محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826834444
جادوي شب كوير
واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: 430 كيلومتر از اصفهان به سمت شرق اين استان گز كرديم تا در شبانگاهي دل انگيز، سر و كله امان در جايي سبز شد كه مرا سخت اسير جمال سپهر دلفريبش كرد. در زمين اينجا كه آنرا روستا مي خوانند اما اصلا يك نفر بيشتر سكنه نداشته كه او هم (عبدالحسين نامي)، چند سال پيش آنجا را ترك كرده است،هم اينك جز چند خانه خرابه و قديمي، چند نفر نخل بي سر، چند نفر شتر گمشده و چند نفر ساربان با صفا ،چيز ديگري نيست اما از جمال آسمانش،واي كه نگو و نپرس. كوره گز آنقدر تاريك است كه اصلا چشم، چشم را نمي بيند و آدم بايد كورمال كورمال روي زمينش تاتي تاتي راه برود اما آسمانش، تا دلت بخواهد، نورعلي نور است و هر كس يكبار چشمش به آن بيفتد،حسابي خاطرخواهش مي شود و ديگر براحتي نمي تواند از آن دل بكند. من در اين شباشب پرستاره، با كمك يك گروه اخترشناس جوان اصفهاني درحال رصد اين آسمان روح انگيزيم. راست راستي كه ديدن اينهمه شكوه و عظمت ملكوتي در يكجا، هوش از كله آدم مي برد . اين اولين بار است كه شانس در خانه ام را زده، تا جشنواره چشمك اختران را در سن زلال آسمان با نگاهي علمي يكجا ببينم و مسحور و مبهوت شوم. كلانشهرها- سرم را بخورند- هزاري هم كه زمينشان از مظاهر رنگ و لعاب تمدن بشر، چشم نواز باشند اما پوست آسمانشان از زورغبارو دود و دم آنقدر تيره وتاراست كه شهروندانشان، زميني، باقي مي مانند و بعد از مدتي هم اصلا عرش بالاي سرشان را فراموش مي كنند مگر اينكه دست بر قضا، گذرشان به جايي مثل اينجا كه آسمانش بكر و زلال است، بيفتد. در چنين جاهايي،آدمهاي بي ستاره ابرشهرها، با ديدن اينهمه چلچراغ جواهرنشان، يكهو هوايي مي شوند و تازه به يادشان مي افتد كه –اي دل غافل- تاكنون آسماني هم بالاي سرشان بوده كه خيلي سرتر و زيباتر از زمين زير پايشان بوده، عينهو خود من كه از اصفهاني با آنهمه جلال و شكوه زميني اش(آثار تاريخي اش را مي گويم)اما با آن آسمان كبود و قيرگونش،امشب الابختكي از اينجا سر درآورده ام و با ديدن اينهمه اختران فروزان آويخته در دل آسمان اين بيابان، كم مانده است كه پس بيفتم. شكرخدا،بخت با من يار بوده تاامشب بايك گروه اخترشناس گذرم به يكي از بكرترين رصدگاه هاي كشور كه نزديكترين روستا به مركز دشت كوير ايران محسوب مي شود،براي رويت يك دنيا ستاره و لوندي، عيش و طنازي آنها بيفتد تا يكي از زيباترين و خاطره انگيزترين شبهاي تمام عمرم را تجربه كنم. راستش،از اول قرار بود كه در روستاي مصر – حدود10 كيلومتري اينجا-پلاس شويم اما به عقيده منجمان همراهمان،تاريكي غليظ اينجا(كوره گز)براي شركت در بزم شبانه ستارگان، خيلي مناسب تر از آنجاست پس به كوره گز آمديم و تا سر زدن سپيده كه خورشيد خانم،خرمن گيسوان طلايي اش را روي شانه هايش ريخت ،چشم از افسون آسمان پرستاره اش برنداشتيم. پيش از آن،پسينگاه، زماني كه تابش تشعشع زرفام خورشيد از ميان دولكه ابر كبود در افق شهر خور(واقع در 400 كيلومتري شرق اصفهان)آميزه اي دلفريب از الوان سحرآميز را رقم مي زد، ما بسوي روستاي عروسان راهي شديم و بعد از آنجا، با طي يك جاده خاكي 50 كيومتري از كوره گز سر درآورديم . وقتي به روستاي متروكه كوره گز- كه بيغوله اي در دل كوير است- رسيديم ،رشته هاي پرده سنگين ظلمت شامگاه به قلابهاي فرش زمينش لحيم شده بود. در مقصد، غبار خستگي راه بر دل و جسمان نشسته بود اما با ديدن جمال افسونگر آسمان كوره گز، روحمان چنان صيقل خورد كه خيلي زود رنج كوفتگي راه از تنمان بدر رفت و محو جادوي آسماني شديم كه انگار توري سفيد بر كرانه هاي چهار سوي سقفش شلال كرده بودند. در نگاه اول،آميزه سكوت و خاموشي اسرار آميز با تاريكناي محض كوير،هول انگيز مي نمود اما وقتي بيكباره چشم آدم به بالاي سرش مي افتاد،خواه ناخواه آنقدر مسحور و مبهوت عالم مهفامش مي شد كه ديگر از زمين و زمان دست مي شست و مات شكوه كرانه ناپيدايش مي گشت. اغلب اعضاي گروه 20 نفره ما،با دردست داشتن چراغ قوه هاي مخصوص،درچند دسته به كار رصد ستارگان آسمان شب كوير پرداختند. تابش هرگونه نور زائد در زمين مانع رصد ستارگان مي شود از همين روست كه منجمان براي رفت وآمد و ديدن فضاي كار خود در زمين مجبورند از چراغهاي واجد انوار سرخفام استفاده كنند. دراين ميان،برخاستن نوايشب،سكوت، كويراز لب تاپ يك رصدگر،حال و هواي خاصي به شب رازمند كوره گز مي بخشد. برخاستن امواج اين نغمات جانسوز،بلور فضاي دراماتيك اينجا را درهم مي شكند، عينهو ديوار ترد دلم كه در زير سپهر كرانه ناپيداي آسماني و ملكوتي كوره گز يكهو ترك برداشت. در اين ميان،فرود تازيانه سرماي شب كوير بر پيكر شيفتگان آسمان زيباي كوره گز ، آنقدرها آزاردهنده نيست كه آنها به دو اتاقك ساربانان پناه ببرند هرچند درگوشه اي،آتشي از هيزم درختچه تاغ برمي افروزند تا هركس خواست، لختي از لهيب سكرآورش را در انبان وجود خود بياكند و دوباره كار رصدش را از سر بگيرد. رويت رقص شعله هاي خوشفام كه هرازگاه جهش شراره هايش عين شكافتن خنجر تند شهابي در دل آسمان ، پهنه افق نگاهم را مي درد،در دل تاريكناي فضاي كوير توي مردمك چشمان چند جوان با صفاي اهل خور كه بلدچي راه مايند، در پرتو شنيدن ترنم حزيني كه فرياد داد و بيداد از اين روزگار كه ماه را داده اند به شبهاي تار،سر مي دهد، پاك هواييم مي كند. راستش،زيبايي جادويي سپهر لايتناهي كوره گز بسي دلرباتر ازآن است كه همچون مني از عهده وصفش برايم،چون من يك چيز مي گويم،شما يك چيز مي شنويد،آخر،شنيدن كي بود مانند ديدن. دراين ميان،وزش خنكاي نسيم شباشب كوير،كمي قلقلكم مي دهداما حيفم مي آيد كه با وجود پيمايش اينهمه راه دورو دراز،از ديدن اينهمه زيبايي چشم نواز دل بكنم و از زور خستگي راه، به يكي از دو اتاقكي كه به سخاوت كويرنشينان دراختيارمان گذاشته شده است،پناه ببرم و كركره مژگان چشمان حريصم را بر روي آئينه مهپاره هاي لوند سپهر كوير ببندم. بااين حال،نمي دانم چرا چتر يك غم بزرگ به بزرگي همين آسمان بالاي سرم توي دل بريانم پلاس است.غم كه نه،حسي غريب و دوگانه كه بدرستي نمي توانم وصفش كنم:حسي از وصلت و فراقت،از موانست و غربت،از دلازاري و دلدادگي،از حظ جمال و حزن خيال،ازهست و نيست، از آسمان و زمين، از شب و ستاره. آخ كه نمي دانم چرا بايد درهمه عمر،اسير هميشگي قلعه اين الوان پنداره ها باشم و از دست كشاكش و دوراهي بلواي دلم،از شوقم به بودن و ذوقم به شدن، مخم بكلي هاج و واج بماند و به تعطيلي كشيده شود؟ در كش و قوس اين انديشه گماري،يكهو به كلكسيون ميليونها جواهر و ياقوت و زمرد تابناك آويخته بر تاق گنبد بالاي سرم چشم مي دوزم و با خود مي انديشم كه براستي ما از كداميك از اين ستاره ها بر زمين افتاده ايم تا در اينجا يكديگر را ملاقات كنيم؟(اين جمله از نيچه است). پيچش گلواژه هاي نيلوفرين اين روياي شيرين حول شاخسار سروناز تخيلم،براي من هم طربناك است هم غمناك:طرب فرحناك ذات رخشان ستاره وجودمان و غم هبوط به تاريكناي برهوت زمينمان و فراق جانسوزمان از مبداء ملكوت آفرينشمان. اخترشناسان،بلافاصله تلسكوپي را كه به همراه خود آورده اند در جاي مناسبي بپا مي كنند و دهانه لنزش را به دل آسمان پرستاره شب كوير نشانه مي روند. ساعت به 11شب نرسيده كهنازنين علي بيگمعلم جوان اخترشناس مركز نجوم اديب اصفهان شروع به توضيح دادن درباره هريك از آن قنديلهاي مشتعل افسونگر مزين بر بوم آسمان مي كند: از ستاره قطبي بگير برو تا سياره مشتري،كهكشان راه شيري زن به زنجير كشيده، سحابي جبار ، خوشه پروين ، دائره البروج و ... تقريبا همه سطح آسمان كوره گزصاف و زلال است جز برخي جاهايش كه گهگاه نرمه ابري سايه مي اندازد اما زود از صحنه آسمان دك مي شود. ستاره شناسان با استفاده از انوار سبزفام ليزر(گرين ليزر) مثل آب خوردن عين تيزاب،دل سياه آسمان را مي شكافند و به سمت هرستاره،جرم و پديده اي كه دلشان بخواهد،نشانه مي روند و موقعيت و ماهيت هر يك را مي كاوند. *ستاره قطبي* پرتو زمردين ليزر،اول از همه روي ستاره قطبي كه هميشه ،جهت شمال زمين را نشان مي دهد، فوكوس مي كند كه در سمت راست ما در زير گمبد زيباي سپهر براي خود جا خوش كرده است. به گفته علي بيگ،برخلاف تصورهمگان كه اين ستاره را بسيار پرنور مي دانند، ستاره قطبي در اصل يك ستاره معمولي با قدر2است.ناگفته نگذارم كه منجمان،ميزان درخشندگي در نجوم را بر حسب شاخصي به نام قدر اندازه مي گيرند كه بصورت معكوس هرچقدرعددش كمتر باشد ستاره اش هم درخشانتراست مثلا ستاره معروف بهشعراي يمانيكه به آن شباهنگ يا سيروس هم مي گويند و بعد از صورت فلكي جباردر استوا طلوع مي كند و يكي از صورتهاي فلكي فصل زمستان است با قدر منفي 4/1 در واقع پرنورترين ستاره آسمان به شمار مي رود. براي درك ميزان تشعشعشعراي يمانيبهتر است بدانيد اين ستاره با رنگ سفيد خالصش 26 بار درخشانتر از خورشيد ماست. البته اينرا هم همينجا اضافه كنم كه دليل اصلي درخشندگي ستارگان آسمان بسته به اندازه و فاصله آنها از زمين كم يا زياد است يعني هرچقدر اندازه آنها بزرگتر يا فاصله اشان به زمين نزديكترباشد به همان نسبت درخشانترند و برعكس. به گفته اخترشناسان، درواقع بيشتر ستارگان قابل ديد با چشم غيرمسلح در محدوده يكهزار سال نوري زمين ما قرار گرفته اند. نكته جالب توجه در باره همين ستاره قطبي اين است كه ارتفاعش درهر نقطه از آسمان با عرض جغرافيايي اش برابر است وبرهمين اساس هم طول وعرض جغرافيايي هر منطقه از زمين تعيين مي شود.مثلا همين روستاي كوره گز كه ما امشب را در آن بيتوته كرده ايم ، در عرض 34 و طول 54 درجه جغرافيايي قرار گرفته است. منجمان ما با دستان خود و وجب كردن فاصله ستاره قطبي تا خط الراس افق كوره گز اين ارقام را بدست مي آورند كه جي پي اس هم درستي آنرا نشان مي دهد. *غزال هوس در كمند جادوي كوير* انگار غزال تيزپاي لحظه ها دراينجا مثل باد،بعد زمان را در مي نوردد.آدم اصلا نمي فهمد وقت دراينجا چگونه مي گذرد چون اسير زيبايي محض مكاني است كه هوش و حواس آدم را پاك از كار مي اندازد. براستي كه فرط و غايت آميزه ي زيبايي زمين و زمان همينجاست كه در بسترش، ليلي كوير رامشگر بكرش و مجنون آسمان گرمجوش پرستاره اش، همآغوش ابدي همند. برهوت كرانه ناپيداي روزهاي اينجا آنقدر شكوه بكر زميني براي ديدن دارد كه آدم را ساعتها ميخ خودش مي كندعينهو شبش كه ستاره هاي تو دلبروي آسمانش آنقدر مهر قلك دل آدم را تلكه مي كنند كه حتي يك مفتون سينه چاك را هم از شور و شوق عشق زميني اش چنان مي اندازند كه حاضر نيست يك عمر آزگار از اينجا دل بكند. راستش،حالا مي فهمم چگونه يگانه ساكن روستاي كوره گز يعنيعبدالحسينكه ازسر سوزعشق ناكامش، روزي روزگاري، به اين برهوت خدا پناه آورده بود، چگونه دو پايش را توي يك كفش كرده و 80 سال آزگار- يكه و تنها- دراينجا مانده بود تااينكه بستگانش چند سال پيش او را بزور به روستايعروسان(در10 كيلومتري كوره گز)بردند والان هم آنجاست، بي بهجت وصال زميني اش و بي حظ كويرنشيني آسماني اش. يكهو اين هوس به سرم مي افتد كه كاش همراهانم ،بي من، كورگز را ترك كنند و منهم بتوانم براي بقيه عمر، يكه وتنها،در اينجا بمانم تا در پرتو روشنايي روزهايش بر روي صيقل سرسره تپه ماهورهايش و حرير تفته تلماسه هايش بغلتم و در ظلمت شبهايش،يكه و تنها، با تك تك ستارگانش نجوا كنم تا آخر كه بميرم و براي هميشه، روحم، همينجايي شود. بيني و بين الله راست مي گويند كهكوير،كسي را كه يك بار گرفتار افسونش شده باشد،ديگر رها نمي كند(آلفونس گابريل)اما مشكل من اين است كه هم اسير كوير پريرخ بي آلايش اينجايم ، هم عبيد رنگ و لعاب و لوندي فتان و خرامان طاوس مست آسمانش. به عقيده عده اي، خوشبخت، كساني اند كه عقلشان پاره سنگ مي برد چون ملكوت آسمانها مال آنهاست.