تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835389874
مولانا : الله اکبر روی بامها یک رسانه بود
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
من انقلاب اسلامی ایران را به صورت انقلاب اسلامی و نه فقط انقلاب در سال 1974میلادی در یکی از مقالاتی که در کنگره جهانی علوم ارتباطات و روابط بین الملل که در دانشگاه کارل مارکس آلمان شرقی ارائه دادم پیش بینی می کردم.ساختمان قدیمی در دفتر مطالعات وزارت امور خارجه، محل ملاقات ما با پروفسور حمید مولانا، استاد ارشد علوم ارتباطات دانشگاه واشنگتن بود.گفتوگو را با نظراتش درباره انقلاب اسلامی شروع کردیم، و در انتهای گفتوگو مجالی برای شنیدن خاطرات وی در دوران انقلاب و دیدارش با امامخمینی(ره) در پاریس نیز پیش آمد. پس از پایان مصاحبه به او گفتم چرا در ایران برخی سیاسیون کتابهای شاگردانتان در علوم ارتباطات را به عنوان مرجع ترجمه میکنند ولی به شما که میرسند، تخریب و تمسخر را جایگزین میکنند. خندید و گفت: خودتان بهتر میدانید! برخی مورخین آغاز روند اجرایی انقلاب اسلامی را در ملی شدن صنعت نفت میبینند، برخی دیگر نیز نهضت مشروطه را نقطه آغاز انقلاب اسلامی ایران میدانند، ارزیابی شما در این خصوص چیست؟فکر میکنم از جنبه تاریخی ریشههای انقلاب اسلامی ایران بیش از هر چیز دیگر در قضیه اعتراض تنباکو در زمان حکومت قاجاریه نهفته باشد. گرچه این قضیه کوتاه بود ولی حالا که مدت زیادی گذشته و مطالعات زیادی انجام دادهایم دو چیز در آنجا مشخص میشود که شباهت زیادی به انقلاب اسلامی دارد.این دو ویژگی عبارت است از اسلامی بودن و دیگری بسیج مردم.در قضیه تنباکو هم بسیج مردمی وهم توجیه و تبیین این اعتراض نه تنها از منابع اسلامی و مراجع صورت میگیرد بلکه اصلاً خود طنین اعتراض، طنین اسلامی و مردمی است.همچنین موضوع اعتراض در ماجرای تنباکو نه تنها خود استبداد نظام بلکه نفوذ امپریالیسم انگلستان در ایران است که در قرارداد تنباکو جلوه میکند و شباهت زیادی به قرارداد کاپیتولاسیون دارد که محمدرضا شاه آن را با امریکاییها امضا میکند و حضرت امام(ره) هم اعتراض میکند.این دو رابطه قضیه تنباکو و انقلاب اسلامی ما را تقریباً در یک مسیر قرار میدهد و هر دو نهضت به پیروزی میرسند. نهضت ملی شدن صنعت نفت و جنبشهای ضداستعماری با این دو نهضت فرق میکند، به این دلیل که نهضت ملی شدن صنعت نفت موقعی صورت میگیرد که دو موضوع بیشتر از مبارزه با استبداد و استعمار جلوه میکند، یکی مسئله اقتصادی بودن موضوع نفت است که نفت چقدر در اقتصاد ما مهم است و چقدر از این طریق ما را استعمار و استثمار کردند، بنابراین خودش موضوعیت داشته برخلاف تنباکو.مسئله دومی به هیچ وجه اسلامی و مذهبی نیست. در زمان ملی شدن صنعت نفت مسئله بیشتر ضداستعماری است که از ناسیونالیسم زمانه سرچشمه میگیرد.ورود آیتالله کاشانی و بسیج نیروهای اسلامی به نهضت ملی شدن صنعت نفت همزمان صورت میگیرد و مبارزات ضداستعماری و مبارزات بسیج اسلامی، آیتالله کاشانی نهضت ملی شدن صنعت نفت را تقویت میکند ولی با این حال آنها در حاشیه هستند. ماجرای تنباکو با کدام واقعه تاریخی معاصر بیشتر قابل تطبیق است؟قیام 15 خرداد خیلی مهم است چون ملی شدن صنعت نفت گرچه موفقیتهای خودش را داشته ولی با شکست میلیونی و حتی جبهه اسلامی مواجه میشود و درنهایت موفقیت نصیب بیگانگان میشود.اما در قضیه 15 خرداد مانند قضیه تنباکو ورق برمیگردد. آغازش با مراجع دینی است و سکولارها یا غیردینیها فعالیتی ندارند. بسیج مردمی اسلامی است و آن چیزی که من را بیشتر به حیرت میاندازد ارتباطات سنتی – آئینی است که از آن در این قیام استفاده میشود.در قیام 15 خرداد برای اولینبار حوزه علمیه مرکزیت پیدا میکند یعنی حوزه علمیه نقطه ثقل انقلاب ما است.بنابراین در قیام 15 خرداد شکست موقتی است ولی آغازگر انقلاب اسلامی ما است و بیش از یک دهه ادامه پیدا میکند تا پیروزی با عظمت انقلاب اسلامی ما را رقم میزند. از این جهت اگر (چهار) 4 مقطع تنباکو، مشروطه، نهضت ملی شدن صنعت نفت و قیام 15 خرداد را در نظر بگیریم، خواهیم دید که شباهت بین قضیه تنباکو و قیام 15 خرداد خیلی زیاد است و این شباهت از جنبههای موفقیت در درازمدت برای ما خیلی اهمیت دارد. در ماجرای ملی شدن صنعت نفت هم ما در دراز مدت منتفع شدیم؟دراز مدت از جنبه فکر و اندیشه است، یعنی در موضوع نفت ما بهره زیادی نمیبریم حتی تا امروز هم بهره زیادی نبردهایم، چون فقط قراردادها را لغو میکنیم، اما قیمت نفت در دست ما نیست؛ بلکه در دست بازارهای جهانی است و ما فقط از آن استفاده میبریم. ولی قبول دارم نفت نماد و سمبل مبارزه ضد استعماری میشود. همینطور در مسئله مشروطه که راه کج میشود و به جای اینکه حکومت اسلامی و نظام اسلامی را مطرح کنیم، به دنبال نظام مشروطه و دموکراسی و قانون اساسی تقریباً غربی میرویم. در حالیکه در قضیه تنباکو و قیام 15 خرداد اندیشهها یکسان است، مراجع و منابع اعتراض هم یکی هستند. در تنباکو و 15 خرداد اهداف مستقل از ایدئولوژیهای غالب زمان یعنی ناسیونالیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم و ... هستند و هر دو نهضت پیروز میشوند؛ قضیه تنباکو پیروزی خود را آنی نشان میدهد ولی 15 خرداد نتیجه بزرگتری دارد که در 22 بهمن 57 خود را آشکار میکند. البته به نظر من یک تفاوت میان رهبری دو نهضت تنباکو و 15 خرداد وجود دارد و آن هم تفکر عمیقتر و جدیت امام خمینی(ره) است؟اگر اصالت انقلاب اسلامی را در نظر بگیریم یکی از مهمترین پایههای اصالت آن مرکزیت رهبری است که این مرکزیت در حوزه علمیه قرار دارد نه در دانشگاه و ارتش و حزب و مجلس و نه حتی در بین کشاورزان و کارگران، این مسئله خیلی مهم است چون حوزه با اندیشه و فکر و با فرهنگ اصیل ما سر و کار دارد، حوزه هم منافع مادی و هم منافع معنوی ما را در نظر میگیرد. گرچه تاریخنویسان و روشنفکران ما توجه فوقالعادهای به آن نمیکنند اما وقتی پس از گذشت یک قرن به ماجرای تنباکو نگاه میکنیم از جنبههای جامعهشناسی، روانشانسی، مردمشناسی و علوم سیاسی، متوجه میشویم که این زیرساختها چه عظمتی داشتهاند و چگونه این زیرساختها تا پیروزی انقلاب اسلامی برای همه روشن نبوده ولی برای کسانی که این انقلاب را هدایت کردند، روشن بوده است. یعنی باید تجسم کنیم که امام (ره) از زمان قضیه اعتراض تنباکو تا انقلاب اسلامی ایران چه تصویری در ذهن داشت و امروز هر چه جلوتر میرویم هم از جنبه علمی و هم از جنبه نظری و تجربی میبینیم که در واقع این یک چارچوب و یک منبع عظیمی به عنوان ارتباطات اسلامی بوده که ما کمتر به آن توجه کردهایم. گاهی مردم و نخبگان باور نمیکردند که الله اکبر روی پشتبام گفتن رسانه است، این پیام است ولی ما از جنبه زبانشناسی فکر کردیم رسانه یعنی روزنامه یعنی کیهان و اطلاعات و باختر امروز! اخیراً یک نفر از من سؤال کرد که شما چطور میگویید که آقای احمدینژاد یک رسانه است. من هم گفتم پس شما هنوز معنی رسانه را نفهمیدهاید چون رسانه فقط به روزنامه نمیگویند، رسانه هر وسیله ارتباطی است و دوربین، میکروفن و زبان هم هر کدام یک رسانه هستند. با این روشهای سنتی، زیر ساختهای سنتی و مشروعیت پیام یعنی مشروعیت تجددگرایی و در نتیجه مشروعیت شاهنشاهی پائین آمد و مشروعیت اسلامی و مشروعیت مراجع نمایان شد. این است که امروز دیگر ما تئوری انقلاب اسلامی نداریم بلکه ما تجربه انقلاب اسلامی را داریم. درباره تطبیق نظریه انقلاب ما با نظریه کرین برینتون بعد از گذشت 30 سال چه نظری دارید؟انقلاب ما اصلاً قابل مقایسه با انقلابهای دیگر نیست چون انقلاب ما یک انقلاب مقدس وحدتگرا بود. به این معنا انقلاب مقدسی بود چون از دین و مذهب و آئین ما برخاسته بود. وحدتگرا بود چون که ما میخواستیم اتحادی به جامعه بدهیم تا این وحدت توسعه پیدا کند و امت اسلامی را بهوجود بیاورد. مقایسه انقلاب ما با انقلابهای دیگر کاملاً غلط است چون انقلابهای بزرگی که در دنیا به وجود آمده از انقلاب فرانسه گرفته تا چین، روسیه، کوبا و ... انقلابهای سکولار هستند تمام اینها یک ویژگی مشترک دارند و آن سکولار بودنشان است و گاهی اوقات هم علیه دین هستند. مثلاً انقلاب فرانسه علیه دین بود. در انقلاب فرانسه، انقلابیون علیه پاپ و کلیسای کاتولیک بودند، اما این که چرا از نظر ما کلیسای کاتولیک و ارتدوکس مشروعیت نداشتند اما انقلاب ما مشروعیت دارد، باید گفت که مشروعیت انقلاب اسلامی به تاریخ طولانی و باشکوه اسلام و تشیع بر میگردد و این نقطه تفاوت سبب میشود که نظریه انقلاب اسلامی با هیچ یک از انقلابها قابل مقایسه نباشد و هر کسی هم که مقایسه کرده هم گیر کرده و هم چیزی بهدست نیاورده است! جناب آقای مولانا چندی پیش یکی از اساتید دانشگاه تهران اظهار داشته بود که امریکاییها از وقوع انقلاب اسلامی در ایران راضی بودند، شما که آن زمان از اساتید برجسته دانشگاه در واشنگتن بودید، بازتاب انقلاب اسلامی در غرب بخصوص امریکا را در سال 1979 چگونه میدید؟هر کسی چنین حرفیزده اصلاً مفهوم انقلاب اسلامی را درک نکرده و من نمیخواهم درباره این اظهار نظر ضعیف و غیرعلمی حرف بزنم. اما در سال 1979 یک کریدوری بین دولت، رسانهها و دانشگاه بهوجود آمده بود و اطلاعات و تحلیلها در این دور میچرخید و هیچ تحلیل جدیدی بهوجود نمیآمد، من انقلاب اسلامی ایران را بصورت انقلاب اسلامی و نه فقط انقلاب در سال 1974 میلادی در یکی از مقالاتی که در کنگره جهانی علوم ارتباطات و روابط بینالملل که در دانشگاه کارل مارکس آلمان شرقی ارائه دادم، پیشبینی میکردم. من در آن مقاله که در سال 1974 منتشر شد و به چند زبان هم ترجمه شد، مدعی شدم تا 5 سال آینده در ایران انقلاب اسلامی رخ خواهد داد. وقتی این مقاله را در آنجا خواندم. حاضرین تعجب کردند، اتفاقاً در آن مقاله نوشته بودم که در غرب حلقه دولت، به دانشگاه و رسانه همه را کور کرده است. و حتی یکی از دانشمندانی که در رشته شرقشناسی تخصص دارد، نتوانسته بود انقلاب اسلامی را پیشبینی کند.همین آقای ساموئل هانتینگتون که در ایران برخی مانند پیامبر انجیلی از او تجلیل کردند و جالب این بود که برخی روزنامهها درباره گذشته ایشان در زمان مرگش بیشتر از جنایات و فجایعی که در غزه روی داد، نوشتند ، او هیچ مطلب جدیدی درباره انقلاب اسلامی ایران نگفت، حرفهایی که هانتینگتون به عنوان جنگ تمدنها میزد با انقلاب اسلامی ایران دور ریخته شده بود.حتی من چند ماه مانده به انقلاب مقالهای برای واشنگتن پست فرستادم و در آن نوشتم که شاه بزودی از ایران فرار خواهد کرد و آیتالله خمینی بر سر کار خواهد آمد و پیروزی حزب توده یا گروههای چپ در حد یک رؤیا باقی خواهد ماند، اما سردبیر واشنگتن پست محترماً به من پاسخ داد که خیلی ممنون از مقالهای که برای ما نوشتهاید ولی ما گزارشگر خودمان را در تهران داریم که گزارش میدهد.در واقع امریکاییها در آن حلقهای که عرض کردم، گرفتار شده بودند و نمیتوانستند و نمیخواستند بفهمند که در ایران چه میگذرد. آیا شما مقاله منتشر نشده دیگری هم در روزنامههای امریکایی دارید؟من هنوز یک پروندهای دارم به نام مقالات چاپ نشده که چهطور روزنامههای واشنگتن پست و نیویورک تایمز مقالات بنده را از زمان انقلاب و دفاع مقدس منتشر نمیکردند. یک بار سفری پیش آمد و من یکی از مقالاتی که در آن آینده انقلاب را پیشبینی کرده بودم، با خود به ایالت فلوریدا که جنوب امریکاست، بردم.زیرا زمانی در یکی از روزنامههای آنجا وقتی 21 ساله بودم، به صورت دستیار کار میکردم و سردبیر شهری وقت (سال 1979) هم سردبیر کل روزنامه شده بود. من وارد شدم و احوالپرسی کردم. به من گفت کجایی؛ شنیدم استاد شدی؟وی ادامه داد: میخواهیم مصاحبهای با شما درباره انقلاب ایران انجام دهیم. سپس صحبتهای من را چاپ کردند. بعد از آن گفتم مقالهای درباره انقلاب ایران نوشتهام که واشنگتن پست چاپ نکرد که ایشان بعد از خواندن مقاله گفت این مطلب حیف میشود اگر در اینجا چاپ شود، این مقاله را به روزنامه میامی هرالد بدهید چون روزنامه بزرگتر و با تیراژ بسیار زیادی است و در امریکای جنوبی هم مخاطب دارد و آنجا چاپ میکنند. سپس طی تماسی با سردبیر روزنامه میامی هرالد من را معرفی کرد و آنها هم گفتند که مقاله مذکور را فاکس نمایید تا بخوانیم و دربارهاش تصمیم بگیریم و مقاله من فاکس شد که فردای همان روز در روزنامه به چاپ رسید. نتیجهاش چه شد؟هیچوقت در عمرم در ایالات متحده این همه تماس با من گرفته نشده بود. از مراجع اقتصادی والاستریت با دفتر من تماس گرفتند، چون در امریکا تا آن موقع که چند ماه تا انقلاب باقی مانده بود همه کنترل رسانهها این بود که شاه ممکن است برود ولی معلوم نیست که انقلاب پیروز شود اما من میگفتم نه، انقلاب اسلامی پیروز خواهد شد.کسانی که در وال استریت و بورس بودند با سیاست کاری نداشتند و چون با پول کار داشتند، فکر میکردند که اگر انقلاب اسلامی پیروز شود قیمت نفت بالا میرود و امکان دارد کشمکش بوجود آید و نفتکشها در تنگه هرمز بمانند. اینها برای اولینبار به من یا بهتر بگویم پیشبینیهایم علاقه پیدا کردند. من هم چون مشتری صحبتهایم شدند قبول کردم برایشان حرف بزنم که این سخنان هم برای من و هم برای آنان دردناک بود. زیرا من بیشتر درباره مسائل سیاسی میخواستم صحبت کنم و اینها میخواستند مسائل اقتصادی را بگویم، بنابراین ما تأثیرش را کاملاً میدیدیم. تأثیر انقلاب اسلامی در محافل دانشگاهی امریکا چگونه بود؟همان زمان که انقلاب درحال شکلگیری بود، درسی داشتم به نام «ایران و سیاست جهانی».در آنجا ما درباره اینکه جایگاه ایران در سیاست جهانی چیست، صحبت میکردیم. اغلب شرکتکنندگان دانشجویانی بودند تقریباً 40 نفر که موضوع خاورمیانه را میخواندند.درست 3 تا 4 ماه قبل از انقلاب، که ترم پائیز شروع شد تعداد دانشجویان به 200 نفر رسید که مسئولین دانشگاه مجبور شدند کلاس ما را از طبقه بالا به آمفیتئاتر منتقل کنند. بخوبی در خاطرم هست که مدیران وزارت امور خارجه در هفته آخر جزو دانشجویان ما بودند.سرهنری پرکت مسئول میز ایران در وزارت امور خارجه ایالات متحده یکی از شرکتکنندگان جلسه مذکور بود. به هرحال علاقهای در دانشگاه نسبت به ایران ایجاد شده بود. یکی از نزدیکان رئیسجمهور سابق امریکا (نیکسون) و قائممقام کیسینجر وزیر امور خارجه امریکا به نام جوزف سیسکو بعد از بازنشستگی رئیس دانشگاه ما شده بود که به کلاسهای من میآمد و به صحبتهای بنده گوش میکرد.تحلیلی که ما از انقلاب میکردیم، تحلیلی نبود که در کشورهای خارجی از انقلاب میشد. این کلاسها شش ماه تا یک سال قبل از پیروزی انقلاب بود. تحلیل ما این بود که انقلاب پیروز میشود و شاه شکست میخورد هرچه جلوتر میرفت علاقه امریکاییها برای آگاهی یافتن از انقلاب بیشتر میشد.در مجلات و روزنامههای امریکا مانند تایم حدود 6 ماه قبل از انقلاب، عکس شاه در حالتهای مختلف چاپ میشد. از طرف دیگر امام خمینی (ره) با عنوان مرد سال شناخته شده بود و تایم بارها عکس ایشان را چاپ کرد، اما عمدتاً عکسهای خشمگین از امام (ره) چاپ میکرد. از آغاز قیام 15 خرداد تا امروز، امریکاییها و بعد اروپاییها در مورد انقلاب ما که تحول عظیمی در روابط بینالملل ایجاد کرد، بسیار بیانصافی کردهاند. به محبوبیت و مقبولیت این جریان در دنیا اذعان نکرده و با تعصباتی که از قرون وسطی در اذهان خود داشتند، نمیخواستند کسی غیر از خود را به رسمیت بشناسند و چوب این جهالت را امروز هم میخورند.یک مثال دیگری میزنم «فرد هالیدی» که هماکنون استادی ارشد در دانشگاه لندن است و کتابی در دهه 1970 نوشته درست یک سال قبل از انقلاب اسلامی ایران به نام «توسعه و دیکتاتوری ایران» که شاید در کشورمان ترجمه هم شده باشد، هالیدی تقریباً چپی بود، تمام این کتاب را که میخوانید، با اینکه 6-5 ماه قبل از انقلاب نوشته بود ولی هیچ اسمی از امام خمینی در این کتاب برده نشده بود. اصلاً به فکر این استادهای روشنفکر، لیبرال چپی و حتی سوسیالیستی نمیرسید که امامخمینی(ره) میتواند انقلاب کند و تا مدت زیادی امریکاییها این روش را ادامه دادند. خیلی مهم است در تاریخ ما که این ابرقدرت جهانی درباره ایران هیچ چیزی نمیدانستن و من فکر میکنم تا امروز این نوع جهالت و کوتاهی در شناخت انقلاب اسلامی هنوز ادامه دارد، از یک جهت این مسئله به نفع ما است. رسانههای معروف امریکا مانند CBS چه نظری درباره ایران داشتند؟