واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: پاورقي سير تمدن غرب
در عين حال شكگرايي نسبت به عقايد مسيحي در قرن هفدهم عمومي نبود. حتي دانشمندان بزرگ مانند كپلر، گاليله، و نيوتون آثار خود را در جوي از تمجيد از خداوند و نه در تخفيف مسيحيت ايجاد كردند. اما زماني كه دانش علمي گسترش يافت، مسيحيت بيش از هر زمان و به طور خسارت باري تحت تاثير قرار گرفت. شك نسبت به مذهب و سكولاريزاسيون فزاينده فكري خصوصاً در آثار پير بايل1 (1706 ـ1467) مشهود است.
اين پيشرو فلاسفه و نويسندگان، پسر كشيش اگنو فرانسوي بود كه قبل از اين كه مجدداً پروتستان شود به سلك كاتوليكها در آمده بود. او زماني كه پروتستان بود يكي از منتقدين اصلي ديدگاههاي مذهبي سنتي بود. بايل خرافات مذهبي، ناشكيبايي مذهبي و تعصب را مورد حمله قرار داد.
او در آثارش به دو نكته عمده توجه داشت؛ اول، او معتقد است كه دين مسيحيت و اخلاقيات لزوماً به همديگر وابسته نيستند:
اخلاق و مذهب، از همديگر قابل تفكيك و مستقل از همديگرند. يك نفر ميتواند بدون اين كه مذهبي باشد، اخلاقي باشد. يك خداپرست كه زندگي پرهيزكارانهاي دارد، يك مخلوق حيرتانگيز و خارج از نظام طبيعي نيست.
هيچ تفاوتي بين خداپرستي كه زندگي زاهدانهاي دارد با يك مسيحي كه يك گناهكار را هدايت ميكند، وجود ندارد.
دوم، فكر اجبار مردم به پذيرفتن يك رشته افكار مذهبي (آنطور كه لويي چهاردهم در زمان بايل در فرانسه عملكرد) غلط بود. اين كار به راحتي باعث شيوع رياكاري ميشود كه خود بر خلاف روح مذهب است.
وجدان فردي بايد عمل شخص را تعيين كند. بايل معتقد بود كه مسامحه كامل مذهبي، وقتي ايجاد ميشود كه منافع تكثر مذهبي براي كشور بيشتر از آسيبهاي آن باشد.
بايل منتسب به يكي از گروههاي منتخب روشنفكر شامل هابز و اسپينوزا بود كه معتقد بودند، اصول جديد منطقي نقد متون بايد بهطور يكسان در باره انجيل و متنهاي سكولار اجرا شود. او در معروفترين اثرش فرهنگ تاريخي و انتقادي، نتايج تلاشهاي خود را در يك مقاله معروف درباره داود، شاه اسرائيل ارائه داد. او با خراب كردن تصوير سنتي داود، او را به صورت يك انسان شهواني، خائن، ظالم و اصولاً شرير نشان داد. فرهنگ بال كه ميبايست يك خلاصه زندگينامه باشد، ابزاري براي حمله به شيوههاي سنتي مذهبي و قهرمانان آن بود. اين اثر براي فلاسفه قرن هيجدهم آشنا بود و يكي از منتقدين اين عصر آن را انجيل قرن هيجدهم نام داده است.
تاثير سياحتنامه
شك به مسيحيت و همچنين فرهنگ اروپايي به وسيله گزارشهاي سفر تقويت ميشد. در طول قرن هفدهم، تجار، ميسيونرها، پزشكان و دريانوردان شروع به انتشار تعداد فزايندهاي از سياحتنامهها كردند كه فرهنگهاي گوناگوني را معرفي ميكرد.
تا پايان قرن هفدهم اين سياحتنامهها شروع به تاثيرگذاري بر افكار اروپائيان تحصيل كرده نمود. كشف تمدنهاي بسيار پيشرفته با رسوم مختلف مانند تمدن شرق آسيا، اروپائيان را مجبور به ارزيابي تمدن خود نسبت به ساير تمدن ها كرد.
چيزي كه به نظر ميرسيد، ريشه در منطق دارد، اكنون موضوع سنت تبديل شده است. نويسنده ميسيونر «درباره آئينهاي چينيها» معتقد است: ما نيز خود را فريب ميدهيم زيرا كه تعصب دوره كودكي ما را از تشخيص اين كه اكثريت كنشهاي بشر در ذات خود بيتفاوت هستند، و اين نژادهاي مختلف بشر هستند كه به اين كنشها معني ميدهند، باز ميدارد (هزارد، 1963، ص 5 ـ304).
ظهور فرهنگ نسبيت يك پادزهر براي كوته نظري اروپايي بود.نسبيت فرهنگي با شك در مذهب همراه بود. نوشتههاي جهانگردان مشخص كرد كه درك مسيحيان از خداوند تنها يكي از ديدگاههاي بشر است. عقيده بعضي از مردم با اين نسبت دگرگون شد. بعضي در اثر مسافرتهاي زياد، كاملاً به اخلاق پشت كردند، عده باقيمانده ديگر، مذهب خود را نيز از دست دادند، و هر روز به يك دين نو، آداب مذهبي نو و رسوم جديدي رو ميآوردند. (هزارد، 1963، ص 12)
ميراث لاك و نيوتون
روشنفكري اصولاً ملهم از دو انگليسي به نامهاي اسحاق نيوتون و جان لاك بود كه از سوي فلاسفه به عنوان دو مغز بزرگ شناخته شده بودند.
نيوتون اغلب به عنوان بزرگترين و نادرترين نابغهاي كه تاكنون در ردهبندي انواع گونهها برخاسته است، شناخته ميشود. روشنفكران قرن هيجدهم كه از طرح عظيم نيوتون در مورد ماشين جهان به وجد آمده بودند، متقاعد شدند كه با استفاده از قوانين منطق نيوتوني ميتوان قوانين طبيعي كه بر سياست، اقتصاد، عدالت، مذهب و هنر هم حاكم است را كشف كرد. به نظر آنان، جهان و هرچه در آن است به يك ماشين بزرگ شبيه بود.
پي نويس :
Pierre Bayle-1
يکشنبه 26 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 496]