نمي دانم شايد الان عقل من هم پاره سنگ برداشته اما حقيقت وجود من اين است كه زندگي ام را بي اين شور و بي عشق آسماني نمي خواهم،اما اينروزها انگار همه مرده اند،چون كسي را نمي يابند كه دوستش بدارند اما اينجا قادر است كاري كند كه من بر بخش درخشانتر و روشنتري از وجود خودم آگاه شوم(جبران خليل جبران). درخيال مستانه همين خلسه دل انگيز غوطه ورم كه درسيلان ترنمشب، سكوت، كوير،دردي قد مي كشد و ارتعاش فغان جانسوزش كه مي خواهدچنان از آتش عشقش بسوزد كه ديگر كسي رنگ خاكسترش را هم نبيند ، فضاي دراماتيك كوره گز را مانند پرده دل زار و سوزناك من ، مي لرزاند. *سياره سيمين رخ مشتري* لحظاتي بعد دوباره چراغ ليزر منجمان مثل نيشترالماسي روي زلال شيشه آسمان خط مي اندازد و به سمت سيارهمشتريكه بخاطر شدت روشني اش نسبت به بقيه اجرام سماوي بيشتر توي دل آسمان منم منم مي كند وبه همين خاطرهم خيلي از زمينيان،مشتريان هميشگي و پرو قرص اويند، سر مي خورد. مشتري،گرچه درهمه عمر حسرت چشمك زدنش را بر دل زمينيان گذاشته(چون يك سياره است نه ستاره كه از خود نور داشته باشد)اما با همين تلالوي ثابت خيره كننده اش هم،دل آدم و عالم را مي برد.آنشب رازمند،هاله ابري پيزوري،دور مشتري را احاطه كرده بود اما هرچه تقلا كرد زورش به برق سرخاب و سفيدابي كه مشتري براي بزكش در بزم آنشب رويايي روي قرص رخسارش كشيده بود، نرسيد. مشتري با چهار قمر گاليله ايش(چون گاليله آنها را كه از60 قمر ديگرش بزرگترند، كشف كرده)آغوش سيمگون و خيال انگيزش را هميشه بسوي زمينيان گشوده است. اين چهار قمر تنها با تلسكوپ قابل ديدنند والا با چشم آدميزاد تنها قرص مشتري را مي توان ورانداز كرد. پهنه آسمان كوير آنقدر رويايي و چشم نواز است و جاذبه رويايي دارد كه شبش كه چشم ديدن آنهمه زيبايي و تلالو را ندارد،هميشه در برابر او كم مي آورد و از حسوديش و دق دلش، زود جايش را به روز مي دهد تا اقلكم با زور دگنك خورشيد، كلك ميهماني ستاره ها را يكجا بكند. *كهكشان راه شيري* در ادامه كارمان، اجرام سماوي نظير سحابي ها، خوشه هاي ستاره اي و كهكشانها ديگر پديده هايند كه منجمان همراه ما، آنها را درآسمان كوره گز رصد مي كنند. جابجاي دل آسمان كوير كوره گز، لبريز از ستاره هاي كوچك و بزرگ و كم نور و پرنورند اما درست در بالاي سر ما نواري مهگون و كم فروغ در سراسر آسمان كشيده شده كه به آن كهكشان راه شيري ميگويند كه منظومه شمسي ما با آن خورشيد تابانش و آن 9 سياره گردانش، جزو آنيم. به گفته منجمان،راه شيري،كهكشاني مارپيچ با حدود 500 ميليارد ستاره است كه حدود 10 ميليارد سال پيش ،از يك ابر عظيم گاز و غبار زاده شده است. درواقع ما زمينيان منظره كهكشان عظيم و پرستارهاي را كه درون آنيم،به صورت هاله اي مهفام و راهي شيري رنگ ميبينيم.ما در دل اين كهكشان پلاسيم به همين دليل هم براحتي ما نميتوانيم شكل كلي آن را ببينيم. درواقع،كهكشان راه شيري،شبيه چرخ فلكي است كه دو بازوي پرستاره دارد كه چند بار به دور بخش مركزي آن پيچيدهاند.طول اين كهكشان يكصد سال نوري است و30 هزارسال طول ميكشد تا يك پيام راديويي از زمين ما به مركز آن برسد. ظاهرا تاكنون خورشيد منظومه شمسي ما حدود 15 تا 20 دور به گردهسته كهكشان راه شيري چرخيده است. به دليل آنكه راه شيري دايره كاملي در سراسر آسمان تشكيل ميدهد،در هر نقطه زمين ميتوان بخشهايي از آن را ديد.انبوهترين ميدان ستارهاي،در راه شيري جنوبي قرار دارد كه منظر زيبايي در آسياي جنوبي و آفريقايي جنوبي بوجود ميآورد. *افسانه زن به زنجيركشيده * دراين ميان، كهكشان موسوم به اندرو مدا كه به آن زن به زنجيركشيده(امراه المسلسله) هم گفته مي شود؛ بيشتر توجه گروه ما را به خود جلب مي كند. آندرومداكه به M31 نيز معروف است و دو همدم به اسامي m32و m110دارد يكي از زيباترين و معروفترين اجرام آسمان شب است كه براي اولين بار اخترشناس ايراني قرن چهارم عبدالرحمن صوفيآنرا به صورت لكهاي ابر مانند ثبت كرد اما ماهيت آن چند قرن بعد آشكار شد و منجمان با استفاده از تلسكوپي 2.5 متري دريافتند كه اين لكه ابر اصلا متعلق به كهكشان راه شيري ما نيست بلكه خودكهكشاني ديگر در همسايگي كهكشان ماست و حدود 2.9 ميليون سال نوري هم با ما فاصله دارد. زن به زنجيركشيده شده ،از راه شيري ما كمي بزرگترو درازايش 150هزار سال نوري است و شامل حدود 400 هزار ميليون ستاره يعني دو برابر تعداد ستارههاي كهكشان ماست. آندرو مدااگرچه اندكي بزرگتر از كهكشان ماست،ولي از فاصله دو ميليون سال نوري همچون لكه ابر كم سويي از قدر ظاهري 4/3 به چشم برهنه ميآيد. درواقع نوري كه كهكشان بزرگ امراة المسلسله را ترك كند پس ازسفري دوميليون ساله درفضا به ما مي رسد. معني ديگر اين حرف اين است كه اين نور شگرفي كه امشب ما داريم ازاين كهكشان مي بينيم در واقع دوميليون سال پيش از آنجا ساطع شده و راه افتاده و اينك دراين لحظه خاص به چشم ما رسيده است. حالا ديگر تنها خود خدا مي داند كه در اين مدت كداميك از اين ميليونها ستاره اين كهكشان مرده اند يا زنده؟ (اگر نمي دانيد، بدانيد كه اين ستاره هاي طناز عين خود ما آدمها، مرتب در حال زاد و ولدند يا مرگ و مير) *اسطوره سازي زمينيان براي عرشيان* ستاره ها و پديده هاي جادويي از كران تا كران آسمان،در زايشگاه هاي مشخص خود خلق و متوطن شده اند اما زمينيان براي شناخت صحيح آنها و راحت كردن كار خود و بر حسب موقعيتشان نسبت به هم و طبق يكسري قرارداد اعتباري و فرضي،آنها را نامگذاري كرده و اسامي اساطيري به آنها بخشيده اند. نمونه اش ماجراي رمانتيك همين زن به زنجيركشيده است كه يكي از زيباترين افسانه هاي ستارگان آسمان مربوط به آوست.طبق اين افسانه،كفوس( kepheus ) پادشاه اتيوپي و همسر خودپسندش كاسيوپيا ،دختر زيبايي به نامآندرومدا داشتند كه روزي كاسيوپيا پيش ملكه خدايان پز زيباتر بودن دخترش آندرومدا نسبت بهنرايدين(nereiden)دخترنرويس ( nereus ) خداي درياها را داد و او را از خود رنجاند. نتيجه اين كار،اين بود كه آنها نزد پوزيدون حكمران درياها كه امروزه او رانپتون(neptun )مي نامند،شكايت كردند و پوزايدون از اين امر خشمگين شد و هيولاي دريايي ترسناكي را به اتيوپي فرستاد كه امروزه به شكل صورت فلكي نهنگ درآسمان قرار دارد.اين هيولا كه ازدهانش آتش مي باريد،تمام سرزمين اتيوپي را ويران كرد و مردم اين دياراز پادشاه خود ياري خواستند واو هم از غيبگويان راه چاره خواست و آنها راه حل مخوفي ارائه كردندوآن اينكه آن هيولاي بي رحم تنها درصورتي از سرزمين او دست خواهد برداشت كه او يگانه دخترش يعني آندرومدا را به هيولا تحويل دهد. شاه ابتدا اين كار را به تاخير انداخت، ولي هيولا هر روز خشمگين تر مي شد و سرزمين او را بيشتر ويران مي كرد تااينكه بالاخره شاه دستور داد شاهزاده خانم را درغل و زنجير بر صخره اي در دريا ببندند . هيولاي دريا بزودي پديدار شد ومي خواستآندرومدارا درچنبره اش بگيرد اما درهمان لحظه برساوش ( perseus ) پسر زئوس پهلوان ،كه او نيز بشكل صورت فلكي در آسمان قرار دارد،از راه رسيد و سرگورگونرا - كه از بدنمدوسا(medusa) يكي از سه خواهر خدايان افسانه اي جدا كرده وهر موجودي به آن مي نگريست،بلافاصله تبديل به سنگ مي شد- در برابر صورت هيولا گرفت،به نحوي كه هيولا دريك چشم برهم زدن به سنگ تبديل شد. برساوش سپس شاهزاده به زنجير كشيده (آندرومدا) را از بند رهاند و به همسري گرفت. *سحابي جبار(شكارچي)* سحابي جبار(شكارچي)هم كه عين كهكشان(آندرومدا)با چشم برهنه قابل رصد است، يكي از معروفترين سحابي هاي آسمان محسوب مي شود.همينجا اينرا هم يادآور شوم كه سحابي ها محل زايش و تولد ستاره ها هستند. جبار هم در واقع يك توده ابرگازي است كه در آن تعدادي ستاره وجود دارد كه اخترشناسان با نقشبندي و پيوند فرضي آنها نسبت به هم،آنرا در هيبت يك شكارچي تصور و تجسم مي كنند. سحابي جبار در صورت فلكي در شكل يك شكارچي به چشم مي آيد. قرار گرفتن سه ستاره در امتداد هم كمربند شكارچي گفته مي شود ضمن اينكه از درهم آميزي و پيوند ستاره هاي ديگر موجود درآن،شكلي ترسيم مي شود كه انگار در آن جبار يك گرز را بر بالاي سرش و يك سپر را در جلويش گرفته است. خوشه پروين(هفت خواهر) بشر به كمك ترسيم و تجسيم اينگونه پيوندهاي فرضي رمانتيك بين ستارگان توانسته است هم كار رصديابي خود را راحت كند هم به نوعي آمال و آرزوهاي خود را اززمين به آسمان بكشاند. حديث هفت خواهر هم يكي ديگر از همين نمادسازيها و افسانه پردازيهاست كه اغلب كودكان، شبانگاهان رد آنها را با كمك بزرگترهايشان در آسمان دنبال مي كنندبه همين دليل هفت خواهر را اغلب مردم خوب مي شناسند. در اين وادي افسونگر، شب پر تلالوي كوير كوره گز داشت به نيمه راهش مي رسيد كه ستاره شناسان جوان اصفهاني،به خوشه پروين رسيدند و شعله زمردين ليزر خود را روي آن زوم كردند. خوشه پروين شامل هفت ستاره پررنگ و لعاب و درخشان در صورت فلكي ثور يا گاو است . ازقديم و نديم، به خوشه پروين(بانام عربي ثريا)،هفت خواهر ميگفتند چرا كه بطور معمول فقط هفت ستاره از بيش از دويست ستاره شناخته شده آن،با چشم غيرمسلح قابل ديدنند. البته صورت فلكي خرس بزرگ يا«دب اكبر» كه در برابر خوشه پروين قرار ميگيرد به هفت برادر معروف است. طبق اساطير يوناني،خوشه پروين، هفت دختران اطلس نيرومند بودند كه صورت فلكي جبار به دنبال آنها بود و هفت خواهر براي نجات از دست او، به صورت هفت كبوتر درآمدند. دائره البروج يكي ديگر از آخرين پديده هايي كه در آسمان كوير توجه گروه را به خود جلب مي كند دائره البروج است يعني مبدا فرضي عبور ساليانه خورشيد در آسمان. دايرةالبروج،دايرهاي فرضي در آسمان است كه ظاهراً (از ديد ساكنان كره? زمين) اينطور به نظر ميآيد كه خورشيد درمدت يكسال آن دايره را طي ميكند.اين دايره در حقيقت مدار حركت انتقالي زمين را به دوركره? خورشيد مشخص ميكند وطرح مدار زمين بر كره? آسمان است يعني دايرهاي است كه از تلاقي سطح مدار حركت انتقالي زمين با كره? آسمان كه آن را اصطلاحاً فلك ثوابت مي نامند، پديدار ميشود. از زمان قديم،دائرةالبروج را به 12 بخش مساوي(هر بخش معادل 30 درجه) تقسيم كردهاند و هر بخش دايرة اصطلاحاً يك برج ناميده ميشود.حركت انتقالي زمين به دورخورشيد موجب ميشود كه درهرماه ازسال خورشيدي،خورشيد ظاهراً درون يكي از اين برجهاي دوازدهگانه قرار بگيرد. دائره البروج داراي 12 صورت فلكي شامل حمل (قوچ)،ثور(گاو)،جوزا(دوپيكر)، سرطان (خرچنگ)، اسد(شير)،سنبله (خوشه)،ميزان(ترازو)، عقرب(كژدم)، قوس (كمان)، جدي(بز)،دلو(آبريز) و حوت (ماهي) است. خورشيد به ترتيب در هركدام, حدود يك ماه توقف مي كند امان از افسون شهر ستاره ها تلسكوپي كه قلب آسمان كوير كوره گز را مسخر كرده، اسكاي واچر پنج اينجي مي خوانند. نيمه هاي شب، منهم هوس مي كنم كه از دريچه آن، پهنه آسمان بالاي سرم را ديد بزنم.چشمم را از دريچه آن به آسمان پر ستاره مي دوزم.يك آن فكر مي كنم دارم خواب مي بينم اما نه، الان از همه عمرمم بيدارترم:تبارك الله الحسن الخالقين واي كه چه چلچراغهايي سيمين رخي اينجا افروخته اند، همه جا مثل روز روشن و تابناك است، دنياي آنسوي نگاه من مانند شهر فرنگي است كه فروغ و سحر انوار دلربايش، آدم را سخت از خود بيخود مي كند. دلم نمي آيد پلك بزنم تا حتي يك لحظه رويت اينهمه خدارنگي سحرآميز عرش نشينان را از كف ندهم.در اين لحظه ها، فقط خود خدا و خود من مي دانيم كه چه ها دارم مي بينيم و چه ها در قلب فروزان و ديدگان حيرانم مي گذرد. براستي چيزهاي بسيار بزرگ را تنها مي توان از دور ديد اما اگر انيس و محرم سراپرده اسرار بزرگي ها باشيم،مي توانيم اوج شدت فلسفه حيات و آفرينشمان را نظاره كنيم و راستانه بدانيم كه رمز و راز وجود ما و جهان ما و خداي ما،بس بزرگتر و بسي زيباتر از آنند كه مي انديشيم.پس بايد چشمهايمان را دوباره بشوئيم و خودمان را دوباره ورانداز كنيم و وحدانيت خدا را دوباره بجوييم و پيشاني عبوديتمان را با خضوع و كرنش بيشتري به آستان كبريائيش بسائيم. در بزم شبانه شهر اختران،آنقدر ستاره ها،درخشان و به من نزديكند كه دلم مي خواهد دست دراز كنم و از شاخسار هر درخت ملكوتيش، چند دسته گل رنگ وارنگ بچينم و در سبد دل بگذارم و از آن آسمان لايتناهي به زمين بياورم و در باغچه دلم بكارم تا در بقيه عمر از عطر مسيحيايي آنها مست و شيدا بمانم. مي گويند ستاره سرنوشت هرآدمي در آسمان است. آخ كه نمي دانم كداميك از اين ميلياردها ستاره اي كه اينك سخاوتمندانه دارند به من چشمك مي زنند، ستاره من است تا ملتمسانه اسرار سرنوشتم را از او بپرسم. اي واي كه براستي در اين وادي سحرآميز، به جز دوري خودم، چيزي به من نزديك نيست. وقتي مي انديشيم كه همه اين زيبايي هاي چشم نواز،يك روز براثر يك انفجاربزرگبيگ بنگ خلق شده و يكروز هم ممكن است بر اثر يك انفجار بزرگ ديگر نابود شود يا يكي ازاين اجرام سماوي زيبا ،روزي روزگاري، براي نابودي زمين ما از مدارش خارج شود تا حيات را در زيستگاه خاكي من نابود كند ،دلم مي گيرد اما زود به ياد مي آورم كه آفريدگار و خالق همه اين زيبايي ها،بسي بزرگتر از آن است كه بتوان حكمت و مشيت بالغه او را در راه كمال مخلوقاتش ناديده انگاشت. سوي حق گر راستانه خم شوي- وارهي از اختران محرم شوي چون شوي محرم گشايم با تو لب- تا ببيني آفتاب نيمه شب روز آن باشد كه او شارق شود- شب نماند چون كه او بارق شود بوسه داغ خورشيد بر زمين سرد كوير مجذوب سيرواسير ستاره ها از پشت دريچه تلسكوب بودم كه درجاي ديگري ازآسمان كوير، نيشتر فروزان شهابي بشتاب دل فضا را شكافت و در افق گم شد. اينرا را از برخاستن دوباره هلهله شادي دختران اخترشناس دريافتم كه ازاول شب تا آن لحظه بيش از 20 بار غريو شاديشان، آسمان ساكت كوره گز را پركرده بود. قدما، سقوط هر شهاب را علامت پايان عمر يكي از زمينيان مي دانستند.اي كاش شهاب عمر من هم در همين دل پاك كوير و در محضر بارگاه اين تور سفيد ملكوتي لانه كند. هواي كوره گز بيشتربه سردي مي گرايد.ساعت به45/5 دقيقه نزديك مي شوداما اغلب همراهانم هنوزبا شوروشوق،چشم از آسمان پرستاره كوره گز برنداشته اند تا طلوع خورشيدش را هم ببينند. كم كم خط افق كوير، شيري رنگ مي شود انگار كركره پلكهاي خورشيد بعد از خوابي شبانه، با هزار ناز و ادا دارد گشوده مي شود. مي گويند غروب و طلوع، جايي است كه آسمان و زمين همديگر را مي بوسند و من حريصانه، چشمم را به بوسگاه عطشناك زمين و زمان در خط فلق كوير دوخته ام. يكهو غنچه عنابي و داغمه بسته لبان خورشيد خانم مي شكفد و لبان يخ آلود زمين را حالا نبوس، كي ببوس. 543
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 703]
صفحات پیشنهادی
هندوانه ياقوت فام سمبكي در سيني زرفام كويري
تابش مستقيم گوي آفتابش در ميانه روز آنقدر آيينه چشم را مي آزارد كه به آدم مجال نمي دهد لحظه اي به دل آسمان خيره شود در عوض،شب ستاره بارانش،آنقدر جادويي است ...
تابش مستقيم گوي آفتابش در ميانه روز آنقدر آيينه چشم را مي آزارد كه به آدم مجال نمي دهد لحظه اي به دل آسمان خيره شود در عوض،شب ستاره بارانش،آنقدر جادويي است ...
ياقوت هندوانه سمبك در سيني زرين كوير
تابش مستقيم گوي آفتابش در ميانه روز آنقدر آيينه چشم را مي آزارد كه به آدم مجال نمي دهد لحظه اي به دل آسمان خيره شود در عوض،شب ستاره بارانش،آنقدر جادويي است ...
تابش مستقيم گوي آفتابش در ميانه روز آنقدر آيينه چشم را مي آزارد كه به آدم مجال نمي دهد لحظه اي به دل آسمان خيره شود در عوض،شب ستاره بارانش،آنقدر جادويي است ...
پارک ملی کویر، نگین ملی ایران؛ منطقه مهم جانوری +عکس
درختان تاغ گرفته تا بوتههای قیچ و درمنه در جادوی کویر به هم پیوند خوردهاند. ... شب هنگام به اینجا رسیدهایم. «امیرحسین خالقی» که کارشناس حیاتوحش است و عضو ...
