محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830815924
گزيده سرمقاله روزنامههاي صبح
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
روزنامههاي صبح امروز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند كه برخي از آنها در زري ميآيد. رسالت: عاقبت سروشيسم و آينده کروبي «عاقبت سروشيسم و آينده کروبي»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛ يک بار در نشستي با جمعي از ياران انقلاب گفته بودم خدمتي که کروبي در انتخابات رياست جمهوري دهم به مردم کرد، تاکنون کسي نکرده است ! همه با تعجب پرسيدند آن خدمت چه بود، عرض کردم ؛ کروبي توانست از گوگوش تا سروش را زير خيمه خود گرد آورد و از فيلسوفان و حکيمان فلسفه سوسيال دموکرات تا نئو فاشيسنت هاي سوپر ليبرال پيرامون خود را به اين پروسه وادار کند. او از روسياهترين سياستمداران ورشکسته30 ساله کشور که نقاب کفر و الحاد و نفاق برچهره دارند و به خرج کنگره آ مريکا سدجوع مي کنند و هرشب تئاتر تلويزيوني در رسانه هاي صهيونيستي دارند دور خود جمع کرد و آنها را در مهلکه چاه ويل آراء عدم اعتماد مردم فرو فکند که سالها نتوانند قدعلم کنند. او توانست رکورد آراي آنها را در انتخابات اخير85 صدم درصد0/85( % )، آن هم زير آراي باطله مردم نشان دهد و يک شکست تاريخي را براي نحله ها و فرقه هاي مخالف نظام به عنوان يک سند مهم در تاريخ معاصر به ثبت رساند. وزن واقعي آنها را در سپهر سياست ايران معلوم کند برخي فکر مي کنند تمام آراي کروبي مختص همان جريان تبهکار فکري و سياسي است در حالي که اين طور نيست، بيش از 90 درصد آراي وي ، راي حلال خودش است و کساني که به او به عنوان يک روحاني طرفدار نظام و امام راي داده اند . شيرين کاري کروبي در انتخابات نشان دادن شمار اندک آن جماعت فاشيست مشرب زير10 درصد آراي خودش است و اين چيزي است که آنها را خشمگين و عصباني کرد و مثل سگان هار اکنون در رسانه هاي دشمن هنوز پارس مي کنند .در ميان آن جماعت روسياه موضع آقاي عبد الکريم سروش(حسين حاج فرج دباغ سابق) برايم خيلي جالب بود که به بهانه انتخابات عقده هاي فرو خفته خود را بيرون ريخت و کينه خود را به نظام و مردم بيش از پيش به طور مضاعف نشان داد آخرين سياه نوشته او را که در سايت ها اخيرا ديدم تازه متوجه شدم ، کروبي چه به روز او آورده است . بوي تند تعفن کلام وي مشامم را آنچنان آزار داد که ديگر نتوانستم تا آخر نامه او را بخوانم. او اکنون به راه سلاخي و ترور روي آورده است! با خود گفتم راي چهل ميليوني مردم و آراي25 ميليوني احمدي نژاد آنها را به دره ديوانگان انداخته، به طوري که ادب و آداب سياست ورزي را هم فراموش کرده اند. سروش ديگر دامن از کف داده و از فلسفه سياسي او تنها چند فحش و ناسزا به ناموس انقلاب و مردم برايش مانده است . ادب سياسي سروش در اواخر دهه80 فرومايه تر از ادب سياسي شعبان بي مخ در دهه30 در کودتاي ننگين28 مرداد است . انسان تعجب مي کند او در مدح سلطنت نفس خود و شرارت نفوس تبهکاران سياسي چه شاهکاري کرده است؟!بدبخت آن جماعتي که عمري به تباهي پاي صحبت او نشستند ، کسي که تمام ريه خود را براي تنفس دشمنان ملت اجاره داده است و بيچاره آقاي کروبي که دل به حمايت او بسته بود.اکنون سروش گريان و نالان در عزاي زوال انديشه سياسي خود اشک حسرت مي ريزد و در باتلاق آثار حرص ، طمع و تکبر خود، روز به روز فروتر مي رود ، نمي توانم تاسف و تاثر خود را از اين همه فرومايگي پنهان کنم چرا که سروش بي حياتر از زن رجوي به نظام و مردم مي تازد. کروبي ماموريت خود را ناتمام گذاشت . قرار بود او تنها تا لب دره رسوايي و فرومايگي جماعت گوگوشيسم و سروشيسم آنان را همراهي کند . اما متاسفانه کثرت نشست او با فرومايگان و نامحرمان وي را به همان دره تباهي کشاند به طوري که حتي نصايح همرزم و يار ديرين خود حضرت حجت الاسلام والمسلمين سيد حميد روحاني را ناديده گرفت و ناشنوده گذاشت و بخشي از مسئوليت تريبون لجن پراکني عليه ملت و نظام را پذيرفت. عصر شنبه گذشته کميته ويژه قضائي متشکل از دادستان کل کشور، معاون اول رئيس قوه قضائيه و رئيس حوزه رياست قوه قضائيه رسما طي گزارشي ادعاهاي مشمئز کننده کروبي را دروغ و اسناد او را جعلي و عاري از حقيقت اعلام کردند . کسي که از کمترين بهره هوشي برخوردار باشد، کسي که کمترين اطلاع از احکام فقهي - حقوقي داشته باشد مي داند ورود در عرصه آن ادعاها چقدر خطير است و مستندات مدعي به لحاظ حقوقي و فقهي بايد در چه اندازه باشد. اکنون او از جايگاه مطلع به جايگاه متهم تنزل يافته و بايد در مرجع قضائي پاسخگوي ستمي که به نظام و مردم کرده باشد . آينده کروبي چيست؟ آيا همان عاقبت سروش است ؟ بعيد مي دانم کسي که سرسفره انقلاب با اين مردم نان و نمک خورده نمک نشناسي کند و در ستم به امام (ره)، انقلاب و مردم با باند سروش و گوگوش تا آخر همراهي کند . کروبي مي تواند برگردد و جبران کند واز سقوط در آتش غضب مردم و خدا پرهيز کند. آفتاب يزد: درسي كه از علي (ع) نياموختيم! «درسي كه از علي (ع) نياموختيم!»