تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 16 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه از رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چيزى تقاضا مى‏شد، اگر ايشان آن را مى‏خواستن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

ترازوی آزمایشگاهی

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

پراپ فرم رابین سود

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799608291




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگو با خواهر شهيد على غلامپور مقدم دانشجوى پيراپزشكى دانشگاه علوم پزشكى شهيد بهشتيبه فرزندانمان بياموزيم بعد از شهدا چه بايد كرد؟


واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: گفتگو با خواهر شهيد على غلامپور مقدم دانشجوى پيراپزشكى دانشگاه علوم پزشكى شهيد بهشتيبه فرزندانمان بياموزيم بعد از شهدا چه بايد كرد؟
گفتگو از منيره غلامى توكلى

سرآغاز

بسيارند كبوتران بى نام و نشانى كه غريبانه پر گشودند و تنها نامى شدند بر كوچه هاى فراموش شده شهر... و مردانى كه فقط عادت كرده اند براى دادن آدرس خانه هايشان نام كسى را بنويسند كه نمى دانند كيست ...!عجب شهرى داريم كه قلل مرتفع آن با مزار عزيزانى چراغانى شده كه هر از گاهى جوانان كوهنورد فاتح دنياى دون! آنها را فتح مى كنند! و به يمن اين پيروزى فاتحه اى مى خوانند. همين و بس .... وقتى در بوستان هاى سرسبز اين شهر قدم مى زنى انسان هايى را مى بينى كه با آنچه در توان دارند براى فراغ خيال و سبك كردن دينشان شايد حاجت روا شدنشان؛ خيرات مى دهند به نام شهدا به كام فراموش كردگان .... اينك به دنبال پيدا كردن دلداده اي! نه زخمى يك حسرت عميق ، يك آه بر سينه مانده، قصد آن دارم كه به انديشه هاى ژرف زواياى خانواده شهدا فرو بروم ....

ماموريم به امر حق

با به صدا در آوردن زنگ خانه انتظارم به پايان مى رسد . خانم حوريه غلامپور با مهربانى و خوشرويى يك معلم پذيرايمان مى شود. به نظرم در عمق چشمانش عشقى نهفته دارد كه بازتاب آن در گرما و گيرايى كلماتش مشخص است . كلماتى كه عارفانه به دل مى نشيدند و هوش را از دنياى مادى به دنيايى فراتر از آنچه چشم سر مى بيند مى كشاند. او مى‌گويد : هر انسان، مامور به امر حق است ، هيچ كس از اين قاعده مستثنى نيست ، هر لحظه حكم حق تعالى جارى است حتى در پنهانى ترين لحظه هاى زندگى‌، حضرت حق ، منتظر عروج ما به سوى خود است‌. عالم با تمام اجرام و اجزاء در انتظار زيبايى و رسيدن به انوار قدسى الهى است ، موانع و حوادث سرعت عبور را كم مى كنند اما توقف بر مخلصين له الدين دائمى نخواهد بود و اين جمله حقيقتى همواره زنده است كه ما مى خواهيم بمانيم و دنيايى آرام بسازيم و شرمنده شهدا نباشيم . او مى گويد انسان هر لحظه شهيد است اگر خود را رسولى براى انتقال و عمل به همه آموخته هايى كه منجر به سعادت و آسايش بندگان خداست، بداند.

توجه خاص مادر به مسائل دينى قبل و بعد از تولد علي

از خانم غلامپور مى خواهم كمى از برادرشان برايمان بگويد. با ذوقى صحبت مى كند كه گويى مى خواهد از دلدارش بسرايد ؛ على دومين فرزند خانواده ما بود و در اول بهمن ماه سال 1337 در تهران به دنيا آمد . بسيار محبوب، محجوب و مورد توجه خانواده بخصوص مادرم بود. على پسرى مذهبى و مودب بود زيرا مادر در پرورش او قبل و بعد از تولد به مسائل دينى توجه خاص نشان مى‌داد‌. شايد گذران ماه هاى اول زندگى على در خانه معنوى دايى مان كه ارادت خاصى به ائمه بخصوص حضرت على (ع) داشت در پرورش روحى و معنوى او تاثير بسيارى گذاشت. البته وجود مادربزرگ مومن و پرهيزگارى كه او را بسيار دوست مى داشت و در تربيت و تعليمش سفارش بسيار مى كرد على را از ابتداى تولد مورد توجه همه اقوام قرار داده بود. او به خاطر نوع تربيت معنوى‌اش چهره اى نورانى و قلبى گيرا داشت . مادرمان علاقه شديدى به على داشت ؛على چنان مودب بود كه مادر به هيچ كس اجازه كوچك ترين بى احترامى به او را نمى داد . به ياد دارم حتى هنگام خواب به بالين او مى نشست و نگاهش مى كرد! گويى از نفس كشيدنش ، آرامشش لذت مى برد . اينها همه به خاطر مهربانى هاى على بود. اين مهربانى را از پدر و مادر به ارث برده بود .والدين ما به راستى با شادى مردم شاد و از رنج مردم رنج مى بردند به طورى كه براى كمك به نيازمندان همواره پيشقدم بودند. با يك چنين شرايطى على در محيط خانواده رشد كرد و به مدرسه رفت.

