تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):حق، شمشير بُرَّنده اى است بر ضد اهل باطل.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821090739




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مدیریت اسلامی از دیدگاه حضرت آیت الله مصباح یزدی


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

    آیت ا... مصباح یزدی- تربيت يافتگان دانشگاه هاى غربى به دليل ديدگاه ويژه خود، اين تعبير را صحيح نمى دانند و معتقدند كه علومى از قبيل مديريت، روان شناسى، جامعه شناسى و حتى اقتصاد، اسلامى و غير اسلامى ندارد. آنها تصور مى كنند كه تعابيرى از اين قبيل، مصنوعى و ساخته عالمان متعصب مذهبى است كه در پى سوء استفاده از مذهب و اعتقاد مردمند. طبق اعتقاد آنها روحانيت در مسيحيت و اسلام براى تأمين منافع مادى و تعميق حاكميت ظاهراً معنوى خود و اغفال ....    پس از وقوع انقلاب اسلامی 1357 بسیاری که در میان آنان کمتر دانشگاهیان دیده می شوند (به دلیل عدم باور به موضوعیت و اصل آن) و اغلب علمای حوزه های علمیه اقدام به سخنرانی ها و نگارش مکتوباتی در بارة مدیریت اسلامی نمودند. یکی از این چهره ها که نامدار و از جایگاه برجسته ای برخوردار است محمدتقی مصباح یزدی است. در اینجا از کتابی از ایشان که مدون یافتة درس های او در دانشکدة مدیریت دانشگاه تهران در بارة مدیریت اسلامی است استفاده شده است. او در بارة این پرسش مهم که  اصطلاح و ترکیب اضافة مدیریت اسلامی چیست؟ پاسخ درخور توجهی داده است: "تربيت يافتگان دانشگاه هاى غربى به دليل ديدگاه ويژه خود، اين تعبير را صحيح نمى دانند و معتقدند كه علومى از قبيل مديريت، روان شناسى، جامعه شناسى و حتى اقتصاد، اسلامى و غير اسلامى ندارد. آنها تصور مى كنند كه تعابيرى از اين قبيل، مصنوعى و ساخته عالمان متعصب مذهبى است كه در پى سوء استفاده از مذهب و اعتقاد مردمند. طبق اعتقاد آنها روحانيت در مسيحيت و اسلام براى تأمين منافع مادى و تعميق حاكميت ظاهراً معنوى خود و اغفال مردم به هر علمى، نابجا رنگ دينى مى زند تا سر رشته تمامى علوم از جمله علوم انسانى را نيز بدست گيرد. متوليان امور دينى ـ كه اصلاً نيازى به وجودشان نيست ـ از گرايش و علاقه مردم به دين و موقعيت اجتماعى و عواطف دينى مردم سوءاستفاده مى كنند و در علومى كه با آنها هيچ ارتباطى ندارد دخالت مى نمايند. اين دخل و تصرف و سوءاستفاده، مخصوصاً بعد از انقلاب اسلامى فزونى گرفت. اين قشر كه مسئوليت آن قبل از انقلاب اسلامى به روضه خوانى و امامت مساجد محدود مى شد، بعد از انقلاب فرصتى پيدا كرد كه پسوند «اسلام» را بر انقلاب و به تبع آن بر دانشگاهها، ارگانها و علوم انسانى، از جمله مديريت، اضافه نمايد و به اين بهانه كه اسلام، دينى فراگير است و به مُتَوَلّى نياز دارد خود را مُتَوَلّيان اسلام معرفى كردند و بر هر چيزى انگ اسلامى زدند. از ديد اين گروه، علمى به نام «مديريت اسلامى» وجود خارجى ندارد. بعضى از اين به اصطلاح متفكران، صادقانه و شايد هم از روى بى غرضى اعتقاد خود را بيان مى كنند. برداشت آنها از دانشگاههاى غربى، اوضاع مسيحيت، كليسا و دستگاه پاپ همان است كه مى گويند: مديريت فقهى مديريت فقيهان است! بازار تجارت عالمان مذهبى است، نه مديريت علمى! ، اما گروهى ديگر به دليل ايجاب نكردن شرايط اجتماعى ـ اسلامى در بيان پندارهاى خود به طور صريح، فرصت طلبانه و از روى غرض و مرض چنين سخنانى را ضمنى و در پرده و لفافه مطرح مى كنند. طرح صريح بياناتى از اين قبيل در جامعه اى كه اكثريت قريب به اتفاق آنان به اسلام علاقمندند، گاهى خطرآفرين و نابجاست، ناچار به توجيه روى مى آوردند كه: «آرى مديريت اسلامى هم داريم، اما مقصود از مديريت اسلامى اين است كه: جامعه اسلامى به گونه اى اداره شود كه مسلمانان به اهداف خود برسند و در دنيا عزيز باشند; به تعبير ديگر، مقصود از «مديريت اسلامى» اداره جامعه به گونه اى است كه عزت اسلامى مسلمانان محقق شود. بنابراين، مديريتى كه در دوران كوتاهى، پيشرفت، توسعه و ترقى كشورهايى از قبيل هند و ژاپن و ... را به ارمغان آورد و بند اسارت آنان را گسست از نوع مديريت اسلامى است. مقصود از مديريت اسلامى هم همين است كه بر مملكت اسلامى مديريتى حاكم شود كه كشور را به سوى توسعه و ترقى پيش ببرد، مديريت اسلامى غير از اين، محتوا و معنايى ندارد! اين تفكر در پى رد اين ادعاست كه اسلام در عرصه مديريت هم سخنى براى عرضه كردن دارد. همين توهّم موجب شده است كه اين سؤال پى درپى تكرار شود كه اسلام چه نقشى در مديريت دارد.          