یک ماه و نیم قبل از انقلاب شبکه معروف CBS که برنامه خبریاش در آن زمان در دست یک خبرنگار ارشد به نام «والتر کرانکایت» بود که مجری و گزارشگر توانمندی هم بود برنامه وی شبها ساعت 30/6 به مدت یک ساعت پخش میشد، که همه اخبار در سطح بینالمللی را انعکاس میداد. از استودیو CBS با من تماس گرفتند و گفتند میخواهیم کرانکایت با شما مصاحبهای راجع به انقلاب اسلامی ایران انجام دهد که من رفتم به استودیوی شبکه CBS و با کرانکایت نیم ساعت قبل از برنامه صحبت کردم که وقتمان را برمبنای 2 تا 3 دقیقه به دلیل حجم بالای اخبار تنظیم کنیم. کرانکایت مقاله من را خوانده بود و از من پرسید آقای مولانا چون این آیتاللهها انقلاب ایران را هدایت میکنند چگونه میشود بین آنها اختلاف ایجاد کرد و آیا اصلاً با هم اختلاف دارند، اگر اختلاف دارند چطور با هم جنگ میکنند؟هنوز بین علما در آن زمان اختلافی وجود نداشت، من هم گفتم آقای کرانکایت آیتاللهها با هم جنگ نمیکنند، آیتاللهها برای جنگ درست نشدهاند؛ برای گفتوگو درست شدهاند و من هم چیزی ندارم که بیشتر از این به شما بگویم و اگر در برنامه سؤال کنید دوباره همینها را خواهم گفت و اصلاً جنگی هم نیست بلکه با هم متحدند. او هم گفت خوب با این حرفها که چیزی گیر ما نمیآید، بنابراین شما امشب ( میهمان) برنامه ما نیستید، چون ما میخواستیم امشب راجع به یک مسئله هیجانآور صحبت کنیم!ایشان هم میخواست هیجان داشته باشد و هم یک اطلاعات خوبی از من بگیرد. بعد از اینکه نیم ساعت منتظر شدم، آن شب در برنامه شبکه CBS شرکت نکردم، این گذشت تا موقعی که درست شب سقوط نظام طاغوت، CBS من را دوباره به استودیوی خود دعوت کرد که گفتم این بار باید در برنامه شما زنده صحبت کنم که آنها قبول کردند و من در برنامه زنده شبکه CBS گفتم: زمانی که شاه فرار کرد ما گفتیم که همه کارها تمام شد، یعنی شاه مغز نظام طاغوت بود و وقتی مغز از کار بیفتد دیگر چیزی باقی نخواهد ماند. شما باید آن زمان فکر فردای ایران را میکردید ولی گوشهایتان را بسته بودید. ببینید وضع امریکا این گونه بود، دشمنی غرب بویژه امریکا و اروپای غربی و دشمنی روشنفکران غرب و روشنفکران غربگرای داخلی با انقلاب اسلامی ریشه در تعصبات ایدئولوژیک و جاهلی دارد که حاضر نیستند وقایعی که در حال اتفاق افتادن است را ببینند. آقای مولانا به عنوان سؤال آخر شما از کی با نهضت امام خمینی آشنا شدید؟بعد از اینکه دکترای خود را در سال 42 گرفتم، در آذرماه برای شروع کار وارد تهران شدم. همان سال امام(ره) دستگیر شده بود و من سردبیر کیهان شدم و در آنجا به این مطلب به صورت کتبی و شفاهی اعتراض کردم که بعداً توسط ساواک دستگیر شدم. ساواک مرا تحت فشار قرار میداد که یا باید دست از اعتراضات برداری یا استعفا بدهی. گفتم استعفا میدهم اما بخاطر اینکه من اولین نفری بودم که با مدرک دکترای ارتباطات به ایران آمده بودم و در سردبیری مجله فعالیت میکردم، با استعفای من ذهنیت بدی به وجود میآمد، آقای مصباحزاده، مدیرمسئول کیهان و ساواک سعی زیادی برای راضی نگهداشتن من انجام دادند و استعفایم را نپذیرفتند. مثلاً منصور و هوشنگ انصاری و مصباحزاده به من فشار زیادی آوردند. حتی سعی داشتند مرا در گروه مترقی منصور که در حال تشکیل بود، وارد کنند که به خاطر اینکه متوجه تعصب دینی و عدم تمایل من شدند، منصرف گشتند. سپس من به اروپا رفتم. در آن موقع تومارهای زیادی در حوزه علمیه، علیه بازداشت امام(ره) جمعآوری میشد. من جزو هیأت حاکمه و هزار فامیل ایران و فرزند اعتماد السلطنهها نبودم. از خانوادهای روحانی بودم. جد ما تا تیموریان و مرحوم «حاج قاسم انوار عارف» همگی در خانواده علم و دانش بودند و حتی اگر جنگ جهانی دوم به وقوع نمیپیوست، امکان داشت بر حسب علاقه شخصی، به حوزه بروم. رژیم طاغوت میخواست از من در جهت اهداف خود استفاده کند. من هم تمایلی برای همکاری با رژیم طاغوت نداشتم. صرف نظر از مسائل دینی و خانوادگی آن موقع، مردم هم از وضعی که رژیم شاه ایجاد کرده بود، ناراضی بودند. اواخر اردیبهشت 43 به امریکا برگشتم. خصوصاً که چند پیشنهاد برای عضویت در هیأتهای علمی امریکا به من ارائه شده بود. در بهمن ماه 36 (یکسال قبل از سفر اول من به امریکا) پدر و مادرم را در یک تصادف رانندگی در راه قم از دست دادم. این واقعه شوک بزرگی در زندگی من که بیش از 19 سال نداشتم، ایجاد کرد. در آن زمان حدود یک سال و نیم به طور جدی به عنوان خبرنگار امور اقتصادی در کیهان فعالیت کردم، در ضمن دانشجوی اقتصاد هم بودم. زندگی کردن در تهران به خاطر بیپولی، اندکی سخت بود تا اینکه سفارت امریکا لیست بورسیه های اقتصاد دانشگاههای امریکا را اعلام کرد. یکی از آن بورسها به مدت 3 تا 4 ماه برای خبرنگاران و نخبگان جوان بود. من برای دانشگاه «نورث وسترن» که بهترین دانشکده روزنامهنگاری بود، درخواست دادم که خوشبختانه پذیرفته شد. آقای مصباحزاده پس از شنیدن این خبر گفت پس از اتمام درسات اگر به ایران بیایی شما را سردبیر میکنم اما من هیچ کمک مالی از آنها نگرفتم. در آنجا خیلی زود مدرک کارشناسی را در رشته اقتصاد گرفتم. پس از آن کارشناسی ارشد روزنامهنگاری را گرفتم. پس از 3 سال در 42 از دانشگاه نورث وسترن مدرک دکترای خود را گرفتم. در 1968 به واشنگتن برگشتم و در آنجا بنیان دانشگاه جدیدی را گذاشتم. در آنجا چه دانشجویان مسلمان و چه غیرمسلمان نوارهای صحبتهای امام را میآوردند و ما در دانشگاه خودمان آرشیوی درست کرده بودیم اما امریکاییها تا روزی که انقلاب شد، در مورد ایران و انقلاب جدی فکر نمیکردند. من در آن موقع ریاست دانشکده خودمان را برعهده داشتم و در صحبتها و آگاهی دادن به دانشجویان فعالیتهایی انجام میدادیم. بسیاری از دانشجویان ایرانی ما گرچه از طبقات بالا بودند ولی چون خفت و خفقان رژیم طاغوت را میدیدند، برای حفظ هویت ایرانی و ملی خود با سایر دانشجویان همراهی میکردند. وقتی امام به پاریس تشریف آوردند، ما برای دیدار ایشان به آنجا رفتیم. میخواستیم این پیام را به امام بدهیم که وضعیت امریکا خیلی به هم ریخته است. امریکا در ویتنام شکست خورده بود. نیکسون هم دزد از آب درآمده و استعفا داده بود، همینطور جنگ اسرائیل و عراق باعث تحریم صدور نفت کشورهای عربی به برخی کشورهای غربی شده بود. امام با قیام خود سیلی محکمی به امریکا زده و امریکا به این وضعیت نابسامان دچار شده بود. از زمانی که آقای بنیصدر و قطبزاده به صحنه آمدند، کاملاً مشهود بود که آنها و افراد اطراف آنها به ظاهر و ریاکارانه دور امام جمع شدهاند. من از همان ابتدا که آقای بنی صدر را در پاریس دیدم، این مسئله را احساس کردم اما از طرفی هم نمیتوانستیم صریحاً اقدامی برای برکناری بنیصدر انجام دهیم. آقای بنیصدر و دیگران تحت تأثیر سیاستهای غرب بودند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 459]
-
گوناگون
پربازدیدترینها