واضح آرشیو وب فارسی:مهر: آسيبشناسي فلسفه اسلامي (7)ما در مواجهه با آثار قدما دچار پارادوكس تقليد هستيم
استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي با اشاره به اين كه ابنسينا،سهروردي و ملاصدرا از زماني مطرح شدند كه مباني اساتيد خود را نقد كردند گفت :ما در زمينه مواجهه با پيشينيان دچار وضعيتي هستيم كه من آن را پارادوكس تقليد مينامم.
دكتر ذكياني در خصوص مسئله بحران در فلسفه اسلامي به خبرنگار مهر گفت: به نظرم بحران را بايد نسبت به هدفي كه براي فلسفه اسلامي تعيين كردهايم تعريف بكنيم. اگر هدف فلسفه اسلامي آشنايي و ترويج مفاهيمي است كه فلاسفه اسلامي مطرح كرده اند در نظر بگيريم، از اين جهت بحراني نيست .اما اگر هدف را تعامل متقابل با مسائل علمي، فرهنگي و عيني جامعه بدانيم آن هم نه فقط در جامعه خودمان بلكه در جامعه جهاني چنين اتفاقي نيافتاده است واين بحران كاملاً وجود دارد.
اين استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبائي در خصوص علت عدم پيشرفت فلسفه اسلامي گفت : بايد بررسي كنيم كه آيا فقط فلسفه اسلامي نتوانسته است با ضرورتهاي دنياي جديد پيش بيايد يا هيچكدام از علوم بومي و وطني ما نتوانستهاند. آيا فيزيك، شيمي، روانشناسي، جامعهشناسي، مديريت وغيره به صورت بومي رشد كردهاند و با دنياي خارج تعامل پيدا كردهاند و توانستهاند با ضرورتهاي دنياي جديد پيش بيايند و اثر بگذارند؟ خير. به تبع از ديگر علوم اين اتفاق در فلسفه اسلامي هم نيفتاده است چرا كه علوم شاخههاي به هم پيوستهاند ونميتوان يك شاخه را از بقيه جدا كرد. البته يك نكته هست و آن اين است كه ما در فلسفه اسلامي سابقه داريم و انتظار از يك نهاد با سابقه بيشتر است. ما الان مدتهاست كه از قافله علم عقب افتادهايم بنابراين بايد ركود را به صورت كلي بررسي كنيم و ببينيم كه افول مسلمين از كجا و چگونه شروع شده است.
وي در پاسخ به اين سئوال كه آيا فلسفه اسلامي ميتواند با مسائل روز ارتباط برقرار كند اظهار داشت : به نظر من اين امر امكانپذير است. به عنوان مثال، در قرون چهار و پنج پيشرفت علمي مسلمين بسيار است و در آن دوره همه علوم از جمله فلسفه ما هم پيشرفته بود وحرفي براي گفتن داشت. انديشمندان ما در آن زمان بهخوبي توانستند فلسفه ترجمه شده را جذب كرده و با استفاده از آن علم جديد توليد كنند و توليدات خود را در قرون وسطي به غرب منتقل كنند. الان هم ما ميتوانيم با تأسي از پيشينيان به نوآوري در فلسفه دست بزنيم.
ذكياني خاطرنشان كرد : عدهاي تصور ميكنند كه ما بايد صرفاً از گذشتگان تقليد كنيم و مباحث ملاصدرا و ابنسينا بخوانيم و همانها را تكرار كنيم. اين تصور غلط است. حداقل كار ما بايد فهم آثار گذشتگان باشد نه حداكثر آن. ما در زمينه مواجهه با پيشينيان دچار وضعيتي هستيم كه من آن را پارادوكس تقليد مينامم. ابنسينا، سهروردي و ملا صدرا از زماني مطرح شدند كه مباني اساتيد خود را نقد كردند و تلاش كردند تا چيزي بدانها اضافه كنند. بنابراين ما اگر پيرو حقيقي هستيم بايد آزادانديشي و نوآوري را از اينها ياد بگيريم يعني اينها را بخوانيم و زماني كه فهم عميق پيدا كرديم شروع كنيم به نقد اين مباني يعني تا زماني كه ما وارد اين پروسه نشويم اصلا مقلد نيستيم. ما بايد فلسفه اسلامي را وارد جامعه كنيم و جنبه كاربردي براي آن در نظر بگيريم. از طرف ديگر، ما بايد در معرفتشناسي، فلسفههاي تحليلي و قارهاي كه در دنيا مطرح هستند به صورت جدي تري كار كنيم.
اين محقق فلسفه درباره چرايي دشواري كتب فلسفه اسلامي اظهار داشت: براي فلسفه اصالت محتوا مهمتر از رواني متن است. هرچند آسان فهم بودن متن سبب ميشود كه عده بيشتري بتوانند با اين كتابها تماس بگيرند و آنها را بخوانند اما مهم در فلسفه،عميق بودن و هماهنگي و انسجام است كه بعضي مواقع اينها باعث ميشوند كه متن سخت شود. البه كلاً در فلسفه كتابهاي اصلي دشوار هستند وف قط مربوط به فلسفه اسلامي نيست در فلسفه غرب اگر نگاه كنيم ميبينيم سنجش خرد ناب كانت و يا كتابهاي اسپينوزا ولايب نيتس اصلاً آسان نيستند.
وي در تحليل وضع تدريس فلسفه اسلامي در دانشگاهها گفت: بايد از دو منظر وضع موجود و وضع مطلوب اين مسئله را بررسي كرد. در وضع موجود مشكلات را بايد از سه منظر ملاحظه كرد. اول بحث دانشجويان است. بسياري از دانشجويان كه فلسفه ميخوانند، رشته فلسفه علاقه اصليشان نبوده است و برحسب اتفاق قبول شدهاند و دانشجويي هم كه رشته مورد علاقه اش را قبول نشده است چندان انرژي و توان صرف درس نمي كند و روي مباحث عميق نمي شود و صرفا براي گرفتن مدرك درس مي خواند. البته اين مسئله تقريبا مربوط به تمامي رشته هاست.
ذكياني در ادامه گفت: دومين ركن اساتيد هستند. بسياري از اساتيد متون اصلي فلسفه اسلامي را به صورت كامل نخوانده اند و اين در زمان تدريس مشكل ايجاد ميكند. در حقيقت اساتيد ما در زمان تحصيل آموزش كامل نديدهاند و با آموختههاي جانبي خود تدريس ميكنند كه اين امر مشكل ساز مي شود. ركن سوم منابع درسي است. ما بايد منابع دست دوم را كنار بگذاريم و كتابهاي درجه يك را بخوانيم اما چون اكثرا به دنبال كتابهاي آسان هستيم اين كتابها بيشتر مورد استقبال قرار مي گيرند و منبع درسي ميشوند.
اين استاد دانشگاه در پايان اظهار داشت : پيرامون وضع مطلوب به نظر من با توجه به ويژگي فلسفه اسلامي كه رشته اي بسيار دشوار است معتقدم بايد از مقطع كارشناسي حذف شود و در مقاطع بالاتر هم با گزينش علمي سخت صورت پذيرد تا دانشجويان بتوانند از عهده متون برآيند. من فكر مي كنم اگر در طول پنچ سال ده نفر متخصص فلسفه اسلامي تربيت شوند بهتر از اين است كه 500 نفر مدرك بگيرند و فقط اطلاعات سطحي نسبت به فلسفه اسلامي داشته باشند.
يکشنبه 26 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 99]