محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832609790
گزيده سرمقاله برخی از روزنامههای كشور
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
برخي روزنامه هاي صبح امروز سرمقاله هاي خود را به موضوعات زير اختصاص دادند. * تهران امروز روزنامه تهران امروز در يادداشت خود با عنوان "منافق خواني به جاي مخالف خواني! "به قلم روحالله طباطبايي آورده است:جهان سياست، جهاني است كه در آن مفاهيم و پديدهها، پررنگتر، غليظتر و تضاد و سايه روشنها مشهودتر و بيشتر است. در جهان سياست، گاه واژهها به گونهاي استخدام ميشوند كه با مفاهيم نخست فاصله بسيار دارد. شايد بتوان از فضاي اكسپرسيونيستي سياست،اين گونه فهميد كه براي «اقناع» افكار عمومي يا «رفتارسازي» در حيطه «پيروان» يا از «ميدان» به در ساختن رقيبان و حريفان، چارهاي بهجز افزايش غلظت واژهها و انگها نباشد. اما كژتابيها و انحراف از معيارها، گاه موجب ميشود افراطستيزي به تفريطگرايي و تفريط زدايي به افرادگزيني بينجامد. اما آيا آنچه كه در تاريخ سياست و سياست در جوامع معاصر ديده ميشود همان راه متين و اصول ارزشمندي است كه ما به عنوان نگرش اسلام به سياست از آن ياد ميكنيم؟ مثالي بياوريم: حضرت اميرمومنان(علیه السلام) با اشاره به اينكه عمرو عاص از كيد و مكر بسيار برخوردار است، فرمودند: اگر من نيز ميخواستم، ميتوانستم از عمروعاص بسيار مكارتر باشم، اما چنين نيست. كيد و مكر عمرو عاص براي او منفعتي در پي داشته است. اشاره حضرت امير(علیه السلام) به كيد و مكر عمروعاص و ابراز انزجار از مكايد و مكرهاي او، بيانگر آن است كه «اسلام» كيد و مكر را براي مومن و بهويژه براي آنان كه جامعه را مديريت ميكنند، ناپسند ميداند. كژتابي اموي، اما نه تنها كيد و مكر را درست و ضروري ميپندارد كه از هر گونه برچسب و انگ و تهمت زدن به دشمنانش نيز پرهيز نميكند. آنچنان كه وقتي حضرت امير به شهادت رسيد و خبر آن را شاميان شنيدند با خود گفتند مگر علي(علیه السلام) نماز هم ميخواند؟ و پرسش و شگفتي آنان از اينرو بود كه شنيده بودند، مولاي مومنان در مسجد شربت شهادت نوشيده است. امروزه نيز ما با افراطها و تفريطهايي روبهرو هستيم كه اميرمومنان(علیه السلام) ما را از آن پرهيز ميدادند و ميفرمودند: «بر شما باد پرهيز از افراط و تفريط». به كارگيري رايگان و آسان «واژهها»، «انگها» و «برچسبها» به شيوه خطرناكي رو به افزايش است. براي نمونه به «واژه» يا «برچسب» «منافق» توجه بفرماييد. تبارشناسي اين واژه ما را به دوران زعامت حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) در مدينه ميرساند، منافقان افرادي بودند كه به ظاهر ايمان آورده اما در باطن به همراه مشركان، عليه مسلمانان توطئه ميكردند و دسيسه ميچيدند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، بنيانگذار فقيد انقلاب اسلامي و ساير چهرههاي انقلابي پيرو ايشان و نيز مردم مسلمان و غيور به راستي و حقيقت عنوان «منافقين» را به گروهكي تروريستي ميدادند كه اكنون در منجلاب دوستي با دشمنان ايران و انقلاب دست و پا ميزنند و راه گريزي هم ندارند اما اين كه هر «شخصيت» و «چهره» شناخته شدهاي را به محض مخالفت يا انتقاد از «ما» به باد تهمت و ناسزا بگيريم و او را منافق بخوانيم آيا سنتي حسنه و روشي مرضيه است؟ در سيره كدام يك از بزرگان دين چنين رفتاري ديده شده كه اكنون برخي ميكوشند با تمسك به اين روش ناپسند، رقيبان، حريفان، منتقدان و احيانا «دوستان» را از ميدان به در كنند؟ زشت است كه چهره شخصيتهاي استوار و متين، با اين گونه زشتكاريها مخدوش و ملكوك شود. مثالي بياوريم: آيا منافق خواندن شخصيت برجستهاي همچون دكتر احمد توكلي كه سوابق درخشان مبارزاتي و پايداري او در برابر رژيم طاغوت براي همگان واضح است، آن هم در روز 13 آبان عملي خداپسندانه و «سياستي» اسلامي است؟ هتك حرمتها و پرده دريهاي بسيار بيش از اين يك مثال است اما به مصداق مشت نمونه خروار، گوياي شكلگيري رفتار هيستيريكي است كه در ميدان سياست، مجال بروز يافته و نمونه ادبيات سخيفي است كه از پارانوياي «يا با من، يا عليه من»، نشان ميدهد. عقل، مهار و لجام زبان است عقل حكم ميكند كه عاقلانه از زبان در سياست بهره بگيريم وگرنه به طرفهالعيني، همگان را ميتوان در قالب «منافق» ديد. ميتوان دريافت كه خطر چنين نگرشي تا چه حد ژرف و عميق است. * اعتماد روزنامه اعتماد در يادداشت خود با عنوان "مصداق هاي تاريخي تفرقه و اختلاف "به قلم بهروز بهزادي آورده است: آنچه تحت عنوان امثال و حكم در زبان فارسي آمده است، گنجينه گرانبهايي است كه جوانان ما نبايد آن را از ياد ببرند و پيران نيز بايد عمر خود را صرف آموختن آنها به جوانان كنند. برخي از اين مثل ها آنچنان ساده اما پرمغز و محتوا است كه از گذشته حتي در مكتبخانه ها و مدارس به كودكان و نوجوانان آموخته مي شده است تا هنگامي كه وارد بازار كار مي شدند يا مسووليت بخش هاي مختلف جامعه را به گردن مي گرفتند، از آنها در جهت بالندگي جامعه بهره بگيرند. اين مثل ها را كه نمونه برجسته آن حكايات سعدي دانشمند تواناي ايران زمين است، مي توان در كتاب هاي اكثر شعرا و نويسندگان قرن هاي گذشته يافت و جوانان را به بهره گيري از آن تشويق كرد. چند نمونه از اين مثل ها كه در كتب درسي مدارس آمده بود از همان جمله اند. براي مثال مي توان به پدري اشاره كرد كه در بستر بيماري به عنوان وصيت از فرزندان خويش خواسته بود هر يك تكه چوبي را بياورند و دانه دانه آنها را شكسته بود و به كنجي انداخته بود، آنگاه مشابه همين چوب ها را دسته كرده بود كه اين دسته را هيچ كس نتوانسته بود بشكند و از فرزندانش خواسته بود هميشه متحد باشند تا آسيبي نبينند و اگر متفرق شوند مثل آن چوب هاي خشك دانه دانه مي شكنند. آنچه مي تواند در يك خانواده اتفاق بيفتد در يك جامعه و كشور نيز در سطحي وسيع تر قابل اتفاق افتادن است و تاريخ نيز در مقاطع مختلف بر آن گواهي مي دهد. گواهي تاريخ حاكي است كه ملت ها هميشه با اتحاد و اتفاق به پيروزي رسيده اند و در سايه افتراق و اختلاف شكست هاي بزرگي را متحمل شده اند كه برخي از مثل ها حكايت همين رويكرد است. حوادث ماه هاي اخير كشور هميشه مرا به ياد همان دهقان و فرزندانش و چوب هايي كه دانه دانه شكسته مي شدند و با هم محكم و استوار مي ماندند، مي اندازد و چند بار خواسته ام اشاراتي از همين زاويه به هموطنانم و حتي مسوولان داشته باشم ولي به اين بهانه كه كو گوش هاي شنوا منصرف شده ام. با اين حال حوادث چند روز پيش كشور يعني روز سيزدهم آبان عزمم را جزم كرد كه در اين باره حتماً يادداشت كوتاهي در باب مزاياي اتحاد و اتفاق يك جامعه بنويسم و درباره زيان هاي اختلاف بين مردم زنهار دهم. شايد يكي از دلايل مهم انصراف هميشگي من از نوشتن مطلب در اين زمينه، سادگي بحث و وقوف همگان بر آن بوده است ولي اينكه چرا ما اين موضوع بسيار ساده و بديهي را فراموش كرده ايم اين بار مهم ترين انگيزه من در نگارش شد. بدون ترديد همه ما، من كه اين يادداشت را مي نويسم و شما كه آن را مي خوانيد، رويدادهاي روز سيزدهم آبان را از نزديك يا از طريق رسانه ها ديده ايم و حرف و حديث هاي آن را شنيده ايم. بدون آنكه وارد بحث محتوايي و ارزشي آن شوم، مي خواهم بر اين نكته تاكيد كنم كه دو ديدگاه در روز سيزدهم آبان ماه برابر ما قرار داشت. ديدگاه هايي كه از قبل از انتخابات رياست جمهوري خودي نشان دادند در روز انتخابات و بعد از آن روبه روي هم قرار گرفتند تا آنجا كه اختلاف شديد اصولگرايان و اصلاح طلبان نام گرفت و ماجراهاي تجمع ها و تعرض هاي خياباني و بخشي از بازداشت ها كه بحث هاي آن به مجلس نيز كشيده شد، ناشي از همين دو ديدگاه متقابل بود. ديدگاه هايي كه با چاشني خشونت همراه است و شماري از بلندپايگان كشور حتي در زمينه اصلاح آن داروي اتحاد و اتفاق را توصيه كرده اند. بحثي كه ناشي از روحيه يي براي ايجاد وحدت در جامعه است و نه تنها نبايد آن را ناديده گرفت بلكه براي عملي شدن از هيچ كوششي نبايد فروگذاري كرد چرا كه تجربه تاريخي نشان مي دهد ملت ها در برابر تفرقه آسيب پذير بوده اند و در سايه اتحاد به توسعه و پيشرفت رسيده اند و حتي بر مشكلات بزرگ و دشمنان تا دندان مسلح به پيروزي رسيده اند. 1 - البته مصداق هاي تاريخي در اين زمينه فراوان است كه يكي از آنها بررسي تاريخي و اجتماعي شكست مسلمانان در اندلس يعني اسپانياي امروزي است. تمامي كتاب هاي تاريخي متفقاً اين شكست را ناشي از تفرقه و البته فسادي مي دانند كه ناشي از همين تفرقه در دستگاه حكومتي مسلمانان در آن ديار حاكم شد و اسلام پس از هشت قرن ناچار شد كتاب بزرگ حكومت افتخارآميز بر اروپا را ببندد و فتوحات بزرگ مسلمانان را در شبه جزيره ايبري و حتي بخش هايي از فرانسه امروز تبديل به شكست كند؛ فتوحاتي كه تحول و پيشرفت را در قاره اروپا سبب شده بود و باعث شده بود اروپايي كه گرفتار ركود علمي قرون وسطي بود به سوي علم و ادب و صنعت رو كند تا جايي كه خرابه هاي قرطبه پايتخت حكومت اسلامي اندلس و نوشته هايي كه از آن زمان بر جاي مانده است، هنوز نمودار تمدني بزرگ و باشكوه از اسلام است و البته همه اينها يك پرسش را در ذهن آدمي مطرح مي كند؛ پرسشي كه نگارنده در نخستين سفر به اسپانيا با آن روبه رو شد؛ چرا اندلس از اوج قدرت و شكوه به ذلت رسيد و تن به شكستي تلخ آنچنان كه در تاريخ ها آمده است، داد. پرسشي كه پاسخ آن به روشني در تمامي كتب تاريخي آمده است و اختلاف و تفرقه مسلمانان در اندلس است؛ اختلافي كه يكي از نمونه هاي آن را در صفحه 45 «تاريخ فتوحات اسلامي در اروپا» نوشته شكيب ارسلان و ترجمه علي دواني به روشني مي توان دريافت، آنجا كه حتي وقتي كسي براي صلح و آشتي قدم پيش مي گذارد در آتش اين دشمني و تفرقه خاكستر مي شود. در يكي از اين آشوب ها، روزي دانشمند بزرگي در مسجد جامع شهر قرطبه، همين كه ضمن اشاره به اين گونه اختلافات گفت؛ «خدايا ميان ما صلح برقرار كن» بي درنگ كشته شد و ديگري در همان مسجد به محض اينكه گفت؛ «خدا صلح را دوست دارد و به آن امر كرده است» در دم به قتل رسيد. متاسفانه اين اختلاف ها به جايي رسيد كه گروه هاي مسلمان مخالف هم براي پيروزي بر يكديگر از دشمن صليبي كمك مي خواستند؛ دشمني كه قصد نابودي همه آنها را داشت و در نهايت بر مسلمانان پيروز شد و حكومت اندلس پايان يافت. براي ادامه بحث خوانندگان اين يادداشت را به تاريخ هاي مختلف اندلس كه به وسيله مورخين مسلمان نوشته شده است، جلب مي كنم. 2- مصداق دوم را مي توان در فروپاشي امپراتوري عثماني يافت. گرچه تاريخ فرو پاشيدن اين امپراتوري را كه پنج قرن و نيم بر بخش هاي بزرگي از خاورميانه و غرب آسيا و اروپا تسلط داشت در افزايش جمعيت و بي تناسبي آن در اراضي امپراتوري، فشار شديد غرب اروپا، گشايش راه دريايي تجارت شرق و غرب و جنگ هاي بسيار اين امپراتوري با غرب يعني اروپاييان و شرق يعني ايران مي دانند ولي هيچ يك ترديد نكرده اند كه اختلافات دروني سال هاي پاياني يكي از انگيزه هاي مهم در هم پاشي اين امپراتوري بوده است؛ اختلافاتي كه فساد و ساختار سياسي نيز همپاي آن رشد مي كرده است. اختلافات حكومتي در امپراتوري عثماني پس از سقوط سلطان عبدالحميد ثاني و روي كار آمدن سلطان رشاد شدت زيادي گرفت. اين دوران همزمان با جنگ جهاني اول بود. رشاد 65ساله تا زماني كه به قدرت رسيد در دربار عثماني تحت نظر بود و در 9 سال سلطنت او نيز نيروهاي مختلف حكومتي اختلافات داخل را به اوج رساندند، به گونه يي كه شيرازه امور از هم پاشيد. در همين زمان ايتاليا طرابلس غربي را تصرف كرد و شورش در كشورهاي بالكان آغاز شد. عراق و حجاز و سوريه از دست رفت و دشمن تا ارض روم و طرابوزان نفوذ كرد. بعد از رشاد برادرش وحيدالدين با نام سلطان محمد ششم به عنوان سي وششمين و آخرين سلطان عثماني به سلطنت رسيد و اين دوران همزمان با ورود متفقين به پايتخت امپراتوري بزرگ عثماني بود؛ يعني فروپاشي كامل. گرچه علل زيادي درباره اين فروپاشي مي توان گفت ولي تفرقه و اختلافات عميق اين سال ها پرونده اين امپراتوري را به سرعت بست. كتاب هاي زيادي درباره اختلافات و تفرقه حكومت عثماني در سال هاي واپسين اين امپراتوري نوشته شده است كه خوانندگان عزيز را به خواندن آنها نيز توصيه مي كنم. در كنار اين دو مصداق بزرگ از نتايج منفي و زيان هاي بزرگ تفرقه و اختلاف در تاريخ كه به عنوان درس هاي بزرگ تاريخي از آنها ياد مي شود، مي توان به بسياري ديگر از مشكلات كشورها و ملت ها كه ناشي از تفرقه بوده است و بر بسياري از پيشرفت ها كه ناشي از اتحاد و اتفاق ملت ها بوده است، اشاره كرد و خوانندگان را به خواندن مقولات تاريخي در اين زمينه حواله داد تا باشد كه بتوانيم اندكي روشن تر و بازتر درباره مصداق هاي تاريخي و مثبت اتحاد و منفي تفرقه به بررسي بنشينيم و براي پيشرفت و توسعه و توانمندي كشورمان ضمن تشويق همگان بر اتحاد از آنان بخواهيم از تفرقه و اختلاف بپرهيزند. * سياست روز روزنامه سياست روز در يادداشت خود با عنوان "فرافكني براي فرار از مجازات "به قلم علي تتماج آورده است: سرانجام پس از بررسي گزارش گلدستون مسئول كميته ويژه سازمان ملل در مورد جنگ غزه در شوراي حقوق بشر و تحت فشار افكار عمومي اين گزارش در مجمع عمومي سازمان ملل بررسي و در نهايت براي ارائه به شوراي امنيت مورد تاكيد قرار گرفت. در اين ميان رژيم صهيونيستي كه اين امر را شكستي ديگر در برابر مقاومت و آغاز چالشهاي جديدي مي داند، با اعمال فشار بر كشورهاي غربي تلاش كرده تا به نحوي مانع از بررسي اين گزارش شود اما به رغم تمام اين اقدامات سرانجام اين گزارش بررسي و رژيم صهيونيستي به عنوان جنايت كار جنگي محكوم شد. نكته قابل توجه در اين زمينه فعاليتهاي منطقهاي رژيم صهيونيستي براي دوري افكار عمومي به مسائل حاشيهاي براي كاهش پيامدهاي داخلي و جهاني اين گزارش است. در اين جهت صهيونيستها در حالي با حملات به غزه و ايجاد فضاي امنيتي در كرانه باختري و بيت المقدس و حتي بحران سازي در عراق، افغانستان و پاكستان براي رسيدن به اين هدف فعاليت كردند كه از محورهاي اصلي آنها را تحرك عليه لبنان تشكيل ميداد. صهيونيستها براي نيل به اين مقصود به اموري چند روي آوردند كه مسائلي نظير انتشار اخبار و گزارشهاي دروغين در مورد توقيف كشتي ايران حامل سلاح براي حزب الله كه رسما از سوي بسياري از محافل سياسي و رسانهاي منطقه تكذيب شد، انجام عملياتهاي نظامي در مرزهاي لبنان و تهديد اين كشور به حملات نظامي، انجام چندين مورد انفجار در مناطقي از لبنان، بهره گيري از گزارش سازمان ملل در مورد قطعنامه 1559 شوراي امنيت و مواضع بان كي مون دبير كل سازمان در مورد خلع سلاح حزب الله، كارشكني در تشكيل دولت وحدت ملي لبنان به واسطه دخالتهاي كشورهاي غربي و... در اين چارچوب ميباشد. صهيونيستها با اين اقدامات در حالي تلاش كرده تا بر شكست خود در برابر حزب الله به ويژه كشف شبكههاي جاسوسي اين رژيم توسط مقاومت و ارتش لبنان سرپوش گذارند كه محور اصلي اين تحركات را فضاسازي در برابر گزارش گلدستون تشكيل ميداد. صهيونيستها با محور قرار دادن لبنان نه تنها راسا به اين اقدام پرداختهاند كه حتي ايادي آنها در كشورهاي غربي نيز با برجسته سازي مسائل حاشيهاي نظير تكرار اتهامات عليه مقاومت و ايران و ...، براي كمك به صهيونيستها فعاليت كردهاند. به هر تقدير با بررسي گزارش گلدستون و شرايط سخت صهيونيستها ميتوان گفت كه تحركات كنوني آنها در منطقه بويژه اقدامات جنجالي آنان در قبال لبنان نه برگرفته از قدرت و توانايي آنها ،بلكه نشانهاي بر شكستهاي پياپي آنان در سطوح مختلف است كه زوال اين رژيم را تسريع ميكنند. اكنون صهيونيستها با شرايطي بحراني در عرصه داخلي و جهاني مواجه شدهاند كه صرفا با تبليغات رسانهاي و دروغ پردازيهاي متعدد سعي در سرپوش نهادن و فرار از اين وضعيت را دارند كه تاكنون در اين زمينه نتايج چنداني كسب نكردهاند. * رسالت روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "انتقاد از رهبري " به قلم محمدكاظم انبارلويي آورده است: حوزه نقد و انتقاد حوزه حساس و دقيقي است. كساني كه وارد اين حوزه مي شوند هدفشان كشف حقيقت و ادراك واقعيت هاي خارج از ذهن خودشان است. حوزه نقد و انتقاد عرصه حضور و هنرنمايي عقل عملي و عقل نظري است. حوزه نقد و انتقاد حوزه حساس و دقيقي است. كساني كه وارد اين حوزه مي شوند هدفشان كشف حقيقت و ادراك واقعيت هاي خارج از ذهن خودشان است. حوزه نقد و انتقاد عرصه حضور و هنرنمايي عقل عملي و عقل نظري است. كسي كه در اين حوزه وارد مي شود بايد آداب نقد را مراعات كرده و حق نقد را ادا كند. كسي كه در اين حوزه وارد مي شود بايد بداند نقد چيست، انتقاد كدام است، مورد نقد چه مي باشد؛ فردي كه مورد نقد است چه ويژگي ها، جايگاه و خصوصيات و توانايي هايي دارد. راه را كجا اشتباه رفته و راه صحيح كدام است. ما در نقد رهبري به سراغ كسي مي رويم كه بنابر اعتقادات ناب شيعي براي او “ولايت” قائل هستيم. ولايت او از يك سو ريشه در اصول دين ما و در امتداد نبوت و امامت قرار دارد. “انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنو الذين يقيمون الصلاه و يوتون الزكوه و هم راكعون”1() “اطيعوالله و اطيعو الرسول و اولي الامر منكم”2() از سوي ديگر ولايت او ريشه در فروع دارد. به اين معنا كه نماز و روزه و حج، خمس و زكات و جهاد ما بدون ولايت در محضر حق پذيرفته نيست 3(). ولايت ركن ركين فروع دين است. ما در نقد رهبري به سراغ كسي مي رويم كه فقيه است. يعني فهم او از دين بهترين فهم است. او يك اسلام شناس واقعي است. ما در نقد رهبري به سراغ كسي مي رويم كه صلاحيت مديريت جامعه اسلامي را دارد و به علم و تدبير او در مديريت جامعه اسلامي اذعان داريم. او مجري، حافظ و مبين قرآن كريم است. او كسي است كه شعاع عملش همدوش شعاع تفقه در دين است و مي تواند مسائل جديد و مستحدثه را حل كند و آن را بر اصول و فروع دين تطبيق دهد. ما در نقد رهبري به سراغ كسي مي رويم كه او را عادل مي دانيم. مفهوم اين سخن آن است كه او را علاوه بر عقل نظري در حوزه عقل عملي درك كرديم و مي دانيم هم علم دين را درست فهميده و هم اين علم را در محدوده حيات خود و در جامعه اسلامي مي خواهد درست اجرا كند. او به ميل و هوس كاري را انجام نمي دهد. مطيع هواي نفس خود نيست. واجبي را ترك نمي كند و گناهي را مرتكب نمي شود اگر فتوا مي دهد خود اولين كس به عمل به آن است. ما در نقد رهبري به سراغ كسي مي رويم كه بر اساس نص اصل109 قانون اساسي صلاحيت علمي براي افتاء دارد، عدالت و تقواي لازم را براي رهبري امت دارد، بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبر، شجاعت، مديريت و قدرت كافي براي رهبري دارد. ما از طريق انتخاب توسط عده اي “خبره” به چنين فردي رسيده ايم و در اين راه دقت عقلي و منطقي داشته ايم. اما همه اينها باعث نمي شود كركره نقد را پايين بكشيم و بگوييم؛ هر چه اومي گويد و انجام مي دهد درست است. چنين چيزي را نه او گفته و نه در آموزه هاي ديني به آن تفوه شده است. او مامور به مشورت است. وشاورهم في الامر... 4() با اين مقدمه در گونه شناسي منتقدين رهبري به موارد زير بر مي خوريم. 1- دسته اول كساني هستند كه با عنايت به ويژگي ها و جايگاه ولايت فقيه در مقام سوال از يك قول يا تقرير يا فعل رهبري بر مي آيند. مفهوم اين فقره آن است كه واقعا كسي پاسخ يك سوال در مورد قول يا فعل رهبري را نمي داند و مي رود سوال مي كند و پس از توضيح به علم مي رسد و آرام مي گيرد. در اينجا چيستي و چرايي يك فعل رهبري مورد سوال است. طبيعي است وقتي ناقد يا سائل به پاسخ مي رسد آرام مي گيرد و در اطاعت و پيروي خود راسخ تر مي شود. رهبري معظم انقلاب در ديدارهاي چهره به چهره با نخبگان و مردم بارها به روشنگري پرداخته اند و به سوالات مشخص و منتقدانه آنان پاسخ داده اند. دسته اي ديگر حرمت جايگاه رهبري را پاس مي دارند با ادب مي روند و در قالب عرضه دين مسائل خود را عرضه مي دارند. وقتي پاسخ مي گيرند به سكينه روحي و فكري مي رسند. س^رمانايي و پويايي مفهوم ولايت به معناي “حب”، “دوستي”، “نصرت”، “ياري” و “متابعت و پيروي و سرپرستي” در جامعه ما همين هوشمندي رهبري در كشف سوالات و ابهامات و پاسخگويي دقيق به آن است. 2- دسته دوم كساني هستند كه سوال ندارند، بلكه اعتراض به قول يا فعل رهبري در فلان موضوع اجتماعي يا سياسي دارند. مفهوم اين فقره آن است كه ناقد محترم خود در خصوص امري يك داوري عقلي يا نظري دارد و داوري رهبري را اعتراضا قبول ندارد. رهبري نظام خود را از شنيدن اين نوع اعتراضات محروم نكرده است. شرايط نرم افزاري و سخت افزاري ارتباطات هم طوري نيست كه نقدها در اندازه اعتراض به گوش ايشان نرسيده باشد. تا آنجا كه حقير اطلاع دارم ايشان صبورانه آن را گوش داده اند و در حد وسع به آن پاسخ گفته اند. واكنش ها در اين وادي دو نوع بوده است. يكي آنكه ناقد يا معترض پس از شنيدن توضيحات رهبري شرمنده شده است و به اين ادراك رسيده كه خيلي از فاكتورهايي كه بايد در نظر مي گرفته، يا فراموش كرده يا مورد غفلت قرار داده و رهبري مطالبي را هم مي دانسته كه او از آن خبر نداشته است. در اينجا به نداي انصاف و وجدان درون خود پاسخ مثبت مي دهد و حق را مي پذيرد و وقتي از محضر رهبري بيرون مي آيد دست به روشنگري مي زند. شق ديگر اين فقره آن بوده است كه طرف براي قانع شدن نرفته بلكه براي متقاعد كردن رجوع كرده است. انصاف و وجدان خود را تعطيل مي كند. حتي در مقام معترض ساكت باقي نمي ماند، مي آيد بيرون بيانيه صادر مي كند و به معارضه و مخالفت و لشكركشي و نهايتا محاربه مي پردازد. 3- در گونه شناسي معترضين به ولايت فقيه به تقسيم بندي هاي جالبي مي رسيم. الف- كساني كه به ظاهر خود را معتقد به ولايت فقيه نشان مي دهند در حالي كه به ولايت خودشان معتقدند يا به ولايت كسي غير از ولايت فقيه؛ كسي كه به ولايت خودش معتقد باشد به وادي “خودپرستي” سقوط مي كند و وقتي آدم با اين جماعت روبرو مي شود بوي عفونت خودپرستي را به راحتي مي تواند استشمام كند. جالب اينجاست كه همين آدم وقتي ديد نتوانسته است ولي فقيه را به صراط خود بياورد مرتب افرادي را مي فرستد تا همان اعتراضات را با قرائت هاي گوناگون به او تفهيم كنند. ب- عده اي هستند كه به درد خودپرستي دچار نيستند بلكه مشكل “ديگر پرستي” دارند. اخبار، اطلاعات و تحليل هاي خود را از كساني مي گيرند كه آنها آدم هاي صالح نيستند. اخبار و تحليل مسموم به خورد طرف مي دهند. جهل و غفلت اين عده باعث شده است از حقيقت و واقعيات جامعه دور باشند. گاهي در بحث با يك نخبه مي بيني او گرفتار فرزند يا داماد يا رفيق خود است. وقتي مي روي با او بحث مي كني و ادله عقلي مي آوري قانع مي شود اما يك تبصره به نتيجه بحث مي بندد و آن اينكه اگر راست مي گويي تو دختر يا پسر مرا هم قانع كن. يا مي گويد اگر راست مي گويي بيا با اين داماد ما بحث كن. وقتي مي روي با پسر و داماد آقا بحث مي كني مي بيني از اين شاخه به آن شاخه مي پرد و اصلا معيار حق و باطل دستش نيست. بعد يك سري اخبار دروغ و تحليل هاي نادرست را به عنوان واقعيات انكار ناپذير مي خواهد به انسان القاء كند. دروغ بودن يك خبر را اثبات مي كني! مي گويد در مورد آن خبر چه مي گويي؟ آن را دليل مي آوري مي پرد روي مطلب ديگر. انسان را به يك دالان تو در تو مي برد كه نه خودش از آن رهايي دارد و نه اجازه مي دهد طرف بحث، خود از آن رهايي يابد. 4- به طور مشخص در اين انتخابات گروه ها، شخصيت ها و افرادي در خصوص انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري و عملكرد رئيس دولت نهم ديدگاه انتقادي خاصي داشتند ملاقات هاي اينها با رهبري به منظور اثرگذاري روي نظر رهبري براي جلب حمايت از كانديد مورد نظر خودشان بود. رهبري معظم انقلاب ضمن پاسخگويي دقيق به آنها بر بي طرفي خود اصرار داشتند. آنها اين موضع را كافي نمي دانستند مي خواستند طوري مقام معظم رهبري موضع بگيرد كه اگر اثبات آنها نباشد تلويحا و تصريحا نفي رقيب باشد. رهبري به اين امر رضايت ندادند.متاسفانه اينها رفتند كار را به اردوكشي خياباني و فحاشي و هتاكي و راديكاليزه كردن فضاي رقابت آن هم يك هفته قبل از برگزاري انتخابات كشاندند. چيزي كه در هيچ يك از انتخابات ها طي30 سال گذشته نظير نداشت. آنها به همين هم بسنده نكردند. قبل از اعلام نتايج و پس از اعلام نتايج بر جنگ خياباني تاكيد كردند. متاسفانه در اردوكشي خياباني طرف آنها “رقيب انتخاباتي” نبود بلكه خود رهبري را هدف قرار دادند و به سرعت به وادي “بغي” رسيدند. با آنكه مي دانند بيراهه رفته اند و دشمن از آنها سوء استفاده كرده است حاضر نيستند بر گردند. كساني كه مي گفتند اطاعت از رهبري واجب است و آنهايي كه در اثبات ولايت فقيه از خدا و قرآن و روايات كوهي از مطالب به خورد جامعه مي دادند، در عمل حتي حاضر نشدند نظر خودشان را در كنار نظر رهبري به كوره راي ملت ببرند و هر چه مردم گفتند آن را ملاك و ميزان بدانند. وقتي فهميدند مردم نقد آنها را قبول ندارند به صورت نظام و مردم چنگ زدند، خون بي گناهان را به ناحق ريختند و راه شورش و آشوب پيشه كردند. به جاي انتقاد به فحاشي روي آوردند و زنده باد و مرده باد راه انداختند. واقعا بايد به مظلوميت مردم و رهبري گريست و از شر فتنه اين جماعت به خدا پناه برد. جماعتي كه نه تنها به رهبري اعلان جنگ مي دهد بلكه از آرمان هاي امام و انقلاب تبري مي جويد، طبيعي است كه آمريكا در فصل سربازگيري روي آنها حساب باز كند و در پادگان نظامي خود پشت سر منافقين، سلطنت طلب ها و ماركسيست ها مشق “نظام جمع” توي خيابان ها را به آنها ياد دهد. پي نوشتها: 1- سوره مائده آيه55 2- سوره نساء آيه59 3- اصول كافي،ج2 كتاب ايمان و كفر- باب دعائم الاسلام 4- سوره آل عمران آيه159 * كيهان روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان "افغانستان ، چاله ها و چشم اندازها " به قلم سعدالله زارعي آورده است: تحولات افغانستان وارد مرحله حساسي شده است. اعلام يكجانبه پيروزي حامد كرزاي و استقبال فوري و يكپارچه سران كشورهاي غربي، از نوعي «همدستي» و هماهنگي خبر مي دهد. از سوي ديگر ناديده گرفتن قانون اساسي افغانستان و زير پا گذاشتن قوانين جاري اين كشور و نيز ناديده گرفتن نظرات و آراء شهرونداني كه به كانديدايي غير از كرزاي راي داده اند براي آينده افغانستان بسيار خطرناك مي باشد. مردم افغانستان نياز مبرم به «حكومت قانون» دارند و براي رسيدن به حكومت قانون نزديك چهار دهه انواع رنج ها را تحمل كرده اند. آنان اينك محصول 40 سال تلاش خود را در تاراج دست هايي مي بينند كه از خارج و داخل به هم رسيده اند. بدون اغراق مي توان گفت قانون اساسي افغانستان مهمترين پايگاه دفاعي مردم اين كشور در برابر متجاوزان خارجي و هرج و مرج طلبان داخلي است. و وقتي ناديده گرفته مي شود سايه اي از وحشت و نگراني جاي آن را مي گيرد. براساس ماده 61 از فصل سوم قانون اساسي افغانستان، رئيس جمهور الزاماً بايد بيش از 51 درصد آراء رأي دهندگان را در انتخاباتي «آزاد، عمومي، مستقيم و سري» به دست آورد. كمااينكه قانون انتخابات اين كشور نيز بر همين مضمون تأكيد مي كند. براساس قانون اساسي افغانستان در شرايط فوت يكي از كانديداها، حتماً بايد انتخابات مجدد برگزار شود به همين دليل كميسيون انتخابات اين كشور اجازه نداشت با كناره گيري عبداله از كانديداتوري دور دوم، كانديدايي كه براساس اعلام نيمه شهريور ماه همين كميسيون، تنها موفق به كسب 47 درصد آراء گرديده، را به عنوان نامزد برنده معرفي نمايد. اقدام كميسيون انتخابات از يك سو شائبه دخالت آنان به نفع كرزاي را پررنگ تر كرد و از سوي ديگر زمينه ساز بروز حاد مخالفت هاي مردمي عليه حكومت فعلي گرديد. آنچه امروز اين كشور را تهديد مي كند، «بازگشت به نقطه صفر» است. افغانستان از 15 مهر 1380 كه توسط آمريكا و انگليس به تصرف درآمد با بحران بزرگ «اشغال» مواجه مي باشد. در اين ميان ساز و كارهاي داخلي و قانون اساسي در افغانستان يكي از اصلي ترين راههاي تلاش مردم براي پايان دادن به اشغال كشورشان مي باشد. كمااينكه مردم عراق توانستند با تكيه بر قانون اساسي خود و نهادهاي برآمده از آن، آمريكا را وادار به پذيرش خروج از اين كشور تا پايان سال 2011 نمايند. با اين وصف طبيعي است كه آمريكايي ها براي از ميان برداشتن چنين امكاني در افغانستان دست به كار شوند و مباني حقوقي و سازوكارهاي ناشي از آن را ويران نمايند. بازگرداندن افغانستان به نقطه صفر اين امكان را به اشغالگران مي دهد كه خود را از شر بسياري از نتايج اشتباهات بزرگ خود (نظير پذيرش ساز و كار انتخابات) برهانند و برنامه جديدي مبتني بر اشغال دائمي افغانستان و ضعيف نگاه داشتن دولت مركزي به اجرا بگذارند از اين رو مي بينيم كه سران كشورهاي تشكيل دهنده ايساف توامان از لزوم افزايش نيروي نظامي ناتو در افغانستان خبر مي دهند و در همان حال حامد كرزاي كه آراء اكثريت را بدست نياورده به عنوان رئيس جمهور پذيرفته مي شود. انتخابات در افغانستان همزمان توسط طالبان و سران عضو ايساف تحريم شده است اما طالبان با صراحت شركت در انتخابات را جرم و گناه مي خواند و غربي ها از عدم برگزاري دور دوم انتخابات استقبال كردند در واقع طالبان و غرب به يك اندازه با پا گرفتن نظم و قانون در افغانستان مخالفند چرا كه «حكومت قانون» به اين دو اجازه يكه تازي و توسل به اقدامات خودسرانه نمي دهد. قرار بود انتخابات افغانستان در پايان پنجمين سال رياست جمهوري حامد كرزاي- در روز اول خرداد- برگزار شود اما دولت كابل به بهانه عدم وجود امنيت كافي و نامناسب بودن شرايط اقليمي از برگزاري انتخابات در موعد قانوني طفره رفت و عملا دادگاه عالي و كميسيون انتخابات را وادار به تمديد سه ماهه رياست جمهوري خود گردانيد. انتخابات سرانجام به جاي 18 مهر- كه درخواست دولت بود- در 29 مرداد ماه برگزار گرديد. حامد كرزاي و دكتر عبداله عبداله از ميان 35 كانديداي انتخابات، آراء بيشتري را به دست آورده بودند. اين در حالي بود كه تنها 9/5 ميليون نفر از 17 ميليون واجد شرايط رأي به پاي صندوق ها رفته بودند و انتخابات تنها با مشاركت كمتر از 35 درصد شهروندان رقم خورده بود و كرزاي توانسته بود حدود 000/773/2 رأي شهروندان را به دست آورد. براساس نتايج، انتخابات بايد به دور دوم مي رفت اما حامد كرزاي كه به سختي به رأي كميسيون انتخابات مبني بر ابطال آراء 358 صندوق- عمدتا مربوط به مناطق پشتونشين- را قبول كرده بود از هرگونه تغييري در مسئولين ايالت هايي كه مرتكب تقلب شده بودند، سر باز زد و مراجعه پي در پي شخصيت هاي شمال و مركز افغانستان را بي پاسخ گذاشت و در نهايت خود را برنده دور اول انتخابات اعلام كرد در مورد كناره گيري دكتر عبداله از شركت در دور دوم رقابت ها و تصميم كميسيون انتخابات و پذيرش سريع رأي اين كميسيون از سوي كشورهاي غرب و ارسال سريع پيامهاي تبريك به حامد كرزاي نكات قابل تأملي وجود دارد: 1- كناره گيري عبداله پس از چند دور گفت وگو بين شخصيت هاي شمال با رئيس جمهور و نيز پس از چند بار اولتيماتوم از سوي او صورت گرفت و اين كناره گيري به سرعت از سوي كشورهاي آمريكا، انگليس، فرانسه و-كاي ايده- نماينده دبيركل سازمان ملل در امور افغانستان و نيز بان كي مون مورد استقبال قرار گرفت يعني آنان به جاي آنكه نگران شوند، شادماني كردند. اين موضوع نشان داد كه عدم انعطاف كرزاي از پشتوانه خارجي برخوردار بوده است و اين موضوع مي تواند وضعيت افغانستان را از اين كه هست بدتر كند چرا كه اگر روي كار آمدن كرزاي در دور دوم حاصل توافق خارجي باشد به اين معناست كه علاوه بر سرزمين اينك حاكميت افغانستان نيز به تصرف ناتو درآمده و اين حيله افغاني ها را در مواجهه با اشغالگران و متجاوزان تضعيف مي نمايد. بر اين اساس مي توان به «عبداله» نيز نمره منفي داد چرا كه او در عملي شدن اين توافق احتمالي -ناخواسته- نقش ايفا كرده است. 2- زمينه سازي كشورهاي غربي براي پذيرش حامد كرزاي- عليرغم شكست در انتخابات- و سپس قبول بي چون و چراي رأي كميسيون انتخابات بار ديگر بر اين نكته تاكيد كرد كه آمريكا و ساير كشورهاي تشكيل دهنده ايساف وجود يك رئيس جمهور فاقد پايگاه و مشروعيت داخلي- و در نتيجه يك رئيس جمهور ضعيف- كه نه محصول رأي مردم و نه محصول توافق طوايف است را بر يك دولت با اقتدار و مشروع ترجيح مي دهند چرا كه سيطره بر چنين دولتي بسيار آسان خواهد بود. نيروهاي متجاوز ايساف طي 4 سال گذشته اگر چه هر جنايتي را با دست باز مرتكب شده اند اما همواره از سوي نهادهاي افغاني مورد سؤال بوده اند و اين دشواري هايي را براي آنان پديد آورده بود. بر اين اساس اگر در پشت اعلاميه كميسيون انتخابات بين كرزاي و دولت هاي تشكيل دهنده ايساف توافقي صورت گرفته باشد، به معناي آن است كه راه ناتو در افغانستان در 4 سال آينده هموارتر شده است. 3- عدم توجه به شكايت دكتر عبداله و اعلام يك طرفه پيروزي كانديداي پشتون مي تواند گسست تازه اي را در ميان نيروها و احزاب افغانستان پديد آورد و حتي ميان جنوب و شرق افغانستان با مركز و شمال اين كشور مشكلاتي امنيتي پديد آورد. اگر تاجيك ها، هزاره ها، شيعيان و ازبك ها، اعلام غيرقانوني رياست جمهوري كرزاي را به معناي كنار زدن آن ها از حكومت و مقدمه اخراج آنان از دولت و مجلس آينده تلقي كنند، آن وقت احتمال وقوع درگيري هاي تازه و صف بندي هاي جديد سياسي و امنيتي در اين كشور قوي خواهد بود. از چنين شرايطي دو گروه استقبال خواهند كرد؛ طالبان تندرو و اشغالگران غربي- اين موضوعي است كه سبب بروز نگراني هايي مي شود، تغيير صف بندي سياسي و امنيتي در افغانستان و بي اثر كردن رأي مردم مي تواند روي حوزه هاي ديگري نظير عراق هم تأثير بگذارد و دامنه تهديد را از افغانستان به ساير كشورهاي خاورميانه تسري دهد. 4- مي توان پيش بيني كرد كه آمريكا، انگليس و فرانسه به مناقشه دروني حكومت افغانستان دامن خواهند زد. شبكه تلويزيوني CNN بلافاصله پس از كناره گيري دكتر عبداله تلاش كرد تا وانمود كند شمال انتخابات را تحريم كرده و روزنامه نيويورك تايمز از حتمي بودن بروز تشنج سياسي در افغانستان پس از كناره گيري عبداله خبر داد. استقبال اين كشورها از كناره گيري عبداله و پذيرش فوري رأي كميسيون انتخابات، نيروهاي شمال را تحريك مي كند همين الان درباره باقي ماندن ژنرال فهيم (معاون اول رئيس جمهور)، خليلي (معاون دوم رئيس جمهور)، صبغت الله مجددي (رئيس مجلس سنا)، اسماعيل خان (وزير آب و برق) و... كه در انتخابات 92 مرداد از كرزاي حمايت كرده بودند، در كنار كرزاي ترديد جدي به وجود آمده است. اما نيروهاي شمال بايد به جاي افتادن در چاله نزاعهاي طايفه اي و بازي در ميدان اشغالگران گفت وگوي داخلي بين خود را فعال نمايند. آنان اينك به جاي عصبانيت بايد راه ائتلاف دوباره در جبهه شمال از يك سو و ائتلاف مجدد با دولت را از سوي ديگر پيدا كنند وگرنه اشغالگران غربي ملت افغانستان را در شرايطي قرار مي دهند كه سيطره همه جانبه و دائمي آنان را بپذيرند و هيهات كه مردم مبارزي كه زماني با حداقل امكانات، ابرقدرت شرق را وادار به فرار از كشور خود نمودند، به خواري پذيرش طرح هاي كفار غربي گرفتار شوند. * جمهوري اسلامي روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان "باج اوباما به صهيونيست ها " آورده است:دوره گردي هيلاري كلينتون وزير خارجه آمريكا به منظور تامين اهداف مشترك با رژيم صهيونيستي اين روزها به صحنه هاي حقارت باري تبديل شده كه طي آن واشنگتن از مواضع گذشته اش درخصوص ضرورت توقف شهرك سازي هاي صهيونيستي هم عقب نشيني كرده است . پيش از اين دولت اوباما سعي داشت صهيونيستها را متقاعد كند كه بايد از شهرك سازي ها صرفنظر و آنرا متوقف كنند ولي ديدارها و چانه زني هاي كلينتون به عقب نشيني وي و تجديدنظر در مواضع واشنگتن منجر شده است . وزير خارجه آمريكا در پايان مذاكراتش با بنيامين نتانياهو نخست وزير رژيم صهيونيستي توقف شهرك سازي ها بعنوان پيش نياز مذاكرات صلح را رد كرد و پس از ديدار با ابومازن هم ادعا كرد توقف شهرك سازي ها هرگز پيش شرط از سرگيري مذاكرات نبوده است . كلينتون سعي كرد جانبداري از صهيونيستها را توجيه كند و اظهار داشت مذاكرات بايد بدون هيچگونه پيش شرطي آغاز شود. نتانياهو نيز باتلاش براي سرپوش گذاشتن بر عملكرد خود و توجيه كارشكني هاي رژيم صهيونيستي گفت : اين فلسطيني ها هستند كه براي از سرگيري مذاكرات شروط تازه اي گذاشته اند. اسرائيل شهركهاي جديد را احداث نمي كند و فلسطيني ها هم بايد يهودي بودن آنرا به رسميت بشناسند. اين چرخش سياسي واشنگتن و كرنش در برابر صهيونيستهااگرچه شرم آور است ولي بانگرشي به عملكرد هميشگي آمريكا تحت هيچ شرايطي تازگي ندارد و همواره رفتار سياسي آمريكا در حمايت بي حد و مرز از صهيونيستها تجلي يافته است . اين نكته از آن جهت اهميت دارد كه دولت اوباما در نخستين ماه هاي به قدرت رسيدن وانمود مي كرد كه گويا خواستار اصلاح مواضع تل آويو است و براي تحقق اين امر حاضر است صهيونيستها را تحت فشار قرار دهد. هيلاري كلينتون هم بارها خواستار تجديدنظر تل آويو در قبال شهرك سازي هاو توقف هرگونه عمليات در اين زمينه بود. كار بجائي رسيد كه نتانياهو پس از پايان يك جلسه هيئت دولت رژيم صهيونيستي با لحني قلدرمآبانه تصريح كرد : اسرائيلي ها هر جا بخواهند خانه هاي خود را مي سازند و حاضر نيستند از كسي در اين مورد اجازه بگيرند. وي حتي با اشاره مستقيم به دولت اوباما خاطرنشان ساخت اميدوارم اين جمله ها در آمريكا به خوبي شنيده شوند و ديگر كسي به ما دستور ندهد. اكنون كلينتون در پايان مذاكراتش با صهيونيستها و جناح خائن ابومازن دقيقا به تكرار مواضع تل آويو پرداخته و هشدارهاي قبلي خود را ناديده گرفته است . اين يك سرافكندگي بزرگ سياسي براي اوباما و دولتش محسوب مي شود كه قادر به اتخاذ مواضع روشن مستمر و قاطعي در قبال اسرائيل نبوده اند و در برابر تشرهاي رژيم صهيونيستي واداربه عقب نشيني شده اند. اكنون بايد ديد دربارهاي عرب و اتحاديه عرب در قبال اين پديده چگونه موضع گيري خواهند كرد آيا آنها نيز عقب نشيني كرده و اين موضوع مهم و حياتي را به حال خود رها كرده و ناديده مي گيرند يا با اتخاذ يك موضع مشخص و قاطع در حمايت از منافع ملت مظلوم فلسطين به تكليف خود عمل مي نمايند عمروموسي دبيركل اتحاديه عرب صريحا خواستار توقف شهرك سازي ها شده بودو آنرا شرط اصلي براي جلب اعتماد اعراب ارزيابي مي كرد. علاوه بر اين اتحاديه اروپا نيز درخصوص توقف شهرك سازي مواضع نسبتا روشني اتخاذ كرده بود و قويا از طرح موضوع و ضرورت توقف شهرك سازي ها سخن به ميان مي آورد. بدين ترتيب اظهارات وزيرخارجه آمريكا مبني بر جدا ساختن موضوع شهرك سازي هااز مذاكرات صلح را بايد از نشانه هاي ضعف ديپلماسي خاورميانه اي آمريكا در دوران اوباما تلقي كنيم و به اين جمع بندي روشن برسيم كه آمريكاي اوباما ما هم در موضعي نيست كه بتواند گرهي از مشكلات اعراب و اسرائيل و حتي فلسطيني ها و اسرائيل بگشايد. حتي اگر دولتهاي عرب در قبال اين موضع جديد واشنگتن سكوت و مماشات كنند در اين نكته نمي توان ترديد كرد كه آنها از اوباما و مجموعه جديد كاخ سفيد به شدت نااميد خواهند شد و در اين مورد احساس سرخوردگي مي كنند كه بيهوده به اوباما اميد بسته بودند. اتحاديه اروپا هم در اين زمينه در برابر آزمايش بزرگي قرار گرفته است . اكنون ماهها است كه اروپا مواضع نسبتا واقع بينانه اي در قبال صهيونيستها اتخاذ كرده و عليه جنايات جنگي و سياست هاي ضدانساني تل آويو واكنش هاي قاطع و روشني از خود بروز داده است . وزير خارجه سوئد سفر خود به فلسطين اشغالي را لغو كرد و حاضر نشد گزارشات مربوط به فروش اعضاي بدن اسراي فلسطيني توسط رژيم صهيونيستي را محكوم يا تكذيب كند. حقوق دانان برخي كشورهاي اروپائي اظهارنامه ها و شكاياتي عليه جنايات جنگي رژيم صهيونيستي و فهرستي از جنايتكاران جنگي صهيونيست تهيه كرده اند تا در فرصت مناسبي عليه آنها اقامه دعوي كنند. هم اكنون برخي مقامات صهيونيستي از ورود به كشورهاي اروپائي منع شده اند و اين احتمال وجود دارد كه هر لحظه در معرض تعقيب محاكمه و مجازات قرار گيرند. در چنين شرايطي اتحاديه اروپا مواضع خود را در قبال ضرورت توقف شهرك سازي ها اعلام داشته و به صهيونيستها خاطرنشان ساخته است كه آواره ساختن حدود 60 هزار نفر از فلسطيني ها در بيت المقدس و تخريب خانه ها و املاك آنها را نمي پذيرد. طبعا سئوال جدي اينست كه اتحاديه اروپا از اين پس در قبال اين مسئله چه موضعي خواهد گرفت آيا با آمريكا همصدا شده و در مواضع خود تجديدنظر مي كند يا آنكه سعي خواهد كرد مواضع روشن منطقي و نسبتا قابل قبولي در قبال اين فجايع ضدانساني اتخاذ كند مواضع اروپا و اتحاديه عرب هرچه باشد در يك نكته ترديدي نيست و آن اينكه واشنگتن يكبار ديگر با حمايت از صهيونيستها نشان داد كه جابجائي ها در كاخ سفيد تاثيري در مواضع ضدانساني آمريكا ندارد و اوباما هم به صهيونيست ها باج مي دهد. * مردمسالاري روزنامه مردمسالاري در يادداشت روز خود با عنوان " روان پريشي اجتماعي و حذف گفتمان هاي مستقل "به قلم ميرزابابا مطهري نژاد آورده است: صحبت از چيستي يك مسئله اجتماعي است كه منجر به جراحت رواني جامعه شده است و بر اساس تحقيقات به عمل آمده در يك موسسه علمي، ميزان مراجعات مردم به روانپزشك را تا 60 درصد در سال 1387 افزايش داده است. نفس اين موضوع صرف نظر از اينكه درست است يا نادرست، درصد اعلام شده كم است يا زياد، بايد همانند يك زلزله بالاي 7 ريشتر، مديران جامعه و دست اندركاران يك دولت را تكان بدهد و به اظهارنظر و به يافتن راه حل و سمينارها و سمپوزيوم ها و گردهمايي ها بكشاند. اگوست كنت، جامعه شناس و نظريه پرداز شهير اجتماعي همانند بسياري از جامعه شناسان ديگر معتقد است كه واقعيت اجتماعي دو سويه دارد، يك سويه آن، سويه خاكستري واقعيت است كه سرد و سنگي است و به سختي مي توان در آن ايفاي نقش كرد، اما سوي دوم آن گرم و رنگارنگ، تودرتو و مواج است و به راحتي نقش مي پذيرد و پديده ها و رويدادهاي روز بر آن تاثير مي گذارد كه اگوست كنت چهره اول واقعيت اجتماعي را "استاتيك " و چهره دوم را " ديناميك " اجتماعي مي نامد. اين دو چهره در جامعه ما بعد از جنگ تحميلي، تبديل به دو گفتمان شده است. گفتمان دوم، در دولت اصلاحات به گفتمان غالب تبديل شد و اميدواري هاي فراواني را در طبقه تحصيل كرده و روشنفكرو بويژه در نسل جوان به وجود آورد ، به طوري كه احساس كرد در جامعه ديده مي شود و ديده خواهد شد، اما ورود نهادهاي نظامي به سياست و ناتوانايي مالي و تداركاتي احزاب ديگر در رقابت با اين پديده، و تغييرات ساختاري، لايه هاي ساده اجتماعي را درنورديد و به سرعت در كمتر از چند سال به لايه هاي پيچيده جامعه يعني لايه حالات ذهني و اعمال رواني جمعي شوك وارد كرد و نوعي روان پريشي جمعي را به جامعه تحميل كرد و آنچه كه امروز با نام افزايش چشمگير رجوع به روانپزشك مي ناميم، تنها جلوه اي از اين تاثير ناصواب است كه متاسفانه مورد توجه قرار نمي گيرد و بايد منتظر جلوه هاي ناصواب بزرگتر از آن بود.اگر به صورت عالمانه، رويدادها و نابهنجاري هاي اجتماعي مثل بالا رفتن آمار تصادفات، سرقت ها، قتل ها ي عمد و فرار از خانه، مهاجرت و... مورد بررسي قرار گيرند، تاثير نوعي خاص از ساختار اجتماعي بر اين ناهنجاري ها را به اثبات خواهند رساند. غالب پژوهشگران اجتماعي، زيست مايه خود را از گفتمان بر مي گيرند و كشف ساختارهاي پنهان از خلال ساختارهاي پيدا، كنار زدن لايه هاي سطحي براي رسيدن به لايه هاي عمقي و بركندن پوسته از هسته در دستور كارشان قرار مي گيرد. در توضيح نگرش فوق لازم است اشاره كنم انديشمندان و نظريه پردازان اجتماعي همواره تاكيد دارند در بررسي رويدادهاي اجتماعي با فرا روي از لايه هاي زيرين به سوي لايه هاي زبرين فرو روند. ژرژگورويچ از جمله اساتيدي است كه پيوسته جامعه شناسان را دعوت مي نمود كه از لايه هاي زيرين مرفولوژيك درگذرند و به لايه ارزشها و اعمال رواني روي آورند. او به جامعه شناسان توصيه مي كرد براي رفتن از لايه هاي ساده ب
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 537]
-
گوناگون
پربازدیدترینها