تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836952139
شوک اول- مدال المپيک از دستش افتاد!
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دو شوک در پيشينه ورزشي و غيرورزشي حبيب فتاحي «ناکام ترين کشتي گير» در المپيک ثبت است! شوک اول موقعي به او وارد شد که در المپيک 1976 مونترال در شرايطي مقابل نفر سوم المپيک از کره جنوبي بيش از ده امتياز جلو بود، در ثانيه هاي آخر مسابقه غفلتا کنده حريف را روي سينه خود کشيد، جفت دنده هايش شکست و ضربه فني شد و از دستيابي به حداقل مدال نقره المپيک محروم شد! چون همين حريف کره اي در پيکار با نفر اول از ژاپن با اختلاف يک امتياز شکست خورد و سوم شد اما بخت با فتاحي يار نبود و مدال از دستش افتاد! شوک دوم در دوران بعد از کشتي گيري به او وارد شد! چون مجموعه ورزشي را که با دست خودش در تهرانسر ساخته بود و روزانه صدها نوجوان و جوان در رشته هاي کشتي، ورزش هاي رزمي، بدنسازي، شنا و فوتسال (در آستانه راه اندازي) در آن ورزش مي کردند، به دليل ناتواني در پرداخت بدهي هاي آن به بانک و جريمه شهرداري به مبلغ 620ميليون تومان مجموعه را به غير واگذار کرد تا تالار عروسي شود! در حالي که کاربري آن ورزشي است. فتاحي در دوران کشتي گيري آن قدر مستعد بود که در اولين سفر خارجي اش به مسابقات جام دانکلوف، هم قهرمان شد و هم ستاره مسابقات که باعث تعجب صاحبنظران شد. در حال حاضر دلخوشي فتاحي در دوران بازنشستگي يک زندگي خوب با فرزنداني سالم و تحصيل کرده است که بايد نام آن را «عاقبت به خيري» گذاشت. مي نشينيم پاي صحبت هاي نفر دوم جهان در مسابقات جهاني 1973 تهران. فکر کنم، مايل باشي قبل از ورود به دوران کشتي گيري شما، در خصوص زحمات بي حاصل و هدر رفته ات در ساخت مجموعه ورزشي تهرانسر صحبت کني، همين طور است؟ - بله، واقعاً راست مي گوئي از زحماتم نتيجه نگرفتم. باور کن اين اندازه که در سه سال زمان ساخت مجموعه زجر کشيدم، در سي سال عمر ورزشي ام زجر نکشيده بودم! با توجه به کمبود فضاي ورزشي در منطقه مسکوني تهرانسر در سال 1364 به اتفاق آقاي يعقوب نجفي جويباري يکي از قهرمانان سابق آسيا يک قطعه زمين به مساحت 1000مترمربع از سازمان زمين شهري به قيمت روز آن ايام خريداري کرديم تا بساط ورزش را براي نوجوانان و جوانان محروم تهرانسر برپا کنيم. واقعاً صادقانه و با عشق وارد اين کار شدم. خريد زمين مذکور با راهنمائي شهردار منطقه 9 صورت گرفت. در ملاقاتي که دو سال قبل از تملک زمين مورد نظر با شهردار منطقه داشتم و موضوع عدم فضاي ورزشي در تهرانسر را با ايشان در ميان گذاشتم، ايشان پذيرفت و به من گفت: اگر حالش را داري و مي تواني دنبال آن بروي، يک زمين به شما معرفي مي کنم، برو سازمان زمين شهري، پذيرفتم. با معرفي ايشان به سازمان زمين شهري مراجعه کردم. چون طبق مقررات نمي توانستم به تنهائي مالک باشم، موضوع را با آقاي جويباري در ميان گذاشتم که پذيرفت. زمين مذکور را خريداري کرديم و بيش از ده سال در انتظار اخذ وام مانديم تا توانستيم بادوندگي زياد از دو بانک مبلغ 500ميليون تومان وام بگيريم نيمي از وام بهره 12درصدي داشت و نيم ديگر آن بهره 24درصدي! آن قدر سرگرم کار بودم و عشق خدمت به ورزش داشتم که متوجه منظور شدن بهره 24درصدي آن نشدم. بعد از ساخت مجموعه و راه اندازي چند رشته از جمله کشتي، ورزش هاي رزمي، بدنسازي، ايروبيک بانوان و شروع بکار استخر و سوناي آن، منطقه تهرانسر از پوشش شهرداري منطقه 9 خارج شد و زيرپوشش منطقه 21 رفت. خوشبختانه شهردار منطقه 21 يک انسان ورزش دوست به نام اقاي مهندس چگيني بود که مشوق ما بود. حتي با کمک ايشان يک دوره مسابقات کشتي با نام گراميداشت شهداي 22بهمن برگزار کرديم و تمام جوايز آن را شهردار منطقه داد از شانس بد ما يک ماه مانده به مراحل تکميلي مجموعه، شهردار عوض شد! *موقع ساخت، کدام سازمان و ارگان ديگر کمک شما کرد؟ - آقاي خطيب مدير کل وقت تربيت بدني استان تهران در تأييد و معرفي من و آقاي جويباري به ارگان هاي مربوطه و همچنين کمک آقاي مرادعلي شيراني مديرکل وقت تربيت بدني وزارت کار خيلي مفيد بود. آقاي شيراني دستور ترجمه نقشه آلماني بناي مجموعه و همچنين تطبيق آن با ضوابط «ساخت» در کشورمان را داد. نقشه ساخت مجموعه را با کمک برادرم «رضا» از آلمان آورده بوديم. ضمن آن که آقاي مهندس چگيني شهردار منطقه 21 ما را تشويق به ساخت طبقه بالاي سالن به منظور راه اندازي فوتسال نمود. متأسفانه 15روز مانده به اتمام آن شهردار عوض شد و چند روز بعد از تغيير شهردار «چشمت روز بد نبيند»! يک مرتبه شش هفت ماشين شهرداري با بي سيم و مأمور ريختند و در ورزشگاه را پلمب و آن را تعطيل کردند! به گونه اي هجوم آوردند که انگار آمده بودند يک قمارخانه را ببندند! *اين اتفاق در چه مقطعي افتاد؟ - زماني اين اتفاق رخ داد که آقاي دکتر قالي باف تازه شهردار تهران شده بود، من هرگز انتظار نداشتم که با بودن ايشان اين اتفاق بيفتد ولي افتاد! موقع پلمب به ما گفتند فردا به شهرداري منطقه 21 بيائيد تا به کارتان رسيدگي شود که نشد. هر چه «اين در و آن در» زديم، به نتيجه نرسيديم به آقاي دکتر قالي باف، آقاي مهندس علي آبادي معاون رئيس جمهوري و سرپرست سازمان تربيت بدني، آقاي تقي زاده مديرکل وقت تربيت بدني (بعد از آقاي خطيب) حتي به رياست جمهوري نامه نوشتيم، نتيجه نگرفتيم. در همين اثنا با آقاي حبيب کاشاني عضو شوراي شهر که براي «ملاقات مردمي» به تهرانسر آمده بود، ديدار کرديم. ايشان همان حرف هاي آقاي محمد دوست شهردار منطقه 21 را تحويل ما داد. من به ايشان گفتم: شما دنبال حق و حقوق شهروندان تهراني هستيد يا دنبال منافع شهرداري؟ يک روز هم آقاي رسول خادم در تهرانسر «ملاقات مردمي» داشت. از ايشان خواستيم تا از مجموعه ما بازديد کند. ايشان گفت: اگر بيايم «پارتي بازي» مي شود! از طرفي مرتب از بانک اخطاريه مي آمد، چون اقساط ماهي ده ميليون تومان عقب افتاده بود و شهرداري مبلغ 620ميليون تومان ما را جريمه کرده بود! خلاصه بعد از ماه ها تعطيلي مجموعه مجبور شديم مجموعه را به آقاي رشيد فرهادي يکي ديگر از قهرمانان سابق کشتي آزاد ايران واگذار کنيم. 250ميليون تومان گرفتيم و خود را کنار کشيديم. ايشان تشک هاي کشتي آن را جمع کرد و در زيرزمين گذاشت و مجموعه را به تالار عروسي تبديل کرد! البته قسمتي از مجموعه همچنان اختصاص به بدنسازي دارد. ضمن آن که ايشان هم با عدم پرداخت به موقع اقساط موتجه شد و يکي دو بار مجموعه پلمب شد که مجدداً اقساط آن را پرداخت کرد و فک پلمب گرديد. البته شانسي که ايشان آورد، هم جريمه دير کرد بخشيده شد و هم بهره هاي بالا تقليل يافت و اين را بگويم که هنوز سفته هاي من و آقاي جويباري (600ميليون) در بانک است. هر وقت از جلوي مجموعه رد مي شوم، تنم مي لرزد، چون به هدفم نرسيدم. باور کن با سه پسرم دهان روزه کار مي کرديم. ساعت 12 شب به ما وقت داده بودند تا بتون ريزي کنيم! هي به خداوند متعال مي گويم چرا اين جوري شد، چرا زحماتم به هدر رفت؟! قبل از آن که مجموعه را به آقاي رشيد فرهادي واگذار کنيم، دائي ام (علي آقائي) يکي از کشتي گيران پيشکسوت ايران و رئيس اسبق باشگاه شفق به آقاي جويباري گفت: مبلغ 150ميليون تومان بگير و برو کنار که راضي نشد ولي بعد از آن که مجموعه به آقاي فرهادي واگذار شد، سهم کمتري گرفت! ببخشيد سرتان را درد آوردم. *بپردازيم به کشتي، بفرمائيد کشتي را از چند سالگي شروع کرديد؟ - من کشتي را پيش آقاي منوچهر درجزي يکي از مربيان خوب ايران در باشگاه شفق در هجده سالگي شروع کردم. اون ايام باشگاه متعلق به آقاي سليمان تقوي بود که بعد از انقلاب دائي ام (علي آقا) آن را از ايشان خريد. من کشتي را دير شروع کردم ولي خيلي زود رشد کردم. قبل از ورود به کشتي هر روز مجلات ورزشي را مي خريدم و عکس هاي کشتي گيران صاحبنام را جمع مي کردم و اجراي فنون را از روي عکس ها ياد مي گرفتم. بهترين فني که اجرا مي کردم، فن يک دست و يک پا بود که از روي عکس هاي کشتي آقاي امامعلي حبيبي ياد گرفته بودم که باعث تعجب مربي ام شده بود. دست بر قضا دو سه سال بعد عضو تيم اعزامي به بلغارستان براي شرکت در مسابقات جام دانکلوف شدم که آقاي حبيبي سرپرست آن بود. اغلب حريفانم را با فن يک دست و يک پا شکست دادم و قهرمان و ستاره مسابقات مذکور شدم. هر کشتي را که مي بردم، آقاي حبيبي صد دلار به من جايزه مي داد! *قبل از حضور در مسابقات جام دانکلوف اول بار در کدام مسابقات شرکت کرديد؟ - حدود يک سال از دوران کشتي گيري ام مي گذشت که به سربازي رفتم و در مسابقات انتخابي ارتش در خوزستان، محل خدمتم، اول شدم و به مسابقات کشوري (نيروهاي مسلح) راه يافتم که در آن مسابقات سوم شدم. در مسابقات ارتش به گونه اي کشتي گرفتم که مورد توجه واقع شدم و کم کم به اردوهاي تيم ملي دعوت شدم ضمن آن که بعد از موفقيت در مسابقات ارتش در سال 1974 به اولين دوره مسابقات جام دانکلوف اعزام شدم که چگونگي آن را عرض کردم. خاطرم است چند روز قبل از اعزام به بلغارستان براي تحويل عکس هايم با موتور به فدراسيون کشتي مراجعه کردم. آقاي سيروس پور، دبيرفدراسيون، خيلي مرا تحويل نگرفت. ايشان به قصد تضعيف روحيه من گفت: برايت کشتي انتخابي مجددي خواهيم گذاشت! مي دانستم براي تضعيف روحيه ام اين حرف را زد، به آن اهميت ندادم. همان موقع که مشغول صحبت با ايشان بودم، از پنجره فدراسيون خيابان را نگاه کردم ديدم که موتور کاوازاکي ام- که از مرحوم اکبر قرباني به مبلغ 12هزار تومان به اقساط خريده بودم- سرجايش نيست. هراسان خودم را به خيابان رساندم، ديدم موتورم را بردند، تحمل آن خيلي برايم سخت بود. البته آقاي محمد خادم رئيس وقت فدراسيون کشتي متوجه موضوع شد و مرا دلداري داد. *کسي نبود از شما دفاع کند؟ - خير، حرف مربي من خيلي خريدار نداشت به همين سبب مسئولان و بعضي از مربيان تيم ملي خيلي به من ضربه زدند! به خاطر مي آورم که يک بار بعد از آن که در مسابقات بين المللي تهران شکست خوردم، يکي از مربيان تيم ملي در سالن غذاخوري با صداي بلند به آشپز گفت: از فردا 15عدد غذا کمتر درست کن و با زبان بي زباني عذر ما را خواست. من خيلي زود فهميدم و ساکم را برداشتم و از اردو خارج شدم! *در چه مقطعي به عضويت تيم ملي درآمديد؟ - بعد از دو دوره شرکت در مسابقات بين المللي تهران، عضو تيم ملي در مسابقات جهاني 1973 تهران در رشته سامبو شدم که مقام دوم را به دست آوردم. ما کشتي سامبو را بلد نبوديم و از روي کتاب با آن آشنا شديم. در فينال مقابل حريف روس خيلي جلو بودم ولي مقررات را بلد نبودم. من خود را براي شرکت در مسابقات کشتي آزاد قهرماني 1973 جهان آماده کرده بودم ضمن آن که در مسابقات انتخابي با اختلاف ناچيز به آقاي علي اصغر اسلامي با ختم و ايشان در مسابقات جهاني نتيجه اي نگرفت. *چرا عضو تيم ملي در بازيهاي آسيايي 1974 تهران يا مسابقات جهاني 1974 استانبول نشديد؟ - باور کن مربيان تيم ملي حق مرا تضييع کردند درحالي که من آقاي حسين بيطرفان را شکست داده بودم اما ايشان را به دليل آن که در مسابقات دانشجويان جهان مدال نقره گرفته بود- بدون مسابقه انتخابي با من- او را انتخاب کردند و به مسابقات جهاني استانبول اعزام کردند. *سال بعد چه موقعيت داشتيد؟ - در سال 1975 آقاي سبحان روحي به مسابقات جهاني 1975 مينسک اعزام و پنجم شد. کشتي من و سبحان بهم نمي خورد. درحالي که به راحتي يکي دو نفر از کشتي گيران برنده آقاي روحي را شکست مي دادم ولي در مقابل ايشان کم مي آوردم! *چگونه عضو تيم ملي در بازيهاي المپيک 1976 مونترال شدي و داستان شکست غم انگيز شما در عين برتري چه بود؟ - هر بار که ياد آن مي افتم فقط غصه مي خورم. در مسابقات انتخابي المپيک بدون حرف، اول و به المپيک اعزام شدم. در المپيک چهار- پنج دوره کشتي گرفتم اما مقابل حريف کره اي (هائه سوپ) در شرايطي که بيش از ده امتياز از او جلو بودم، در کمتر از ده ثانيه به پايان وقت مسابقه، کنده حريف را روي سينه خود کشيدم. هم دنده هايم شکست و هم ضربه فني شدم و مفت، مفت حداقل مدال نقره ا از دست دادم چون حريف کره اي در فينال با يک امتياز به حريف ژاپن (يوجي تاکاوا) باخت و سوم شد! بعد از اين باخت شيرازه کشتي از دستم در رفت و نتوانستم خود را جمع کنم. همان موقع که من کشتي مي گرفتم، مربيان تيم ملي در تشک مجاور مشغول «کوچ» اقاي نوائي بودند. البته مرحوم رمضان خدر کنار تشک من بود ولي کسي نبود وقت را به من بگويد. يکي دو سال بعد که کشتي را کنار گذاشتم و مربي شدم، هميشه وقت را به کشتي گيرانم يادآوري مي کردم. *بقيه اعضاي تيم در المپيک چه وضعي داشتند؟ - فقط آقاي منصور برزگر در يک کشتي جنجالي توأم با اعتراض مربيان روس مدال نقره گرفت. چون کشتي وي و آشور عليف در دور اول گره خورد و بعد از بازبيني فيلم 24ساعت بعد نتيجه کشتي را، 5-6 به سود برزگر تغيير دادند! علت ضعف بچه ها ناشي از آن بود که تيم را دو ماه زودتر به مونترال بردند! هر روز بي رويه صبح و بعدازظهر به خاطر آن که کشتي گيران سنگين وزن سر وزن برسند، ما را زير فشار تمرينات با آنها همراه مي کردند. مرتب هم «مرغ آب پز» و آب انگور به ما مي دادند! مطبوعات کانادا نوشتند کشتي گيران ايراني در ايران تمرين نکردند! *خاطرم است شما جزو اولين نفراتي بودي که اردوي مسابقات بين المللي تهران (پيش از انقلاب) را ترک کرديد، واکنش چه بود؟ - واکنش خيلي شديد بود. روزهاي اول آبان 1357 اردوي تيمهاي کشتي ايران در دهکده المپيک براي برگزاري مسابقات مذکور برپا بود. حدود يک ماه قبل از آن صدها نفر در حادثه 17شهريور شهيد شده بودند. از طرفي دو سه نفر از بچه محل هايم (سر پل امامزاده معصوم) در تيراندازي شهيد شده بودند و اين باعث بهمريختگي روحيه ام شده بود. يک مرتبه چند روز مانده به شروع مسابقات تصميم به ترک اردو گرفتم. موقع ترک اردو يکي از مسئولان تيم ملي که يکي دو ماه بعد در تظاهرات قانون اساسي شرکت کرده بود، به من گفت: مي دهم در ورزشگاه آزادي روي يکي از ميله هاي آن دارت بزنند! همين طور کاپيتان کشتي گيران ايران که بعداً سرمربي تيم ملي شد، با فحاشي مي گفت: خودم به تنهايي کشتي مي گيرم و ... يکي دو روز بعد تعدادي از کشتي گيران با هدايت آقاي طالقاني در اردو نماز جماعت خواندند و دستجمعي اردو را ترک کردند. خلاصه مسابقه مذکور بهم خورد! *کمي بيشتر از آقاي طالقاني بگو. - حدود 25سال با آقاي طالقاني زندگي کردم با هم رفت و آمد خانوادگي هم داشتيم. شبانه روز براي کشتي راه آهن که سرپرست آن آقاي طالقاني بود، زحمت کشيدم که باعث اعتبار مضاعف ايشان شد ولي ايشان ما را فراموش کرد! *بعد از دوران کشتي گيري مربي هم شديد؟ - بله، بيش از بيست سال در سال هاي بعد از انقلاب در باشگاه راه آهن مربيگري کردم. با وجود آن که تازه ازدواج کرده بودم، با تشويق همسرم هر روز در باشگاه راه آهن سه گروه سني نوجوانان و جوانان و بزرگسالان را تمرين مي دادم. هنوز داغ کشتي بودم. کار مربيگري من تا زمان بازنشستگي ام در سال 1383 ادامه يافت. بعد از کنار رفتن من و آقاي عليرضا زيبا يکي از پيشکسوتان کشتي ايران و مربي با سابقه راه آهن و همچنين آقاي تيموري يکي ديگر از مربيان زحمتکش راه آهن، کشتي راه آهن از رونق افتاد مثل اين که سالن آن را اجاره دادند. درحالي که کشتي گيران بزرگي همچون مرحوم تختي، نبي سروري، خجسته پور، سيف پور، خدابنده، عرب، عبدالباقر، سوخته سرائي، رضا فتحي، طالقاني، پور کريمي، زيبا، تيموري، واعظي، اينجانب و... پيش از انقلاب در راه آهن تمرين مي کردند. بعد از انقلاب برادران کدخدائي، ابراهيم ميرزائي، نکوئي، مرحوم گل محمدزاده، خلج و دهها کشتي گير سرشناس ديگر پيش ما تمرين مي کردند و آقاي طالقاني هم سرپرست کشتي راه آهن بوده ما توانستيم در اولين دوره مسابقات ليگ با اختلاف ناچيز نايب قهرمان ايران شويم. سازمان آب قهرمان شد. همان سال تيم راه آهن به مسابقات جام ياشار دوغو اعزام شد که باز هم نايب قهرمان شديم. *مديريت فعلي کشتي را چگونه ارزيابي مي کنيد؟ - اي کاش آقاي يزداني خرم از بيست سال قبل رئيس فدراسيون کشتي ايران مي شد و سراغ واليبال نمي رفت! ايشان اهل تملق و سياه کاري نيست و صادقانه کار مي کند. معتقدم کشتي دوسر دارد: يک سر آن کشتي است و سر ديگر آن نامردي است که نامردي آن بيشتر است! من قرباني ظلم و نامردي در کشتي هستم. يکي دو نفر از کشتي گيران ازجمله غلامرضا خلج که واقعاً لايق کسب چند مدال جهاني بود ولي اون «آقا مربي تيم ملي» با ترفندهاي متعدد زير پاي او را خالي کرد. من نمي دانم اين آقا چه جوري جواب خدا را مي دهد! *از برادرت رضا چه خبر؟ - رضا خوب کشتي گيري بود. فن «دست در مخالف» را خوب اجرا مي کرد. يک بار نايب قهرمان جوانان ايران شد و يک بار هم در مسابقات پهلوانک هاي ايران اول شد. در روزهاي اوجش موقعي که حدود 17سال سن داشت، هواي خارج رفتن به سرش زد که با مشکلاتي مواجه شد و سرانجام به آلمان رفت و چند سال در ليگ آلمان کشتي گرفت و درخشش داشت. البته در آلمان دوستم آقاي محمد رضائي يکي از کشتي گيران صاحبنام ايران و نفر سوم جهان هواي او را داشت. اميدوارم هرجا که هست، به همراه خانواده اش موفق باشد. *علاوه بر رضا چه تعداد ديگر خواهر و برادر داريد؟ - پنج برادر هستيم. من فرزند اول خانواده ام هستم. بعد از من آقا حمدالله فتاحي است که قهرمان جهان و المپيک در ناشنوايان است. پنج سال عضو تيم ملي ناشنوايان بود. برادر ديگرم آقا کاظم (بعد از رضا) در آمريکا زندگي مي کند. ايشان مدتي کشتي مي گرفت. برادر آخرم آقا رحيم است. در يک حادثه آسيب ديد. علاوه بر آنها دو خواهر دارم. براي همگي آنها و خانواده هاي محترم شان از خداوند متعال آرزوي سلامتي و موفقيت مي کنم. مادرم هميشه مي گويد: الکي قهرمان نشدي. آبگوشت هاي من را خوردي و قهرمان شدي، واقعاً راست مي گفت: با پول زحمتکشي مرحوم پدرم آبگوشت درست مي کرد. الان خيلي پول ها اشکال دارد! خاطرم است روز مسابقات انتخابي المپيک مونترال در پارک شهر «نان و پنير و انگور» خوردم و کشتي گرفتم! *چه تعداد فرزند و نوه داريد؟ - سه پسر و يک نوه شش ماهه به نام پارسا دارم که همه ما را سرکار گذاشته است! فرزند اولم احسان درحال حاضر سرپرست باشگاه آسيا مي باشد. ايشان کشتي مي گرفت و خوب هم شده بود اما پس از تصادف و شکستن پايش کشتي را کنار گذاشت. حدود دو سال قبل ازدواج کرد و «پارسا کوچولو» متعلق به ايشان و عروس خوبمان است. محسن پسر دومم، ليسانس حسابداري دارد. او نيز کشتي مي گرفت و در مسابقات جوانان دوم شد ايشان در آستانه ورود به سربازي است. امير پسر آخرم در دانشگاه خرمدره مشغول تحصيل است. سال آخر دانشگاه در مقطع ليسانس است. حدود ده سال قبل يکي از فرزندانم به نام مجيد در شانزده سالگي از دنيا رفت. با پيکان از قم و از زيارت برمي گشتيم، فرمان بريد و تصادف کرديم و مجيد در اثر ضربه مغزي جان سپرد. فتاحي در حالي که اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: راضي ام به رضاي او؛ خدا را شکر مي کنم که فرزندان و همسر خوبي دارم. *از همسرتان بيشتر بگوئيد. - همه زندگي ام را مديون همسرم هستم. ايشان واقعاً مرا تحمل کرد. ان شاءالله که ايشان از من راضي باشد. چون همه اش دنبال کشتي بودم. از خداوند متعال براي ايشان آرزوي سلامتي مي کنم. منبع: کيهان ورزشي /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2765]
-
گوناگون
پربازدیدترینها