واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: ۳۱خرداد سالروز شهادت شهيد چمران نيايشهاي عارفانه شهيد
چمران را شايد بشود آنهم تا حدودي از مناجاتهايش شناخت ، به همين منظور و به بهانه سالروز شهادتش نگاهي به برخي از مناجاتهاي او داريم.
پرگشايم
خوش دارم كه در نيمههاي شب در سكوت مرموز آسمان و زمين به مناجات برخيزم . با ستارگان نجوا كنم و قلب خود را به اسرار ناگفتني آسمان بگشايم. آرام آرام به عمق كهكشانها صعود نمايم، محو عالم بينهايت شوم . از مرزهاي علم وجود در گذرم و در وادي ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چيزي را احساس نكنم.
توكل و رضا
ترا شكر ميكنم كه از پوچيها ، ناپايداريها ، خوشيها و قيد و بندها آزادم كردي و مرا در طوفانهاي خطرناك حوادث رها ننمودي، و درغوغاي حيات، در مبارزه با ظلم و كفر غرقم كردي، لذت مبارزه را به من چشاندي ، مفهوم واقعي حيات را به من فهماندي... فهميدم كه سعادت حيات در خوشي و آرامش و آسايش نيست ، بلكه در درد و رنج و مصيبت و مبارزه با كفر و ظلم و بالاخره در شهادت است.
خدايا ترا شكر ميكنم كه به من نعمت توكل و رضا عطا كردي، و در سخت ترين طوفانها و خطرناكترين گردابها، آنچنان به من اطمينان و آرامش دادي كه با سرنوشت و همه پستيها و بلنديهايش آشتي كردم و به آنچه تو بر من مقدر كردهاي رضا دادم.
خدايا در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتي ، تو در كوير تنهايي، انيس شبهاي تار من شدي، تو در ظلمت نااميدي، دست مرا گرفتي و كمك كردي... كه هيچ عقل و منطقي قادر به محاسبه پيش بيني نبود، تو بر دلم الهام كردي و به رضا و توكل مرا مسلح نمودي، و در ميان ابرهاي ابهام و در مسيري تاريك مجهور و وحشتناك مرا هدايت كردي.
مي خواستم شمع باشم
هميشه ميخواستم كه شمع باشم ، بسوزم ، نور بدهم و نمونهاي از مبارزه و كلمه حق و مقاومت در مقابل ظلم باشم . ميخواستم هميشه مظهر فداكاري و شجاعت باشم و پرچم شهادت را در راه خدا به دوش بكشم. ميخواستم در درياي فقرغوطه بخورم و دست نياز به سوي كسي دراز نكنم. ميخواستم فرياد شوق و زمين وآسمان را با فداكاري و آسمان پايداري خود بلرزانم. ميخواستم ميزان حق و باطل باشم و دروغگويان ومصلحت طلبان و غرض ورزان را رسوا كنم.
ميخواستم آنچنان نمونهاي در برابر مردم به وجود آورم كه هيچ حجتي براي چپ و راست نماند، طريق مستقيم روشن و صريح و معلوم باشد، و هر كسي در معركه سرنوشت مورد امتحان سخت قرار بگيرد و راه فرار براي كسي نماند...
در سرزمين كفر ، تو بودي
خدايا ميداني كه در زندگي پرتلاطم خود، لحظهاي تو را فراموش نكردم.همه جا به طرفداري حق قيام كرده ام. حق را گفته ام. از مكتب مقدس تو در هر شرايطي دفاع كرده ام. كمال و جمال و جلال تو را به همه مخالفان و منكران وجودت عرضه كرده ام و از تهمتها و بدگوييها و ناسزاهاي آنها ابا نكردم.
در آن روزگاري كه طرفداري ازاسلام به ارتجاع و به قهقراگري تعبير ميشد و كمتر كسي جرات ميكرد كه از مكتب مقدس تو دفاع كند، من در همه جا، حتي در سرزمين كفر، علم اسلام را بر ميافراشتم و با تبليغ منطقي و قوي خود، همه مخالفين را وادار به احترام ميكردم و تواي خداي بزرگ! خوب ميداني كه اين فقط بر اساس اعتقاد و ايمان قلبي من بود و هيچ محرك ديگري جز تو نمي توانست داشته باشد.
دنيا
دنيا ميدان بزرگ آزمايش است كه هدف آن جز عشق چيزي نيست. در اين دنيا همه چيز در اختيار بشر گذاشته شده، وسايل و ابزار كار فراوان است، عاليترين نمونههاي صنعت، زيباترين مظاهرخلقت، از سنگريزهها تا ستارگان، از سنگدلان جنايتكار تا دلهاي شكسته يتيمان، از نمونههاي ظلم و جنايت تا فرشتگان حق و عدالت، همه چيز و همه چيز در اين دنياي رنگارنگ خلق شده است. انسان را به اين بازيچههاي خلقت مشغول كرده اند. هر كسي به شان خود به چيزي ميپردازد، ولي كساني يافت ميشوند كه سوزي در دل و شوري در سر دارند كه به اين بازيچه راضي نميشوند. اين نمونههاي زيباي خلقت را دوست دارند و ميپرستند.
تو مرا عشق كردي
خدايا تو مرا عشق كردي كه در قلب عشاق بسوزم. تو مرا اشك كردي كه در چشم يتيمان بجوشم. تو مرا آه كردي كه از سينه بينوايان و دردمندان به آسمان صعود كنم. تو مرا فرياد كردي كه كلمه حق را هر چه رساتر برابر جباران اعلام نمايم. تو مرا در درياي مصيبت و بلا غرق كردي و در كوير فقر و حرمان تنهايي سوزاندي. خدايا تو پوچي لذات زودگذر را عيان نمودي، تو ناپايداري روزگار را نشان دادي. لذت مبارزه را چشاندي. ارزش شهادت را آموختي.
دنيا را سه طلاقه كردم
من دنيا را طلاق دادم. خداي بزرگ مرا در آتش عشق و محبت سوزاند. مقياسها و معيارهاي جديد بر دلم گذاشت و خواستههاي عادي و مادي و شخصي در نظرم حذف شد. روزگاري گذشت كه دنيا و مافيها را سه طلاقه كردم و ازهمه چيز خود گذشتم. از همه چيز گذشتم و با آغوش باز به استقبال مرگ رفتم و اين شايد مهمترين و اساسيترين پايه پيروزي من در اين امتحان سخت باشد.
آرامش غروب
خوش دارم آزاد از قيد و بندها درغروب آفتاب بر بلنداي كوهي بنشينم و فرو رفتن خورشيد را در درياي وجود مشاهده كنم و همه حيات خود را به اين زيبايي خدايي بسپارم و اين زيبايي سحرانگيز، با پنجههاي هنرمندش با تار و پود وجودم بازي كند، قلب سوزانم را بگشايد، آتشفشان درد و غم را آزاد كنم، اشك را كه عصاره حيات من است، آزادانه سرازيرنمايم، عقدهها و فشارهايي را كه بر قلب و روحم سنگيني ميكنند بگشايم . غمهاي خستهكننده اي را كه حلقومم را ميفشرند و دردهاي كشندهاي كه قلبم را سوراخ سوراخ مي كند، با قدرت معجزه آساي زيبايي تغيير شكل دهد و غم را به عرفان و درد را به فداكاري مبدل كند و آنگاه حياتم را بگيرد و من ديوانه وار همه وجودم را تسليم زيبايي كنم و روحم به سوي ابديتي كه نورهاي زيبايي مي گذرد پرواز كند و در عالم آرامش و طمانينه از كهكشانها بگذرم و براي لقاء پروردگار به معراج روم و از درد هستي و غم وجود بياسايم و ساعتها و ساعتها در همان حال باقي بمانم و از اين سير ملكوتي لذت ببرم.
آفرينش دريا
خدايا تو را شكر ميكنم كه دريا را آفريدي ، كوهها را آفريدي و من مي توانم به كمك روح خود در موج دريا بنشينم و تا افق بينهايت به پيش برانم و بدين وسيله از قيد زمان و مكان خارج شوم و فشار زندگي را ناچيز نمايم.
خدايا تو را شكر ميكنم كه به من چشمي دادي كه زيباييهاي دنيا را ببينم و درك زيبايي را به من رحمت كردي تا آنجا كه زيباييهايت را و پرستش زيبايي را جزيي از پرستش ذاتت بدانم.
سوگند
خدايا به آسمان بلندت سوگند، به عشق سوگند، به شهادت سوگند، به علي سوگند، به حسين سوگند، به روح سوگند، به بينهايت سوگند، به نور سوگند، به درياي وسيع سوگند، به امواج روح افزا سوگند، به كوههاي سر به فلك كشيده سوگند، به سوز دل عاشقان سوگند، به فداييان از جان گذشته سوگند، به درد دل زجركشيده گان سوگند، به اشك يتيمان سوگند، به آه جانسوز بيوه زنان سوگند، به تنهايي مردان بلند سوگند كه من عاشق زيبائيم. چه زيباست همدردعلي شدن، زجر كشيدن، از طرف پستترين جنايتكاران تهمت شنيدن، از طرف كينه توزان بيانصاف نفرين شنيدن، چه زيباست در كنار نخلستانهاي بلند در نيمههاي شب، سينه داغدار را گشودن و خروشيدن و با ستارگان زيباي آسمان سخن گفتن، چه زيباست كه دراين موهبت بزرگ الهي كه نامش غم و درد است، شيعه تمام عيارعلي شدن.
قرباني فرزند آدم
اي خداي بزرگ ،اي آنكه نمونه ي بزرگي چون حسين عليه السلام را به جهان عرضه كرده اي،اي آنكه براي اتمام حجت به كافران وجودت... سياهيها و تباهيها را به آتش وجود حسينها روشن نموده اي،اي آنكه راه پرافتخار شهادت را، براي آخرين راه حل انسانها باز كرده اي،اي خدا،اي معشوق من، اي ايده آل آرزوهاي مردم عارف، به من توفيق ده تا مثل مخلصان و شيفتگان ، در راهت بسوزم و ازين خاكستر مادي آزاد گردم.اي حسين عليه السلام، من براي زنده ماندن تلاش نميكنم و از مرگ نميهراسم ، بلكه به شهادت دل بسته ام و از همه چيز دست شسته ام ، ولي نميتوانم بپذيرم كه ارزشهاي الهي و حتي قداست انقلاب بازيچه دست سياستمداران و تجار ماده پرست شده است.
قبول شهادت مرا آزاد كرده است، من آزادي خود را به هيچ چيز حتي به حيات خود نميفروشم.
خدايا ابراهيم را گفتي كه عزيزترين فرزندش را قرباني كند، و او اسماعيل را مهياي قرباني كرد...
هنگامي كه پدر كارد را به گلوي فرزندش نزديك ميكرد، ندا آمد دست نگه دار . ابراهيم آزمايش خود را داد، ولي اسماعيل هنوز به آن درجه تكامل نرسيده بود كه قرباني شود، زمان زيادي گذشت تا قرباني كاملي كه عزيزترين فرزندان آدم بود، به درجه ارزش قرباني شدن رسيد، و در همان راه خدا قرباني شد و او حسين بود. خدايا تو به من دستور دادي كه در راه تو قرباني شوم، فورا اجابت كردم و مشتاقانه به سوي قرارگاه عشق حركت كردم... اما تو ميخواستي كه اين قرباني هر چه باشكوه تر باشد، لذا دوستانم را و فرزندم را و عزيزترين كسانم را به قرباني پذيرفتي... و مرا در آتش اشتياق منتظر گذاشتي...
شرف شيعه
خدايا تو را شكر ميكنم كه شيعيان را با اسلحه شهادت مجهز كردي كه عليه طاغوتها وستمگران و تجاوزگران قيام كنند و با خون سرخ خود ، ذلت هزار ساله را از دامن تشيع پاك كنند و ارزش و اهميت شهادت را در معركه حيات بفهمند و با ايمان خدايي و اراده آهنين، خود را از لجنزار اسارت جسدي و روحي نجات بخشند. علي وار زندگي كنند و در راه سرخ حسين عليه السلام قدم بگذارند و شرف و افتخار راستين تشيع را كه قرنها دستخوش چپاول ستمگران بود دوباره كسب كنند.
افزايش ظرفيت
خدايا از تو ميخواهم كه طبع ما را آنقدر بلند كني كه در برابر هيچ چيز جز خدا تسليم نشويم. دنيا ما را نفريبد، خودخواهي ما را كور نكند. سياهي گناه و فساد و تهمت و دروغ وغيبت ، قلبهاي ما را تيره و تار ننمايد.
خدايا! به ما آنقدر ظرفيت ده كه در برابر پيروزيها سرمست و مغرور نشويم.
خدايا به من آنقدر توان ده كه كوچكي و بيچارگي خويش را فراموش نكنم و در برابرعظمت تو خود را نبينم.
فقر مرا پروراند
فقر و بيچيزي بزرگترين ثروتي بود كه خداي بزرگ به من ارزاني داشت. همت و اراده مرا آنقدر بلند كرد كه زمين و آسمانها نيز در نظرم ناچيز شدند.
يکشنبه 26 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 155]