مرگ دايى ؛ على را ياور مرد خانه كرد

دوران تحصيل ابتدايى اش در مدرسه مظفر اميرى سابق واقع در منطقه ده تهران سپرى شد و تحصيلات متوسطه را با فراز و نشيب بسيار در دبيرستان علامه ى تهران شروع كرد . مرگ دايى به عنوان پشتوانه محكم خانواده در آخرين سال دهه چهل و عدم توانايى پدر در برطرف كردن حوايج و نيازهاى خانواده ، على را مجبور به ثبت نام در مدارس شبانه كرد. او روزها در كارخانه ايران ناسيونال سابق و بعد هم در كارخانه زيمنس مشغول به كار شد . خلاقيت، يكى از خصيصه هاى برادرم بود. او در اوقات استراحت در كارخانه با ضايعات فلزات، وسايل ظريف و كوچكى را تراشكارى مى كرد و با اجازه مسئولان كارخانه، آنها را به عنوان هديه به كارگران و دوستانش مى داد . كم كم با خريد زمين و ساخت منزل مسكونى و رفع دلواپسى مخارج خانه، على با خيال راحت ترى براى ادامه تحصيلش برنامه ريزى كرد به طورى كه در كنكور سراسر ى سال 1356 در دانشگاه ملى سابق و در رشته صنايع غذايى با رتبه اى خوب قبول شد . چنين اتفاقى در آن زمان ميان اقوام تازگى داشت زيرا تا آن زمان هيچ يك از فرزندان فاميل كه از موقعيت بهترى برخوردار بودند موفق به قبولى در كنكور دانشگاه نشده بودند. با ورود على به دانشگاه، مشكلات مالى خانواده بيشتر شد. همه كار كردن اعضاى خانواده قلب مهربان او را مى رنجاند. با منع ما از كار كردن بيشتر، وقت خود را به كار با تاكسى قديمى پدر يا ماشين هاى سنگين برخى آشنايان مى گذراند. ساعت استراحت او در طول شبانه روز بسيار كم شده بود اما از ورزش و مطالعه غافل نبود. بعد از نماز صبح ، ساعتى مى دويد و در هر فرصتى كه دست مى داد به باشگاه ورزش رزمى جودو مى رفت. در جمع دوستان دانشگاهى فوتبال يا تنيس بازى مى كرد و مسافت دانشگاه تا منزل را كه جاده قديم كرج تا حوالى ونك بود ركاب مى زد . مطالعه از كارهاى اجتناب ناپذير برادرم بود. در اتوبوس دانشگاه يا در مسير هاى روزانه كتاب هاى متعدد سياسى و عقيدتى و تاريخى مى خواند. در همين زمان ها بود كه با جديت به آموختن زبان انگليسى و عربى پرداخت و سال 61 به اين دو زبان مسلط شد .

آشنايى با تفكرات امام (ره) آغاز راه مبارزه

حوالى سال 61 آغاز آشنايى على با شخصيت حضرت امام خمينى بود. على با خواندن اعلاميه‌هاى امام در دانشگاه توسط انقلابيون عليه رژيم منفور شاه ، به وقايع تلخ آن زمان پى مى برد و سوالاتش را در ارتباط با زندان سياسى و ... را از پدرم مى پرسيد . سال 56-57 كه مبارزات مردم مسلمان ايران عليه ظلم و فساد شاه به اوج خود رسيده بود على نيز همگام با ساير دانشجويان و خارج از آن به پخش اعلاميه و نوارهاى سخنرانى امام مبادرت مى كرد. در اين ميان چند بارى هم توسط سربازان مسلح تحت تعقيب قرار گرفت و با هوشيارى ذاتى خود گريخته بود . مبارزات علنى على از پاييز 57 با حضور علنى او در صحنه هاى سياسى دانشگاه همگام با ساير دانشجويان آغاز شد .البته اين گونه حركات على تحول عظيمى در خانه ايجاد كرده بود. همه با تشويق هاى او در تظاهرات ضد رژيم شركت مى كرديم .

از جهاد دانشگاهى تا گزينش سپاه

با تعطيلى دانشگاه هاى كشور و پيروزى انقلاب مردم ايران و تشخيص نياز به تشكيل ارگان ها و اركان بنيادين نظام اسلامى از سوى امام خميني، على با توجه به مطالعات وسيعش در زمينه مسائل دينى و سياسى ابتدا به جهاد دانشگاهى به عنوان مبلغ و معلم پيوست وسپس با تاسيس سپاه پاسداران به عنوان گزينشگر سپاه در قسمت ارزيابى سپاه منطقه ده تهران مشغول به كار شد. البته همزمان ، عضو فعال انجمن اسلامى دانشجويان و از اعضاى دانشجويان پيرو خط امام بود و در بسيج محل با كميته امداد امام خمينى جهت رفع مشكلات معيشتى اهالى و آموزش عقيدتى بسيجيان و تبليغ در مساجد فعاليت مى كرد . با وجود اين مشغله ها او فرصتى براى استراحت نداشت ، به گفته برخى از نزديكانش از جمله همسرش او به جاى چند نفر در سپاه كار مى كرد و مطالعاتش را به بالاترين حد ممكن رسانده بود . با تمام اين احوال ، برادرم از كوچكترين فرصت براى هدايت و راهنمايى افراد بخصوص اعضاى خانواده استفاده مى كرد، اتفاقات كشور را با توجه به نظرات امام تحليل و بررسى مى كرد و در منزل، جلسات مناظره اعتقادى و سياسى تشكيل مى داد . در اين ايام تنها فرصتى كه داشت نيمه هاى شب بود . مى دانستم در آن اوقات خواب ندارد به كنج خلوتى در حياط خانه پناه مى برد. گاهى اوقات بيدار مى ماندم و سوز مناجاتش را مى شنيدم. به دعاى كميل و گفتن العفو علاقه اى بسيار داشت. آن قدر العفو مى گفت كه سجاده اش خيس مى شد . شبى مادر با صداى گريه اش بيدار شد. او را در آغوش گرفت و دلدارى اش داد و پرسيد چه مشكلى داري؟ و على مادر را مهربانانه تسكين داد كه براى دنيا نيست و از آن پس ديگر شب ها در مقر سپاه مى ماند و فقط غروب سرى به ما مى زد . در آن روزها در جواب دلتنگى هاى مادرانه مادرم مى گفت: والله شرايط عادى نيست. نظام اسلامى ما نوپاست و احتياج به كمك دارد. اين كارها در برابر كار كسانى كه جانشان را تقديم انقلاب كردند ، چيزى نيست ، آدم خجالت مى‌كشد اسم خود را پاسدار بگذارد ولى كارى نكند. على پس از پيروزى انقلاب اسلامى و به دنبال آن، شروع انقلاب فرهنگى در دانشگاه ها ضمن كار در ستاد‌هاى انقلاب در تشكيل و شركت در جلسات تحليل ، نقد و بررسى مسائل سياسى و عقيدتى نقش بسزايى را ايفا مى كرد . او در سال 1358 به دنبال حمله نظامى ايادى بعثى به ايران، تلاش خود را در جهت تدارك و پشتيبانى جنگ ادامه مى داد اما سپاه به دليل حساسيت سمتش اجازه حضور در جبهه را به وى نمى داد. با تجاوز رژيم بعث عراق به مرزهاى ايران، كار على صد چندان شده بود به طورى كه ما ديگر او را نمى ديديم . در همين ايام بود كه من به ايشان گفتم بايد به فكر ازدواج باشي. با لبخند ماخوذ به حيا گفت: از كجا فهميدى به فكر تشكيل خانواده هستم ؟ آيا كسى را مد نظر داريد؟ و من مسئول ستاد بسيج و نهضت سواد آموزى مسجد امير المومنين سرآسياب را برايش خواستگارى كردم‌.

ازدواج ساده اما آسمانى

روز آشنايى اوليه با همسر آينده اش، على با لباس سپاه و كتابى كه در دست داشت به خواستگارى رفت و پس از گفتن و شنيدن مسائل و شرايط ازدواج خود و خانم حسينى براى ايراد خطبه عقد به محضر امام خمينى رفتند و در ارديبهشت سال 1360 آغاز زندگى ساده و كوتاه خود را با حضور در محضر امام متبرك كردند و با جشن ساده اى به منزل خود رفتند . در طول چند ماهى كه از زندگى مشترك آنها مى گذشت همسرش به ندرت او را مى ديد . روزى رضا يكى ديگر از برادرانم براى ديدن و احوال پرسى از او به محل كارش رفت. مى گفت على لحظه اى آرام نيست و كارش بسيار است . در همين ايام بود كه او و تنى چند از دوستانش براى رفتن به جبهه اصرار بسيار داشتند اما ضوابط اجازه نمى داد . اين درخواست را به اطلاع امام رساندند. ايشان فرموده بودند ( هيچ كس از آنها بدون اجازه فرمانده سپاه حق حضور در جبهه را ندارد و سرپيجى از اين امر، حرام است؛ لازم است آنها در سپاه بمانند و خدمت كنند) اما به دنبال حملات شديد دشمن در خاك ايران و به شهادت رسيدن تعداد بسيارى از رزمندگان كه بعضا از دوستان بسيار نزديك على بودند باز هم براى رفتن به جبهه اصرار هاى خود را آغاز كرد و بالاخره داوطلبانه از طريق سپاه به سوى جبهه ها شتافت تا به معبود خود رسيد .

خرمشهر، او را به وصال حقيقى رساند. يادم مى آيد كه در تاريخ بيست و يكم فروردين سال 61 به‌صورت نيروى داوطلب همراه با 25 نفر از پاسداران واحد ارزيابى تهران از طريق لشكر 27 محمد رسول الله(ص) در گردان حبيب بن مظاهر به جبهه اعزام شد. درلحظه خداحافظى خبر پدر شدنش را به او دادند. با حياى هميشگى سرش را پايين انداخت ، از خانمش پرسيدم راضى هستى على به جبهه برود؟ اشك در چشمانش حلقه زد و گفت: على مى گويد تمام بندهاى تعلق را كه به پايم بسته بود پاره كرده ام، اگر مانعم شوى جواب خدا را بايد خودت بدهى ... بعد در روز بيستم ارديبهشت در عمليات بيت المقدس - آزاد سازى خرمشهر ، با رمز “على بن ابى طالب “ در منطقه پادگان زيد در خرمشهر همراه با دوستان اعزامى اش از گزينش سپاه طى محاصره و مقاومتى جانانه مظلومانه به كاروان عبوديت ، بندگى ، اخلاص و جوانمردى پيوست و تا جايگاه عشق، به سوى معشوق پر گشود و در مزار شهداى تهران قطعه 26 رديف 75 آرام گرفت. به سختى لحظاتى تاب ديدن چهره خونينش را آوردم. در آن حال و روز مى شنيدم كه انگشتر عقيق ازدواجش از انگشتش خارج نمى شود، مگر نه اينكه تمام تعلقات را از خود دور كرده بود! گويى مى خواست با يادگارى از نوعروسش به عالم بالارود يا اينكه بگويد مراقب همسر و فرزندش باشيم ! دخترش كه قرار است زينب وار، آرمان هاى پدر را به گوش همه برساند .على را با عطر گل محمدى كه از مشهد آورده بود همراه گل هاى سرخى كه بر اثر اصابت گلوله بر سينه ، لب و دندان وپايش روييده بود دفن كردند.

يادمان نرود به فرزندانمان بياموزيم ...

حوريه غلامپور كه تا اين زمان گويى كتابى به وسعت يك شهر را در آسمان تاريخ خاطراتش باز خوانى مى كرد، با دلى شكسته اما اميدوار و‌مهربان مى گويد: انتظار خانواده شهدا از مردم اين است كه نگذارند حرمت خون شهدا با گذشت زمان به دست فراموشى سپرده شود و يقينا آواى ملكوتى شهدا تا هميشه بر جهان به دست جوانان غيور مردانه طنين انداز است و يادمان نرود كه به فرزندانمان بياموزيم بعد از شهدا چه بايد كرد؟ على در نامه هايش سفارش بسيارى به مطالعه سياسى و اعتقادى و توجه به معاد مى كرد. او آينده را نيازمند به وجود افراد پر معلومات و باسوادى كه قدرت تحليل و نقد و بررسى و مبارزه با توطئه دشمنان را داشته باشند، مى دانست و اعلام خطر مى كرد كه از نقشه هاى شوم دشمن غافل نباشيد و خود را به سلاح ايمان و علم و عمل مجهز كنيد.

در غير اين صورت دچار انزوا و پوچى خواهيد شد و همراه با علم از خواندن دعاى كميل و توسل و حتى توجه به مستحبات غافل نشويد.
 يکشنبه 26 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: رسالت]
[مشاهده در: www.resalat-news.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 578]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن