واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: سوره مباركه شمس(بخش نخست)
این سوره در مكه نازل شده و دارای 15 آیه می باشد:بسم الله الرحمن الرحیموالشمس و ضحیها1 والقمر اذا تلیها2 والنهار اذا جلیها3 واللیل اذا یغشیها4 والسماء و ما بنها5 والأرض و ما طحیها6 و نفس و ما سواها7 فألهمها فجورها و تقواها8محتوای سوره شمس:این سوره كه در حقیقت سوره " تهذیب نفس" و " تطهیر قلوب از ناپاكی ها و ناخالصی ها" است، بر همین اصل تاكید می ورزد. در آغاز سوره به یازده موضوع مهم درباره عالم خلقت و ذات پاك خداوند برای بیان لزوم تهذیب نفس برای فلاح و رستگاری ، قسم یاد شده و بیشترین سوگندهای قرآن را به طور جمعی در خود جای داده است ، و در پایان سوره به ذكر نمونه ای از اقوام متمّرد ( قوم ثمود) كه به خاطر ترك تهذیب نفس در شقاوت ابدی فرو رفته و خداوند آنها را به مجازات شدیدی گرفتار كرده است ، پرداخته و با اشاره كوتاهی به سرنوشت آنها سوره را پایان می دهد. در حقیقت این سوره كوتاه یكی از مهمترین مسائل سرنوشت ساز زندگی بشر را بازگو كرده و نظام ارزشی اسلام را درباره انسان مشخص می سازد.تفسیررستگاری بدون تهذیب نفس ممكن نیست:این سوره بیشترین تعداد سوگند را در میان سوره های قرآن داراست كه به یك اعتبار " یازده" و به اعتبار دیگر" هفت" سوگند است، كمیت وكیفیت سوگندها خود بیانگر ارائه مطلبی مهم ، سرنوشت ساز و حیات بخش و به عظمت آسمانها و زمین و خورشید و ماه است.نخست به شرح و تفسیر این سوگندها و پس از آن به بررسی مطلب پراهمیتی كه این همه آوازها از اوست می پردازیم:والشمس و ضحیها: به خورشید و گسترش نور آن سوگند.همانگونه كه قبلاً نیز گفته ایم سوگندهای قرآن به طور عام به دو مقصد نظر دارد:نخست اهمیت مطلبی كه سوگند به خاطر آن یاد شده و دوم اهمیت خود این امور كه مورد سوگند است، چرا كه سوگند همیشه به موضوعات مهم یاد می شود. به همین دلیل این سوگندها فكر و اندیشه انسان را به كار می اندازد تا درباره این موضوعات مهم عالم خلقت بیندیشد، و از آنها راهی به سوی خدا بگشاید.خورشید در زندگی انسان و تمام موجودات زنده زمینی مهمترین و سازنده ترین نقش را داراست، زیرا علاوه بر اینكه منبع نور و حرارت است كه خود به تنهایی از عوامل اصلی زندگی انسان به شمار می روند، منابع دیگر حیات مانند وزش باد، نزول باران، پرورش گیاهان، حركت رودها و حتی پدیدآمدن منابع انرژی زا، همچون نفت و زغال سنگ، به صورتی به نور خورشید ارتباط دارند ، به طوری كه اگر روزی این منبع حیات بخش خاموش شود تاریكی و سكوت و مرگ همه جا را فراخواهد گرفت."ضحی" در اصل به معنی گسترش نورآفتاب است ، البته به هنگام بالا آمدن خورشید و گسترش نور آن نیز واژه" ضحی" اطلاق می شود. تاكید خاص بر " ضحی" به دلیل اهمیت آن و فراگیری نورآفتاب بر زمین است.سپس به سومین سوگند پرداخته می گوید:والقمر إذا تلیها: قسم به ماه در آن هنگام كه پشت سرخورشید درآید.این تعبیر در حقیقت اشاره به ماه به هنگام بدركامل یعنی شب چهاردهم دارد، زیرا طلوع ماه در آن شب تقریباً مقارن با غروب آفتاب است و چون زیبا تر و پرشكوه تر از هر زمان دیگراست ، به آن سوگند یاد شده است.این احتمال نیز وجود دارد كه تعبیر فوق به تبعیت دائمی ماه از خورشید و اكتساب نور از آن اشاره كرده باشد ، كه در این صورت جملهإذا تلیها قید توضیحی خواهد بود.و در چهارمین سوگند می افزاید:والنهار إذا جلیها: و به روز هنگامی كه صفحه زمین را روشن سازد، سوگند." جلیها" از ریشه" تجلیه" به معنی اظهار و ابراز است.ضمیر درجلیهابه چه چیز اشاره دارد؟ بعضی مفسران آن را با " زمین یا دنیا" مرتبط می دانند ، چرا كه در آیات گذشته سخنی از "زمین" در میان نبوده، ولی از قرینه مقام این اشاره روشن می شود.بعضی نیز معتقدند كه ضمیر مذكور به" خورشید" اشاره دارد ؛ یعنی قسم به روز هنگامی كه خورشید را ظاهر می كند. ولی تفسیر اول مناسب تر به نظر می رسد. به هر حال به نظر می رسد كه سوگند به این پدیده مهم آسمانی به خاطر تأثیر فوق العاده آن در زندگی بشر و تمام موجودات زنده است.در پنجمین سوگند می فرماید:واللیل إذا یغشاها: قسم به شب، آن هنگام كه صفحه زمین( یا خورشید) را بپوشاند.شب با تمام حركات و آثارش از یك سو گرمای روز را تعدیل می كند و از سوی دیگر اسباب آرامش و استراحت همه موجودات زنده را فراهم می كند ، چرا كه اگر تاریكی شب نبود و آفتاب پیوسته می تابید در زیر حرارت سوزان آفتاب همه چیز نابود می شد . چنانكه در كره ماه كه شبها و روزهایش معادل دو هفته در كره زمین است ، در وسط روز دما به حدود 300 درجه سانتی گراد و در نیمه شب به مقدار قابل توجهی زیر صفر می رسد ، هیچ موجود زنده ای تاب تحمل این تغییرات دمایی فاحش را ندارد.قابل توجه اینكه، فعلها در آیات گذشته به صورت " ماضی" ، و در این آیه به صورت مضارع است، ممكن است این تفاوت در زمان افعال اشاره به حوادثی همچون گردش روز و شب داشته باشد كه در طی زمانهای متمادی بارها وبارها تكرار می شوند ، لذا بیان قرآن در اینگونه موارد گاه به صورت فعل ماضی و گاهی به صورت فعل مضارع آمده تا عمومیت این حوادث را در بستر زمان روشن سازد.در ششمین و هفتمین سوگند به سراغ آسمان و خالق آسمان می رود و می افزاید:والسماء و ما بناها: سوگند به آسمان و آن كسی كه آسمان را بنا كرده است.خلقت آسمان با عظمت خیره كننده ، با نظم شگفت آور اجرام آسمانی از شگفتیهای بزرگ خلقت و همچنین بیانگر عظمت خالق آن هاست. استفاده از واژه " ما" بجای " من" : برای بیان بزرگی این امر است.سپس در هشتمین و نهمین سوگند، سخن از " زمین" و " خالق زمین" به میان آورده ، می فرماید:والأرض و ما طحیها:قسم به زمین و آن كس كه زمین را گسترانیده است.زمین گهواره انسان و تمام موجودات زنده است. كوه ها و دریاها، دره ها ، جنگل ها ، چشمه ها و معادن گرانبهای زمین هر كدام به تنهایی آیتی از آیات حق و نشانه ای از نشانه های خالق آنست." طحیها"از ریشه" طحو"هم به معنی انبساط و گستردگی و هم به معنی" راندن ، دوركردن و از میان بردن" آمده و در اینجا به معنای گستردن به كار رفته است . چرا كه:اولاً زمین در آغاز پوشیده از آب بود، به تدریج آب ها در مناطق پست زمین جمع شد و خشكیها سربرآورد و گسترده شد ؛ از این رویداد به " دحوالارض" تعبیر شده است .ثانیاً زمین در آغاز به صورت پستی ها و بلندی های غیرمسكون بود، باران های سیلابی به طورمداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شسته و رسوبات آن را در دره ها گستردند ؛ به این ترتیب زمین های مسطح و قابل كشت به وجود آمد.بعضی از مفسرین معتقدند كه در این تعبیر اشاره اجمالی به حركت زمین نیز وجود دارد، چرا كه یكی از معانی" طحو"راندن است كه ممكن است به حركت انتقالی زمین به دور خورشید ، یا حركت وضعی آن حول محورخود و یا هر دو اشاره داشته باشد.سرانجام به " دهمین" و " یازدهمین" سوگند كه آخرین قسم ها در این سلسله است پرداخته و می فرماید:و نفس و ما سواها: سوگند به نفس آدمی و آن كس كه آن را منظم و مرتب ساخت.همان انسانی كه عصاره عالم خلقت ، چكیده جهان ملك و ملكوت و گل سرسبد عالم آفرینش است. این خلقت بدیع و مملو از شگفتیها و اسرار آنچنان اهمیت دارد كه خداوند به مخلوق و خالق یك جا قسم یاد می كند .جالب این كه" نفس" در این جا به صورت نكره ذكر شده كه می تواند اشاره به عظمت و اهمیت نفس آدمی باشد، عظمتی مافوق تصور و آمیخته با ابهام كه انسان را موجودی ناشناخته معرفی می كند. همان گونه كه بعضی از بزرگترین دانشمندان امروز از انسان به همین عنوان یاد كرده و انسان را " موجود ناشناخته" نامیده اند.در آیه بعد به یكی از مهمترین مسائل مربوط به آفرینش انسان پرداخته، می افزاید:فألهمها فجورها و تقواها: پس فجور و تقوا را به انسان الهام كرد.هنگامی كه خلقت انسان تكمیل شد و" هستی" وی تحقق یافت، خداوند" بایدها و نبایدها" را به او تعلیم داد ؛ به این ترتیب انسان از نظر آفرینش مجموعه ای از" گِل بدبو" و " روح الهی" و از نظر تعلیمات" آگاه بر فجور و تقوی" است و می تواند در قوس صعودی برتر از فرشتگان و در سیر نزولی ، پست تر از حیوانات درنده و حتی" بل هم أضل" شود ؛ این منوط به اراده و قدرت انتخاب انسان است كه كدام مسیر را برگزیند." ألهمها" از ریشه " الهام" و در اصل به معنی بلعیدن یا نوشیدن و همچنین به معنای القا مطلبی از سوی پروردگار در روح و جان آدمی است. گوئی روح انسان آن مطلب را با تمام وجودش می نوشد و می بلعد."فجور" از ریشه "فجر" به معنی شكافتن وسیع است. و از آن جا كه ارتكاب گناهان پرده دیانت را می شكافد به آن فجور اطلاق شده است.منظور از" تقوی" با ریشه " وقایة" به معنی نگهداری و حفظ نفس از زشتیها و بدیهاست .لازم به یادآوری است كه معنای آیه این نیست كه خداوند عوامل فجور و تقوی را در درون جان آدمی ایجاد كرده، عواملی كه او را به فجور و دریدن پرده های حیا دعوت می كند و عواملی كه او را به خیرات و نیكیها می كشاند. بلكه می گوید: این دو حقیقت را به او الهام و تعلیم كرد ، یا به تعبیر ساده تر راه و چاه را به او نشان داد.قابل توجه این كه خداوند نعمتهای فراوانی در اختیار بشر گذاشته ولی از میان تمام این نعمتها بر مسأله الهام" فجور"و " تقوی" تكیه كرده، چرا كه این مسأله سرنوشت سازترین مسائل زندگی آدمی است.( تفسیر آیات بعدی را بخش دوم این مقاله مطالعه فرمایید )
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 5334]