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفتاب يزد است كه در آن ميخوانيد؛با اطمينان مي توان گفت همه سياستمداران ايران و حاميان آنها كلام امام علي (ع) در مورد روزهاي دوگانه براي آحاد بشر را شنيدهاند: «بدان كه روزگار دو روز است. يك روز براي تو و روز ديگر بر تو. پس آنچه كه براي تو در نظر گرفته شده حتي اگر در ضعف باشي نصيب تو خواهد شد و در مقابل، قدرت تو باعث نخواهد شد آنچه را كه بر عليه توست دفع كني.» وضعيت«براي تو» و «بر تو» را همه سياسيون ايران تجربه كردهاند.«براي تو»، روزي به صورت استقرار در حاكميت بوده و روز ديگر افزايش احترام و حرمت در ميان مردم، روز تو را رقم زده است. آن روز هم كه بر تو است گاه با سقوط از كرسيهاي حكومتي جلوه كرده و روزي با افتادن از چشم مردم مومن ايران و تخليه دل آنها از نام تو. البته در مواجهه با اين سرنوشت محتوم، عدهاي به سرنوشت تن دادهاند و پسنديدهاند آنچه را جانان پسنديده است و عدهاي خود را به هر آب و آتش زدهاند كه ثابت كنند براي خود «روز بر عليه تو» را قبول ندارند و خود را هميشه صاحب «روز تو» ميدانند. اما عدم پذيرش سرنوشت قطعي و واقعيت غيرقابل انكار توسط عدهاي از خواب آلودگان، از ارزش آن واقعيت نميكاهد؛ اگرچه ميتواند براي كساني كه از پذيرش واقعيت سرباز ميزنند دردسر درست كند يا ديگران را به زحمت بيندازد. اين درحالي است كه اگر كسي به «يوم لك» و «يوم عليك»روزي براي تو و روزي بر تو ايمان داشته باشد نه براي فرار از روزي كه بر اوست بيش از حد بيتابي به خرج ميدهد و نه در روزي كه «براي او» است آنچنان ذوق زده ميشود كه خود را موجودي ويژه بپندارد كه ديگران بايد زير پرچم او سينه بزنند. اين سخن زيباي علي (ع) براي همه انسانهاست اما كساني كه خود را پيرو آن امام ميدانند در اين مورد وظيفه خاصي دارند. آنها بايد در عمل نشان دهند كه هم براي ديگران «روز تو» را قائلند و هم خود را براي «روزي عليه تو» آماده كردهاند. اين درحالي است كه بسياري از ما تلاش ميكنيم فقط به دنبال روز خود باشيم و رسيدن ديگران به روز خود را همچون به هم ريختن اركان زمين و آسمان، خطرناك بدانيم. از سوي ديگر چه خوب است كه با جان و دل بپذيريم كه قانون الهي براي همه ما، هر دو روز را رقم زده و اگر در ادعاي پيروي از علي (ع) و ايمان به آنچه او از سنت الهي به ما معرفي كرده است صادق هستيم بايستي در بسياري از روشها، اظهارات و اقدامات خود تجديدنظر كنيم. البته اين سخن به آن معني نيست كه گوشه عزلت برگزينيم و به انتظار بنشينيم كه «روز تو» يا «روزي بر عليه تو» برسد. خالق هستي براي هر يك از ما وظايفي براي بهتر زندگي كردن و مفيدتر بودن در جامعه تعيين كرده و براي اجراي آن وظايف، چراغهايي در پيش روي ما قرار داده است. همان علي (ع) هم كه به ما هشدار داده است كه «روزي كه بر عليه تو است فرا خواهد رسيد و قدرت تو جلوي آن را نخواهد گرفت» به پيروان خود توصيه كرده كه «براي دنياي خود آنچنان زندگي كن كه گويي زندگي جاويد خواهي داشت.» تلفيق اين دو كلام امام علي (ع) نشان ميدهد كه ضمن تلاش و كوشش، بايستي خود را براي اوج گرفتن و زمين خوردنها آماده كنيم. كساني كه براي اوج گرفتن و فرود آمدن آمادگي داشته باشند به محض استشمام بوي «زمين خوردن» به زمين و زمينيان فحش نخواهند داد و با نشستن بر كرسي موفقيت، دچار سرمستي و تحقير ديگران نخواهند شد. اكنون كه ايام منتسب به امام علي (ع) را پشتسر گذاشتهايم فرصت مناسبي است كه ميزان تطبيق گفتار، رفتار و اخلاق خود با هشدار مولاي متقيان در خصوص «روز تو» و «روزي كه عليه تو ميباشد» را بسنجيم. راستي آيا فاصله ما تا پذيرش اين واقعيت، بيش از بسياري از افرادي نيست كه امام علي (ع) را نميشناسند و ادعايي در پيروي از او ندارند؟ آيا اغراق است اگر بگوييم اين درس علي (ع) را بسياري از غيرمسلمانها، بهتر از ما فرا گرفتهاند و در زندگي خود دخالت دادهاند؟ كيهان: اولين قاعده «اولين قاعده» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد؛دولت دهم كه اكنون رسما فعاليت خود را آغاز كرده در ابتداي راهي احتمالا پر نشيب و فراز قرار دارد. اينكه در آينده چه اتفاقاتي رخ خواهد داد به دو عامل كلان وابسته است: اول اينكه دولت خود چه راهي در پيش خواهد گرفت و دوم «ديگران» چه مجموعه شرايطي براي دولت خواهند ساخت. مقصود از «ديگران» در اينجا همه آن مجموعه عوامل داخلي و خارجي است كه پيوند ارگانيك بادولت ندارند و فقط مناسبات خود با آن را بر مبناي شرايط «تنظيم» مي كنند. تلفيق اين دو مسير با يكديگر آينده دولت را رقم خواهد زد، آينده اي كه طبعا به جاي اينكه «پيش بيايد» بايد «ساخته شود». هيچ كدام از ناظران پيش بيني نمي كنند كه رفتار دولت دهم و شخص رييس جمهور با آنچه از دولت نهم به ياد داريم تفاوت اساسي بكند. دولت دهم به احتمال بسيار زياد همان راهي را خواهد رفت كه دولت نهم مي رفت و درست هم البته همين است. 22 خرداد 1388 همچون يك «روز داوري» عمل كرد. همه آن بحث هاي پر التهاب، در اين باره كه آيا دولت راه درست را مي رود يا نه، پاي صندوق هاي راي جواب خود را گرفت و مردم نشان دادند كه چه چيز را مي پسندند. كساني هم كه پس از آن روز سعي در به هم زدن ميز بازي كردند، حالا ديگر دريافته اند حرف مردم همان بود كه آن روز از صندوق بيرون آمد والا آنها مجبور نمي شدند براي نشان دادن حمايت مردمي از خود به مراسم شب هاي قدر و راهپيمايي روز قدس دخيل ببندند. آدمي ياد آن پيشنهاد مفرح يكي از تلويزيون هاي ضد انقلاب مي افتد كه از مردم خواسته بود به علامت اعتراض شب ها چراغ ماشين هاي خود را روشن كنند! اين سؤال كه آنها كه به احمدي نژاد راي دادند و آنها كه ندادند هر كدام چه دلايلي داشتند و چگونه اوضاع را تحليل مي كردند سؤال بسيار مهمي است كه حتما بايد در فرصتي موسع به آن پرداخت. به طور بسيار خلاصه، پايگاه راي 25 ميليوني احمدي نژاد را مي توان در دو بخش تفكيك كرد. 1- بخش بزرگي از مردم كه تا قبل از آغاز به كار دولت نهم اغلب آنچه ديده بودند «وعده» بود شايد براي نخستين بار، از اين دولت «عمل» ديدند بي آنكه منتي بر سرشان باشد. دولت نهم حرف بسيار زد ولي در كنار آن عمل فراوان هم انجام داد، ديگران اما آنقدر حرف زدند كه هيچگاه نوبت به عمل نرسيد و شايد نمي خواستند هم برسد. اين عامل خصوصا در ساختن پايگاه رأي احمدي نژاد در روستاها و شهرهاي كوچك نقشي بي بديل داشته است. مردم اين مناطق در هيچ زماني به اندازه دوره مسئوليت اين دولت دست خود را پر نديده بودند. علاوه بر اين، طبقه محروم كه عادت كرده بود اشرافيت برخي دولتيان را ببيند و دم بر نياورد در اين 4 سال متقاعد شد كه احمدي نژاد كيسه اي براي خود ندوخته است و هيچ علاقه و انگيزه اي براي پيوستن به طبقه اشراف ندارد. درست به همين علل بود -و مطالعه الگوي توزيع آرا هم نشان مي دهد- كه اين بخش از مردم ايران با مشاركت بسيار بالا پاي صندوق هاي راي خواستار تداوم همين مشي در دستگاه اجرايي كشور شدند. 2 - بخش دوم پايگاه راي احمدي نژاد در واقع تكه اي از همان بخش اول است كه يك ويژگي خاص در آن برجسته شده است. اين جزو اصول اوليه تحليل نظام هاي دموكراتيك است كه تصور شود نفس حضور راي دهندگان پاي صندوق ها قبل از آنكه راي به اين يا آن كانديداي خاص باشد، به معناي تاييد كليت آن سيستم سياسي است كه انتخابات در چارچوب آن برگزار مي شود. بنابراين واضح است كه مي توان گفت برنده اول مشاركت 85 درصدي مردم ايران در انتخابات 22 خرداد نظام جمهوري اسلامي است و كانديداي پيروز در واقع حائز رتبه دوم است. اما اين موضوع نبايد مانع از دقت در يك عامل كليدي شود كه توجيه كننده فلسفه وجودي بخشي از پايگاه راي آقاي احمدي نژاد است. پاي بندي به نظام همچنانكه گفتيم يك انگيزه ضمني براي همه راي دهندگان است -و اين عموميت دارد- اما بخشي از افرادي كه به آقاي احمدي نژاد راي دادند مشخصا بر اين موضوع تاكيد داشتند كه علاوه بر بهبود فضاي كار و خدومت احمدي نژاد بهترين گزينه موجود در صحنه است چون بيشترين پاي بندي را به اصول انقلاب اسلامي و راس آنها ولايت فقيه دارد. براي اين عده، اصولگرايي احمدي نژاد يك انگيزه مركزي و محوري بوده است نه صرفا عاملي ضمني كه شبيه آن در عموم راي دهندگان مشاهده مي شود. اين بخش از راي احمدي نژاد همان است كه نخبگان آن در روزهاي بحران به ميدان آمدند و در جمع شدن غائله نقشي اساسي ايفا كردند. براي اين عده، خدوم و مردمي بودن رييس جمهور البته اهميت كليدي دارد اما به اين شرط كه مستلزم هيچ نوع فاصله گيري از ارزش هاي اساسي انقلاب نباشد. دقيقا به همين دليل است كه از نگاه اين افراد خدمت و پاكدستي نمي تواند لغزش هاي احتمالي در پاي بندي به اصول را بپوشاند يا توجيه كند و لذا بر خود تكليف مي دانند همچنانكه در روزهاي بحران همه انرژي خود را براي خنثي كردن طراحي هاي دشمن به ميدان آوردند، پس از آن نيز در تلاش براي اصلاح كاستي هايي كه مي بينند كوتاهي و كاهلي نكنند. ميزان موفقيت دولت اصولگرا در 4 سال آينده دقيقا به اين بستگي دارد كه تا چه حد بتواند اين پايگاه هاي راي را براي خود حفظ كرده و توسعه دهد. بحث درباره مخاطراتي كه پيمودن اين مسير خواهد داشت بسيار پيچيده تر از آن است كه ممكن است در ابتدا به نظر برسد و آنچه در اينجا گفته شد فقط يك اشارت كلي و اجمالي است. بخش دوم از راه اما به طراحي هاي «ديگران» بستگي دارد. دولت اصولگرا در انتخابات گذشته آوردگاهي سخت از بددلي و كينه توزي را پشت سر گذاشته است اما نبايد تصور كند كه همه چيز پايان يافته و اكنون زمان آسودگي است. حقيقت اين است كه چيزي اگر باشد -كه هست- تازه شروع شده است. تئوري ساقط كردن دولت و سپس رفتن به سراغ ديگر اركان نظام كه قلب استراتژي مبارزاتي برخي جريان هاي سياسي در انتخابات گذشته بود البته شكست خورده است اما نشانه هايي هست كه تئوري ضعيف كردن دولت و وارد كردن ضربه در يك زمان مناسب مانند انتخابات بعدي شوراها همچنان در دستور كار قرار دارد و با جديت پي گيري مي شود. انتخابات اخير همانطور كه برجستگي هاي دولت را نشان داد برخي نقاط ضعف آن را هم آشكار ساخت، پس نبايد تعجب كنيم اگر نشانه هايي از اينكه دشمن براي عميق تر كردن اين نقاط ضعف و ضربه زدن به پايگاه راي احمدي نژاد آشكار شده باشد. برخي قرائن نشان مي دهد بحراني كردن روابط دولت با طبقه متوسط شهري و گروه هاي مرجع مانند روحانيون، دانشگاهيان و نخبگان سياسي و كاهش انگيزه بدنه اجتماعي جريان اصولگرا براي دفاع از دولت در بحران هاي آينده (كه كساني در داخل و خارج سخت براي ايجاد آن در تلاشند) دقيقترين توصيف از طراحي است كه از اين پس با آن مواجه خواهيم بود. صرف نظر از اشتباهات واضح و احتمالا قطعي كه توطئه گران در اجراي اين پروژه مرتكب خواهند شد، اين رفتار دولت و شخص رييس جمهور است كه ميزان موفقيت يا شكست نهايي اين پروژه ها را تعيين خواهد كرد. دولت دهم بايد بخشي از انرژي خود را صرف شكل دادن به رفتارهاي «ديگران» بكند در كنار اينكه از رفتار خود هم مراقبت مي كند. اين اولين قاعده است. ابتكار:در غياب ايران تصميمي نمي گيريم! «در غياب ايران تصميمي نمي گيريم!»عنوان سرمقالهي روزنامه ي ابتكار به قلم مينا علي اسلام است كه در آن ميخوانيد؛اين واکنش چهار کشور ساحلي خزر در برابر ابراز نگراني منوچهر متکي از عدم حضور ايران در اجلاسي پيرامون درياي خزر در ترکمنستان ابراز شد. روساي جمهور روسيه، قزاقستان، ترکمنستان و آذربايجان مدعي اند که قصد ندارند مساله درياي خزر را بدون حضور ايران بررسي کنند و ابراز اميدواري کردند که به زودي اجلاس ديگري ميان کشورهاي حاشيه نشين درياي خزر برگزار شود. اين واکنش چهار کشور ساحلي خزر در برابر ابراز نگراني منوچهر متکي از عدم حضور ايران در اجلاسي پيرامون درياي خزر در ترکمنستان ابراز شد. ماجرا از آنجا آغاز شد که حدود دو هفته گذشته خبر برگزاري نشستي با حضور روساي جمهور دولت هاي حوزه درياي خزر البته به غير از ايران در 13 سپتامبر (22 شهريور) و در شهر آکتائو قزاقستان در رسانه هاي داخلي منتشر شد، يکي از خبرگزاري هاي دولتي البته به اجلاس ديگري در سطح معاونين وزراي خارجه هر پنج کشور ساحلي خزر يعني ايران، روسيه، قزاقستان، ترکمنستان و آذربايجان که قرار بود در عشق آباد و براي بررسي پيرامون رژيم حقوقي درياي خزر برگزار شود نيز اشاره داشت. چندي بعد، منوچهر متکي وزير خارجه ايران در مراسم دريافت رونوشت استوار نامه نورباخ رستموف سفير جديد قزاقستان در تهران با اشاره به رايزني هايي که قرار است به ميزباني کشور قزاقستان با کشورهاي ساحلي درياي خزر انجام شود، از اخبار منتشره در خصوص برگزاري اجلاس چهار کشور حاشيه درياي خزر در اکتائو قزاقستان ابراز ناخرسندي و گفت" برگزاري اين اجلاس برخلاف توافقات پنج کشور حاشيه درياي خزر است که کليه مسائل درياي خزر بايد با حضور تمامي کشورهاي ساحلي درياي خزر مطرح و تصميم گيري شود." ظاهر امر چنين به نظر مي رسد که نشست معاونين وزراي خارجه پنج کشور ساحلي که روزهاي هشتم و نهم سپتامبر در عشق آباد برگزار شد، صرفا به موضوع خزر و رژيم حقوقي اين دريا ارتباط داشت و نتيجه اين نشست براي ارائه به نشست وزراي خارجه کشورهاي ساحلي که در آينده برپا مي شود، ارائه خواهد شد و تا برگزاري نشستي در سطح سران کشورهاي حاشيه خزر زمان باقي است بر اين اساس بعيد بود که نشست معاونين وزراي خارجه مقدمه اي براي نشست سران در قزاقستان باشد که اتفاقا ايران نيز به آن دعوت نشده است. اين نتيجه محسوس است که نشست سران که قرار است سيزدهم سپتامبر يعني يکشنبه، بيست و دوم شهريور ماه برگزار شود و ايران غايب اصلي آن است به نوعي به ايران مي پردازد، حتي اين گمانه زني مطرح است که چهار کشور حاضر در نشست سيزدهم سپتامبر قصد دارند در مورد جايگاه ايران در خزر به توافقاتي برسند، در واقع هرچند آنها تاکيد دارند اين نشست به بررسي مسائل منطقه اي و بين المللي اختصاص دارد و بدون حضور ايران به مساله خزر پرداخته نخواهد شد اما چهار کشور حاضر در اين نشست مي توانند بي آن که تعهد خود را بشکنند زمينه هاي توافقات آتي ميان خود را فراهم سازند. واکنش متکي به اجلاسي مربوط به منافع ملي ايران اما بدون حضور اين کشور تا به آنجا اهميت داشت که وي تاکيد کرد "جمهوري اسلامي ايران برگزاري اجلاس چهار کشور را عليه منافع خود تلقي مي کند." اما به نظر مي رسد کمي براي ابراز ناخرسندي دير بود چراکه مسئول دستگاه ديپلماسي کشور حدود دو هفته پس از انتشار خبر برگزاري نشست سران چهار کشور ساحلي خزر در قزاقستان به اين اقدام واکنش نشان داد و البته پس از اين واکنش، پاسخ نيز متناسب با ناخرسندي ايران نبود يعني پاسخ کشورها گرچه تاکيد بر خودداري از تصميم گيري پيرامون خزر بدون حضور ايران بود اما راهي براي جلب رضايت ايران هم ارائه نداد و موضوع به آينده موکول شد. به اعتقاد بسياري از صاحب نظران با اقدام اخير چهار کشور ساحلي خزر در برنامه ريزي نشستي در سطح سران و بدون حضور ايران، بار ديگر اقدامات کشورهاي بازمانده از اتحاد جماهير شوروي براي بهره گيري از حداکثر منافع در خزر و زمينه چيني براي همسويي منافع به زيان ايران خودنمايي مي کند ضمن آن که ضعف ديپلماسي ايران در جلب اعتماد کشورهاي اين حوزه و توسعه زمينه هاي همگرايي منطقه اي-البته در صحنه عمل و نه سخن-در چنين مواردي بيشتر آشکار مي شود. به اين ترتيب به طبق نظر کارشناسان حوزه خزر شرايط به سوي تعريف و تکميل فرمول چهار به علاوه يک در خزر پيش مي رود و وضعيت داخلي ايران و شرايط بين المللي در مورد برنامه هسته اي اين کشور نقش تسهيل کننده را براي پيشرفت اين فرمول بازي مي کنند. بر اساس فرمول چهار بعلاوه يک، چهار کشور روسيه، قزاقستان، ترکمنستان و آذربايجان در يک سو و ايران در سوي ديگر بر سر منافع خود در خزر به بحث مي نشينند، در اين چهارچوب ايران به تنهايي بايد با وزنه چهار کشور طرف مقابل خود برابري کند، آيا وزنه ايران براي پيشبرد اهدافش به اندازه لزوم سنگين خواهد بود؟ وطن امروز:نوروز و رديف موسيقي سنتي در انتظار ثبت جهاني «نوروز و رديف موسيقي سنتي در انتظار ثبت جهاني»عنوان سرمقالهي روزنامهي وطن امروز به قلم فريبرز دولتآبادي است كه در آن ميخوانيد؛ زبان، آداب و رسوم، آيينها و مراسمي که شکل نمايشي دارند از جمله آثار ناملموس يا ميراث معنوي هر کشوري محسوب ميشوند. براين اساس آييننامهاي مبني بر ثبت ميراث معنوي درسال گذشته از سوي سازمان ميراث فرهنگي تنظيم شده و به تصويب هيات دولت رسيد و پيرو آن مراسم نوروز به عنوان نخستين اثر ناملموس کشور به ثبت ملي رسيد. هم اکنون حداقل 35 اثر ثبت شده ملي در اين حوزه وجود دارد که از جمله آنها ميتوان به نيمه شعبان،ورزش پهلواني، مراسم پيرشاليار و قاليشويان کاشان اشاره کرد. در سال گذشته 2 پرونده «نوروز» و «رديف موسيقي سنتي ايران» نيز به دفتر مرکزي يونسکو در پاريس فرستاده شد و بر اساس هماهنگيهاي انجام شده قرار است در اجلاس مهر امسال، اين 2 پرونده بررسي و به عنوان اولين و دومين اثر ميراث ناملموس ايران در فهرست ميراث جهاني ثبت شود. البته پرونده نوروز با کشورهاي هند، تاجيکستان، ترکيه و... مشترک است ولي پرونده رديفهاي سنتي ايران مختص كشورمان است. ورزشهاي پهلواني، تعزيه، پردهخواني، مهارتهاي بافت فرش عشايري فارس، مهارت بافت فرش کاشان، خيمه شب بازي و موسيقي بخشي خراسان شمالي نيز در فهرست آثاري قرار دارند که بزودي براي ثبت جهاني به دفتر يونسکو ارسال خواهند شد. ثبت آثار ناملموس يا ميراث معنوي در عرصه بينالمللي حاصل مطالعاتي است که با هدف حفاظت از اين آثار در کنوانسيون 2003 انجام شد و مورد پذيرش کشورهاي عضو از جمله ايران قرار گرفت. ثبت ميراث معنوي در حوزه بينالمللي باعث آشنايي ساير ملل با اين گنجينههاي بزرگ فرهنگي و تاريخي ميشود و مردم ساير کشورها نيز ميتوانند از اين ميراث و ارزشها استفاده کرده و از آن لذت ببرند. ثبت ملي آثار ناملموس از 2 جنبه بسيار حائز اهميت است، نخست آنکه براي ثبت يک اثر ابتدا بايد آن را به طور کامل شناسايي و مستندسازي کرد که اين امر منجر به شناسايي کامل و جامع اثر ميشود و از سوي ديگر هنگامي که يک اثر ثبت ميشود بايد از آن حفاظت کرد. اين امر در شرايطي که متاسفانه درحال حاضر بسياري از آثار ناملموس کشور ما از بين رفته يا تحريف شدهاند بسيار حائز اهميت است. اگرچه حفاظت از آثار تاريخي(مانند ابنيه تاريخي) تعريف و فرآيند مشخص و کم و بيش آشنايي دارد اما براي حفظ ميراث معنوي نياز به پژوهش و بررسي بيشتر و گستردهتري وجود دارد و قبل از هر چيز بايد مشخص شود آنچه درباره هر اثر در حال وقوع است به نوعي يا تخريب و تحريف اثر است و يا باعث غنا و رونق و اشاعه آن ميشود. جمهوري اسلامي:درباره حذف صفرهاي پول ملي «درباره حذف صفرهاي پول ملي»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي به قلم سروش صاحب فصول است كه در آن ميخوانيد؛تصور اينكه با حذف سه صفر از واحد پول ملي قيمت كالاها به شكلي درمي آيد و مي توان اجناس چند ده هزار توماني را با پرداخت چند ده تومان خريد تصور بسيار شيريني است حتي اگر به اين واقعيت هم متذكر باشيم كه در واقع چيزي ارزان نشده و تنها قيمت اسمي و ظاهري آن تغيير كرده است . بدين ترتيب حذف صفرهاي سه گانه از پول ملي و تبديل شدن هزار تومان به يك تومان حداقل مي تواند خاطرات قيمتهاي سالهاي دور را براي كهنسالان زنده كند و تصويري ملموس از آنچه آنان بيان مي كنند به دست جوان ترها بدهد. آنچه در جملات بالا گفته شد اگرچه در نگاه نخست برخوردي احساسي و فاقد تمام جنبه هاي واقعي و اقتصادي تحولي مانند حذف سه صفر از پول ملي ما ايرانيان است اما در واقع حامل يكي از مهمترين اهداف مسئولان اقتصادي كشور براي اجراي اين تصميم بشمار مي آيد كه عبارتست از كاستن از بار رواني تورم . همه ما به دفعات شنونده و يا گوينده اين قبيل جملات بوده و هستيم كه « چقدر پول بي ارزش شده و براي خريد فلان چيز بايد رقم بالايي بپردازيم ... » . اين دست گزاره ها در فضاي اقتصاد به « كاهش ارزش پول » و يا « افت قدرت خريد » تعبير مي شود. صاحبنظران اقتصادي وقوع چنين فرايندي را معلول تورم مستمر و بالا و عدم تطبيق به هنگام و متناسب ارزش پول رايج با اين تورم مي دانند. در چنين شرايطي كاهش ارزش پول ملي به حدي مي رسد كه محاسبات و نگهداري حسابها و نيز تسويه آنها به خصوص در قالب خرد با مشكل مواجه مي شود و حتي براي خريدهاي جزئي نيز ناگزير از انتقال حجم بالايي از پول هستيم ; شمارش اسكناسها وقت زيادي از ما مي گيرد و حجم زيادي از صفحات دفاتر حسابهاي روزانه حافظه هاي يارانه اي و... به اشغال صفرهاي متعدد مقابل ارقام ديگر درمي آيد و از همه مهمتر به علت بي ارزش شدن اجزاي كوچكتر پول آمادگي رواني جامعه براي پذيرش افزايش بي علت قيمتها و يا گرد كردن ارقام به سمت بيشتر افزايش مي يابد كه همگي به گراني دامن مي زند. در چنين وضعيتي است كه مسئولان كشور ما نيز همانند بسياري از كشورهاي ديگر در كنار اجراي سياستهاي اصلاحي در ساير حوزه هاي زيرساختي اقتصاد بحث حذف تعدادي صفر از واحد پول ملي را در دستور بررسي قرار دادند و در نهايت بر حذف سه صفر از اين تعداد توافق كردند. علاوه بر محاسن و فوائد عنوان شده براي اين كار كه بيشتر جنبه عمومي و همه فهم داشت دولتها معمولا اهداف ديگري را نيز در اين فعل و انفعالات دنبال مي كنند; اگرچه حذف صفر از پول ملي و معرفي پول جديد بيش از آنكه يك اقدام سياسي باشد يك عمل فني و كارشناسي است ولي واقعيت اين است كه كنترل دولت بر پول ملي نشانه و شاخصه يك دولت ملت مدرن به حساب مي آيد و حذف صفر از پول ملي در شرايطي كه ارزش اين پول كاهش يافته ابزاري براي حمايت دولت از اقتدار سياستهاي پولي است . اگر جامعه اي اعتماد خود را نسبت به پول ملي از دست بدهد ارزهاي خارجي رواج خواهد يافت و اين مسئله فشار رواني و اقتصادي زيادي را بر دولتها وارد مي سازد. با اين استدلال حذف صفرها از پول ملي مانع نفوذ ارزهاي خارجي در اقتصاد كشور مي شود و در برخي موارد زمينه هايي را نيز براي مهار تورم پديد مي آورد. با اين حال به نظر نمي رسد چنين تصميمي بدون هزينه و پيامد نيز باشد و قطعا آثار هزينه اي و اقتصادي و حتي اجتماعي هم به دنبال خواهد داشت . بازخواني تجربيات كشورهايي كه دست به اين اقدام زده اند مسئولان ما را در اتخاذ تدابيري كه اين پيامدها را به حداقل برساند بسيار كمك مي كند. يكي از اين مسائل كه توجه به آن بسيار بيشتر از هزينه هاي چاپ مجدد اسكناس و ضرب مسكوكات و يا تبديل نرم افزارهاي حسابرسي اهميت دارد بحث تورم است چرا كه بسياري از كارشناسان معتقدند در صورت فراهم نبودن شرايط و اتخاذ تدابير لازم در اين زمينه حذف صفر از پول كه يكي از اهداف آن كاهش تورم تعريف مي شود به ضد خود تبديل خواهد شد و در كوتاه مدت آثار معكوسي از خود به جا مي گذارد. از اين رو به نظر مي رسد هرگونه اقدامي در زمينه حذف صفر از پول ملي پيش از قرارگرفتن روند حركتي اقتصاد كشور در مسير تورم كاهنده پيامدهاي نگران كننده اي به دنبال خواهد داشت چرا كه در صورت عدم مهار تورم ارزش پول به سرعت كاهش يافته و ناگزير از اضافه كردن مجدد صفر در مقابل اسكناسها خواهيم بود كمااينكه در برخي كشورها همين مسئله به تغيير 18 باره واحد پول ملي انجاميده است . تاكيد رئيس كل بانك مركزي هم بر اينكه تعجيلي در انجام عمليات حذف صفر از پول ملي وجود ندارد بيانگر همين نكته است كه بايد صبر كرد تا روند كاهشي نرخ رشد تورم از استمرار و دوام برخوردار شود و نرخ رشد نقدينگي هم كه بالابودن آن طي سالهاي اخير به تشديد تورم و كاهش ارزش پول ملي منجر شده بعد از افت شديد چند ماهه گذشته به نقطه متعادلي بازگردد. تنها در اين صورت است كه مي توان انتظار داشت حذف سه صفر از واحد پول ملي به عنوان يكي از گامهاي موثر در كاهش تورم و حذف هزينه هاي زائد از اقتصاد كشور موثر واقع شود. دنياي اقتصاد:اقتصاد ايران و علم اقتصاد «اقتصاد ايران و علم اقتصاد»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم علي سرزعيم است كه در آن ميخوانيد؛ به اذعان اكثر متخصصين و صاحبنظران، علم اقتصاد مستحكمترين و موفقترين جايگاه را براي پاسخگويي به مسائل و مشكلات مختلف اقتصادي دارد. مستحكمترين از اين حيث كه علم اقتصاد توانسته با مفروضات مقبول و براساس استدلالات منطقي و رياضي بناي باشكوه نظري خود را ايجاد كند.تاكنون هيچ يك از گرايشهاي علوم انساني نتوانسته همانند علم اقتصاد خود را با رياضيات پيوند زده و از اين همنشيني، صلابت و استواري مفهومي را به ارث ببرد. موفقترين از اين جهت كه علم اقتصاد كلان به خوبي توانسته در كشورهاي توسعه يافته در يك بازه طولاني مدت، مديريت اقتصاد را به انجام رساند؛ حتي در زمان حاضر كه در بحران اقتصادي عميقي قرار داريم و بهانههايي براي نفي علم اقتصاد ايجاد شده، اما باز هم مفاهيم و ابزارهاي اقتصادي تنها راه مهار بحران شناخته مي شود. يكي از ادعاهايي كه براي ناكارآمد قلمداد كردن علم اقتصاد عنوان ميشود، ناكارآيي آن در اصلاح مسائل اقتصادي ايران است. به عبارت ديگر برخي به جاي نفي علم اقتصاد، زيركانه و به ظاهر آن را علمي درست ميشناسند، اما آن را براي شرايط خاص اقتصاد ايران متناسب نميدانند؛ مثلا ميگويند علم اقتصاد براي شرايط عادي اقتصادي است، اما اقتصاد ايران در شرايط خاصي است و ساختار اقتصاد ايران به كلي متفاوت از ديگر كشورهاي جهان ميباشد. شاهد اين مدعا نيز آن است كه علم اقتصاد كلان با موفقيت توانسته مقوله تورم را در اغلب كشورهاي در حال توسعه مهار كند، اما تورم كماكان معضل مزمن اقتصاد ايران باقي مانده است كه اين امر حكايت از ناكارآيي شيوههاي متداول مبارزه با تورم در اقتصاد ايران است. فرض نادرستي كه در پس اين استدلال به ظاهر جذاب قرار دارد، اين است كه تصور ميشود توصيههاي اقتصادي اولا به خوبي ارائه شده، ثانيا به خوبي به اجرا درآمده، ولي در عمل ناموفق بوده است.عقبماندگي علم اقتصاد در ايران و دانشكدههاي اقتصاد در داخل ناقض فرض مذكور است و ترديدي نيست كه برخي ديدگاهها و توصيههاي سياستي كه به ظاهر از سوي برخي اساتيد دانشكدههاي اقتصاد ارائه شده، در تضاد يا تعارض با آموزههاي مسلم و متداول علم اقتصاد است. از آن مهمتر آن كه تفكيك ميان نظام كارشناسي و نظام تصميمگيري به كلي ناديده گرفته ميشود. برخي تصور ميكنند همين كه كارشناسان اقتصادي در دانشگاهها يا بدنه دولت سياستي را توصيه كنند، به همان نحو به اجرا در ميآيد.در حالي كه ابدا به اين شكل نيست؛ واقعيت آن است كه همه سياستهاي اقتصادي كشور توسط مجامع و حلقههاي تصميمگيري اتخاذ ميشوند كه اعضاي آن عموما سياستمداران هستند. سياستمداران به دو دليل، سياستهايي متفاوت از توصيههاي كارشناسي را اتخاذ ميكنند؛ اولا سياستمداران در تصميمگيريهاي خود ملاحظات سياسي، حزبي، منطقهاي و شخصي را دخالت ميدهند كه اين امر برآيند تحليل را متفاوت از ارزيابيهاي كارشناسانه ميكند. ثانيا سياستمداران با ذهنيتهاي خود به ارزيابي پيشنهادهاي سياستي مينگرند و از آنجا كه ذهنيت حاكم در ايران ديدگاه چپ و سوسياليستي است، توصيههاي كارشناسي كه عمدتا مبتني بر نظام بازار آزاد است، مطرود واقع ميشود. لذا مشكل اصلي در عرصه كارشناسي نيست، بلكه در عرصه تصميمگيري است؛ بهعنوان مثال مشكل تورم در ايران راهحل اقتصادي تورم نيست، بلكه اقتصاد سياسي و سياستگذاري پولي و مالي است. مثال دوم قضيه بنزين است كه نظام كارشناسي از سال68 به اين سو مستمرا بر ضرورت اصلاح قيمتگذاري آن تاكيد ميورزيد، اما نظام اجرايي، حاضر به قبول و اجراي آن نبود. قدس:اوباما و مفروضات روابط ديپلماتيک با ايران «اوباما و مفروضات روابط ديپلماتيک با ايران»عنوان سرمقالهي روزنامهي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن ميخوانيد؛ در روزهاي اخير و در آستانه سفر آقاي احمدي نژاد به سازمان ملل، بار ديگر موضوع گفتگو بين ايران و آمريکا انعکاس رسانه اي پيدا نمود و صاحب نظران به تحليل و بررسي سوژه مذاکره پرداختند، بويژه هنگامي که اخبار متناقضي مبني بر تحويل هواپيما و قطعات به ارزش 2/5 ميليارد دلار از سوي آمريکا به ايران مطرح گرديد. رابطه ايران و آمريکا در دوران جرج بوش به دليل اتخاذ مشي سخت افزارانه و تراکم رسوبات فکري بدبينانه اسلاف وي، فرآيند پيچيده اي را طي نمود، چنانکه برخي از کارشناسان امکان هر گونه گفتگو را پايان يافته تلقي مي کردند. پس از روي کار آمدن اوباما به عنوان يک چهره رقيب جمهوريخواهان و مصمم در تغيير، اين شائبه در اذهان ايجاد شد که اظهارهاي اين چهره دموکرات فرصت مغتنمي است که فصل نويني را در عرصه مناسبات بين المللي به خصوص رابطه ايران و آمريکا رقم خواهد زد، به نحوي که «يوشکا فيشر» وزير خارجه سابق آلمان در مقاله اي با عنوان «شاخه زيتون اوباما براي ايران» در روزنامه انگليسي گاردين، به ايران يادآوري مي کند که از فرصت پيش آمده براي مذاکره با آمريکا بر سر برنامه هسته اي اش استفاده کند. اين در حالي است که تصريحات بعدي رئيس جمهور آمريکا به ترديدها خاتمه بخشيد و نقاب وي را کنار زد تا بار ديگر چهره منافقانه دولتمردان آمريکا برملا گردد. گفتني است، اوباما پس از به قدرت رسيدن، مواضع متناقضي را در برابر ايران در پيش گرفته است که اين فراز و فرود در رفتارهاي وي را مي توان استمرار تلاشهاي بوش ارزيابي کرد. رئيس جمهور قبلي واشنگتن گزينه سخت افزاري را به عنوان راهبرد سياست خارجي برگزيده بود، ولي همتاي وي اکنون بر خلاف باور عده اي که معتقد به تغيير بودند، ساز و کار نرم افزارانه را در کنار استفاده از ابزارهاي سخت مدنظر دارد که با عنوان قدرت هوشمند وارد ادبيات سياسي گرديد. قدرت هوشمند ترکيبي از قدرت نرم و قدرت سخت است که يک کشور از جمله آمريکا، براي اينکه به هدفهاي خودش برسد، تلاش مي کند هم از قدرت نظامي و اقتصادي(سخت) خود استفاده کند و هم از قدرت ديپلماسي (قدرت نرم) خود بهره ببرد. پس از مراسم تحليف، اوباما در مصاحبه با ايستگاه تلويزيوني عرب زبان العربيه گفت: «اگر کشورهايي همچون ايران مايل به باز کردن مشت خود باشند، دست دراز شده از سوي ما را مي يابند.» چند هفته بعد، اوباما احتمال «تعامل مستقيم» را به گونه اي که «بتوانيم براي پيشبرد سياست خود با سمت و سويي جديد، در دو سوي ميز و رو در رو بنشينيم»، مطرح کرد. اوباما بر خلاف سلف خويش از مذاکره بدون پيش شرط با ايران سخن گفت، ولي مواضع وي در خصوص جمهوري اسلامي مغايرتهاي فراواني را نشان مي دهد. موضعگيري وي در ارتباط با برنامه هسته اي، تفکيک ديدگاه وي را از ديگر بازيگران غربي غيرقابل ممکن نموده است. جهت گيري اوباما در خصوص حوادث اخير ايران، مصداق ادعاي فوق است. وي در اظهاراتي مداخله جويانه، پس از انتخابات رياست جمهوري ايران از اغتشاشگران پشتيباني نمود و آنان را عدالت خواه ناميد. اکنون اگر آقاي اوباما خواستار گفتگو با جمهوري اسلامي ايران است، فارغ از بررسي روابط دو کشور، بي اعتنا به مناسبات قبل از انقلاب و مناقشات بعد از پيروزي انقلاب و با اهتمام به شرايط کنوني با رويکرد شعارهاي مقام عالي رتبه کاخ سفيد، ناگزير از پذيرفتن مفروضاتي است. واشنگتن بايد ايران را به عنوان يک بازيگر مستقل با ايدئولوژي اسلامي به رسميت بشناسد و همان گونه که ديگر بازيگران در عرصه مناسبات جهاني از وجاهت سياسي براي تعاملات بين المللي برخوردار هستند، اين حق در مورد ايران نيز بايد پذيرفته شود. همچنين کاخ سفيد بايد از رفتارهاي مستکبرانه خويش عقب نشيني نمايد و ضمن احترام متقابل به حقوق ايران، ايده جهان تک قطبي و نظم نوين با رويکرد آمريکا محور را جايگزين اذعان به وجود بلوکهاي قدرت نموده و به ديگر کشورها تعدي و تجاوز نکند. جمهوري اسلامي اهل منطق، گفتگو و استدلال است. امروز دولتهايي مشي انساني تهران را بر نمي تابند که تثبيت و تحکيم هر گونه مناسبات عدالت محور، انگيزه هاي هژمونيک آنها را تحت تأثير قرار مي دهد. اگر آمريکايي ها اين رويه را مغاير با گفتمانهاي امنيت محور خود نمي بينند، مي توان اميدوار بود که بسترهاي ادعاي آقاي اوباما قرين صواب باشد. اگر تلاشهاي اخير در پي اثبات اين واقعيت باشد که تصور نويني در حال شکل گيري است، اين کشور بايد در سياست خارجي خود در تعاملات فرامنطقه اي تجديد نظر نموده و با ترسيم تصوير جديدي از انگاره هاي سياسي، اقتصادي و امنيتي آمريکا عملکرد منفي متراکم در اذهان عمومي را با ارائه بسته ديپلماسي متفاوت از گذشته، تطهير کند. حضور آمريکا در عراق، افغانستان، موضوع فلسطين، راهبرد امنيت ملي اين کشور پس از حوادث 11 سپتامبر و... مصداقهايي هستند که چالشهاي ذهني نخبگان آمريکايي را با تناقضات گفتاري و رفتاري فراواني مواجه مي نمايد. آنچه به آنها اشاره شد، برخي موانعي هستند که ادعاي مقامهاي آمريکايي را با معضلات عديده اي مواجه مي کند که امکان هر گونه گفتگوي عادلانه را از سوي آمريکايي ها منتفي مي نمايد. بنا براين، با اذعان به اين موضوع که اصرار و ابرام کاخ سفيد بر مواضع گذشته نمي تواند افق روشني از مذاکرات ترسيم کند، اگر رئيس جمهور فعلي آمريکا بدون توجه به ساختارهاي کنوني و الزامهاي ناشي از مکانيسمهاي حقوقي و سياسي، دست به اقدامهاي مغاير با رويه هاي موجود ايالات متحده بزند، اين ادعا که وي تبديل به کندي ثاني شود، سخني به گزافه نيست. از سوي ديگر، به فرض صحت و صداقت در سخنان رئيس جمهور آمريکا، او نمي تواند ديگر نهادهاي تأثيرگذار در تصميم سازيها را ناديده بگيرد. پر واضح است، در اين طرف معادله نيز تغييري در ارتباط با آموزه هاي انقلاب اسلامي ايجاد نشده است، لذا امکان گفتگو را مشکل مي نمايد. در تبيين اين باور مي توان به اظهارات مقام معظم رهبري استناد کرد که فرمودند: «... تو از انقلاب اسلامي، به آمريکا چه مي خواهي بدهي، تا چيزي از او بگيري؟... آمريکا از هيچ چيز ملت ايران، به قدر مسلمان بودن و پايبند بودن به اسلام ناب محمدي، ناراحت نيست. او مي خواهد شما از اين پايبنديتان دست برداريد. او مي خواهد شما اين گردن برافراشته را نداشته باشيد؛ حاضريد؟» /1001/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 654]
-
گوناگون
پربازدیدترینها