تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 11 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سه ويژگى است كه در هر كس يافت شود، ويژگى هاى ايمان كامل مى گردد: آن كه وقتى خشنود گر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1836447365




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفت و گو با عليرضا قرباني به بهانه انتشار آلبوم هاي سرو روان و منظومه هاي سمفونيک


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

گفت و گو با عليرضا قرباني :همه چيز نبايد به نفع خواننده تمام شود     عجب بهاري شده است امسال. نه به آن گرماي زمستان که بهاري سخت داغ را مي طلبيد، نه به اين بهار که انصافاً به معناي واقعي کلمه، بهار است و ابري و باراني. فکرش را نمي کردم به ساعت هشت و نيم صبح و در يک روز دل آويز همين روزها بايد زنگ دوم يک آپارتمان را در شمال غرب تهران بفشارم تا با عليرضا قرباني گفت وگو کنم.   بهانه گفت وگو انتشار آلبوم هاي «سرو روان» و «منظومه هاي سمفونيک مولانا» اولي به آهنگسازي علي قمصري و دومي کاري از کامکارها بود. با سوال هايي در رابطه با همين دو آلبوم هم شروع شد اما ادامه گفت وگو به موضوع هايي همچون موسيقي چند صدايي در ايران، خواننده سالاري در ايران و ... کشيده شد. اما ميانه گفت وگو درباره مقوله «تقليد» در آوازخواني ايران و به طور ويژه تقليد او از محمدرضا شجريان بود. عليرضا قرباني تا به حال بسيار کم درباره تقليد خود از شجريان حرف زده بود و به قول خودش «اولين بار، بله اولين بار» بود که به طور کامل در اين باره سخن گفت.   قصد داريم در همين جا سراغ نسل جوان تر آوازخوان هاي ايران برويم و عليرضا قرباني نخستين شخص در فهرست ما است. او با خواندن چند تيتراژ از مجموعه هاي تلويزيوني و با انتشار آلبوم هايي مثل «اشتياق» و «از خشت و خاک» خود را به عنوان خواننده يي مستقل و صدايي آشنا معرفي کرد. در کارهاي مختلف اشتياق خود را به تلفيق شعر نو معاصر با موسيقي ايراني نشان داده است. آواز «کîرîک» او با شعري از اخوان ثالث يکي از همان کارهاست که البته به دليل محتواي شعرش مجوز انتشار دريافت نکرد و منتشر نشد.   قرباني با اجراي کارهاي متعدد با ارکسترهاي بزرگ تبحر خود را در اين زمينه به خوبي نشان داده است.   بخشي از سوال ها را دوست مهربانم ياشار رياضي پرسيد و بخشي را من. قرباني البته حرف هايي زد که به درخواست خودش براي هميشه نزد ما محفوظ خواهد ماند.   ---   -ظاهراً تازه از سفر کاري بازگشته ايد. چه آثاري را در اين سفر اجرا کرديد؟   با گروه اشتياق چند کنسرت داشتيم در آلمان. پنج اجرا در شهرهاي مونيخ، فرانکفورت، کلن، هامبورگ و برلين. به فاصله دو سه روز در کانادا با گروه شيراز کنسرت اجرا کرديم. اين گروه از دوست هاي قديمي هستند مثل سعيد کامجو و پدرام خاورزميني عزيز که در فرانسه زندگي مي کند و از قوي ترين تنبک نواز ها است. آهنگساز سعيد کامجو بود در راست پنجگاه. با اشتياق هم نوا و دشتي اجرا کرديم.   -در آلبوم «سرو روان» موسيقي چندصدايي است و حالت مدرن دارد و از صداهاي متفاوت استفاده شده است. اما آواز، کلاسيک است يعني هم حالت کلاسيک دارد و هم از شعرهاي کلاسيک استفاده شده است. آيا اين يک تناقض نيست؟ چطور مي توان ميان اين دو هماهنگي ايجاد کرد؟   اصولاً منطقي نيست که کسي جز خواننده شعر را انتخاب کند. البته ممکن است آهنگساز، نوازنده يا دوستي اهلً دل مشاوره بدهد اما انتخاب نهايي با خود خواننده است و شعري هم که براي آواز در آلبوم «سرو روان» انتخاب شده، معاصر است. شاعرش جناب هوشنگ ابتهاج است؛ باز امشب از خيال تو غوغا است در دلم... البته شعر نويي است که حالت تغزلي دارد. اما نگرش به موسيقي چندصدايي و پلي فونيک تا به حال کمتر رخ داده و جايش خالي است به طور مثال شما به موسيقي کلاسيک غرب توجه کنيد. فرم خواندن آنها کاملاً کلاسيک است اما موسيقي شان چندصدايي است. نمي توان توقع داشت تحريرها به يکباره تغيير آنچناني داشته باشند کمااينکه برخي ها اين کار را مي کنند و البته منظورم اين نيست که اين گونه تحريرهاي عجيب و غريب اشکال دارند. بالاخره اگر به عنوان کاري تجربي مورد توجه، به ويژه توجه خواص قرار گيرد، جاي خودش را هم باز مي کند. ولي توقع بنيادين آنچناني در شعر و کلام بي مورد است مثلاً گاه مي بينيم شعر را طوري مي خوانند که اصلاً نمي توان فهميد چه ادا مي شود. اما موسيقي به جهت انتزاعي بودنش نسبت به کلام اين طور نيست. انتزاع در موسيقي عاملي است که بتوان هزاران هزار کار متفاوت کرد. به جهت ريتم دروني، فواصل، هارموني   و .... البته در موسيقي آوايي- هجايي که خيلي با شعر ارتباط ندارد، مي توان همه کار کرد مثل کارهاي افکتيو يا همپوشاني چندين صدا روي هم. اما وقتي پاي شعر در ميان باشد، همه چيز محدود مي شود و نمي توان تغييرات آنچناني ايجاد کرد. البته منظورم محدوديت از نوع منفي نيست. مثلاً وقتي شما مي خواهيد با يک اديب حرف بزنيد، مجبوريد گفتمان کوچه و بازار را تغيير دهيد و با زبان ادبي در مجمع اديبان حرف بزنيد.   -سوال را به گونه ديگري مطرح مي کنم. آواز ايراني با شکل و شمايل کنوني که از ديرباز هم همين گونه بوده بيشتر با شعر تغزلي سازگار نيست؟   اين طور نيست که فقط با غزل سازگار باشد. کار کردن روي غزل پيشينه يي چندصد ساله دارد. سال هاي سال غزل ها در شکل مکتوب بدون اينکه بخواهيم، در ذهن من و شما و کساني که به طور حرفه يي در کار موسيقي ايراني هستند، جمع شده است و خواه ناخواه با آن پيشينه طولاني اش الگوهايي پيدا کرده است که مي توان با کوچک ترين اشتباه آن را اجرا کرد. اما کار کردن روي شعر نو متفاوت است. هم به دليل سخت بودن از نظر وزن و ريتم که به طور کامل با شعرهاي تغزلي متفاوت است و هم به دليل آنکه نوپا است. هنوز هم برخي مقاومت مي کنند که با شعر نو کار موسيقايي کنند. آواز که جاي خود دارد. البته اگر دقت کنيم آواز راحت تر است چون دايره مانورش هم بيشتر است، اما موسيقي ايراني به دليل محدوديت در ريتم سخت تر است. هميشه چند ريتم ثابت از ابتدا وجود داشته و ادامه يافته است. کمتر ديده شده در تصنيف سازي تغيير ريتم وجود داشته باشد. از سوي ديگر در شعر نو ممکن است در يک بيت يا سطر فقط سه کلمه وجود داشته باشد. بنابراين کار کردن با اين پديده دشوار است، اما اين مورد دليلي بر اين نيست که سازگاري ندارند. باز هم تاکيد مي کنم سازگاري شعرهاي تغزلي با موسيقي ما بيشتر به دليل قدمت است. ريتم و وزن و آهنگ يکسان بوده و مي توان به طور يکنواخت پيش رفت.   -خب چگونه اين دشواري با اين محدوديت ها سهل تر مي شود؟ به طور مثال آقاي شجريان در آلبوم «زمستان است» با شعر اخوان ثالث گاه حتي تا مرز دکلمه هم پيش رفته يا شهرام ناظري در کار «سفر عسرت» با شعرهاي شاملو و اخوان. آيا اين ساختار آواز را با آن همه تحريرهاي پيچيده زير سوال نمي برد؟   خود من هم وقتي کمي جوان تر بودم اين را ايراد مي دانستم که آواز ايراني به دکلمه نزديک باشد، اما حالا نظرم به کلي متفاوت است. مگر در خود شعر نو ريتم شکسته نمي شود. مگر شعر نو ساختار شعرهايي مثل قصيده و غزل و رباعي و ترجيع بند و... را به طور کلي به هم نريخته است. پس در آواز ايراني هم هيچ ايرادي ندارد که چنين تغييرهايي اعمال شود اما به شرط آنکه تغييرات آنقدر عجيب و غريب نباشد که در ذوق شنونده بزند. اتفاقاً اگر منصفانه و به دفعات شنيده شود، لذت بخش هم خواهد بود. مهم تر آنکه شخص تغييردهنده هم بايد متخصص باشد نه اينکه هنوز آواز ياد نگرفته بيايد و ادعاي ارث و ميراث کند. در همه دنيا هم همين طور است. با برخي از قطعات موسيقي نمي توان پس از يک يا دو بار گوش دادن ارتباط برقرار کرد. اين اتفاق براي همه موسيقي دوستان مي افتد. ظرافت برخي قطعه هاي موسيقي تازه پس از چندين بار گوش دادن و شنيدن مشخص مي شود. اما وقتي به موسيقي خودمان و ساخته هاي بزرگان رجوع مي کنيم، چون درونمايه ها سابقه يي طولاني دارد در همان بار اول چنان ارتباط عميقي ميان شنونده و اثر برقرار مي شود که انتظار نمي رود. مثال هم بسيار زياد است.   -شما در کارهايتان به دفعات به خواندن شعر نو علاقه نشان داده ايد. مثل آواز «کرک» که البته از آلبوم «سوگواران خموش» حذف شد و اجازه انتشار نيافت. اين نوآوري ها و تغيير در ساختار آواز دشوار نبود؟   آواز کرک از لحاظ حس و حال و تلفيق شعر و موسيقي کار خيلي خوبي است. اين سليقه خودم است و در مورد کار خودم نظر مي دهم. معتقدم با اينکه شعر از لحاظ ساختاري کاملاً نو است اما حس و حال خوبي دارد. ناگفته نماند که آهنگساز اين قطعه هم پژمان طاهري عزيز است که بحق در انتخاب شعر «کرîک» اخوان و تلفيق آن با موسيقي نهايت ظرافت را به خرج داده است.   -به نظر مي رسد «منظومه سمفوني مولانا» در تنظيم ارکستر نسبت به اجراي جشنواره متفاوت است. اين طور نيست؟   بله. تنظيم استوديويي را خود آقاي هوشنگ کامکار انجام داده اند. البته ارکستر سمفونيک تهران در جشنواره مشکلات عديده يي داشت که نمي خواهم عنوان کنم. تنظيم جشنواره را آقا ارسلان به عهده داشتند.   -جناب قرباني اگر کمي موشکافانه آوازهاي شما را بررسي کنيم، تکرار در نوع آوازخواني شما ديده نمي شود يعني از همان آواز شوشتري در تيتراژ پاياني سريال شب دهم تا همين آلبوم سروروان هيچ وقت تحريرهاي يکسان يا پيروي از سبکي خاص ديده نمي شود. تنوعي از استادان بنان، طاهرزاده، ظلي و .... خودتان با اين موضوع موافقيد؟   اميدوارم اينکه مي گوييد، کاملاً مشهود باشد، چه براي شنونده خاص و چه عام. اين روزها هم به شدت درگير آوازهاي اقبال السلطان آذر هستم. علاقه مندانه آنها را پيگيري مي کنم. حالا که موشکافانه تر به کارهاي اقبال السلطان گوش مي دهم، او کارهاي بسيار بزرگي در آواز کرده است. اما متاسفانه آنچنان که بايد، شناخته شده نيستند. يا همين طور کارهاي استاد ظلي که واقعاً زيباست يعني اگر کسي با عشق و علاقه کار تمام استادان را پيگيري کند خواه نا خواه در کارش هم تاثير مي گذارد. بنابراين نوع نگرش من اين گونه بوده که از گنجينه هاي موسيقي استفاده هاي متنوع را ببرم و در کارهاي مختلف به کار گيرم. و اساساً روند پيشرفت يک هنرمند هم به همين بازمي گردد که از گنجينه هاي مختلف حس هايي مختلف بگيرد. به جرات بايد تحت تاثير اين گنجينه ها هم قرار گيرد. تلاشم هميشه همين بوده که خود اين گونه باشم و به همين منوال ادامه دهم.   -به نظر مي رسد در انتخاب شعر هم خيلي وسواس داريد؟   به شدت. روي اين موضوع هم به هيچ عنوان حاضر به اغماض نيستم. اگر با شعري ارتباط برقرار نکنم سراغش نمي روم مگر روي شعري به خصوص آهنگي ساخته شده باشد. دليلش هم اين است که خواننده بايد با شعر زندگي کند. شده که شعري را ماه ها حتي با ارکستر بزرگ تمرين کرده ام اما به دلم ننشسته و کار را تعطيل کرده ام. وقتي خواننده يي مي خواهد شعري بخواند بايد با آن زندگي کند. کاري هم چند وقت ديگر توسط انتشارات سروش منتشر خواهد شد که ملودي تصنيف ها از خودم است و شعرهايي خوانده ام که سال هاست با آنها زندگي و زير لب زمزمه مي کنم و جزء خاطره انگيزترين شعرهاي زندگي من بوده اند. الان هم همين طور است. شعرهايي هست که کنار گذاشته ام و بارها در دستگاه هاي مختلف خوانده و ضبط کرده ام. در همه کارها سعي کرده ام شعر را در اولويت قرار دهم نه اينکه ببينم کدام شعر با کدام آهنگ همخواني دارد.   -با کدام شاعر ارتباط حسي بيشتري داريد؟   به شرايط روحي ام بستگي دارد. الان بيشتر سراغ مولانا و عراقي مي روم. البته با مرور زمان تغيير مي کند. در موسيقي و آهنگسازي هم همين طور است. يادم مي آيد يک روز منزل زنده ياد «حسين عمومي» بوديم که استاد «حسن کسايي» بزرگوار هم آمده بودند. ايشان مي گفتند مدت هاست نمي توانم غير از ابوعطا چيزي بزنم. حتي برخي اوقات به نيت سه گاه ساز را برمي دارم اما خود به خود وارد ابوعطا مي شوم. يک بار هم زنده ياد اصغر بهاري مي گفت وقتي آرشه را به ساز مي کشم، به نيت دستگاهي ديگر اين کار را مي کنم، اما گوشم نوا مي شنود. ممکن است کسي همان آرشه را ماهور بشنود يا هر دستگاه ديگر اما نوازنده در دستگاهي که خود در آن حس و حال است، مي شنود. خودم به شعرهاي عطار نيشابوري علاقه بسياري دارم. شعرهاي او از عميق ترين اشعار فارسي است، اما مدتي است زمانم را بر شعرهاي مولانا و عراقي متمرکز کرده ام. اتفاقاً در کنسرت کانادا هم تقريباً هر سه شب آواز متفاوتي خواندم. البته کمي دشوار است. هم براي خواننده و هم براي نوازنده، توانايي زيادي مي خواهد و مستلزم اين است که چقدر با آن شعر ارتباط برقرار کنيد. در واقع شعر به صورت داستان و روايت در ذهن شکل مي گيرد. دو شب عراقي خواندم و يک شب مولانا. يکي از شعرها با اين مطلع آغاز مي شد؛ صبا وقت سحر بويي ز کوي يار مي آيد/ که بوي او شفاي جان هر بيمار مي آيد که در نوا خواندم. شب ديگر هم در دشتي خواندم.   -به نظر مي رسد طبيعت موسيقي ايران با خواننده سالاري گره خورده است. به عبارت ديگر آنقدر در کنسرت ها و کارهاي مختلف اين موضوع تکرار شده و دست کم چنين مي نمايد که خواننده مرکز توجه هر گروه و هر اثري بوده است و اين به شخصيت فردي خواننده بستگي ندارد. به طور طبيعي و به مرور زمان شکل گرفته است. شما چقدر با مقوله خواننده سالاري در مفهومي که عنوان شد، موافقيد؟   من سوالي از شما بپرسم. اگر منظورتان اين است که خواننده بيش از ديگر اعضاي گروه در ديد بوده و مورد اقبال واقع شده، بگوييد در کدام کشور دنيا اين اتفاق نيفتاده است.   -مثالي مي زنم. موسيقي بدون کلام در ايران نسبت به ديگر نقاط دنيا بسيار کمتر از موسيقي با کلام علاقه مند داشته و مورد توجه قرار گرفته.   صد درصد موافقم همان طور که موسيقي پلي فونيک و چندصدايي هم در مقايسه با موسيقي اونيسون با اقبال کمتري روبه رو بوده است. اين به پيشينه فرهنگي ما بازمي گردد. الان در کليساي شهر کوچکي در آلمان يا اتريش و کشورهاي ديگر، اعضاي آن شهر کوچک در کليسا با همديگر و به صورت چندصدايي کرال مي خوانند و از قضا چنان هماهنگ و درست اجرا مي کنند که باورتان نمي شود. اما شما آن را با گروه هاي کر کشور خودمان مقايسه کنيد. فکر مي کنم همين مثال نمونه يي خوب در توضيح پيشينه هاي فرهنگي باشد. اين نشان مي دهد نوع نگرش و فرهنگ به يک قضيه چقدر موثر و مهم است؛ فرهنگ چندصدساله مکتوب که موسيقي چندصدايي هم در آن ثبت شده است. همان قدر که موسيقي بدون کلام در ايران از استقبال و اشتياق برخوردار نيست، همان قدر هم در کشورهايي نظير عرب ها و پاکستان و حتي هندوستان هم رخ داده است. در هند به ندرت کنسرت هاي بدون کلام چندساعته ديده مي شود. پس دليل منطقه يي هم دارد. از سوي ديگر در هيچ کجاي دنيا نمي بينيم خواننده يي بيشتر از همه نوازندگان گروه مرکز ثقل نباشد. البته موارد استثنا هم وجود دارد. نوازندگان نابغه يي در دنيا وجود دارند که به رغم حضور خواننده در گروه بيش از او مورد توجه بوده اند. اما در کل خواننده به دليل نوع ارتباطش با مخاطب و در عين حال کمتر انتزاعي بودنش خيلي راحت و با سهل الوصول ترين وسيله -کلام- ارتباط خود را با مخاطب برقرار مي کند. چه بخواهيم چه نخواهيم به راحتي با شنونده ارتباط برقرار مي کند و جان کلام را به او منتقل مي کند. اما اگر منظورتان از خواننده سالاري به اخلاقيات بازمي گردد، حاضرم بحث کنم.   -البته بحث درباره خواننده سالاري از منظر اخلاقي فرصت زيادي مي طلبد. اما آيا چنين چيزي در ايران وجود داشته است؟   اعتقادي به اين ندارم که خواننده يي بگويد حرف اول و آخر را او مي زند. کار گروهي است و فارغ از مهارت هاي گروهي بايد قاعده هاي تيمي نيز رعايت شود. اعضاي تيم به لحاظ تکنيک و سطح اگر يکسان نباشند، کار خوبي از آب درنخواهد آمد. بايد بگويم به هيچ وجه معتقد نيستم خواننده حرف اول و آخر را بزند و همه چيز به نفع او تمام شود. اگر اين طور باشد به طور قطع کار هماهنگ و يکدست نخواهد بود. هر حرکت تيمي بالاخره مدير مي خواهد حتي اگر دروني باشد و نمود بيروني اعم از نوازنده، آهنگساز يا خواننده نداشته باشد، اما تاکتيک پذيري بهتر است متاثر از نوازنده يا آهنگساز باشد. پس در هر دو حالت تکنيک و تاکتيک به خواننده سالاري معتقد نيستم. اما در شرايط خاص ممکن است چنين اتفاقي بيفتد. ممکن است شخصي در يک گروه آنقدر پيشينه و سابقه خوبي داشته باشد و آنقدر محبوب باشد که همه اعضاي گروه خود را در اختيار او بگذارند. البته منظورم با رويکرد مثبت است؛ رويکردي که بر پيشرفت کار گروه هم تاثيري مثبت مي گذارد. حالا اين شخص ممکن است خواننده باشد يا هر يک از اعضاي ديگر مثل آهنگساز و نوازنده. اما باز هم تاکيد مي کنم اجراي يک اثر ناشي از کارکرد يک گروه است، نه فرد و افراد. اما خواننده به طور طبيعي يک سوليست به تمام معنا است. در بزرگ ترين و معتبرترين ارکسترها حتي ارکسترهاي کلاسيک وقتي شخصي يک قطعه کوتاه را به صورت سولو مي نوازد، اسم او را در زير اسم رهبر ارکستر جداگانه مي نويسند و حتي در پوستر هم درج مي کنند، چون کار او جدا شنيده مي شود و البته سوليست بودن هم اعتبار ويژه خود را دارد.   دوم اينکه همواره دوست داشته ام با افتخار تمام با هر يک از بزرگان موسيقي ايراني به ديده منت و از صميم قلب کار کنم اما تلاشم بر اين بوده که تا حد ممکن با جوان ها کار کنم و تا آنجايي که قدرت و اعتبار و مقبوليت داشتم، سعي کردم اين امکان و فرصت را براي حرکتي عمومي و پيشرفت جوان ها فراهم کنم. البته اين گفته به آن معنا نيست که بنده خود را پيشکسوت با بزرگ تر مي دانم. نه، اين رشد و پيشرفت توامان بوده. گروهي که الان با آنها کار مي کنم-اشتياق- همگي جوان هستند و همه کارها و تصميم ها با مشورت جمعي و به صورت شورايي اداره و انجام مي شود.   موضوع ديگري هم بگويم. اتفاقاً منتقداني که همواره موضوع موسيقي بي کلام و باکلام را مطرح مي کنند، خود در عمل متمايل به موسيقي باکلام هستند. در اين بحث خيلي ها چشم خود را بسته اند و بر موارد جزيي انگشت مي گذارند که اذيت شان کرده است. البته نمي گويم درست است يا غلط. اساساً پرداختن به موضوع خواننده سالاري در ايران اشتباه است يا حتي بحث هاي ديگري مثل تک صدايي بودن موسيقي. منظورم اين است که همه چيز به يک سمت پيش مي رود. مگر جز اين است که اکنون هر که مي خواهد تار بزند يا شبيه اين مي زند يا مثل آن يکي. اما خواندن نوک پيکان است و نمود بيروني دارد که اين همه بحث پيرامونش وجود دارد. بايد بپذيريم خواننده عضوي از يک تيم است که بايد در درون همان تيم حرکت کند. اما بهترين خواننده ها هم اگر در تيمي ضعيف فعاليت کنند، موفق نخواهند بود. دوست ندارم نامي از شخصي ببرم اما خواننده هايي بوده اند که به دليل نبود آهنگساز خوب در کنارشان به قهقرا کشيده شده اند و حتي يک آهنگ موفق که زير لب مردم زمزمه شود هم در کارهايشان ديده نمي شود. عکس اين موضوع هم صادق است. اگر خواننده يي خوب و سطح بالا در کنار يک آهنگساز درجه يک وجود نداشته باشد، باز هم نتيجه يي دربرنخواهد داشت. مجموع اين دلايل گواهي است بر اين نکته که موسيقي کاري تيمي است.   -شما در فستيوال هاي معتبر زيادي شرکت داشته ايد. آيا در اين جشنواره ها براي شناساندن موسيقي ايران به جهان اقدامي کرده ايد؟ مثلاً شعرهايي را که خوانده ايد، ترجمه کرده و در بروشور به مخاطبان ارائه دهيد يا معرفي شاعران؟   چنين اقدام هايي اگرچه نيکوست اما به دشواري مي توان در فستيوال ها آن را عملي کرد چون هماهنگي براي حضور در فستيوال پروژه بسيار بزرگي است. اما نوع اجراي موسيقي و چاپ نام شاعرها در بروشور در شناساندن فرهنگ ايراني به دنيا کمک بسياري مي کند. اما مثالي که شما زديد مستلزم اين است که مسوولان برگزاري فستيوال را توجيه کنيد و اين اقدام از سوي آنها صورت گيرد. در ضمن برنامه ريزي فستيوال ها از دو سال پيشتر آغاز مي شود و جدول ها را از مدت ها قبل آماده مي کنند که حاصلش دفترچه يي قطور است. بنابراين دشوار است که براي هر کشور مثلاً شش صفحه در نظر گرفته شود. هزينه و زمان زيادي مي برد.   -در کنسرت ها چطور؟   در اين مورد کاملاً حق با شماست. مي توان دفترچه هايي آماده کرد و با ترجمه يي به زبان همان کشور زندگينامه هايي مختصر از شاعران ايراني و در کل فرهنگ ايراني به مخاطبان غيرايراني کنسرت ارائه داد.   -هر سال اخبار مختلفي درباره حضور خواننده هاي ايراني در فستيوال هاي جهاني منتشر مي شود و در اکثر خبرها هم از فستيوال ها به عنوان مهم ترين و معتبرترين نام برده مي شود. اگر حضور ايراني ها در فستيوال ها اينقدر چشمگير است چرا موسيقي ايران به جايگاهي مرتفع در دنيا نرسيده است؟   فستيوال ها هم البته انواع مختلفي دارند. برخي از گروه ها مي روند و در کشوري خارجي براي جمعيتي ايراني کنسرت مي دهند و اينجا نامش را فستيوال مي گذارند. در حالي که فستيوالي در کار نبوده است. دوم اينکه فستيوال ها هم درجه بندي دارند. دنياي امروز دنياي فناوري است. مثالي مي زنم. منً عليرضا قرباني وقتي مي خواهم به کشورهاي خارجي بروم به خبرنگار مي گويم اين فستيوال مهم ترين و معتبرترين فستيوال است. اما به راحتي مي توان از طريق اينترنت و در سريع ترين زمان فهميد که سطح آن فستيوال چيست و چه آدم هايي در آن حضور دارند. متاسفانه کساني که اين نوع خبرها را مي نويسند، يا تحقيقي درباره صحت خبر نمي کنند يا به شخص گوينده خبر اعتماد مي کنند. بنده دوبار در فستيوال فورده يک بار در سال 2005 و يک بار هم سال گذشته در کشور نروژ شرکت کرده ام. در اين فستيوال يک بار عاليم قاسيم اف شرکت کرده بود، بار ديگر ژيوان گاسپاريان. در همه محافل موسيقايي دنيا از گاسپاريان به عنوان نابغه موسيقي ياد مي شود. در صفحه نخست سايت اين فستيوال آمده است نه تنها در کشور نروژ که در همه کشورهاي اسکانديناوي مهم ترين فستيوال موسيقايي است. اما برخي اوقات شخصي به دليل نوع رابطه اش با خبرنگار موضوعي مي گويد و خبرنگار هم - نمي خواهم بگويم عامدانه - بدون تحقيق در سايت خبري عنوان مي کند فلاني در فستيوال مهم و معتبر شرکت کرده است. متاسفانه شفافيتي در اين موضوع وجود ندارد. ياد گرفته ام بدون توجه به حاشيه ها کارم را بکنم و به هيچ چيز کاري نداشته باشم. شخصي که آگاه باشد خود خواهد فهميد و خواهد شنيد. درست است که تبليغات تاثير فراواني دارد، اما زمان همه چيز را مشخص مي کند.   -بحث تقليد همواره در آواز ايراني مطرح بوده است. اين البته شايد به کمبود استاد بازمي گردد، اما سبب مي شود شنونده در بستر زمان وقتي صدايي جديد مثل صداي عليرضا قرباني بشنود، چه درست و چه غلط، ناخودآگاه بگويد قرباني از فلان استاد تقليد مي کند. اساساً چقدر با تقليد در آواز ايراني موافقيد؟ تاثير تقليد در آواز ايراني چگونه است؟   هنر با تقليد آغاز مي شود. مي گويند بر سردر کلاس زنده ياد ابوالحسن خان صبا اين جمله نوشته شده است اما واي به روزي که شخصي در تقليد باقي بماند. معتقدم بايد اين گونه باشد. شاگرد موقع يادگيري موسيقي در ابتدا با تقليد از استاد خود شروع مي کند، اما خواه ناخواه زمان و دوره دارد. اگر تمام مدت در همان موضع تقليد باقي بماند، به نظر من نتيجه مثبتي ندارد. چون نسخه اصلي اجرا همواره شنيده مي شود و هميشه هم زيباست پس چه نيازي به تقليد از او است؟ به عبارت ديگر تقليد در نقطه يي از زمان بايد متوقف شود. از آن نقطه به بعد است که هنرمند بايد با توجه به آموخته ها و داشته هاي خود که در ساليان سال اندوخته، جدا شود و برداشت هاي شخصي و خميرمايه خودش را اجرا کند و ديدگاه خود را به نمايش بگذارد. اما حتي در همين موقع و زماني که تقليدي هم در کار نيست، مي توان دريافت که آبشخور اصلي اين هنرمند کجا بوده است. اديبان هم در بحث تقليد در مورد مولانا چنين مي گويند که آبشخور اين نابغه شعر عطار نيشابوري و شيخ ابوالحسن خان خرقاني بوده است. اما به هر حال او مولانا است با انديشه مختص خود و نگرشي جديد. در موسيقي هم همين طور است.   به راحتي مي توان تشخيص داد که بهترين استادان خوانندگي مثلاً از مرحوم ظلي، از مرحوم بنان يا از زنده ياد قمرالملوک وزيري تاثير گرفته اند، اما نگرش خاص خودشان را دارند. نکته يي ديگر را هم بايد اضافه کنم. در خيلي از موارد تقليد صورت مي گيرد اما برخي اوقات ناشيانه تقليد مي شود و زماني ديگر اصلاً تقليدي ديده نمي شود. در بسياري از موارد خواننده توان تقليد و تکنيک لازم را براي تقليد ندارد. به عنوان مثال به هيچ وجه امکان ندارد يک نوازنده رنگي ساده را درست مانند علي اکبر خان شهنازي بنوازد. اين را به نقل از يکي از بزرگ ترين استادان موسيقي گفتم. در مورد خوانندگي هم همين طور است. هيچ کس نمي تواند تحريرهاي عجيب و غريب زنده ياد طاهرزاده را به عينه تقليد کند. مگر امکان دارد کسي تصنيف کاروان را درست مثل بنان بخواند؟   -به نظر مي رسد شما در اوايل خوانندگي از جناب شجريان تقليد مي کرديد، اما به مرور زمان سبک و نگرش شما در خوانندگي کاملاً مستقل از ديگر سبک ها شد. چقدر با اين موضوع موافقيد؟   نمي خواستم درباره نام ها حرف بزنم، اما چون پرسيديد، بايد بگويم از جمله کساني هستم که از ابتدا جناب استاد شجريان را با حالتي شيداگونه دوست داشتم و دوست دارم و از بسياري کساني که ممکن است به ظاهر خود را شاگرد استاد بدانند و لساني آن را عنوان کنند، احساس بيشتري نسبت به استاد دارم و به جهت ماحصل کارهاي پر از دقت و ظرافت ارادت ويژه يي نسبت به ايشان دارم و اين ارادت بسيار بيشتر از کساني است که خود را مدعي اين کار مي دانند. معتقدم يک خواننده بايد بسيار زيرک و باهوش باشد و استاد، انساني با درجه هوش و ذکاوت فوق العاده هستند که به اين درجه والا از هنر رسيده اند. از سوي ديگر هر خواننده بايد در ابعاد ديگر مثل جامعه شناسي و روانشناسي و ... هم کارشناس باشد. اما مي خواهم براي نخستين بار موضوعي را عنوان کنم. ارادت من از دوران کودکي شکل گرفته است. من از کودکي به شدت و عاشقانه به استاد علاقه مند بودم. از سويي ديگر به آنچه در سال هاي سال انجام داده نيز ارادتمندم. خيلي ها شايد بدانند فلان آواز استاد شاهکار بوده، اما مطمئن باشيد هرگز قدرت آناليز آن را ندارند. اما من نکته به نکته مي توانم به شما بگويم که استاد در شاهکارهاي آواز ايران دقيقاً چه کاري انجام داده است. با چه تکنيک ها و چه ظرافت ها و چه توانايي هايي. البته به اين معنا نيست که من هم مي توانم چنان آوازي را اجرا کنم. فقط ادعا دارم مي دانم ايشان چه کارهايي در آواز ايراني انجام داده است و جايگاهشان در موسيقي ما چيست. تلاشم بر اين بوده که به تقليد صرف از ايشان بسنده نکنم. همواره سعي کرده ام از نکات مثبت استاد که بسيار زياد هم هست، بهره گيرم و در عين حال از اشخاص ديگر هم خوشه چين باشم و به همين ترتيب آداب حضور در صحنه و نوع ارتباط با مخاطب. اگر ريزتر نگاه کنيم حتي از نوع طراحي جلد و انتخاب ايشان هم تاثير گرفته ام. بنابراين به عنوان جواني که در عرصه موسيقي چشم باز کرده، سعي کرده ام از شخصي که پس از انقلاب جزء معدود افرادي است که به معناي واقعي لياقت به دوش کشيدن واژه استاد را دارد، خوشه چيني کنم و هميشه تحسين و احترام فوق العاده قلبي ام را نسبت به ايشان داشته باشم. البته اين را نه فقط از موضع حسي بلکه از موضع شخصي که واقعاً روي تکنيک هاي آوازي ايشان دقت کرده است، عنوان مي کنم. اما سعي ام بر اين بوده که کورکورانه هم از ايشان تقليد نکنم. چون وظيفه من به عنوان يک خواننده اين است که از هر کدام از گوشه هاي آواز ايراني برداشت و رويکرد خاص خودم را داشته باشم يعني برداشت من از سلمک بايد از برداشت ديگر خواننده ها متفاوت باشد. من بايد بدانم در لحظه اجراي گوشه سلمک چه شعري با حال و هواي آن موقع تناسب دارد. در عين حال که خواننده بايد با ساختار پايه يي تمام گوشه ها آشنا باشد.   -هيچ وقت نزد استاد شجريان آواز خوانده ايد؟   فقط يک بار در سال 77 در جلسه يي با حضور 250 نفر از خواننده هاي کل کشور نزد ايشان خواندم. چند نفر انتخاب شده بودند که در محضر ايشان بخوانند. زنده يادان منوچهر همايون پور و حسين عمومي که هر دو استادم بوده اند، در آن جلسه حضور داشتند. چند نفر در مکتب هاي مختلف آواز خواندند. دکتر حسين عمومي به اصرار اسم بنده را داده بودند تا بخوانم و چون قراري بر خواندن من نبود در طبقه دوم نشسته بودم. يک نفر آمد بالا و به من گفت دکتر عمومي کارم دارد. وقتي به دشواري روي صحنه پيش ايشان رفتم، گفتند که اسم مرا به عنوان شاگرد خودشان براي آوازخواني رد کرده اند. آوازي در بيات ترک خواندم و استاد شجريان هم لطف کردند و از آواز من تعريف کردند. اگر غلو نباشد، بين تمامي کساني که خواندند، تنها کسي بودم که استاد از جنس صدايش تعريف کرد.   -به نظر مي رسد مورد ديگري هم در خواننده هاي جوان تر وجود دارد. برخي ها معتقدند خواننده هايي وجود دارند که براي جلب توجه عام صداي خود را تغيير مي دهند تا شبيه يکي از استادان بخوانند و مقبول واقع شوند. اين طور نيست؟   بررسي پژوهشگرانه يي در اين مورد تا به حال مطرح نشده است. جنس صداي استاد شجريان از مدت ها پيش مورد توجه عام و خاص بوده و به قدري مقبوليت و محبوبيت يافته که اين جنس از صدا هوادار بي شماري يافته است و اين به دليل کوشش و ممارست خودً استاد به دست آمده است. متاسفانه اگر هم صدايي ديگر با طعم ديگر به وجود آمده، برخي شرکت ها به دلايل اقتصادي و بهره مادي از آن استقبال نکرده اند، چون خواه ناخواه صداي کمتر شناخته شده در ايران مورد استقبال قرار نمي گيرد. به عبارت ديگر کساني که خارج از آن رنگ صدا مي خوانند، مقبوليت ندارند و اين به نقص فرهنگي جامعه بازمي گردد. جامعه ما در بخش فرهنگي کمبود احساس مي کند.   -اين موضوع همواره محل بحث بوده و دلايل مختلفي درباره آن مطرح شده. نظر شما درباره علت هاي نقص فرهنگي جامعه چيست؟   در درجه نخست به متوليان فرهنگي کشور مربوط است. البته اساساً در اين سال ها موسيقي تحت فشار بوده و نسبت به هنرهاي ديگر مظلوم واقع شده. بنابراين نبايد انتظار داشت در اين بستر استعدادها محل ظهور داشته باشند و دامنه سليقه هاي مختلف فراهم شود. مثلاً آقاي علي اصغر شاه زيدي يکي از همان استعدادهايي است که نتوانسته در اين بستر فرهنگي رشد کند. ايشان در مکتب اصفهان بسيار قوي مي خوانند که متاسفانه هيچ گاه محل ظهور نداشتند.   -بسياري از انديشمندان در طول قرن ها بر اين نکته تاکيد داشته اند که هر جا احساس بر منطق و عقلانيت چربش داشته، پيشرفتي در کار نبوده و درجا زده است. برخي اين موضوع را به موسيقي تعميم داده اند و معتقدند «حس» در موسيقي ايراني به ويژه آواز نقش پررنگ تري نسبت به موسيقي غربي دارد. آيا فکر نمي کنيد اين موضوع مانعي در راه پيشرفت موسيقي ما است؟   اساساً در عرصه هنر حس است که همواره بر منطق چربيده است. اتفاقاً يکي از دلايلي که همواره هنرمند را در جايگاه والاي جامعه نشانده، برتري حس او در مقابل منطق و فلسفه کاري اش است. چندي پيش يکي از انديشمندان ايراني در گفت و گويي عنوان کرده بود جايگاه هنرمندان و اهالي فرهنگ از علما و فلاسفه والاتر است. معمولاً فيلسوف ها خود را بالاتر از ديگران در جامعه مي پندارند و برخي مواقع هم نسبت به اين موضوع فخر مي فروشند اما اين انديشمند ايراني با صراحت گفته بود جايگاه هنرمندان به دليل ارتباط شان با چيزهاي ماورايي بالاتر است. فيلسوف ها مثلاً درباره اين بحث مي کنند که اگر نوزادي معلول به دنيا مي آيد عدالت خداوند را زير سوال مي برد يا نه. به قول دکتر شريعتي هنر دريچه يي است به سمت جهان ماورايي؛ جهاني که آدمي در اختيار ندارد ولي آرزوي آن را دارد. مثل نقاشي مي ماند. وقتي منظره يي را نقاشي مي کنيم، از جايي است که وجود ندارد ولي ما آن را در بوم تصوير کرده ايم. از سوي ديگر هنر خلق مي کند. فخر مي فروشيم که خداوندا ما هم ذره يي کوچک از جنس تو داريم. دوم اينکه برداشت شما از موسيقي غربي کمي سليقه يي است. آنها هم حس دارند. اما فرهنگ ما به گونه يي است که شايد نتوانيم حس موجود در موسيقي آنها را درک کنيم. بخشي از موضوعي که مطرح کرديد، به سليقه ها بازمي گردد. از سوي ديگر معتقدم حس باعث افزايش خلاقيت در هنر مي شود.   -هنوز هم قرآن را با صوت مي خوانيد؟   براي خودم بله. اتفاقاً ديروز تلويزيون از محمد انور و تلاوت ايشان پخش مي کرد و من غرق در تلاوت زيباي ايشان شده بودم.   -با کدام يک از دستگاه هاي موسيقي مان ارتباط بيشتري برقرار مي کنيد؟   نمي توانم به طور دقيق بگويم. اين روزها نوا تمرين مي کنم و به همين خاطر با نوا ارتباط بيشتري گرفته ام. اما به طور کلي همايون و ابوعطا را بيشتر دوست دارم.   -در اوقات آزادتان و به ويژه اين روزها به آواي کدام خواننده گوش مي دهيد؟   اين روزها بنان خيلي گوش مي دهم به ويژه آثار ارکسترالش را.   منبع اعتماد   /1001/ منتظر اخبار ، انتقاد و پیشنهاد های شما هستیم   :





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 334]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن