تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835956828
مقام معظم رهبري در گفتگو با روزنامه جمهوري اسلامي:شريعتي يك چهره همچنان مظلوم است
واضح آرشیو وب فارسی:حيات: مقام معظم رهبري در گفتگو با روزنامه جمهوري اسلامي:شريعتي يك چهره همچنان مظلوم است
مقام معظم رهبري در تاريخ 30خرداد 1360 همزمان با پنجمين سال درگذشت دكتر علي شريعتي در مصاحبه اي با روزنامه جمهوري اسلامي به بيان نظرات خويش در خصوص ابعاد شخصيتي شريعتي و نقد مخالفان و موافقان وي پرداختند.
خبرگزاري حيات در آستانه سي و يكمين سال درگذشت وي اين مصاحبه را منتشر مي كند.
س- با توجه به اينكه شما با دكتر شريعتي سابقه صميميت دوستي داشتيد و با او از نزديك آشنا بوديد آيا تمايل داريد درمورد چهره و شخصيت او با ما مصاحبه كنيد؟
ج- بسم الله الرحمن الرحيم
بله من حرفي ندارم كه درباره شخصيت شريعتي و معرفي شخصي از جوانب اين انساني كه براي مدت هاي مديدي مركز و محور گفتگوها و قال و قيل هاي زيادي بوده، آشنايي هاي خودم را تا حدودي كه در اين فرصت مي گنجد بيان كنم.
به نظر من شريعتي برخلاف آنچه كه همگان تصور مي كنند يك چهره همچنان مظلوم است و اين به دليل طرفداران و مخالفان اوست. يعني از شگفتي هاي زمان و شايد از شگفتي هاي شريعتي اين است كه هم طرفداران و هم مخالفانش نوعي همدستي با هم كرده اند تا اين انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و اين ظلمي به اوست.
مخالفان او به اشتباهات دكتر شريعتي تمسك مي كنند و اين موجب مي شود كه نقاط مثبتي كه در او بود را نبينند بي گمان شريعتي اشتباهاتي داشت و من هرگز ادعا نمي كنم كه اين اشتباهات كوچك بود اما ادعا مي كنم كه در كنار آنچه كه ما اشتباهات شريعتي مي توانيم نام گذاريم، چهره شريعتي از برجستگي ها و زيبايي ها هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او برجستگي هاي او را نبينيم. من فراموش نمي كنم كه در اوج مبارزات كه مي توان گفت كه مراحل پاياني قال و قيل هاي مربوط به شريعتي محسوب مي شد. امام در ضمن صحبتي بدون اينكه نام از كسي ببرند، اشاره اي كردند به وضع شريعتي و مخالفت هايي كه در اطراف او هست، نوار اين سخن همان وقت از نجف آمد و در فرونشاندن آتش اختلافات موثر بود. در آنجا امام بدون اينكه اسم شريعتي را بياورند اينجور بيان كرده بودند: (چيزي نزديك به اين مضمون) بخاطر چهار تا اشتباه در كتابهايش بكوبيم اين صحيح نيست اين دقيقا نشان مي داد موضع درست را در مقابل هر شخصيتي و نه تنها شخصيت دكتر شريعتي، ممكن بود او اشتباهاتي بعضا در مسايل اصولي و بنياني تفكر اسلامي داشته باشد مثل توحيد، يا نبوت و يا مسايل ديگر. اما اين نبايد موجب مي شد كه ما شريعتي را با همين نقاط منفي فقط بشناسيم. در او محسنات فراواني هم وجود داشت كه البته مجال نيست كه الان من اين محسنات را بگويم، براي اينكه در دو مصاحبه ديگر درباره برجستگي هاي دكتر من مطالبي گفته ام. اين درباره مخالفان.
دشمني دوستان
اما ظلم طرفداران شريعتي به او كمتر از ظلم مخالفانش نبود بلكه حتي كوبنده تر و شديدتر هم بود. طرفداران او بجاي اينكه نقاط مثبت شريعتي را مطرح كنند و آنها را تبيين كنند. در مقابل مخالفان صف آرايي هايي كردند و در اظهاراتي كه نسبت به شريعتي كردند سعي كردند او را يك موجود مطلق جلوه بدهند. سعي كردند حتي كوچكترين اشتباهاتي را از او نپذيرند. يعني سعي كردند هرگز اختلافي را كه با روحانيون يا با متفكران بنياني و فلسفي اسلام دارند در پوشش حمايت و دفاع از شريعتي بيان كنند. در حقيقت شريعتي را سنگري كردند براي كوبيدن روحانيت و يا كلا متفكران انديشه بنياني و فلسفي اسلام.
خود اين منش و موضع گيري كافي است كه عكس العمل ها را در مقابل شريعتي تندتر و شديدتر كند و مخالفان او را در مخالفت حريص تر كند. بنابراين من امروز مي بينم كساني كه به نام شريعتي و بعنوان دفاع از او درباره شريعتي حرف مي زنند، كمك مي كنند تا شريعتي را هرچه بيشتر منزوي كنند. متاسفانه به نام رساندن انديشه هاي او يا به نام نشر آثار او يا به عنوان پيگيري خط و راه او ،فجايعي در كشورصورت مي گيرد. فراموش نكرده ايم كه يك مشت قاتل و تروريست بنام "فرقان ها" خودشان را دنباله رو خط شريعتي مي دانستند.
آيا شريعتي براستي كسي بود كه طرفدار ترور شخصيتي مثل شهيد مطهري باشد؟ او كه خودش را همواره علاقه مند به مرحوم مطهري و بلكه مريد او معرفي مي كرد. من خودم از او اين مطلب را شنيده ام. در يك سطح ديگر، كساني كه امروز در جنبه هاي سياسي و در مقابل يك قشري يا جرياني قرار گرفته اند. خودشان را به شريعتي منتسب مي كنند از آن جمله هستند بعضي از افراد خانواده شريعتي. اين ها در حقيقت از نام و از عنوان و از آبروي قيمتي شريعتي دارند سوءاستفاده مي كنند براي مقاصد سياسي و اين طرفداري و جانبداري است كه يقينا ضربه اش به شخصيت شريعتي كمتر از ضربه مخالفان شريعتي نيست.
مخالفان را مي شود با تبيين و توضيح روشن كرد. مي شود با بيان برجستگي هاي شريعتي،آنها را متقاعد كرد و اگر در ميان مخالفان معاندي وجود دارد او را منزوي كرد. اما اينگونه موافقان را به هيچ وسيله اي نمي شود از جان شريعتي و از سر شريعتي دور كرد، بنابراين من معتقدم چهره شريعتي در ميان اين موافقان و اين مخالفان چهره مظلومي است و اگر من بتوانم در اين باره يك رفع ظلمي بكنم به مقتضاي دوستي و برادري ديريني كه با او داشتم و حتما ابايي ندارم.
س- عده اي معتقدند كه معمولا شخصيت ها از دور يا پس از مرگ مبالغه آميز و افسانه اي جلوه مي كنند. آيا به نظر شما درمورد شريعتي نيز مي توان اين نظر را صادق دانست و آيا چهره او نيز دستخوش چنين آفتي شده است؟
"ابعاد ناشناخته شخصيت شريعتي"
ج- البته من تصديق مي كنم كه بخشي از شخصيت شريعتي مبالغه آميز و افسانه آميز جلوه مي كند درميان قشري از مردم، اما متقابلا بخش هاي ناشناخته اي از شخصيت شريعتي هم وجود دارد. شريعتي را ممكن است به عنوان يك فيلسوف، يك متفكر بزرگ، يك بنيانگذار جريان انديشه مترقي اسلام، معرفي كنند. اين ها همانطوري كه اشاره كرديد، افسانه آميز و مبالغه آميز است و چنين تغييراتي در خصوص مرحوم دكتر شريعتي صدق نمي كند. اما متقابلا شريعتي يك چهره پرسوز پيگير براي حاكميت اسلام بود، از جمله منادياني بود كه از طرح اسلام به صورت يك ذهنيت و غفلت از طرح اسلام به صورت يك ايدئولوژي و قاعده نظام اجتماع رنج مي برد و كوشش مي كرد تا اسلام را به عنوان يك تفكر زندگي ساز و يك نظام اجتماعي و يك ايدئولوژي راهگشاي زندگي مطرح كند. اين بعد از شخصيت شريعتي آنچنان كه بايد و شايد شناخته نشده است. و روي اين بخش وجود او تكيه نمي شود. مي بينيد كه اگر از يك بعد از سوي قشري از مردم شريعتي چهره اش مبالغه آميز جلوه مي كند، باز بخش ديگري از شخصيت او و گوشه ديگري از چهره او حتي ناشناخته و تاريك باقي مانده است. بنابراين مي توانم در پاسخ شما بگويم بله به صورت مشروط در مورد شريعتي هم اين بيماري وجود داشته است. اما نه به صورت كامل و قسمت هايي از شخصيت او آنچنان كه بايد هم حتي شناخته نشده است.
شريعتي و آغازگري ها
س- نقش دكتر شريعتي در آغازگري ها چه بود؟ آيا او را مي توان در اين مورد با اقبال و سيدجمال مقايسه كرد؟
ج- البته شريعتي يك آغازگر بود. در اين شك نبايد كرد. او آغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ جديد نسل بود. قبل از او بسياري بودند كه انديشه مترقي اسلام را آنچنان كه او فهميده بود فهميده بودند. بودند كساني اما هيچكدام اين موفقيت را پيدا نكردند كه آنچه را فهميده بودند در قالب واژه ها و تغييراتي كه براي نسل امروز ما و يا بهتر بگويم نسل آن روز شريعتي، نسلي كه مخاطبين شريعتي را تشكيل مي داد گيرايي داشته باشد مطرح كنند. موفق نشده بودند به زبان آنها اين حقايق را بيان كنند. جوري كه براي آنها قابل فهم باشد اين مسايل را بگويند.
شريعتي آغازگر طرح جديدترين مسايل كشف شده اسلام مترقي بود به صورتي كه براي آن نسل پاسخ دادن به سوال ها و روشن كردن نقاط ،مبهم و تاريك بود اما اينكه او را با سيدجمال يا با اقبال مقايسه كنيم، نه. اگر كسي چنين مقايسه اي بكند ناشي از اين است كه اقبال و سيدجمال را به درستي نشناخته است.
اتفاقا در يكي از جلسات يادبود مرحوم دكتر، شايد چهلم او بود در مشهد سخنراني، سخنراني كرد و او را حتي از سيدجمال و از كواكبي و از اقبال و اينها هم برتر هم خواند، بلكه با آنها غيرقابل مقايسه هم دانست.
همان وقت هم اين اعتراض در ذهن كساني كه شريعتي را به درستي مي شناختند پديد آمد، زيرا تعريف از شريعتي به معناي اين نيست كه ما پيشروان انديشه مترقي اسلام را تحقير كنيم.
سيدجمال
سيدجمال كسي بود كه براي اولين بار بازگشت به اسلام را مطرح كرد كسي بود كه مساله حاكميت را و خيزش و بعثت جديد اسلام را اولين بار در فضاي عالم بوجود آورد.
كاري كه سيدجمال كرد سه جريان بوجود آورد در دنيا: يك جريان، جريان انديشه مترقي در هند كه بيشترين جريان هاي مترقي اسلام است.
جريان ديگر، آن جريان انديشه مترقي در مصر بود، كه آن هم به وسيله سيدجمال به وجود آمد و شما مي دانيد جريان مترقي در مصر، منشاء پيدايش جنبش هاي عظيم آزاديخواهانه در آفريقا شد. نه فقط مصر را به سطحي از بينش نوين اسلام رساند. بلكه نهضت هاي مراكش و الجزاير، كلا شمال آفريقا، ريزه خوار خوان حركت سيدجمال بوده است. يك چنين حركت عظيمي را سيدجمال در مصر به وجود آورد و كلا خاورميانه.
وجريان سوم، جريان روشنفكري در ايران بود. اين سه جريان فكري اسلامي را سيدجمال در سطح جهان اسلام به وجود آورد. او مطرح كننده، به وجود آورنده و آغازگر بازگشت به حاكميت اسلام و نظام اسلام است. اين را نمي شود دست كم گرفت و سيدجمال را نمي شود با كس ديگري مقايسه كرد. در عالم مبارزات سياسي، او اولين كسي است كه سلطه استعماري را براي مردم مسلمان آن زمان معنا كرد قبل از سيدجمال چيزي به نام سلطه استعماري براي مردم مسلمان حتي شناخته شده نبود. او كسي بود كه در ايران، در مصر، در تركيه، در هند، در اروپا كلا در خاورميانه در آسيا و در آفريقا سلطه سياسي مغرب زمين را مطرح كرد و معنا كرد و مردم را به اين فكر انداخت كه چنين واقعيتي وجود دارد و شما مي دانيد آن زمان، آغاز عمر استعمار بود چون استعمار در اول نشرش در اين منطقه اصلا شناخته شده نبود و سيدجمال اولين كسي بود كه آن را شناساند. اينها را نمي شود دست كم گرفت. مبارزات سياسي سيدجمال چيزي است كه قابل مقايسه با هيچيك از مبارزات سياسي افرادي كه حول و حوش كار سيدجمال حركت كردند نيست. البته در زمان كنوني جنبش امام خميني از نظر ما با اينكه دنباله حركت سيدجمال است اما به مراتب جست بالاتري از حركت سيدجمال دارد. در اين ترديدي نيست. اما حركت فكري و روشنفكري و سياسي تبليغي دكتر شريعتي را به هيچ وجه نمي توان حتي مقايسه كرد با حركت سيدجمال.
اقبال
و اما اقبال، اقبال نيز آغازگر دو جريان بود. يك جريان، جريان رهايي از فرهنگ غربي و بازگشت به فرهنگ خودي اسلامي و بهتر بگويم، فرهنگ خود شرقي.
و اين همان چيزي است كه بعدها به صورت تعابيري از قبيل غرب زدگي و امثال آن در ايران مطرح شده است. شما مي دانيد آن چيزي كه دكتر شريعتي بصورت بازگشت به خويشتن مطرح مي كند، كه اين يكي از عمده ترين مسايلي است كه او مي گويد، اين است كه در سال 1930 (بلكه قبل از 30، 25 – 1920) به وسيله اقبال در هندوستان مطرح شد، يعني كتاب هاي اقبال، شعرهاي فارسي اقبال كه همه اش مربوط به بازگشت به خود اسلامي و من اسلامي و من شرقي، اين را در ضمن هزارها بيت شعر، اقبال لاهوري در مثلا چهل سال قبل از اينكه دكتر شريعتي امثال اين را بيان كنند، بيان كرده و يك ملتي را با اين شعرها به وجود آورده و آن ملت پاكستان است، يعني يك منطقه جغرافيايي به وجود آورده است.
اين يك كار بوده كه اقبال آغازگر او بود، و اين كار بسيار عظيمي است.
كار دوم اقبال همين مساله ايجاد يك قطعه جغرافيايي به نام اسلام است و يك ملت به نام اسلام و تشكيل دولت پاكستان است. اول كسي كه مساله كشوري به نام پاكستان و ملتي در ميان شبه قاره به نام ملت مسلمان را مطرح كرد اقبال بود. من به وضعيت كنوني پاكستان و سرنوشتي كه بعد از اقبال، يعني بعد از رهبران و بنيانگذاران پاكستان كلا بوجود آمد كاري ندارم، به جذب شدنش به استعمار و وابستگي هاي استعماريش كاري ندارم، اما به مجاهدات اقبال و فلسفه و بيان اقبال در اين مورد كار دارم. اين يك حركت جديد بود. يعني او ثابت كرد كه مسلمان ها به معناي واقعي واژه ملت، يك ملت هستند در شبه قاره كه اين مساله را مي توانيد در بيانات اقبال، مكاتبات اقبال، كه من يك بخش از آنها را در اين كتاب مسلمانان در نهضت آزادي هند آورده ام، ملاحظه كنيد اقبال آغازگر يك چنين انديشه اي بود.
و مي دانيد اين چقدر اهميت دارد، چقدر بزرگ است. اين را نبايد دست كم گرفت. البته دكتر شريعتي را ما هيچوقت كوچك نمي شماريم اما نمي توانيم دكتر را مقايسه كنيم با اينگونه چهره ها و اينگونه شخصيت ها و به همين دليل هم بود كه دكتر شريعتي خودش را "كوچه كبدال" اينها مي دانست. مريد واقعي و شاگرد از دور اقبال مي دانست. و شما نگاه كنيد سخنراني هاي دكتر درمورد اقبال كه چند سخنراني بود كه يك جا چاپ شده است بنام "اقبال" و ببينيد چطوري عاشقانه و مريدانه درباره اقبال حرف مي زند. كسي كه از زبان دكتر آن حرف ها را مي شنود. برايش روشن مي شود كه اينگونه مقايسه ها درست نيست.
دكتر و روحانيت
س- درباره رابطه عاطفي و فكري شريعتي با روحانيت و روحانيون نظرات گوناگون و متفاوت و بعضا مغرضانه اي عرضه شده است. آيا شما مي توانيد به عنوان يك روحاني كه با دكتر دوست و در بسياري موارد همفكر بوده حقيقت را در اين مورد بيان كنيد؟
ج- اتفاقا اين از آن بخش هاي ناشناخته چهره و شخصيت دكتر است كه قبلا اشاره كردم بعضي از نقطه نظرها و گوشه هاي شخصيت او ناشناخته است و اين يكي از آنهاست. اول من يك خاطره اي را براي شما نقل مي كنم و بعد پاسخ شما را مي دهم.
در سال 1349 در مشهد، در يك مجمعي از طلاب و فضلاي مشهد، من درس تفسير مي گفتم در اين درس تفسير يك روز راجع به روحانيت صحبت كردم و نظراتي را كه درمورد بازسازي روحانيت يعني جامعه روحانيت وجود داشت به صورت فرض و احتمال مطرح كردم، گفتم چهارنظر وجود دارد. يك: حذف روحانيت به كلي، يعني اينكه اصلا روحانيتي نمي خواهيم.
دو: قبول روحانيت به همين شكلي كه هست با همين نظام و سازمان كنوني قبولش كنيم و هيچ اصلاحي را در آن ندانيم.
سه: تبديل به كلي، يعني اينها و روحانيت كنوني را برداريم يك روحانيت جديد بياوريم و بجاي اين روحانيت، با شرايط لازم و مقرري كه برايش مي پسنديم روحانيت جديد بنيانگذاري كنيم.
و چهار: اصلا همان چيزي كه هست،
بحث كردم روي مساله وصحبت كردم. البته طبيعي است كه من آن سه نظر اول را رد مي كردم و با ارايه دليل و به نظر چهارم معتقد بودم.
همان اوقاتي بود كه تازه زمزمه هايي عليه دكتر شريعتي بلند شده بود و گفته مي شد كه دكتر شريعتي راجع به افكار شريعت كم عقيده است يا بي عقيده است يا نسبت به روحانيت علاقه اي ندارد و از اين قبيل تعبيرات. جلسه اي داشتيم همان روزها با دكتر شريعتي من براي او نقل كردم كه من در جلسه درسمان اين مطلب را بيان مي كردم، با علاقه فراواني گوش مي داد. من برايش گفتم. گفتم بله، يكي اينكه نفي روحانيت بكلي، كه گفت اين غلط است.
دوم اثبات همين روحانيت موجود به كلي، كه هيچ تغييري در او وارد نكنيم .گفت:اين هم كه غلط است.
سوم اينكه تبديل كنيم روحانيت را باز به كلي، يعني اين روحانيت را كلا برداريم يك روحانيت ديگر جاي او بگذاريم، با شرايط لازم. تا اين قسمت سوم را گفتم شريعتي ناگهان گفت: اوه، اوه، اين از همه بدتر است توجه مي كنيد! گفت اين از همه بدتر است. از همه خطرناكتر است، اين از همه استعماري تر است و رسيديم به نظر چهارم كه آن اصلاح روحانيت موجود بود گفت بله اين نظر خوبي است.
شريعتي برخلاف آنچه گفته مي شود درباره او و هنوز هم عده اي خيال مي كنند، نه فقط ضدروحاني نبود بلكه عميقا مومن و معتقد به رسالت روحانيت بود ، او مي گفت كه روحانيت يك ضرورت است، يك نهاد اصيل و عميق و غيرقابل خدشه است، و اگر كسي با روحانيت مخالفت بكند يقينا از يك آبشخور استعماري تغذيه مي شود، اين ها اعتقادات او بود در اين هيچ شك نكنيد اين از چيزهايي بود كه جز معارف قطعي شريعتي بود اما درمورد روحانيت او تصورش اين بود كه روحانيون به رسالتي كه روحانيت بر دوش دارد بطور كامل عمل نمي كنند.
با آل احمد در مشهد
در اينجا هم يك خاطره اي نقل مي كنم براي شما در سال 47 يعني سال آخر عمر جلال آل احمد، مرحوم آل احمد آمد مشهد، يك جلسه مشتركي داشتيم، من بودم، آل احمد بود، مرحوم شريعتي بود و عده اي هم از دوستان مشهدي ما بودند. بحث درباره روحانيون شد، به مناسبت حضور من در جلسه شايد هر كسي يك چيزي مي گفت شريعتي يك مقداري انتقاد كرد مرحوم آل احمد به شريعتي گفت شما چرا (البته با تعبير حوزه علميه مي گفتند نه روحانيت) از حوزه علميه اينقدر انتقاد مي كني بيا از روشنفكران خودمان انتقاد كن و مرحوم آل احمد يك دو سه جمله درباره انتقاد و تعرض به روشنفكران گفت، مرحوم دكتر شريعتي پاسخي داد كه از آن پاسخ هم مي شود درست نقطه نظر او را نسبت به روحانيت و روحانيون فهميد.
او گفت علت اينكه من از روحانيت انتقاد مي كنم، از حوزه علميه انتقاد مي كنم اين است كه ما از حوزه علميه انتظار و توقع داريم از روشنفكر جماعت، هيچ توقعي نداريم، نهادي كه ولادتش در آغوش فرهنگ غربي بوده اين چيزي نيست كه ما در او انتظار داشته باشيم. اما روحانيت يك نهاد اصيلي هست و ما از روحانيت زياد انتظار داريم و چون آن انتظارات عمل نمي شود به همين دليل است كه انتقاد مي كنم. او معتقد بود كه روحانيون به آن رسالت بطور كامل عمل نمي كنند. براين اعتقاد بود تا سال حدود 51 و نزديك 52 از آن سال در اثر تماس هايي كه دكتر با چهره هايي از روحانيت به خصوص روحانيون جوان گرفت، كلا عقيده اش عوض شد. يعني ايشان در سال 54 و 55 معتقد بود كه اكثريت روحانيت به آن رسالت عمل مي كنند و لذا در اين اواخر عمر دكتر شريعتي نه فقط معتقد به روحانيت، بلكه معتقد به روحانيون نيز بود و معتقد بود كه اكثريت روحانيت در خط عمل به همان رسالتي هستند كه بر دوش روحانيت واقعا هست.
البته با روحانيوني كه مي فهميد كه در آن خط نيستند با آنها خوب نبود و شخصا به امام خميني بسيار علاقمند و ارادتمند بود.
س- گروه هاي چپ و شبه چپ امروز سعي مي كنند شريعتي را قطب و پيشواي خود معرفي كنند از طرفي گروه هاي سياسيون غربگرا و يا به اصطلاح رايج ليبرال نيز شريعتي را ملك مطلق خود مي دانند. آيا شما مي توانيد مشكلي كه از اين دو ادعا حاصل مي شود را حل كنيد.
"شريعتي و چپي ها"
ج- مشكل را خود اين دوا دعا حل مي كند زيرا كه هر كدامي ديگري را تخطئه مي كند و بنابراين نتيجه مي گيريم نه ملك طلق ليبرالهاست و نه قطب و محور چپ ها و شبه چپ ها اما درمورد چپي ها بايد بگويم صريحا و قاطعا شريعتي جزو شديدترين و قاطع ترين عناصر ضدچپ و ضد ماركسيسم بود. آن روزي كه مجاهدين تغيير ايدئولوژي دادند و كتاب مواضع ايدئولوژيك تازه شان چاپ شد و در اختيار اين و آن قرار گرفت، كه هم من ديده بودم و هم مرحوم دكتر جلسه اي داشتيم در مشهد يك نفري از مواضع جديد مجاهدين كه ماركسيستي بود دفاع مي كرد. شريعتي آن شخص را چنان كوبيد در آن جلسه اي كه براي من حتي تعجب آور بوده كه شريعتي اينقدر ضد چپ است و شما آثارش را بخوانيد ،مقابله و مخالفت او را با انديشه چپ و ماركسيستي و اصول تعليمات ماركسيستي به روشني در مي يابيد. بنابراين هركس و هرچپ گرايي (اگرچه زير نام اسلام) اگر امروز شريعتي را از خودش بداند يقينا گزافه اي بيش نگفته است. همچنين مجاهدي كه امروز شريعتي را از خودش بداند يقينا گزافه اي بيش نگفته است.
همين مجاهدين كه امروز طرفداري از دكتر شريعتي مي كنند. اينها در سال 51 و 52 جزو سخت ترين مخالفين شريعتي بودند. خوب امروز چطور مي توانند شريعتي را قطب خودشان بدانند.
اما ليبرال ها، البته عده اي از عناصر وابسته به نهضت آزادي يا عناصر سياسي ميانه، كه خيلي اهل خطركردن و در مبارزات جدي واردشدن، نبودند، اين ها به خاطر امكاناتي كه داشتند خانه اي داشتند، باغ بيرون شهري داشتند ،تشكيلاتي داشتند و شريعتي را دعوت مي كردند و عده اي را هم با او دعوت مي كردند.
ايشان هم در اوقاتي كه سخنراني نداشت در منزل اين ها و با استفاده از امكانات اين ها براي 50 نفر، 100 نفر، كمتر يا بيشتر جلسه داشت و صحبت مي كرد اين ارتباطات را شريعتي با اين ليبرال ها داشت. البته بيشتر امكانات را بعضي از بازاريان وابسته به اين جريان سياسي به اصطلاح ليبرال فراهم مي كردند و بهره برداري هاي جمعي و سياسي و فكري را خود آن سياسي هاي ليبرال انجام مي دادند.
حقيقت اين است كه شريعتي وابسته به اينها به هيچ وجه نبود.
امروز هم اگر بود با آنها ميانه اي نداشت بلكه فقط از امكاناتي كه در اختيار آنها بود استفاده مي كرد.
امروز هرگروهي اين امكان را دارد كه بگويد يار شريعتي من بودم، هم فكر شريعتي بودم، شريعتي مال من بود.
اما خوب بايد ديد چقدر اين حرف قابل قبول است. نه ماركسيست ها و نه گروه ديگر هيچ كدام با شريعتي حتي هم خوني فكري و رابطه خويشاوندي فكري هم نداشتند.
شريعتي و مطهري
س- اگر شريعتي را مرحله تازه اي از رشد انديشه اسلامي و در عرصه ذهنيت ايران مي بينيد مرحله بعد از او را چه مي دانيد؟
ج- البته من شريعتي را به صورت يك مرحله مي توانم قبول كنم. به اين معنا كه، همينطور كه قبلا گفتم او كسي بود كه انديشه هاي مطرح شده در جامعه را با زبان درستي با يك سلطه ويژه اي بر فرهنگ رايج آن نسل مي توانست بيان كند.
به اين معنا كه خود او هيچ ابتكاري نداشت. به هيچ وجه قبول ندارم ،بلكه خود خود او ابتكارهاي زيادي داشت مسايل جديدي داشت اما به معناي درست كلمه شريعتي يك مرحله بود ،مرحله بعدي اين است كه بياييم آن مسايلي را كه شريعتي با استفاده از آشنايي هاي خودش با فرهنگ اسلام فهميده بود و ارايه داده بود با اصول اساسي فلسفي مكتب اسلام بياميزيم و منطبق كنيم.
آنچه كه به دست خواهد آمد به نظر من مرحله جديدي است كه مي تواند براي نسل ما مفيد باشد، به تعبير بهتر بياييم شريعتي را با مطهري بياميزيم.
شريعتي را در كنار مطهري مطالعه كنيم.
تركيبي از زيبايي هاي شريعتي با بتون آرمه انديشه اسلامي مطهري به وجود بياوريم آن بنظر من همان مرحله نويني است كه نسل ما به آن نياز دارد.
منبع:كتاب شريعتي از ديدگاه شخصيت ها(گردآوري سعيد پژوم)
پايان پيام
سه شنبه 28 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات]
[مشاهده در: www.hayat.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 185]
-
گوناگون
پربازدیدترینها