واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: قصه گوی خوب كیست؟ قصه و تأثیر آن در تربیت كودكان ( قسمت چهارم )
در قسمت قبل به این مطلب پرداختیم : قصه گویی را فراموش نكنیم، هنر قصه گویی ، نقش كودكان دبستانی در فرایند قصه گویی و دنیای كودك .اینك درادامه می خوانیم ...بی شك یكی از چیزهایی كه در مطلوب بودن قصه ما را یاری می دهد یك قصه گوی خوب و ماهر است. قصه گوی خوب، به كلمه ها تسلط كامل دارد و از ارزش آنها با خبر است. او می تواند روی شنونده اثر بگذارد. قصه گوی خوب به استفاده ی درست از صفت ها و قیدها توجه دارد و از نیروی ایهام ، به هنگام گزینش كلمه های خود آگاه است. او می داند كه به هنگام گفتن داستان می تواند با كلمه ها حس لمس كردن، چشیدن و بوییدن را منتقل كند. همچنین می داند كه می تواند با كلمه ها رنگ، جنس و حتی دما را چنان توصیف كند كه شنوندگانش را به دنبال قصه ی خود بكشاند. قصه گو تصویرگری است كه به جای رنگ از كلمه ها استفاده می كند.كار قصه گو تنها آگاه بودن ا ز نیروی اعجازانگیز كلمه ها و آن چه با خیال كودك انجام می دهند، نیست، بلكه قصه گو نگران چگونگی رسیدن این كلمه ها به گوش شنونده نیز هست . او می داند كه صدایش در رساندن مؤثر كلمه های انتخاب شده به گوش شنونده عامل مهمی است. قصه گوی خوب همواره از دام یكنواختی می گریزد و از تمامی زیر و بم ها و طنینی كه صدایش می تواند به وجود آورد استفاده می كند. اگر نتوان با استفاده ی مؤثر از صدا به طور دقیق مفاهیم و حالت ها را آفرید ، دست كم می توان اثر آنها را مشخص تر كرد.ابزار اصلی قصه گو برای انتقال داستان به شنونده، صدا و كلمه هایی است كه ادا می شود. اگر قصه گو در استفاده ی مؤثر از كلمه ها و صدای خود دقت كافی نداشته باشد، حتی بیان بهترین و هیجان انگیزترین داستآنها هم ضعیف از كار درخواهد آمد. چهره و حركات قصه گوبه طور كلی رفتار، به ویژه چهره ی قصه گوی خوب كمك بسیار مؤثری به شنونده می كند. شنونده ضمن این كه به كلمه هایی كه به تصاویر داستان جان می بخشد توجه دارد، در تمام مدت به قصه گو نیز چشم می دوزد . چهره ی قصه گو اغلب آیینه ی تمام نمای آن قصه است و به آن چه شنوده می شنود، جان می بخشد.قصه گوی خوب باید چهره ای قابل انعطاف داشته باشد تا اخم و لبخند، ترس و بیم و سایر عواطف را نشان دهد و بر تأثیر قصه گویی بیفزاید. حالات چهره باید منطبق بر حالت های داستان باشد و هرگز نباید به كاریكاتور تبدیل شود مگر آن كه داستان چنین ایجاب كند.حركات باید طبیعی باشد، نه برنامه ریزی شده. به جای اداها و حالت های اضافه و تمرین شده ای كه معمولاً درگذشته به عنوان فن بیان آموخته می شد، باید حركت ها خودانگیخته باشد تا به تأثیر قصه بیفزاید. در هر حال، در یك قصه گویی موفق، چهره چیزی است كه می تواند در بیان بهتر قصه، به قصه گو كمك كند، ولی نباید بیش از سایر جنبه های این هنر به آن توجه كرد.
چشم های قصه گوچشم های قصه گو نقطه ی تمركز به شمار می آید؛ زیرا شنوندگان برای كشف نشانه ها، احساس حالت عاطفی و اطمینان از صداقت قصه گو در تمام مدت قصه گویی بر آن چشم می دوزند. قصه گو نیز با شنوندگانش رابطه ای چشم در چشم دارد. این نگاه اوست كه به گونه ای شنوندگانش را به قصه متصل می كند و به آنها می گوید كه این داستان فقط برای آنهاست.قصه گوی ماهر، در طول قصه با گرداندن نگاهش از فردی به فرد دیگر، با شنوندگان رابطه ی مستقیم چشم در چشم برقرار می كند. در مواردی مثل اوج گیری داستان یا نقطه ی اوج، قصه گو چشم های خود را روی یك شنونده یا روی یك گروه از شنوندگان متمركز می كند، درست مثل این كه آن بخش به خصوص فقط به آن گروه تعلق دارد. این شیوه اغلب سبب تأكید بیشتر بر آن قسمت می شود و اثر عاطفی آن را برجسته تر می كند. البته قصه گو فقط گاه گاهی از این شیوه استفاده می كند، زیرا توجه بیش از اندازه به بعضی از شنوندگان می تواند عاملی برای بی نظمی باشد.قصه گو گاهی می تواند در حالی كه تأثیر خود را همچنان حفظ می كند چشم از چشم شنوندگان برگیرد و نگاه خود را ورای آن ها، به كوهی خیالی یا قلعه ای كه در داستان توصیف می كند، بدوزد. او می تواند با شنوندگان رابطه ی مستقیم و چشم در چشم برقرار نكند و نگاه خود را به طور مؤثر بر صحنه های خیالی و جزئیات رنگارنگ متوجه سازد. این عمل اغلب سبب می شود كه تماشاگران برای درك كردن صحنه هایی كه قصه گو توصیف می كند نگاه او را دنبال كنند. همچنین شیوه ی درست برای زمانی كه قصه گو باید مكالمه ی میان دو یا چند شخصیت داستان را انجام دهد، این است كه جای این شخصیت های خیالی مشخص شود و مكالمه ی مستقیم میان آنها به وسیله ی حركت دادن نگاه از جایی به جای دیگر صورت گیرد. اگر موقعیت سر نیز همگام با حركت های چشم تغییر كند، تأثیر آن بیشتر خواهد بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1415]