، اسم «خمينى» را شنيده بود و از آن شناخت داشت. درحالى كه در ۱۹۶۳ وقتى كه كندى رئيس جمهور بود، ۱۲درصد از امريكايى ها نمى دانستند كه نام رئيس جمهورشان چيست. ولى در آن موقع همه اسم امام را مى دانستند و متاسفانه از امام تصويرى مخدوش داشتند چراكه رسانه ها اين تصوير را در افكار عمومى نقش داده بودند. من هميشه در كلاس هاى درس خود از دانشجويان جديد، اين سوال را مى پرسيدم كه چند نفر از شما اسم خمينى را شنيده ايد و صد درصد آنها عنوان مى كردند كه اسم خمينى را شنيده اند. اما مردم امريكا حتى دانشجويان، به صورت سطحى فكر مى كنند و نه عمقى. آنها انقلاب اسلامى را در جهتى كه رسانه ها ترسيم مى كنند، مى بينند و اين وضع در امريكا تا امروز ادامه دارد. در مورد اين مسائل كه چرا قيمت نفت افزايش يافت و يا چرا ارزش دلار از دلار كانادايى بالاتر رفته و چرا قيمت خانه ها افزايش يافته و همين سوالهاست كه آنها به تدريج در پى يافتن ريشه هاى اين امر مى افتند و با ايران آشنايى پيدا مى كنند و همين سوالهاست كه آنها را به فكر فرو مى برد. عامل ديگر آشنايى آنها اين است كه من به عنوان استاد يا شما به عنوان روزنامه نگار به شفاف سازى و روشن سازى افكار عمومى جهان بپردازيم. رسانه هاى امريكا فقط به روزنامه نگاران و گروه هاى فكرى خودشان فرصت مى دهند و به افرادى مانند چامسكى يا ديگر منتقدان اجازه ظهور و بروز نمى دهند. در كل جمعيت امريكا، چهره بيش از ۳۰ نفر را به عنوان تحليلگر مسائل روز نديده اند. يعنى افراد مشخصى در اين زمينه براى آنها فعاليت مى كنند. * در مورد فروپاشى شوروى و بحث نامه امام به گورباچف، واكنش غربى ها به اين مساله چه بود آيا آنها خوشحال بودند كه رقيبشان در حال نابودى است ؟** اگر چنين نامه اى از يك كاردينال يا يك اسقف مسيحى نوشته شده بود، آنها اين اتفاق را معجزه مسيحيت دانسته و در صدد بالابردن مقام آن بودند. در اين نامه به صراحت نوشته شده بود كه از افكار خود دست برداريد و به سوى حقيقت گرايش پيدا كنيد. ولى افكار تعصبى امريكايى ها راجع به اسلام كه به تاريخ غرب برمى گردد، مانع از آن شد كه اين مساله را حتى به عنوان يك رخداد اجتماعى قلمداد كنند و اگر چنانچه اين نامه را به عنوان اخطار احتمالى قلمداد مى كردند، شايد سازمان سيا هم مى توانست پيش بينى بهترى از سقوط شوروى داشته باشد ولى چون يك فقيه اسلامى اين حرف را زده بود، به اين مساله توجه زيادى نكردند و اينها ريشه در تفكر سياسى، اقتصادى، فلسفى و جامعه شناسانه تحليلگران و روشنفكران امريكايى دارد. اما از طرف ديگر، جريانات با سرعت زيادى جلو مى رود. ما بايد تصوير انقلاب اسلامى و حقانيت آن را در جهان روشن كنيم. هنوز صداى ما به گوش اكثريت آنها نرسيده است. * به نظر مى رسد محبوبيت امام در روش تبليغ ايشان بود. ظاهرا شما در نظريات خودتان در حوزه ارتباطات تبيين خاصى از روش امام داريد. آيا اتخاذ ديپلماسى فرهنگى در دولت نهم در ادامه همين سير قابل بحث است اين ديپلماسى تا چه حدتاثيرگذار بوده و چه آسيبها و چشم اندازهايى دارد؟ ** تاثير سخنان امام از دو جهت است. يكى آنكه در حين سخن خود به پيامهايش تسلط دارد. يعنى ايشان در مورد اسلام و ايران و جهان به خوبى آگاهى داشت. دوم آنكه اين سخنان از قلب و روح ايشان بيرون مى آمد نه متاثر از انگيزه هاى سياسى. بنابراين، امام در حدى از تسلط بود كه كسى نمى توانست ايشان را به چالش بكشاند كه مثلا كسى بگويد سخنان شما در جهت رسيدن به اهداف شخصى، حزبى و يا گروهى است يا به دنبال ايجاد سر و صداى سياسى هستيد. ميزان تاثيرگذارى امام دراز مدت و ماندگار است. در تبيين انقلاب اسلامى ايران بايد سخن ما با عملمان يكى باشد. سخن ما بايد با سخن رسانه ها و ديپلماسى اروپا تفاوت كند و روش ديگرى داشته باشد. تاثير سخن امام و يارانش در مورد مسائل كوچك حزبى نبود بلكه در مورد اصول و ارزش هاى والاى اسلامى بود. علت اينكه سخن آقاى احمدى نژاد تاثيرگذار است و يا اينكه نسبت به صحبتهاى ايشان در دانشگاه كلمبيا پرخاشگرى مى شود نيز همين است كه در امتداد مسير امام و حركت در مسير اصول اسلام است. وى از موضوعات فرار نمى كند. حتى با سكوت خود در مقابل فحاشى رئيس دانشگاه كلمبيا نشان داد كه فحاشى، گفتمان يك تمدن نيست. از طرف ديگر در دنيايى كه امروزه ساكت است، وى مساله عدالت را مطرح مى كند، در حاليكه معمولا روشنفكران و همه سياستمداران از قدرت صحبت مى كنند و سخنى از عدالت در ميان نيست. صداى آقاى احمدى نژاد مانند نهرو و گاندى در فضاى آزاد شنيده و وى مورد حمله واقع مى شود. ولى با وجود همه اين جنجال ها، صحبت هايش تاثيرگذار است. امريكايى ها اعتراف دارند كه صداى احمدى نژاد و عملكرد دولت او هرچه قدر هم محدود شود، تاثير گذار است و اگر اينگونه نبود، اين همه واكنش نسبت به آن نشان نمى دادند. در زمان دولت سابق ما اين همه تاثيرگذار نبوديم و به همين دليل بود كه ايران در زمان ۸ ساله رياست جمهورى كلينتون در دستور كارى روزانه كاخ سفيد هيچگاه از رده ۱۲ و ۱۳ به رده ۵ هم نرسيد. در حاليكه امروز در دستور اول روزانه آنهاست. قدرت در فكر ما است. عاشورا و انقلاب اسلامى هم همينطور است. مشروعيت، مقبوليت و حقانيت از جمله ويژگى هاى انقلاب اسلامى و حضرت امام(ره) است. ممكن است برخى افراد تنها يكى از اين شرايط را داشته باشند ولى مجموعه اين شرايط قدرت فراوانى به وجود خواهد آورد. درواقع بايد گفت اگر نورى در روشنايى باشد، قابل ديدن نيست. اگر امام پيش آمدند، نورى در تاريكى اين دنيا بودند. در شرايطى كه در اين ۲۵۰۰ سال مشروعيت و مقبوليت شاهان دائما رو به كاهش بود، نورى ظهور كرد كه بسيار هم موثر بود. اين انقلاب صرفا در جهت ارتقاى وضعيت اقتصادى نبود چرا كه در اين صورت هدف ما شبيه امريكايى ها خواهد بود. درواقع هدف امام از انقلاب، تشكيل حكومت اسلامى بود، نه حكومت دموكراتيك غيردينى و نه صرفا ارتقاء سطح معيشت. مشكل تمام دانشمندانى كه اصلا انقلاب اسلامى را نتوانستند پيش بينى يا توجيه و تبيين كنند اين بود كه آنها فكر كردند علم جامعه شناسى، روان شناسى، مردم شناسى و علوم سياسى مى تواند چارچوب بقاى يك نظام باشد. در دانشگاهى كه من هم درس مى خواندم، همين چارچوب تدريس مى شد. مثل تئورى بازى ها، نظريه هاى هگل، ماركس، جان لاك و مورگانتا،simultion (كه چگونه جنگ ها اتفاق مى افتد براساس فرمول هاى رياضى). در واقع اينها در اين چارچوب حركت مى كردند و در همين چارچوب هم بود كه مدرك دكترى به من دادند. ولى حميد مولانا استنباط هاى خود را از ۲۰ سال آموزش و تربيت قرآنى، ملى، فرهنگى و ايرانى بوجود آورد. اگر من راه اساتيد خود را در دانشگاه هاى امريكا ادامه داده بودم، الان نمى توانستم اين صحبت ها را بكنم. ۴-5 سال قبل از انقلاب اسلامى در دانشگاه كارل ماركس آلمان شرقى روبروى هزاران نفر مقاله خود را درباره انقلاب ارائه دادم و در مورد عاشورا، حسينيه و مسجد صحبت كردم. همان موقع عده اى اظهار شگفتى مى كردند كه اصلا اين آيت الله و شيعه و دين چيست براى اينكه آنها تغيير و تحولات را در چارچوب نظريه هاى علوم سياسى و ساختارهايى مثل احزاب مى فهميدند و معتقد بودند هر اتفاقى كه مى خواهد روى دهد، بايد از كانال اين ساختارهاى مدرن عبور كند. در واقع در جريان بحث با آنها دو ميز را فرض كردم كه روى يكى همه آن چيزهايى بود كه آنها مى گفتند مثل دولت، شاه، وزرا، ارتش و... اما در ميز ديگر كه به صورت نامريى بود، ۱۴۰۰سال روشن بينى، علم اسلامى و اجتهاد كه از پيامبر شروع شده و تا ابن سينا و ابن خلدون و علامه طباطبايى رسيده است، اين جريان با جريان انديشمندان غربى مثل هگل، كاملا متفاوت است. در يك ميز شاه با تمام خصوصيات اعم از بى سوادى، نالايقى، فساد و ابتذال هيئت حاكمه قرار دارد، در طرف ديگر ۱۰ هزار طلبه، ۲ هزار واعظ، چند صد نفر آيت الله و ۳-۴ نفر آيت الله العظمى كه مشروعيت آنها مردمى و دينى است و از قدرت مالى هم در اثر وجوهاتى كه مردم به آنها مى دهند، برخوردارند. امام شروع به سازماندهى و بسيج گروه اسلامى و طلاب عليه دستگاه طاغوت كرد. مشكل روشنفكران و سياستگذاران واشنگتن اين بود كه آنها در چارچوب فرمول هاى خودشان آن ميز را داشتند. اما اگر بر هر دو جريان تسلط داشته باشيد، آن وقت امكان فهم و تلفيق آنها بوجود مى آيد. در سال۱۹۷۴ (۵ سال قبل از انقلاب) در مقاله اى كه نوشتم، اين قضيه مطرح شد و يكى از نتيجه گيرى هاى من اين بود كه رسانه هاى ايرانى و خارجى مشروعيت طرح اين قضيه را ندارند و مقبوليت هم ندارند. * بحثمان را در حوزه تخصصى شما، ارتباطات، پيش مى بريم. اگرچه رسانه ملى پس از انقلاب سعى داشته در خدمت آن باشد اما هنوز راه درازى در پيش دارد و شما هم در كتاب خودتان تصريح كرديد كه يكى از بزرگترين وظايف انقلاب درست كردن تلويزيون و رسانه اى است كه بتواند در خدمت اين مدل سياسى- اجتماعى و تشكل اسلامى قرار گيرد. خود اين تشكل اسلامى بايد به چه شكلى باشد ؟** به نظر من بايد در ۳ حوزه، متفكرين اسلامى، دست به نظريه پردازى و نهادسازى بزنند. اول در مورد مدل حزبى تشكل اسلامى بايد دقيقا توجه شود كه آيا اصلا بايد نظام حزبى، غير حزبى، نيمه حزبى، حلقه اى و يا حرفه اى باشد يا نه مدل حزبى به تمدن غرب برمى گردد و در اينجا جواب نمى دهد. حتى غربى ها هم از آن ناراضى هستند. من بارها بر يك تشكل اسلامى تاكيد كردم كه براى تشكيل آن هم الگويى مختص خودمان لازم است. درواقع بايد به يك شكل بسيج سياسى در اين زمينه برسيم تا از كجروى ها دور بمانيم. فرهنگ، دين و سياست ما يك نوع تشكل ديگر نياز دارد. براى همين هم در اين ۲۰۰ سال حتى يك حزب حاكم موفق و ماندگار نداشتيم. دوم ما هنوز الگوى اسلامى دانشگاه نداريم و دانشگاه ما اگرچه همكارى هايى با حوزه دارد اما آن اتفاق لازم نيافتاده است. اين مطلب را به حساب سابقه طولانى در طول زندگيم در زمينه مسائل دانشگاهى، مى گويم. با وضعيتى كه داريم دانشگاه ما نمى تواند دوام بياورد و روز به روز هم در حال وخيم تر شدن است. بايد مدل دانشگاهى به وجود آوريم كه حوزه و جامعه بتوانند با آن كار كنند. سوم حوزه رسانه ها است. يعنى بايد يك مدل رسانه اى مختص به خودمان داشته باشيم و رسانه هاى غربى نبايد الگوى رسانه اى ما باشند. كسانى كه به دنبال آنها هستند يا تنبل هستند يا نمى دانند و يا نمى خواهند اين كار را بكنند. در واقع مدل ارتباطى و مديريتى امام بايد در اين مسائل جارى شود. اين مساله بدان معنا نيست كه ما هيچ پيشرفتى نداشتيم. راديو و تلويزيون ما غيرقابل مقايسه با دوران طاغوت است و پيشرفت هايى داشته است اما هنوز جواب اين مسائل اساسى را نداده ايم. اگر ما در يكى دو جا، كارى اساسى كرديم، تمام مسائل ما هم به دنبال آن شكل مى گيرد و بهبود خواهد يافت. مثال آن هم ولايت فقيه است كه بزرگترين ابداع ما در حوزه مسائل سياسى و بزرگترين سير انديشه اى است كه در طول اين هزاران سال بوجود آمده است. من خاطره اى شيرين از مراسم كنفرانس سران كشورهاى اسلامى در ذهن دارم. هنگامى كه وارد سالن كنفرانس شدم، اشك چشمانم را فراگرفت. چراكه با سران، روسا، نخست وزيران، شيوخ و اميران كشورهاى اسلامى روبرو شدم كه براى اولين بار در تاريخ اين تشكيلات و تاريخ سياسى دنيا، اين افراد در ايران جمع شده بودند. هنگامى كه حضرت آيت الله خامنه اى وارد شدند مورد احترام همه قرار گرفتند. در واقع مقام ولايت فقيه كه در كشور ما وجود داشت، مورد توجه آنها قرار گرفت. اخيرا سيد حسن نصرالله هم عنوان كرد ما افتخار مى كنيم كه پيرو ولايت فقيه هستيم. اين پيام با توجه به وضعيت خاص لبنان پيام مهمى است. * بازتاب رحلت امام و رهبرى آيت الله خامنه اى در جهان چه بود ؟** از شيوه هاى تبليغات سياسى غرب كتمان كردن حقايق اسcmyk ۳ roت. آنها از آغاز نتوانستند وجود امام را كتمان كنند اما بعد كه نوبت آيت الله خامنه اى رسيد، تصميم گرفتند سخنان ايشان را كتمان كنند چون ديگر فهميده بودند كه به هر صورتى كه سخنان ايشان منتشر شود، اثر مثبت دارد. در مورد دولت نهم هم تمام جنگ روانى آنها اين شده است كه رئيس جمهور را مورد حمله روانى و تبليغاتى قرار مى دهند. امروز توافق كاملى بين آنها يعنى امريكا و ديگران داخل در اين زمينه وجود دارد و تا جايى كه در توان دارند، دولت آقاى احمدى نژاد را مورد حمله تبليغاتى كاملا غيرمنصفانه قرار مى دهند. آنها مى گويند ما پس از انقلاب اسلامى ديگر قدرت جنگيدن در تمام جبهه ها را نداريم. بايد هدفمان را مشخص و جزيى كنيم تا موفق شويم. آنها فعلا اولويتشان را روى آقاى احمدى نژاد قرار داده اند. آقاى دكتر احمدى نژاد در نشست دانشگاه كلمبيا بسيار خوب مواضعشان را اعلام كردند. من قبل از سفر رئيس جمهور گفتم خوب است كه ايشان علاوه بر اينكه در سازمان ملل مانند سران ساير كشورها سخنرانى مى كنند، با وجود همه محدوديت ها امكان حضور و صحبت با مردم امريكا را هم پيدا كنند. دانشگاه كلمبيا مركز صهيونيست ها و از دانشگاه هاى معتبر امريكاست. به اين مسئله فكر كردم كه چون حقانيت با ما است چرا از اين فرصت استفاده نكنيم. ۲۰۰ تن از سران دولت هاى ديگر به اين دانشگاه رفته بودند اما صحبت علمى انجام نمى دادند و بيشتر به تفريح و خوشگذرانى مى پرداختند. آقاى احمدى نژاد چند مرتبه به من گفته بودند كه من علاقه زيادى دارم با مردم امريكا صحبت كنم ولى فكر كردم اگر از دانشگاه كلمبيا دعوتى براى آقاى احمدى نژاد انجام شد، ايشان بروند و حتى اگر در آن جلسه اعتراض و يا فريادى عليه ما صورت گرفت، بازهم به نفع ماست. به هر حال، من كه در طول دوران زندگى خود با روساى دانشگاه هاى امريكا همكارى داشته ام، اصلا فكر نمى كردم كسى به احمقى و كوته فكرى رئيس دانشگاه كلمبيا پيدا شود كه توهين و فحاشى زيادى در صحبت هاى خود داشته باشد. البته من از اين مسئله خشنود شدم چون كسى كه درابتدا به اين شكل صحبت كند، مشروعيت خود را از دست مى دهد. بعد هم در ادامه آقاى احمدى نژاد صحبت هاى خود را بيان كرد. اگر ما ميليونها دلار خرج مى كرديم، تبليغاتى كه آنها عليه خودشان و به نفع ما انجام دادند، نمى توانستيم انجام دهيم. جهالت و احمقى اين صهيونيست ها موجب شد كه اشتباه بزرگى را مرتكب شوند. دانشجويان و دانشگاه هاى امريكا بعد از سخنرانى آقاى احمدى نژاد از من براى بيان نظراتم در مورد اين جلسه دعوت كردند. در اين دانشگاه ها اين موضوع به عنوان موضوع روز قرار گرفت و مخالفين هم نتوانستند به هدف خود برسند. اظهارات رئيس دانشگاه كلمبيا واژه آزادى بيان و فرهنگ را از بين برد و نشان داد با وجود اينكه كه همه مخالفين و صهيونيست ها نيروهاى خود را عليه رئيس جمهور بسيج كرده بودند، باز به هدفشان نرسيدند. واقعا زحمتى كه دكتر احمدى نژاد در سفرها متحمل مى شوند و انرژى و تسلط و خونسرديشان در مقابل مخالفين ستودنى است. اتكاى ايشان به ارزشهاى اسلام و انقلاب باعث به وجود آمدن انعكاس وسيع در رسانه ها براى ايشان شده است اما ما آنطور كه بايد و شايد در مورد مسائل انقلاب و همينطور دانشگاه كلمبيا پوشش لازم را نداديم. اى كاش مستند خوبى از آن واقعه ساخته شود چون واقعا تاريخى بود. اگر اين واقعه بين امريكا و روسيه اتفاق مى افتاد، مثلا رئيس جمهور امريكا به دانشگاه روسيه مى رفت و اين همه نسبت به او فحاشى مى شد، چه اتفاقى مى افتاد. گاهى اوقات ما از فرصت هاى به دست آمده براى خود استفاده لازم را نبرده ايم. در ضمن من پيش بينى مى كنم سفرى كه آقاى احمدى نژاد در سپتامبر ۲۰۰۸ به نيويورك خواهند داشت، به دليل انتخابات امريكا و مسائل ايران بسيار جالب خواهد بود.سايت خبرى رجانيوز
چهارشنبه 29 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 230]
-
گوناگون
پربازدیدترینها