ب. گروهى از ساده نگران مذهبى «مديريت اسلامى» را ارائه نظريات خاص و روشهاى عملى ويژه اسلام براى حل مشكلات اجتماعى مى دانند. طبق اين نظر كسى كه مديريت اسلامى را ياد مى گيرد كليد حل كليه مشكلات را بدست آورده و مطابق فرمول هاى خاصى قادر به حل مشكلات اجتماعى و سياسى است; مثلاً، با استفاده از آيات قرآن مى داند كه: چگونه از تورم پولى در اقتصاد جلوگيرى كند، فساد ادارى را كنترل و روابط بين المللى را تنظيم نمايد. اين دسته منتظرند كه در مورد هر مشكل و معضل اجتماعى نسخه اى ويژه و آماده از قرآن و حديث دريافت نمايند. روشن است كه صاحبان اين نگرش سطحى، نه اسلام را شناخته و نه معناى صحيح مديريت اسلامى را درك كرده اند. ج. در برداشتى ديگر، گروهى مديريت اسلامى را به «مديريت مديران مسلمان» معنا مى كنند. آنها مى گويند: همان گونه كه «فلسفه اسلامى» به معناى فلسفه فيلسوفان مسلمان است، «مديريت اسلامى» هم به همين معناست; به عبارت ديگر، محتواى مديريت اسلامى بررسى توصيفى نحوه مديريت مديران مسلمان در طول تاريخ است. مسائلى از اين قبيل كه سلاطين، وزرا و دانشمندانى كه با حاكميت ارتباطى داشته اند چه خط مشيى را دنبال نموده اند و منطقه تحت نفوذ خود را چگونه اداره كرده و مى كنند; مضامين اصلى «مديريت اسلامى» را تشكيل مى دهد. در چنين ديدگاهى شيوه مديريت و حكومت على(عليه السلام) در صدر اسلام، صدور فرمان و دستورالعمل به عُمال خود براى اداره بلاد تحت نفوذ، بررسى كيفيت مديريت ائمه معصومين، سلام اللّه عليهم اجمعين، و شخص نبىّ اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) الگوهاى مديريت اسلامى است. بى ترديد چنين برداشتى از «مديريت اسلامى» صحيح است و علاوه بر توصيف واقعيات ممكن است درسهاى عملى هم بتوان از آن استنتاج كرد، اما صحيح ترين معناى «مديريت اسلامى» اين نيست".[1][1]   بينش سطحى نسبت به اسلام   واقعيت اين است بسيارى از كسانى كه ظاهراً به اسلام پايبندند، اعتقاد آنها عميق و ريشه دار نيست، بلكه بر مبناى تقليد از پدر و مادر يا تحت تأثير محيط اجتماعى و سازگارى با ديگران است. اين گروه، نه تنها در بين مردم بلكه حتى در ميان تحصيل كرده ها و دانشگاهيان نيز اكثريت را تشكيل مى دهند.   بسيارى از رشته هاى دانشگاهى واحدهاى بسيار كَمى را در معارف و مبانى اسلامى مى گذرانند و تازه كيفيت تعليم و تعلم همانها نيز در حد مطلوبى نيست، لذا از آنها نمى توان انتظار داشت كه اسلام را به طور عميق بشناسند; مثلاً دانشجوى برق و الكترونيك و مكانيك و فيزيك و شيمى و... چقدر اسلام را مى شناسد؟! فارغ التحصيلان اين رشته ها كه عناوينى از قبيل مهندس و دكتر دارند تا چه اندازه از محتواى اسلام اطلاع دارند؟ حداكثر شناخت اين افراد از اسلام در حد گذراندن چند واحد درسى يا مطالعه چند جزوه و مقاله است. در مقابل، انبوهى از تفكرات غربى را كه از طريق كتاب درسى، روزنامه و سخنرانى در داخل و خارج به آنها منتقل شده است در ذهن دارند، طبيعى است كه اين علوم و ارزشها همراه با ذهنيتى كه اين دسته از پيشرفتهاى غربيان در ساير زمينه ها دارند، علوم و ارزشهاى سطحى آموخته شده اسلامى را تحت الشعاع قرار مى دهند و او در صورتى كه به همان اعتقادات سطحى اسلامى خود پاى بند باشد، تلاش مى كند كه بين اين دو فرهنگ سازش برقرار كند، زيرا از يك طرف مايل نيست عقايد دينى خود را از دست بدهد و از طرف ديگر نمى تواند ارزشهاى غربى را ناديده بگيرد، لذا به «التقاط» روى مى آورد و اين كار نوعاً نه از سر نفاق و مخالفت با دين، بلكه صرفاً براى ايجاد آشتى بين حقايق دينى و سنّتى و علوم دانشگاهى صورت مى گيرد و اينها همه نتيجه نشناختن عميق دين و سست بودن پايه هاى ايمانى و بينشى نسبت به هستى و انسان است. بحران جديدتر زمانى رخ مى دهد كه فرد، صنعت و علم و پيشرفت را ناشى از شكل دين و اعتقاد ببيند، در آن صورت است كه ارزشهاى اسلامى را ارتجاعى و غيرقابل قبول مى داند، حداكثر اين است كه دين را سلسله اى از اخلاقيات و آداب براى نظام بخشيدن به روابط اجتماعى انسان در دنيا مى داند، نه بالاتر.   به هر حال، كسانى كه درد دين دارند بايد دين را درست بشناسند، شناختهاى سطحى و التقاطى، مشكلى را حل نمى كند. بايد زحمت كشيد! خون دل خورد! فكر و بحث كرد و كار را به طور ريشه اى دنبال كرد تا اينكه نتيجه مطلوب حاصل شود.   كسانى كه مى خواهند صادقانه، صميمانه و صبورانه در اين زمينه ها تحقيق كنند بايد ديدگان تيزبين خود را به افق دوردست بدوزند و از شتاب و عجله پرهيز كنند و در پى برداشت نتيجه عملى و فورى از اين مباحث نباشند. اگر مسائل به صورت بنيادى حل نشود اين كاروان هيچ وقت به مقصد نخواهد رسيد. بايد ريشه ها را بررسى كرد و با تحقيق به اين واقعيت واقف شد كه معارف و ارزشهاى اسلامى بسيار ريشه دار است و خلاصه اينكه بايد بررسى كرد كه:   اولاً: ديدگاه اسلام در مورد شناختِ «هستى» چيست؟   ثانياً: ديدگاه اسلام در مورد شناختِ «انسان» چيست؟   ثالثاً: ديدگاه اسلام در مورد «ارزشها» چيست؟   هستى شناسى، انسان شناسى و ارزش شناسى، ريشه هاى اوليه مباحث عميق اسلامى از جمله مديريت اند.   ريشه ارزشهاى اسلامى   علاوه بر تبيين، بايد روشن شود كه اساس اين ارزشها چيست و چرا آنها را «اسلامى» مى گويند. آيا ساختگى و سليقه اى اند و بر دليل عقلانى اتكائى ندارند يا اينكه توجيه عقلانى دارند و قابل استدلال و دفاعند؟ از بيانات گذشته روشن شد كه نظام ارزشى اسلام بر حقايق نفس الامرى و امور واقعى مبتنى است و بايد دليل آن را در «انسان شناسى» جستجو كرد، چون اخلاق و ارزش مربوط به انسان و ناشى از رفتار اختيارى اويند، لذا بايد انسان را شناخت. پس اگر ارزشها قابل تبيين عقلانى باشند، بايد مبناى آن را در «شناخت» خود انسان جستجو كرد. يعنى كسى كه ادعا مى كند: اين ارزشها هميشه در زندگى انسان ثابت است. معنايش اين است كه در انسانيت انسان چنين ارزشهايى نهفته است، تا انسان انسان است، اين ارزشها در او ثابتند. اگر انسان تغيير ماهيت دهد و به موجود ديگرى تبديل شود در آن صورت است كه ارزشهاى او هم تغيير مى كند، پس اگر توجيه عقلانى ارزشها از اين طريق است بايد ماهيت انسان را بررسى كرد، بايد ديد كه انسان چيست. پس لازم است كه چند قدم به عقب برگرديم، لذا سير منطقى بحث به ترتيب عبارت خواهد بود از: شناخت شناسى، هستى شناسى، انسان شناسى، ارزش شناسى و رابطه آن با دين و در نهايت كيفيت تأثير نظام ارزشى در مديريت.   روشن است كه بررسى اصول اوليه بحث از شناخت شناسى تا انتها در مجال چنين گفتارى نمى گنجد، ولى به هر حال براى تبيين عقلانى نظام ارزشى اسلام چاره اى جز شناختن انسان نيست، لذا اين بحث را از «انسان شناسى» شروع كرديم. و از آنجا كه بررسى مبسوط اين بحث از ديدگاه مكاتب مختلف ممكن نبود، انسان شناسى را فقط از ديدگاه اسلام بررسى كرديم.   به اين دليل كه گروهى از محققان حوصله كافى براى بررسى موضوعات عميق علمى، فلسفى از اين قبيل را ندارند; پيوسته به دنبال نتايج عملى و راه حلهاى فورى و سريع مى گردند و به دنبال پاسخ اين موضوعند كه راه حل عملى فلان مشكل مديريتى و اجتماعى چيست، اعتراف ما به كمبودها و انجام نشدن تحقيقات كافى در اين زمينه پاسخ صريح و روشنى است، اما براى رفع اين كمبودها جز ريشه يابى مسائل به طور عميق چاره اى نيست. توجه صِرف به ره آوردهاى عملى، بدون بررسى ريشه آنها، همانند ساختن ساختمانى بلند بر روى شالوده اى سست است كه با كوچك ترين تكان و حركت و زلزله اى بر زمين مى غلتد، بقول قرآن: «... ومثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثه اجتثت من فوق الارض مالها مِن قرار...»([1])درختى كه ريشه محكمى در درون زمين ندارد، بى دوام است. در مقابل، ريشه شجره طيبه به طور مستحكم در زمين فرو رفته است. اگر ريشه در زمين محكم شد، شاخه هاى آن بالا مى رود و به موقع ثمر مى دهد، اما اگر بى ريشه بود يا ريشه عميقى نداشت، نمى توان انتظار برگ و ثمرى از آن داشت. عبور سطحى از مباحث عميق; مثلاً جمع آورى دسته اى از آيات يا روايات كه نوعى ارتباط با مديريت دارند كارى عميق و ريشه دار و مبتنى بر شالوده قوى نيست و سرانجام روشن خواهد شد كه اين كار فايده چندانى نداشته است، زيرا ملت ما هنوز در آغاز راه اس، كشورى تازه انقلاب كرده و نوپا، كشورى كه بنيادهاى فرهنگى آن تازه بر اساس بينش اسلامى تثبيت شده است. كارهاى فرهنگى و علمى به زودى ثمر نمى دهد و به زمان نياز دارد. بايد با صبر و حوصله مسائل را ريشه يابى كرد، جاى پا را محكم كرد و قدم به قدم جلو آمد تا اينكه به نتيجه مطلوب رسيد.   هيچ كس در اين واقعيت شكى ندارد كه مسائل تا حد ممكن بايد به طور عينى، عملى و كاربردى مطرح شوند و درك و پذيرفتن مسائل ذهنى و نظرى براى گروه زيادى از مردم واقعاً مشكل و سخت است، اما براى بررسى بنياد مسائل عملى غير از اين راهى نيست.   [1]ـ ابراهيم / 25.   ثَبات نظام ارزشى اسلام   سؤالى كه در اين بخش مطرح مى شود اين است كه: آيا هر ارزشى را مى توان به اسلام نسبت داد.   روشن است كه اگر نظام ارزشى اسلام قراردادى، آن هم از نوع متغير آن باشد كه تابع تغيير شرايط زمانى و مكانى است، نمى توان ادعا كرد كه اسلام، نظام ارزشى دارد. رفتارى كه امروز ارزش و فردا ضد ارزش است به اسلام ارتباط ندارد. تنها زمانى مى توان ادعا كرد اسلام نظام ارزشى دارد كه اين پيش فرض را بپذيريم كه ارزشهاى اسلامى تغييرناپذيرند، اگر بنا باشد امرى متغير باشد، چگونه مى توان فهميد كه در كدامين حالت (ارزش يا ضد ارزش) از اسلام محسوب مى شود و اگر در تمامى حالات، آن را خوب بپنداريم، پس بين اسلام و كفر چه تفاوت و فاصله اى است؟ ارزشهاى دنياى كفر هم متغير و تابع شرايط زمان و مكان است پس چه لزومى دارد كه پسوند «اسلامى» را به ارزشها بيفزائيم. ارزش اسلامى پديده اى است كه تا اسلام هست پايدار است، اگر تغييرپذيرد اسلامى نيست. قوام اسلام به ارزشهاى آن است، تا زمانى كه اسلام باقى باشد، ارزشهاى آن نيز باقى است. ارزشهاى اسلامى از دست خوش تغيير قرار گرفتن مُبَرّايند. «تغيير» لايق، درخور و شايسته ارزشهاى غربى است كه مثلاً زمانى عمل شنيع هم جنس بازى را تحريم و غيرقانونى مى كند، اما روز ديگر آن را تجويز و حتى تشويق مى كند و در مركز «واشنگتن» يا «وين» براى آن كتابخانه، باشگاه، پرچم، روزنامه، سناريو و فيلم مى سازد و مردان بَزَك كرده، خود را در معرض التذاذ ديگران قرار مى دهند و رجال مملكت، شخصيتها و ... به طور رسمى در باشگاههاى آنان آمد و رفت مى كنند، البته مخالفتهايى هم بر عليه اين جريان صورت مى گيرد، اما اثر چندانى ندارد. حال، آيا مى توان ارزشهاى اسلامى را از اين صنف به حساب آورد؟ به هر حال، يكى از مباحث داغ محافل دانشگاهى، «فلسفه اخلاق» و «فلسفه ارزش» است و از آنجا كه نمى توان به تمامى آنها پرداخت، ناچار سعى كرديم كه نظر اسلام را در اين مورد به صورتى معقول و قابل فهم و دفاع بيان كنيم.   صحيح ترين معناى «مديريت اسلامى»   به نظر مصباح يزدي مهم ترين نقشى كه اسلام در نظريه ها و همچنين در روشهاى عملى مديريت ايفا مى كند، از طريق تأثير "ارزشها" ى اسلامى بر مديريت است، لذا از طريق مقايسه بين دو مدير كه يكى از آنها عميقاً به ارزشهاى اسلامى پاى بند است، مى توان به محتواى مديريت اسلامى پى برد.     امروزه هيچ كدام از مديريتها در جامعه جهانى بر ارزشهاى اسلامى مبتنى نيست، البته ممكن است بعضى از آنها كه معتقد به دينهايى از قبيل: اسلام و مسيحيت اند فى الجمله ارزشهاى دينى را در رفتار خود نشان دهند، اما اين كار هم نوعاً بيان گر سليقه شخصى است.   ما معتقديم كه اسلام داراى نظام ارزشى عميق، گسترده و منسجمى است كه مديريت مديران مسلمان را تحت تأثير قرار مى دهد، در روشهاى عملى آنها اثر مى گذارد و به حركت آنها جهت مى دهد.       اين بزرگ ترين نقشى است كه اسلام در مديريت ايفا مى كند و معناى صحيح «مديريت اسلامى» نيز همين است; نظير همين سخن را در «اقتصاد اسلامى» نيز مى توان گفت. هيچ كسى مكانيسم هاى علمى حاكم بر بازار را انكار نمى كند، اما سخن اين است كه مكتب اسلام مشتمل بر ارزشهاى خاصى است كه تمامى ابعاد اقتصادى مسلمانان; از قبيل: كميت و كيفيت توليد، نوع كالا، هدف از توليد، قيمت گذارى، رقابت و فروش آنان را تحت تأثير قرار مى دهد، اما معناى اين گفته وجود تفاوت اساسى در نظام علمى اقتصاد بين بازار مسلمان و غير مسلمان نيست.   شاخه هاى متفاوت مديريت اعم از بازرگانى، صنعتى، كشاورزى و حتى مديريت دولتى به نوعى با مسائل اقتصادى سر و كار دارد و تقريباً تمامى ارزشهاى حاكم بر «اقتصاد»، بر «مديريت» نيز تاثير     مى گذارد.   طرح بحث ارزشهاى اسلامى در «مديريت» به اين مناسبت است كه كيفيت تأثيرگذارى ارزشها را بر آن بررسى كنيم; يعنى به جاى نظر دادن در مورد روشهاى كاربردى و عملى و طرح مشكلات فعلى و ارائه راه حل، بحث بنيادين ريشه هاى مؤثر در اين تغييرات را مطرح نماييم كه سرانجام با مراعات آنها در عمل، گره بسيارى از مشكلات اجتماعى نيز باز خواهد شد. اين شيوه بحث در واقع جهت دادن به مديريت و تبيين «چرايى»، «هدف» و «معيار»هاست.   از نظر مصباح يزدي مقايسه بين دو مديريت «فقهى» و «علمى» و قرار دادن آنها در مقابل يكديگر كارى نابجاست. مقصود از «مديريت علمى» نظريه هاى مديريتى است كه از غرب سرچشمه مى گيرد و بر ارزشهاى الهى مبتنى نيست و شايد هم ناشى از تفكر كسانى باشد كه به جدايى دين از زندگى يا «سكولاريسم، دين ناباورى» اعتقاد دارند كه بهترين نمود آن در مسائل سياسى است. طبق اين اعتقاد اگر اسلام واقعاً دين صحيحى هم باشد، حداكثر، رابطه اى بين انسان و خداست كه محل آن كليسا، معبد يا مسجد است و با زندگى مردم در صحنه اجتماعى، بازار، وزارتخانه و اداره ارتباطى ندارد. احتمالاً حداكثر باور در اين محدوده اين است كه اگر اسلام در «مديريت» سخن گفته، هدف آن حل مشكلات موقّت زمان خود; يعنى، جامعه وحشى و بربرى جاهليت بوده است، نه وضع قانون براى اداره جامعه اى از قبيل جامعه گسترده و پيشرفته امروزين; مثلاً اين حكم قرآنى كه در برابر قتل يك نفر، يك نفر را بكشيد([1]) براى جلوگيرى از درگيريهاى مداوم قبيله اى در عصر جاهلى است.        راه حلهايى از اين قبيل براى مشكلات موقت آن زمان ارائه شده است. امروزه رفتارهاى خشنى از قبيل تازيانه زدن، اجراى تعزير و حد، زندان كردن، چه رسد به اعدام، جايى براى اجرا ندارد و اسلام هم چنين ادعايى نكرده است كه احكام آن هميشگى و براى تمامى ملل است! متفكران جامعه بايد خود به فكر وضع قوانين لازم مطابق با نياز زمان باشند!   به هر حال اگر از تمام اينها بگذريم و اين ادعا روشن شود كه اسلام همان است كه در قرآن آمده و قرآن همان است كه در عصر بعثت نازل شده و ما هم توان فهم صحيح، نه سليقه اى و نسبى آن را داريم كه تمامى اينها مباحث خاص خويش را مى طلبد; نوبت مى رسد به اينكه سخن خدا را شنيده و در عمل اجرا كنيم. بعد از مفروض دانستن تمامى اينها وقت آن است بپرسيم كه: اسلام در باب «مديريت» چه حرفى دارد؟ جواب هم، همان گونه كه از ابتدا تاكيد شد اين است كه: اسلام در مورد تمامى شؤون زندگى انسان، از جمله مديريت خرد يا كلان، رهبرى جامعه و روابط بين الملل، قانون و سخن دارد و بالاترين نقش آن به عنوان يك دين، تأثيرگذارى آن از طريق «نظام ارزشى» است.   اينجاست كه بحث به «نظام ارزشى»، مبانى و معيارهاى آن منجر مى شود و سؤالاتى از اين قبيل مطرح مى شود كه: آن ارزشها كدامند. آيا ارزش تعبدى است يا واقعيتى است كه اسلام كشف كرده، سليقه اى و قراردادى است يا پايگاه ثابت عقلانى دارد؟   [1]ـ النفس با النفس. مائده / 45.   1ـ آيا مى توان گفت كه غربيها در علوم انسانى از ما پيشرفته ترند؟ اگر چنين است چگونه مى توان از تجربيات آنها استفاده كرد؟   پاسخ: قبل از هر سخنى بايد مقصود از «علوم انسانى» روشن شود. متأسفانه در عصر اخير غربيها «علم» را به گونه اى تعريف كرده اند كه عمدتاً از گرايشهاى «پوزيتيويستى، تجربه گرايى» سرچشمه مى گيرد كه هنوز آثار آن باقى مانده و تا حدودى به بعضى از مكاتب ديگر نيز سرايت كرده است. مطابق اين تفكر، «علم» شناخت پديده هاى عينى، ملموس و قابل تجربه تعميم پذير است. بنابراين، معارف و اطلاعاتى كه راه شناخت آنها عقل و قياس است از تعريف «علم» خارجند; مثلاً «خداشناسى» «انسان شناسى» «انسان شناسى فلسفى» و «روان شناسى فلسفى» علم نيستند.   سخن اين است كه اگر مقصود از «علوم انسانى» علومى است كه صرفاً تجربى اند، بدون شك، اختلاف علوم انسانى در مكتب ما با علوم انسانى در ديدگاه آنها مبنايى است; يعنى، اينكه در «روش شناسىِ» علوم اختلاف نظر داريم. به اعتقاد ما غير از تجربه حسى كه كاربرد محدودى دارد، روشهاى ديگرى هم براى كشف حقيقت موجود است. بعضى از موارد، تجربه حسى اصلاً كاربردى ندارد و فقط از روش عقلانى و قياسى استفاده مى شود. علاوه بر اين، گاهى براى كشف بسيارى از حقايق از «وحى» استفاده مى كنيم. اگر باور داريم كه «وحى» كاشف حقيقت است چرا براى آن كمتر از تجربه حسى خطاپذير ارزش قائل باشيم؟ به هر حال، اگر علوم انسانى را به دو بخش: تجربه پذير و غير قابل تجربه تقسيم كنيم، در بخش تجربىِ آن، غربيها پيشرفت قابل توجهى داشته اند، اما در بخش تحقيق غيرتجربى، پيشرفت آنها، نه از نظر زمانى و نه از جهت عمق مطالب، بيش از ما نبوده است.   شايد بتوان علت عقب افتادگى در بعضى از بخشهاى علوم انسانى را اهميت ندادن به آنها قبل از انقلاب، از دست دادن رهبران اين حركت فكرى از قبيل شهيد مطهرى، شهيد بهشتى، شهيد باهنر و شهيد مفتح و گرفتاريها و مسئوليتهاى دانشمندان حوزه اى را بعد از انقلاب دانست.   اما در پاسخ به اين سؤال كه آيا از دست آوردهاى غربيها مى توان استفاده كرد يا نه؟ بايد گفت: استفاده از تجربيات ديگران در هر حال مطلوب است. آنها مسائل را به خوبى و روشنى و با دقت و ظرافت مطرح كرده اند، به مطالب ريز و جزئى كه به ظاهر بى اهميت به نظر مى رسند بهاى بيشترى داده اند و بسيارى از سؤالاتى را كه به پاسخ گويى نياز دارند، طرح نموده اند و البته جوابهاى فراوانى هم به سؤالات مطروحه داده اند كه ـ اگر چه ممكن است تنها راه حل مشكل و صددرصد قابل قبول نباشند ـ قابل اغماض و چشم پوشى هم نيستند. اگر شخصى، ولو اينكه دشمن باشد، تجربه اى را كسب كرد، شكل عاقلانه قضيه، استفاده از تجربه اوست، همان گونه كه استفاده نكردن از نتايج علوم تجربى آنها، مثل رايانه، تلويزيون، راديو و ... خلاف عقل است. اما اين پندار كه: راه همان است كه آنها در «علوم انسانى» رفته اند! نتيجه درست همان است كه آنها گرفته اند! كاملاً نابجاست. اگر مسلمانان اين واقعيت را باور كنند كه مكتب آنها معدن ناب بسيارى از معارف و علوم عميق انسانى است كه بايد با همت و تلاش استخراج شوند، هرگز مجذوب پيشرفتهاى مادى نخواهند شد و به خودباختگى فرهنگى مبتلا نخواهند گشت و طرح اين مبحث اولين گامى بود كه در جهت استخراج اين معدن عميق الهى صورت گرفت، اميد است كه اين اولين قدم، زيربنايى براى قدمهاى بعدى باشد و مقبول درگاه حضرت احديت قرار گيرد.   1ـ مقصود از طرح «انسان شناسى» در مباحث مديريت چيست؟   پاسخ: بحث «انسان شناسى» به عنوان مقدمه مباحث مديريت و مسائل ارزشى است كه در مديريت مورد بحث واقع مى شود. طرح مقدماتى بحث انسان شناسى، زيربناى مبحث اصلى ارزشهايى است كه در مديريت، به عنوان بحثى تطبيقى، ميان اسلام و ساير مكاتب مطرح مى شود; يعنى، براى اينكه با بصيرت بيشترى، بحث مديريت را دنبال كنيم، ترتيب منطقى آن اقتضا مى كند كه ابتدا از «انسان شناسى» شروع كنيم.   2ـ اين ادعا كه سير تاريخى بشر، با پشت سر گذاشتن مرحله «متافيزيكى» و «فلسفى» هم اكنون به مرحله كمال نهايى خود «تجربى» رسيده است، تا چه اندازه صحت دارد؟   پاسخ: اين موضوع، در جامعه شناسى و بالاخص در فلسفه اجتماعى ريشه دارد. بر اساس تئورى كه از زمان «اگوست كنت» در جامعه شناسى مطرح شده است، جامعه بشرى مراحل تكاملى متافيزيكى و فلسفى را پشت سر گذاشته تا به زمان معاصر و دوران «تجربى» رسيده است. صاحبان اين تئورى مدعى اند كه بشر در ابتدا به دليل ترس از ناامنى ها و براى پناه بردن به مأمنى خاص و دلايل ديگر به يك سلسله امور وهمى و غيرواقعى پناهنده مى شده است. او در دوران انحطاط و ضعف عقل و معلومات، براى توجيه بعضى از پديده هاى زندگى و همچنين تسكين روانى و رهانيدن خود از ناامنى و اضطراب، به اوهام و خيال و امور وهمى و غيرواقعى، از قبيل خدايان، ارواح، طلسمات و... روى مى آورده است، اما وقتى كه يك مرحله به جلو گام برداشت و كاملتر شد، به دوران عقلانيت و فلسفى رسيد و بر اساس عقل و فلسفه، به توهّمات خويش جنبه استدلالى داد، اما كم كم از مرحله عقلانى محض هم پايين تر آمد،مثلاً، در فلسفه افلاطونى براى توجيه پديده هاى عالم مادى، «عالم مُثُل» و عقول مطرح مى شود، ولى ارسطو يك گام از مرحله ذهنيت و توهم پايين تر گذارد و به جاى «مُثُل»، «صورت نوعيه» در اجسام مادى را مطرح كرد و سرانجام همه اين توهمات فرو ريخت و انسان در سومين مرحله از تكامل تاريخى خود، به علم و مسائل قابل تبيين علمى و تجربى روى آورد. در دوران علم و تجربه هر پديده اى به طور طبيعى، تحليل و تفسير مى شود; مثلاً، باران پديده اى است كه علت طبيعى شناخته شده اى دارد و نيازى به توجيه آن با توهماتى از قبيل: اراده خدا، تسلط ارواح و تأثير اجنّه ندارد. هر وقت عامل طبيعى آن ايجاد شد، باران مى بارد. اين مرحله كمال، آخرين مرحله تكاملى است كه بشر از بند اوهام رسته و از سكون و ركود بيرون آمده است، زمانى كه بشر به خدايان اعتقاد داشت، حركت تكاملى در زندگى او رخ نمى داد و پيوسته در اوهام خود غوطه ور بود، وقتى كه به مرحله فلسفى رسيد، اندكى ترقى كرد، ولى از زمانى كه به مرحله علمى و تجربى پا گذاشت، حركت تكاملى او سرعت گرفت و به اين همه اختراع و پيشرفت علمى دست پيدا كرد، پس معلوم مى شود كه آخرين مرحله كمال آدمى همين است.   روشن است كه فقط بعد از بررسى ميزان اعتبار و ارزش اين تئورى با شيوه هاى جامعه شناختى است كه مى توان در مورد اصالت و اعتبار آن قضاوت كرد (درست است كه بعضى جنبه هاى آن با دين و ارزشهاى انسانى هم مرتبط است، اما اين نظريه اصولاً نظريه اى جامعه شناختى است).   از ديدگاه اسلام و بسيارى از جامعه شناسان، مسايل فردى و اجتماعى، تابع قوانين تجربى و طبيعى نيست. در مبحث «روش شناسى» بحث مفصلى در گرفته است كه آيا شيوه تحقيق در علوم تجربى، قابل تعميم به علوم انسانى، مخصوصاً روان شناسى و جامعه شناسى هست يا نه؟ يكى از نظرياتى كه اخيراً ابراز شده و در ميان جامعه شناسان فرانسوى نيز طرفداران زيادى پيدا كرده اين است كه: پديده هاى اجتماعى منحصر به فرد و غيرقابل تكرار است; يعنى، اجراى شيوه تحقيق تجربى در جامعه شناسى، مقبول و كارآمد نيست، زيرا پديده هاى جامعه شناختى تكرارپذير نيستند. آيا با همان قطعيتِ مسايل تجربى، كسى مى تواند ادعا كند: تا زمانى كه بشر به خدا و دين معتقد باشد، پيشرفت نمى كند و اگر دين و خدا را كنار گذاشت پيشرفت مى كند. برعكس، امروزه نشانه هايى در دست است كه بشر در زمانهاى بسيار دور، از تمدنى بسيار پيشرفته برخوردار و در عين حال، به خدا و عالم ماوراى ماده هم معتقد بوده است.   از مطالعه آثار باستانى مى توان فهميد كه بشر در قديم الايام از علم و تمدن پيشرفته اى برخوردار بوده است. از ساخت اهرام مصر هزاران سال مى گذرد، ولى بشر امروزى با همه پيشرفت علوم و تكنولوژى نتوانسته است به درستى رمز و راز آنها را كشف كند. اين كه چگونه در وسط اين اهرام خلائى ايجاد شده كه از فساد و گنديدن اشياء جلوگيرى مى كند، مثلاً مقدار گندمى كه از چند هزار سال پيش در آنجا گذاشته شده هنوز هيچ تغييرى نكرده است،از معماهاى آن تمدن است. بشر امروزى به قواعد علمى حاكم بر اينها پى نبرده است چه رسد به اينكه فوق آنها را ايجاد كند! و اين اهرام، ساخته دست همان خداپرستان و معتقدان به دين و آخرتند.   پس بر فرض كه كاربرد روش علمى و تجربى را در اين مورد درست بدانيم، مى توان ادعا كرد كه «تجربه» خلاف ادعاى آنان را اثبات مى كند! هيچ انسان عالم منصفى، نمى تواند خدمت اسلام به تمدن و فرهنگ و پيشرفت بشر را انكار كند. خدمتى كه اسلام به تمدن و فرهنگ بشرى كرد، با كدام حركت اجتماعى قابل مقايسه است؟ همه دانشمندان منصف اروپايى و غربى، حركت علمى غرب را مرهون مسلمانها مى دانند. اگر اسم مرحله صنعتى شدن را بتوان «تكامل» گذاشت، غرب در همين تكامل هم مرهون اسلام است، اما به اعتقاد ما «تكامل» تنها بر جايى اطلاق مى شود كه رشد و كمال، همه جانبه و فراگير باشد و رشد يك جانبه را نمى توان «تكامل» نام نهاد.   انسانى كه سرش بزرگ، اما ساير اندامهايش خيلى كوچك است آيا از نظر جسمى انسان كاملى است؟ درست است كه غرب از نظر مادى و صنعتى پيشرفت كرده، اما از نظر اخلاقى و معنوى عقب گرد كرده است. مگر بُعد اخلاقى و اجتماعى و معنوى مربوط به انسان نيست؟ امروزه ضعف اخلاق و معنويت در غرب، بلاى رفاه اجتماعى آنان شده است، به گونه اى كه زندگى در بسيارى از كشورهاى جهان سوم از زندگى در شهرهاى امريكا، به مراتب راحت تر است. ساختمانهاى رفيع و صد طبقه! اما ساكنانى مضطرب و افسرده! افسردگى، ناراحتى، مواد مخدر، ناامنى و...، ره آورد تكامل صنعتى امروز غرب و پشت پا زدن به معنويت و اخلاق است. پس چنين پيشرفتى، نشانه كمال آدمى نيست. پيشرفت صرفاً صنعتى، نقطه آرمانى انسان نيست و فقط در صورتى سودمند است كه در كنار آن آرامش، آسايش، تكامل و تعالى روح نيز موجود باشد.   3ـ در عصر حاضر، معيار «علمى بودن» مباحث، دو چيز است: 1. كميت گرايى 2. كيفيت ستيزى. با اين وصف، آيا مى توان اين بحث را يك بحث علمى تلقى كرد؟   پاسخ: درست است كه جو غالب فعلى «كميت گرايى» است، اما اين گونه نيست كه مورد قبول تمامى دانشمندان باشد، بلكه دانشمندان فراوانى در ميان جامعه شناسان و فلاسفه علم و روش شناسان علمى، محوريت «كميت گرايى» در تحقيقات علمى را رد مى كنند. به هر حال، اصل اين موضوع در «روش شناسى» علوم بايد مورد بحث قرار گيرد كه آيا اين طرز تفكر صحيح است يا نه.   به عقيده ما منحصر كردن علم در كميت گرايى، قابل قبول نيست و معتقديم كه دايره معلومات بشر منحصر به چيزى نيست كه امروزه آن را «علم» مى نامند، بلكه دايره «علم» بسيار فراتر از تجربه و داده هاى حسى و به اصطلاح كميات است و مى توان گفت: ارزش آن بخش از علم كه فراتر از دايره حس است، نه تنها كمتر از داده هاى حسى نيست، بلكه با ارزش تر است. ارزش ويژگى «كميت گرايى»، عمدتاً در پديده هاى مادى است. آنچه كه جنبه معنوى و روحى دارد با معيارهاى كمّى قابل اندازه گيرى نيست.   4ـ آيا مى توان گفت مسائل اجتماعى از دايره تجربه و تكرار بيرونند، بسيارى از مسائل كلى اجتماعى تكرار مى شوند (اگر چه تمامى ويژگيهاى آنها تكرارناپذيرند) اما آثار مشابهى را به دنبال دارند و آيا مسأله «سنت هاى تاريخى» كه بعضى آيات قرآن به آن اشاره مى كند خود دلالت بر قابليت تكرار آن نمى كند؟   پاسخ: همان گونه كه بيان شد، تكرار پذيرى حوادث تاريخى موضوعى اختلافى است كه خود جامعه شناسان هم بر آن اتفاق نظر دارند و بنده هم به طور قاطع تكرار پذيرى آن را رد نكردم، بلكه تنها درصدد بيان اختلافات در مسأله بودم. علاوه بر ديدگاه هاى مخالف و موافق در اين مورد، ديدگاه هاى متوسطى هم وجود دارد كه: پديده هاى اجتماعى، شباهت هايى با هم دارند كه اگر آنها را گزينش و آزمايش كرده و تأثير آنها را در ساير پديده ها بررسى كنيم، قابل تعميم است. ما هم قبول داريم كه در پديده هاى اجتماعى جهات مشتركى وجود دارد، اما كشف و ارزيابى آن جهات مشترك، كار آسانى نيست. بسيارى از مواقع، تعيين رابطه علّى و معلولى در تجربه هاى علمى هم كار سختى است. از آنجا كه پديده ها توأم و مقارنند، تعيين ميزان تأثير هر يك از آنها در معلول آسان نيست. در مسائل اجتماعى اين كار به مراتب پيچيده تر است، چون هيچ پديده اجتماعى جداى از شرايط خاص اجتماعى، محقق نمى شود، لذا ادعاى اين موضوع كه فلان پديده اجتماعى با پديده اى كه مثلاً ده قرن پيش به وقوع پيوسته، مشابه است و نتيجه گيرى از آن به عنوان يك «تجربه» كار بسيار دشوارى است. روشن است كه چنين ادعايى اگر از جانب خدا باشد پذيرفتنى است و آنچه را كه قرآن مجيد به عنوان وجوه مشترك جوامع مطرح مى كند، قابل قبول و استناد است، اما استنباط چنين شباهتهايى در پديده هاى اجتماعى، در صورتى كه از جانب بشر باشد، از قطعيت لازم برخوردار نيست.   5ـ آيا ارزشهاى اخلاقى كه در اقتصاد و مديريت مطرح مى شود، صرفاً جنبه ذهنى و ايدآلى ندارد؟   پاسخ: اگر ما نتوانستيم ارزشهاى اخلاقى را در عمل پياده كنيم حاكى از ضعف ماست، نه ناشى از ذهنى بودن ارزشهاى اخلاقى. آدمى فقط در صورتى مى تواند به اهميت اين ارزشها پى ببرد كه بتواند جامعه و مكتبى را خالى از ارزشها تصور كند، در آن صورت مى تواند بفهمد كه ارزشها تا چه اندازه مؤثرند. امروزه در فاسدترين جوامع هم ارزشهاى اخلاقى، هر چند در مرتبه اى بسيار ضعيف، وجود دارند. بعد از انقلاب اسلامى، در جامعه ما يك سلسله ارزشهاى اسلامى ايجاد و تقويت شده بود كه آثار بسيار عجيبى داشت. ايثارها و فداكارى هايى كه در دوران انقلاب و جنگ محقق مى شد، پديده هايى استثنايى به شمار مى آمدند، اما متأسفانه اين ارزشها حفظ و تقويت نشد و اين نقص ناشى از عوامل متفاوتى، از جمله ضعف مديران، مرشدان و رهبران جامعه بود كه نتوانستند به درستى از آن موقعيتها استفاده كنند و آن ارزشها را زنده نگه دارند و آن فداكارى ها نتايج عينى و خيره كننده همين ارزشها بودند! آثار شگفت آن ارزشها به حدى بود كه بعضى از نمونه هاى آن براى خود اين ملت هم تعجب آور بود. قبل از انقلاب و جنگ، بهترين نمونه فداكارى و ايثار براى ما حنظله غسيل الملائكه، جوان تازه دامادى بود كه در ركاب رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) به شهادت رسيد، اما مردم ما با چشم خود صدها نفر بهتر از حنظله را مشاهده كردند كه در شرايطى به مراتب سخت تر از حنظله جنگيدند و جان فدا كردند. رفتار آنها بر همگان روشن كرد كه ارزشهاى اسلامى، قابل استفاده است و كاربرد عملى دارد اما بايد راه آن را پيدا كرد، بايد ديد كه از چه راهى مى توان ارزشها را زنده كرد و چگونه آنها را در عمل به كار گرفت. جريان ارزشها در «مديريت» و «اقتصاد» از همين قرار است. بعد از پذيرش اين موضوع كه در مديريت، يك سلسله ارزشهاى اخلاقى موجود است كه نتيجه اقتصادى و انسانى بهترى دارد، نوبت به اين مى رسد كه چگونه افراد سازگار با ارزشها تربيت كنيم. براى انجام اين كار، بايد با صفات و ويژگيهاى روح انسان آشنا شويم كه چگونه مى شود آدمى ارزشى را مى پذيرد و ارزشهايى را طرد مى كند.   بنابراين، نتايج عينى و قابل مشاهده ارزشها در همين جامعه اسلامى جايى را براى اين تفكر كه ارزشها صرفاً آرمانى و پندارى اند باقى نمى گذارد.   6ـ الف: آيا مبحث «انسان شناسى» مقدمه مباحث «نظرى» مديريت يا مقدّمه مباحث «عملى» آن است يا اينكه اساساً اين بحث مربوط به مسايل تجريدى و هنجارى مديريت است؟ ب: چرا مديريت را بر «انسان شناسى» مبتنى دانستيد؟   پاسخ: الف: از شيوه گفتار، روشن بود كه مقصود، بخشهاى هنجارى مديريت است و اما پاسخ ب: اين مسأله بيان شد كه كه اساساً هر رشته اى از رشته هاى علوم انسانى با «انسان شناسى» ارتباط دارد، زيرا موضوع و محور آن «انسان» است. مديريت هم به عنوان رشته اى از علوم انسانى از «انسان شناسى» بى نياز نيست، علاوه بر اين دليل عام، در مديريت نياز بيشترى به «انسان شناسى» احساس مى شود، زيرا در مباحث نظرى مديريت، اين موضوع مطرح است كه آيا مى توان ارزشهاى اخلاقى را جايگزين سيستم كنترل نمود يا اصلاً سيستم كنترل جايگزين ندارد، تقريباً تمامى تحقيقات در مديريت به اين نتيجه رسيده اند كه رواج ارزشهاى اخلاقى، تا حدى مى تواند جانشين سيستم كنترل شود. پس بدين لحاظ، ارزشهاى اخلاقى بايد مورد بررسى قرار گيرد. حال، وقتى كه مى خواهيم ارزشهاى اخلاقى را مطرح كنيم اين موضوع پيش مى آيد كه كدام يك از مكاتب فلسفه اخلاق قابل پذيرش است، اينجاست كه مجبوريم ديدگاه اسلام در مورد فلسفه اخلاق و ارزشهاى اخلاقى را نيز مطرح كنيم.   از ديدگاه اسلام، ارزشها از كيفيت رابطه رفتار انسان با هدف نهائى به دست مى آيد; يعنى، عملى ارزش حقيقى دارد كه در راستاى هدف نهايى او باشد. به عبارت ديگر، ارزشها، پلى ارتباطى بين وضع موجود انسان با وضع مطلوب و ايدآل او هستند اين يك واقعيت است و تابع هيچ قراردادى هم نيست، پس براى پى بردن به ارزش انسانى و كمال او بايد موقعيت انسان، مقصد و هدف نهايى او را بشناسيم. تا زمانى كه هدف نهايى او شناخته نشود، نمى توان گفت كه از چه راهى مى تواند به آن هدف برسد. ملاحظه مى فرماييد كه بدون طى اين مسير، از نظر منطقى نمى توان به مديريت و مسائل ارزشى آن پرداخت.   7ـ آيا شيوه مديريت جامعه فعلى، با معيارهاى اسلامى مطابق است؟   پاسخ: كسى در اين جهت شك ندارد كه مديريت فعلى جامعه اسلامى، آرمانى و كاملاً مطلوب نيست، اما اين سخن به معناى غلط بودن صددرصد آن و لزوم جانشينى آن با شيوه اى ديگر از مديريت نيست، زيرا ما مسلمان و پيرو ائمه اطهار ـ سلام الله عليهم اجمعين ـ هستيم و زندگى و حكومت ايشان الگوى زندگى و حكومت ماست. با مرور كوتاهى به تاريخ حكومت على ـ عليه السلام ـ اين حقيقت روشن مى شود كه حكومت آن حضرت هم ـ با اينكه سرمشق حكومت اسلامى بود ـ تا چه اندازه با مشكلات و نابسامانى ها مواجه بود. خيانتِ كارگزاران حكومتى، جنگ منافقان، خيانت عوامل حكومت و صدها مورد از اين قبيل، نشان مى دهد كه تخلف از قوانين اسلامى، در درون حكومت على ـ عليه السلام ـ تا چه اندازه زياد بوده است. حال از حكومتى كه امامت آن بر عهده معصوم نيست و مجريان آن در سطوح پايين، آشنايى كافى با قوانين اسلامى ندارند و علاوه بر اين، مردم آن صدها سال تحت تسلط استكبار زندگى مى كرده اند، چه توقعى داريد؟ در عين حال، وقتى كه جهات مثبت آن را با جهات منفى آن مقايسه مى كنيم، هم از ديدگاه اسلامى و هم با بينش اقتصادى، به ارزش و اهميت آن پى مى بريم.   حال، سؤال اين است كه چگونه مى شود يك جمعيت چندين ميليونى را با اين شرايط خاص اجتماعى به گونه اى اداره كرد كه هيچ كارگزار و كارمندى، دست به اعمال خلاف قانون و اسلام نزند؟ تنها راه قضيه، زنده كردن و تقويت ارزشهاى اسلامى است و الاّ نظام كنترل، به معناى فعلى، كار چندانى از پيش نخواهد برد.         /1001/





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 264]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن