واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
البته مثل هميشه اين سوال اصلي و اساسي وجود دارد كه چرا بايد مواضع جديد اين سه نفر را باور كنيم؟ و آيا اصلا چنين تغيير مواضعي ميتواند قابل قبول باشد؟ اين سوال از اين جهت مهم است كه ما از گذشته و سوابق فكري و كاري اين افراد خبر داريم و آنرا بخاطر ميآوريم. حسيني نويسنده وبلاگ آهستان در آخرين پست وبلاگ خود با اشاره به تغيير موضع عده اي از متهمان آشوبهاي بعد از انتخابات مي نويسد: قسمت اول برنامهي «آسيب شناسي حوادث بعد از انتخابات» با حضور سه تن از چهرههاي مطرح اصلاحطلب ديشب از تلويزيون پخش شد. سعيد حجاريان، محمد عطريانفر و سعيد شريعتي. سختترين لحظات اين برنامه براي من زماني بود كه سعيد حجاريان صحبت ميكرد. قصد آه و ناله و سوءاستفاده از احساسات را ندارم اما حقيقتا چندبار از مشاهده حالت و بيان حجاريان قلبم به درد آمد و اشكم جاري شد … البته مثل هميشه اين سوال اصلي و اساسي وجود دارد كه چرا بايد مواضع جديد اين سه نفر را باور كنيم؟ و آيا اصلا چنين تغيير مواضعي ميتواند قابل قبول باشد؟ اين سوال از اين جهت مهم است كه ما از گذشته و سوابق فكري و كاري اين افراد خبر داريم و آنرا بخاطر ميآوريم. مجري برنامه هم چندبار به اين مساله اشاره كرد و اين سوال را به صراحت از مهمانان برنامه پرسيد كه چطور ممكن است چنين تغييراتي ايجاد شود كه آنها هم به سوال او پاسخ دادند. اما جداي از اينكه اعترافات آنها را باور كنيم يا نه، برنامهي ديشب، مشابه يك جلسه دادگاه نبود. همان طوريكه از اسم آن نيز معلوم است، اين برنامه به آسيب شناسي نظري حوادث و اتفاقات كشور مربوط ميشد. در اين برنامه درباره تقلب و موضوعاتي از اين قبيل صحبت نشد بلكه محور اصلي سوالات و پاسخها، مباحث نظري و تئوريكي بود كه در سالهاي گذشته در سخنان و نوشتههاي بسياري از اصلاحطلبان و رسانههاي آنها ديده ميشد. سخنان و مواضع اين سه نفر را ميتوان به دو قسمت مجزا تقسيم كرد. بخشي كه مربوط ميشود به مباحث تئوريك و بيان ضعفها و عقبماندگيهايي كه در حوزههاي مختلف علوم انساني و رسانهاي كشور وجود دارد و نيز مسائلي كه در خصوص تدريس تفكرات غربي در دانشگاهها و محافل تئوريك گفته شد. بخش دوم هم مربوط ميشود به تغيير مواضع خود اين افراد. چه بخواهيم و چه نه؛ چه برنامهي ديشب را باور كنيم و چه نه، چه تغيير مواضع آنها را قبول كنيم و چه نه، اصل حرف حجاريان و دو نفر ديگر درباره ضعف نظام در بخش علوم انساني و رسانهاي كشور، غيرقابل انكار است. اينكه در دانشگاههاي كشور علوم انساني با تفكرات اومانيستي غربي تدريس مي شود، حرفي نيست كه كسي در آن شك و ترديد داشته باشد، اگر هم بحثي وجود داشته باشد درباره مفيد بودن و يا مضر بودن چنين مسالهاي است نه در اصل وجود آن. بنابراين برنامه ديشب بيشتر از آنكه برنامهاي سياسي باشد، ميزگردي بود دربارهي خلاءهاي تئوريك نظام در حوزههاي مختلف علمي و دانشگاهي و علوم انساني. البته بخشي از دلائل چنين ضعفي هم گفته شد. همان طور كه بيان شد رويكرد منفعل رژيم شاه در برخورد با علوم انساني و نيز حوادث و مشكلات بعد از انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي از دلائل عقبماندگي در اين حوزههاست. ضمنا در سالهاي پس از پيروزي انقلاب نيز ترور ناجوانمردانهي روحانيون و شخصيتهاي سياسي و فكري برجستهاي چون شهيد مطهري، شهيد بهشتي، شهيد مفتح و … خلاء بزرگي را در حوزههاي علميه و در ميان روحانيان بوجود آورده بود كه تا آثار آن مدتها و شايد تاكنون جبران نشده است. در چنين دوراني و با پيش رفتن انقلاب، سوالات و شبهات متعددي در موضوعات مختلف و در حوزههاي فكري گوناگون براي متفكران و روشنفكران و نيز ايدئولوگهاي انقلاب اسلامي مطرح ميشد كه نيازمند پاسخ بودند. سوالاتي در خصوص ارتباط بين اسلام با تكنولوژي، ناسيوناليزم، دموكراسي، مردمسالاري و … و اين سوال مهم كه «آيا فقه اسلامي توانايي پاسخگويي به چالشهاي اجتماعي و علمي جديد را دارد؟» همان طوري كه سعيد حجاريان و عطريانفر و شريعتي هم در برنامهي ديشب گفتند، با ضعفهايي كه در رشتههاي مختلف علوم انساني وجود داشت و نيز شرايط زماني و مكاني كه در آن قرار داشتيم، طبيعي بود كه پاسخ بسياري از اين سوالات و شبهات، در كتب و آثار و انديشههاي غربي و متفكران غربي جستجو شود. در كتاب «روشنفكران ايراني و غرب» كه به موضوعاتي چون تعامل و تقابل برخي از روشنفكران ايراني با غرب و غربگرايي اشاره دارد، در خصوص انتشار كتب غربي در ايران و ارتباط آن با محافل فكري و دانشگاهي چنين آمده است:«ترجمه و انتشار كتاب جامعهي باز و دشمنان آن اثر كارل پوپر در سال 1364 بحث مهم ديگري را در محافل فكري ايران در دوران پس از انقلاب برانگيخت. بحث تنها درباره خود پوپر نبود بلكه اصول شناختشناسانه و گرايشهاي سياسي را نيز در بر ميگرفت. رضا داوري اين شتاب براي انتشار كتاب پوپر را به عنوان تلاشي از سوي مترجمان و ناشران براي ترويج دموكراسي غربي و يك جنبش عقلباورانه در فلسفه مورد حمله قرار داد. در مورد اتهام نخست، اظهار عقيده كرد كه ترويج روياي پوپر در مورد يك جامعه باز مبتني بر اين اصل كه بدون آزادي نه عدالت ميتواند وجود داشته باشد و نه امنيت، در واقع شيوهاي زيركانه براي مخالفت با انقلاب است زيرا پيامدهاي سياسي انديشههاي پوپر به روشني در هواداري از سرمايهداري و ليبراليسم سياسي غرب است. داوري به گونهاي جدلي مينويسد: تعجب ميكنم كه چگونه پوپر در يك كشور اسلامي ظهير دين ميشود و هيچكس تعجب نميكند و اعتراضي نميكند و فرياد برنميآورد كه چگونه يك ملحد حامي اسلام شده است؟!» به عبارت بهتر داوري در اين سخنان ميگويد نميتوان هم پيرو مكتب پوپر بود و هم انقلابي ماند! و اين همان مشكلي است كه در سالهاي پس از ارتحال امام و بعد از جنگ تحميلي اتفاق افتاد و بسياري از شخصيتهاي انقلابي كه مشغول تحصيل در رشتههاي علوم انساني بودند، در برخورد با آثار انديشمندان غربي رنگ باختند و در برابر آن زانو زدند. اين خودباختگي در حوزههاي علمي و فرهنگي، به تدريج به حوزههاي سياسي نيز كشيده شد كه اثرات آنرا ميتوان در سياستهاي فرهنگي و اجتماعي و سياسي دوران اصلاحات به وضوح مشاهده كرد. البته در اين ستيز و جدال نابرابر، بودند معدود متفكراني چون رضا داوري كه در برابر نفوذ انديشهها و تفكرات غربي در محافل علمي موضعگيري مي كردند و معتقد به ايجاد يك هويت اسلامي در برابر آن بودند. داوري درباره اومانيسم و جوهر اعتقادي غرب مينويسد:«اومانيسم يا مذهب اصالت بشر جديد، يك فلسفه يا يك نظريه در ميان نظريات ديگر نيست، بلكه طرح انسان ديگري است و تمام فلسفهها و تئوريها و علوم جديد و مخصوصا منطقزدگيها و منطقبازيها هم فرع بر آن و تابع آن است. اومانيسم در تمام فلسفهها و تئوريها ساري است. چنانكه كانت و هگل اومانيست بودند. قبل از ايشان، نويسندگان و فلاسفهي دوره رنسانس هم اومانيست بودند. اگزيستانسياليسم و علوم اجتماعي هم اومانيست است، فراموسونري و ماركسيسم هم از سنخ مذهب اصالت بشر است. حتي ديانت را هم بر مبناي اومانيسم تفسير ميكنند. اومانيسم غربزدگي است…» و اين تقريبا مشابه آن چيزي است كه حجاريان و عطريانفر و شريعتي هم در برنامه تلويزيوني ديشب به آن اشاره كردند. اينكه امروز حجاريان چرا و چگونه به آنچه قبلا اعتقاد داشته پشت كرده و اكنون در برابر انديشههاي غربي قرار گرفته حرف ديگري است كه بايد زمان بگذرد و او از زندان آزاد شود تا ببينيم همه اينها سراب بود يا نه؟! هرچند اين سوال هنوز هم در ذهنم وجود دارد كه حجاريان با اين شرايط جسمي و آن جايگاهي كه در ميان اصلاحطلبان دارد، چرا بايد براي آزاد شدن، دروغ بگويد /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 261]