واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مهدوی : باقری نیم رخ هیتلره !خوشگل بودم اما در بیمارستان عوض شدم.
محمدرضا مهدوی ذاتاً بازیکن جنتلمن و آقایی است . لطفاً منتقدان مهدوی با خواندن این مصاحبه او را بیخ دیوار قرار ندهند زیرا مدافع با تجربه پرسپولیس آنقدر ظرفیت دارد که در یک فقره مصاحبه ظنز کم نیاورد.چقدر اهل ظنز هستی ؟خب ! خوشم می آید که بخندم ، نه آنکه مردم را بخندانم.قیافه ات به جنتلمن های زن ذلیل می خورد!اسمش را تفاهم بگذارید!با این حساب حرف اول و آخر را چه کسی در خانه می زند؟خب ، معلومه دیگه من زیرا می گویم « چشم » !دیگه در خانه چه کار می کنی ؟اگر حوصله داشته باشم دختر 2 ساله و نیمه ام یعنی « پارامیدا» را نگه می دارم تا همسرم به کارهای خانه برسد.پس با این حساب اهل ظرف شستن و غذا پختن هم هستی ؟یک بار غذا پختم که همه را دور ریختم و برای آن که اسراف نشود ، دیگر به طرف آشپزخانه نرفتم. یک بار هم ، چنان ظرفها را شستم که تمام مارکهای آن کنده شد ! خلاصه با این ترفند دیگر نه غذا درست کردم ونه ظرف شستم!تا الان شده کم بیاوری ؟خوشبختانه هیچ وقت کم نیاوردم.از بازی کدام مهاجم هیچ وقت خوشت نمی آید؟مهرداد امین شیرازی زمانی یکی از مهاجمان خوب فوتبال ایران بود و همیشه مقابل او عذاب می کشیدم. مهرداد برای سر زدن انگار پا را روی نخاع مدافعش می گذاشت.حالا از کدام مهاجمان حساب می بری؟آنها باید از من بترسند.نظرت راجع به هادی طباطبایی چیه ؟قرار است پایش را لای گیره بگذاریم تا صاف بشه .نیکبخت ؟آنقدر زشته که نمی توانم نگاهش کنم!فرزاد مجیدی ؟جوکر من است!باقری ؟اول این که همیشه برای من « لارژبازی » در می آورد. او زشت دوست داشتنی است.یک دفعه بگو جوجه اردک زشت دیگه!دقیقاً منظورم همین است . او تا حدودی به نیم رخ هیتلر شباهت دارد!سعید بیات ؟سعید پلنگ !یعنی شبیه پلنگ است؟بدنش که اینطوری است.ده سالگی کجا بودی؟در آریاشهر ، « شر» به پا می کردم.
زنگ خانه مردم را می زدی و فرار می کردی؟اتفاقاً زنگ می زدم و می ایستادم و « پرروبازی » در می آوردم. من و دوست صمیمی ام یعنی آقای « اردوان » حسابی خلافکار بودیم.به قیافه ات نمی خورد؟بر عکس خیلی « شر و شور» بودم. آن موقع به من می گفتند « ممد رئیس» !کتک هم می خوردی یا فقط می زدی ؟تا دلتان بخواهد کتک هم خوردم. البته کوچکترها را یک نفری می زدم اما اگر طرف مقابل بزرگتر بود با همان دوستم که اسمش را بردم « دو به یک » دعوا می کردیم ، گاهی هم شیشه می شکستیم.
پس خانواده ات چه عذابی از دست تو می کشیدند؟خدا بیامرز پدر از دستم عاصی بود و هیچ وقت دوست نداشت فوتبالیست شوم چون همیشه با چهره خونین به خانه برمی گشتم. قبل از آن هم برادرم در میدان فوتبال عاقبت به خیر نشد.سر چه کسانی کلاه می گذاشتی ؟معمولاً بچه های محله. با آنها « کاپ فوتبال » می گذاشتم و با این که همه بازیها را می باختم اما با « جرزنی» قهرمان می شدم چون « جام گذار» خودم بودم!الان هم « شر» هستی ؟نه بابا، آقا شدم!
اهل دروغ گفتن هم هستی ؟گاهی از نوع مصلحت آمیز می گویم اما از دروغ جدی متنفرم.در این مصاحبه چند تا دروغ گفتی ؟دروغ نگفتم اما چون مصاحبه حال و هوای طنز داشت کمی غلو کردم .نظرت راجع به محمدرضا مهدوی چیه ؟شوخی یا جدی ؟هر دو !اول این که خیلی خوشگل بود اما در بیمارستان با بچه تخت بغلی عوضم کردند ! دوم این که باید خیلی بهتر از اینها باشم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 672]