درختان تاغ گرفته تا بوتههای قیچ و درمنه در جادوی کویر به هم پیوند خوردهاند. ... شب هنگام به اینجا رسیدهایم. «امیرحسین خالقی» که کارشناس حیاتوحش است و عضو ...
شعر و ادب پارسی
نثار راه تو یک آسمان شقایق سرخ،که گوهران دل افروز شب کناران اند. ... نشان مهرگیایی در این کویر که دید،– ز مهر و مه – که در این راه رهسپاران اند؟...– «ولی، نه! ... چراغ جادوی چشمان سبز او روشن!که نیک عهد وفا را نگاهداران اند. ...
نثار راه تو یک آسمان شقایق سرخ،که گوهران دل افروز شب کناران اند. ... نشان مهرگیایی در این کویر که دید،– ز مهر و مه – که در این راه رهسپاران اند؟...– «ولی، نه! ... چراغ جادوی چشمان سبز او روشن!که نیک عهد وفا را نگاهداران اند. ...
لحظه سرشار نواختن زنگ ها و ناقوس ها
... لال – مي آفريدمت چونان کوير عطشناک، سراب را چشم خمار، شراب را شب ديجور، ... در جامه بلند فراموشي در چمبره مرگ هم آغوشي در طلسم جادوي تنوع در کمند افسون ...
... لال – مي آفريدمت چونان کوير عطشناک، سراب را چشم خمار، شراب را شب ديجور، ... در جامه بلند فراموشي در چمبره مرگ هم آغوشي در طلسم جادوي تنوع در کمند افسون ...
خبرهايي از حوزهي سينما
اگرچه، همواره اين جادوي قرن به ابزاري براي شستوشوي مغزها، تحميق و تخريب ملل ... مترقي اين ديار و اما اين ققنوس كوير "بم" كه پس از زلزله دلخراش و ناگوار، شاهد .... "سايه حضور" از عليرضا فرد, "سنگ و نيرنگ" از حسن عليرضائي , "شب رنگي" از ...
اگرچه، همواره اين جادوي قرن به ابزاري براي شستوشوي مغزها، تحميق و تخريب ملل ... مترقي اين ديار و اما اين ققنوس كوير "بم" كه پس از زلزله دلخراش و ناگوار، شاهد .... "سايه حضور" از عليرضا فرد, "سنگ و نيرنگ" از حسن عليرضائي , "شب رنگي" از ...
متن و اشعار نوشته شده توسط خودتان را اينجا بگذاريد
... جلوه کند این شب ظلمانی را پنجه مرگ گرفته ست گریبان امید شمع جانم همه شب ... زن افسرده مرموز نيست گاه ميكوشد كه با جادوي عشق ره به قلبم برده افسونم كند گاه ... با نگاه خاطره همسايه بود در ميان اين كوير زندگي راحت و آرامش يك سايه بود ...
... جلوه کند این شب ظلمانی را پنجه مرگ گرفته ست گریبان امید شمع جانم همه شب ... زن افسرده مرموز نيست گاه ميكوشد كه با جادوي عشق ره به قلبم برده افسونم كند گاه ... با نگاه خاطره همسايه بود در ميان اين كوير زندگي راحت و آرامش يك سايه بود ...
فيلم سخنان ابراهيمي درباره عشق به ايران
اگر تو روي خاك كوير بخوابي رو به آسمان و به آسمان پر از ستاره نگاه كني دست دراز ... يك شب تا صبح دو ساعت سه ساعت دستم را ميبردم بالا ميرساندم پشت ستارهها. ... را به آن حد جادويي ببينيد و به اين فرهنگي كه در اين خاك پرورده شده بينديشيد و ...
اگر تو روي خاك كوير بخوابي رو به آسمان و به آسمان پر از ستاره نگاه كني دست دراز ... يك شب تا صبح دو ساعت سه ساعت دستم را ميبردم بالا ميرساندم پشت ستارهها. ... را به آن حد جادويي ببينيد و به اين فرهنگي كه در اين خاك پرورده شده بينديشيد و ...
ای کاش ...
شب حنابندان تو ! BANOO_HELEN29th January 2007, 11:30 AMای کاش کسی بود که حرفهایت را میفهمید ..... صدایت را میشنید.... ضربان قلبت را احساس میکرد ...
شب حنابندان تو ! BANOO_HELEN29th January 2007, 11:30 AMای کاش کسی بود که حرفهایت را میفهمید ..... صدایت را میشنید.... ضربان قلبت را احساس میکرد ...
میستایمت، قلم!
میتوان قلم را اژدهایی کرد و با آن، جادوی آنان که اهل باطلند را بلعید و حق را به کرسی نشاند. ... تو هم مثل من، بدخوابی من هم مثل تو، شب بیدارم. .... «کلام» و «حکمت» در کویر آگاهی آدمی برویند و انسان در برهوتِ «نادانستگی» آواره نماند. ...
میتوان قلم را اژدهایی کرد و با آن، جادوی آنان که اهل باطلند را بلعید و حق را به کرسی نشاند. ... تو هم مثل من، بدخوابی من هم مثل تو، شب بیدارم. .... «کلام» و «حکمت» در کویر آگاهی آدمی برویند و انسان در برهوتِ «نادانستگی» آواره نماند. ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها