واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
یکی از خواهران خیلی فعال و متدین و باهوش که تازه ازدواج کرده آمده بود میگفت شوهرم گفته است چون در این تشکلها با نامحرم ارتباط داری، دیگر من راضی نیستم بروی! خوب این خواهر اگر ابتدا این را میدانست که اصلا با او ازدواج نمیکرد. تو داری این را ایزولهاش میکنی. اینکه راهش نشد. تو میخواهی این را برگردانی به مکتب مادربزرگت! تو اصلا بیخود رفتی با این تیپ ازدواج کردی. خب میرفتی با کسی از نسل مادربزرگت ازدواج میکردی. این حرف تو حکم اعدام این خانم است.استاد اصغر طاهرزاده از نگاه شاگردانش، جمعی میان تفکر سه نفر است: امام خمینی، علامه طباطبائی و دکتر فردید. وی در سال 1330 در اصفهان متولد شد. پس از اخذ دیپلم در سال 1350، در رشتهی زمینشناسی وارد دانشگاه اصفهان شد. پس از فراغت از دانشگاه، در حین اشتغال به کار در یکی از شرکتهای مهندسی در تهران، مطالعات حوزوی را آغاز نمود. پس از پیروزی انقلاب به توصیهی شهیدبهشتی به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و در کنار آن نیز مطالعات حوزوی را در قم ادامه داد دغدغههای فکری در توجه به فرهنگ اسلامی و فهم و ارایهی آن به دیگران باعث شد تا عطای کار اجرایی را به لقایش ببخشد و در همین راستا برگزاری جلسات تفسیر قرآن و نهج البلاغه و شرح روایات معصومین عمدهی مشغولیت ایشان شود. مجموعه مباحث متنوع استاد طاهرزاده را میتوان ذیل این عناوین دستهبندی کرد: «تفسیر قرآن»، «شرح نهجالبلاغه»، «اصول عقاید و اخلاق و آداب سلوک قلبی» و مباحث مربوط به «انقلاب اسلامی، تمدن شیعه، غربشناسی». کتب منتشرشده وی بیش از 15 عنوان می باشد و تا کنون کمتر مصاحبه ای از وی منتشر شده است. شبکه ایران، گزیده ای از گفتگویی که چندی پیش از سوی مجله فتیان درباره آسیبهای تشکل های فرهنگی و دانشجویی با ایشان صورت گرفت را منتشر می کند. گاهی احساس میشود که بعضی دوستان فعال در تشکلهای مذهبی وقتی در دوران مبارزه و تقابل باشند بیشتر ظهور و بروز دارند و موفقاند. ما به مقتضای سن خودمان الآن که فضای تشکلهای مذهبی و دانشجویی را با سالهای آخر دههی هفتاد که نوعی هجمه علیه دین احساس میشد مقایسه میکنیم در آنها نوعی خمودگی میبینیم. انگار هیچ جنبش و تکاپویی وجود ندارد و چون دولت اسلامی است دیگر همه چیز سر جای خودش است و دیگر هیچ تلاشی لازم نیست! به نظر شما استراتژی تشکلهای مذهبی در دوران ثبات چگونه باید باشد تا دچار رکود نشوند؟اگر افق نهایی را بشناسند در هر منزلی میفهمند که چه کار باید کنند. مثلا حضرت امام(ره) را ببینید. ایشان یک اهداف عالیهای داشتند. هر چقدر از آن در هر منزلی میسر بود بیان میکردند. اول گفتند شاه برود. بعد دیدند که اصلا انگار زمینه برای اعمال حاکمیت خودشان هست، وارد این عرصه شدند. امام چون هدف داشتند در هیچ منزلی خمودگی و توقف نداشتند. همینطور آمدند جلو. یعنی در آخرین پیامهایشان میبینیم که از امپراطوری جهانی اسلام صحبت میکنند. میخواهم نتیجه بگیرم که اگر بچهها با انگیزههای رقابت آمده باشند سر کار، بود و نبودشان مساوی است. بحثی هست در نهج البلاغه که حضرت در نامهای به امامحسن(ع) تأکید میکنند که با لجبازی کار نکن! بعضی اوقات آدم میبیند که میگویند این تشکل را بزنیم تا روی فلان گروه را کم کنیم! این همان تشکیلندادن است. این یک سایهی ذهنی است. یک نوع تفکر زاید است؛ حقیقی نیست. فعالان تشکلهای مذهبی معمولا دو دسته اند. یک دستهی آنها مثل امام، اهداف را میشناسند، برنامه دارند و دایما هم خودشان را تصحیح میکنند. وقتی آدم هدف داشته باشد، اگر غلط هم رفت به هدفش نگاه میکند و خودش را تصحیح میکند. این دسته از افراد هیچوقت انگیزههاشان کم نمیشود، نمودهایش فرق میکند. یک وقت دولت اصلاحات است؛ آنجا فضایی است که اعتراضها زبانش تیز است. یکوقت هم دولت مکتبی است؛ جهتگیری نوع کار عوض میشود، ولی با همان انرژی کار میکنند و برایشان فرقی نمیکند. اما یک دستهی دیگری هستند که باید مقداری تحریکشان کنی تا تکان بخورند! اینها علیالقاعده دایما در یأس به سر میبرند. بعد از انتخاب آقای احمدینژاد در همین زمینه بحثهای خوبی در مجامع فرهنگی درگرفت. یک عدهای گفتند ما میخواهیم سیاست را ترک کنیم و کنار بگذاریم و مأیوسانه گفتند که اصلا سیاست فایدهای ندارد. اینها معلوم است که از اول هم بنیهای نداشتند و از باب رقابت و تحریک دیگران وارد این عرصه شده بودند. رقابتها و لجبازیها اینها را کشیده بود به میدان. حتی در قسمتی از جریان اصولگرا هم نظیر این افراد را میشد دید. حالا با این مقدمات اگر بخواهیم جواب سوالتان را بدهم میگویم اگر هدف مشخص باشد، در هر بستری مناسب خودش کار میکند. اما اگر هدفمان مشخص نباشد، همواره دنبال آنایم که در یک فضای رقابت و تقابل کار کنیم که این دومی بد است. ضمنا باید به این نکته توجه کنید که در منظر تاریخنویس هیچوقت آن آدمهایی که با هدف وارد عرصه میشوند و تاریخساز هم هستند به طور کامل دیده نمیشوند. شما میبینید یک جریانهایی دارند کار میکنند که اصلا انگار نوری به آنها نمیخورد تا به چشم بیایند. درحالیکه بسیار تاریخساز و نقشآفریناند. نمیخواهند خودشان را مطرح کنند و نمیتوان هم آنها را پیدا کرد اما کار خودشان را میکنند. مثالی میزنم: مرحوم قاضی در نجف نقش اساسی در این انقلاب داشتند. درحالیکه همه تلاششان در این است که یک ذره کار سیاسی و حتی کاری که ممکن است به نظر مرجعیت شیعه با فقاهت نخواند انجام ندهند. آیتالله بروجردی گفته بودند که ما ایشان را اصلا به عنوان یک آدم متضلع در فقه میشناختیم. به قول پسرشان هر کاری ایشان میکرد از دم غروب تا صبح میکرد. صبح که میشد مانند یک استاد فقه میرفت و درسش را میگفت. اما اگر مرحوم قاضی نبود تغذیههای معنویای که ما نیاز داشتیم و زمینهساز انقلاب هم بود، وجود نمیداشت. البته شما تأکید دارید که بحث جزیی نشود. ولی یکسری مسایل مبتلابه تشکلها هست که میخواستم لطف کنید به صورت مصداقی راجع به آنها کمی بحث کنید. مثلا مخاطبمحوری. آیا اگر مخاطبمحوری استراتژی یک تشکل در فعالیت فرهنگیاش باشد این خوب است یا نه؟ مخاطب چه جایگاهی دارد؟ مخاطبمحوری یک اصل است یا ما باید دنبال وظیفهی خودمان باشیم و فقط حق را بگوییم. اینکه فقط هیأت بگذاریم که عدهای بیایند پای سفرهی امامحسین(ع) و دو ساعت آنجا باشند و جای دیگری نروند، آیا این فعالیت فرهنگی مفید است؟ آیا ما میتوانیم به یک نوع تشکیک در فعالیت فرهنگی قایل شویم؟ یا اینکه درست است که فعالیت فرهنگی را مشخص کنیم و بگوییم جز این فعالیت فرهنگی نیست. مخاطبمحوری خودش فینفسه بد نیست. به شرطی که ما از بعد عالیهی مخاطب غافل نشویم. بالاخره ما باید به او بگوییم که تو یک ابعاد عالیهای داری. شاید هم نگوییم، ولی باید توجهمان به این باشد که ما کدام بعد او را میخواهیم تغذیه کنیم. طوری نیست که از جای آسانی هم شروع کنیم. مثلا از بعد حسی شروع کنیم که علم اینقدر در آن پیشرفت کرده. اما باید مواظبش باشیم که اینجا نماند. آرام آرام بیاوریمش تا افقهای بالاتر. استادهای واقعی کسانیاند که یک افق بالاتر را میشناسند و راه رسیدن مخاطبشان به آن افق را بلدند. پس میشود مخاطبمحور بود ولی به بعد عالیهی مخاطب نظر داشت. چون اگر شما این کار را نکنی طرف بعد از یک مدت به خود شما اعتراض میکند. این یک نکته. اما راجع به مثالی که زدید، اینکه بچهها را بکشانیم به هیأت و بعد دیگر کاری باهاشان نداشته باشیم، این اسمش سطحیبودن نیست. این آخرش در نهاد خودش به إن للحسین محبة مکنونة اتصال دارد. آنجا به نظرم هنر است اگر بچهها را به هیأت هم بکشانید. حتی اگر هیأت هم خیلی عمیق برگزار نشود، از نور اباعبدالله خیلی کار برمیآید. همینجا هم راجع به آمار مسایل و آسیبهای جامعه که اشاره کردید بگویم که اصلا نباید بترسید. یعنی ملتی که افقش افقی است که حسین(ع) را پذیرفته است این آدم هم برمیگردد، هم زود برمیگردد. من فکر میکنم 90درصد مردم ما حضرت اباعبدالله را پذیرفتهاند. نه اینکه حالا همه عاشقانه وارد هیأت شوند؛ اما 60-70 درصدشان بهواسطهی همین پذیرش، روشهایشان را بازخوانی میکنند. یکعدهای هم ممکن است بازخوانی نکنند؛ درحالیکه ارادتشان باقی بماند. من نظرم این است که اگر کسی هیأتی را شروع کند فقط به این قصد که بچهها را مشغول کند هم هیچ اشکالی ندارد. خطر کجاست؟ خطر آنجاست که ادعایش این باشد که اسلام هم همین است. ضربه از اینجا شروع میشود. یکی دیگر از مباحث مبتلابه تشکلها بحث ارتباط خواهران و برادران در این تشکلها است. الآن بعضی جاها میبینیم که از این ناحیه مسایل و مشکلاتی ایجاد میشود. یا جاهایی در بعضی تشکلها میبینیم که نوعی ازدواجهای تشکیلاتی باب شده است. در این مورد نظر شما چیست؟ من روی حضور خواهران و برادران در تشکل هم دوباره حرفم همین است. البته به نظر من یکی از مشکلترین چیزهایی که الآن در فرهنگ ما وجود دارد جایگاه زن است. یعنی فکر نکنید مسأله حل شده است؛ حل نشده است. فکر هم نکنید میشود به گذشته برگشت. باید از گذشته استفاده کرد برای آینده. ما جمع بین گذشته و آینده را فعلا نداریم. حاصل قضیه اینکه یکمرتبه تعجب نکنید که انگار هیچ کاری نمیتوانید بکنید. دختر با یک صفای خاصی بلند میشود میآید در محیطی که بالاخره آخرش نامحرم آنجا است. حالا باید رها کند و برود خانه؟ نه. باید یک بازخوانی بکنیم که در عین اینکه رعایت نامحرم و محرم بشود، هر دو جنس بتوانند فعالیت هم بکنند. ممکن است در این فعالیت آفاتی هم باشد. من نظرم این است که حضرت امام از ترس این آفات عقبنشینی نکردند. این جسارت امام که زنان را در جریان پیروزی انقلاب وارد میدان کرد، گاهی تلفات داشت. اما از ترس این تلفات امام عقبنشینی نکردند. شاید قسمت مفید حرف من برای شما همین قسمت آخر باشد که همین است که هست. خرابکاری هم ممکن است بشود. اما چه میخواهید بکنید؟ میخواهید برگردید به گذشته؟ نمیشود. میخواهید اینها را از هم جدا کنید؟ محال است. بله یک وقتی است دستور میدهید اردوهای مختلط نباشد، خب این کار خوبی است. اما بین خواهران و برادران که در تشکل فعالیت میکنند دیوار نمیتوان کشید. باید به هم کمک کنند. خب این وسط ممکن است کسی هم از دیگری خوشش بیاید و بعد ازدواج هم بکنند. بالاخره ما تعریف جدیدی نداریم. یعنی اگر از خود من بپرسید میگویم چهار پنج سال است که روی موضوع فکر میکنم ولی واقعا نمیدانم چه باید کرد؟ آفاتی دارد؟ بله. تعطیلش باید کرد؟ نه. میشود آفاتش را برطرف کرد؟ بله. چگونه؟ نمیدانم. نسل ما در یک شرایطی قرار دارد که باید به یک بازتعریفی از این ساختارها برسد. من فکر میکنم ما در تعریف تشکل انقلابی باید موضوع را به نسلی واگذار کنیم که الآن درگیرش است. اما این نسل باید افق عالی انقلاب و انسان مدنظرش باشد تا بتواند به یک تعریف مناسبی با نظر به آن افقها برسد. چه وقت تولید ایجاد میشود؟ وقتی که در گذشته نمانیم. به گذشته نباید برگشت و باید دنبال یک ساختار جدیدی بود. من هم نظرم همین است که باید بشود و امیدوار هم هستم. من با خواهران و برادران خیلی خوب که در این فضاها فعالند و از طرفی هم نگرانند که حریمها نشکند مرتبطم. همین که بپذیرند باید تعریف جدیدی بشود آرامآرام نهادینه میشود. نمونهاش را هم که دیگر شنیدهاید. خانمی به اسم نصیبه آمد خدمت پیامبر. شروع کرد گفت من نمایندهی زنها هستم. چرا شما مردها به ثواب شهادت میرسید ولی ما باید بچهداری و خانهنشینی کنیم و چیزی به ما نرسد؟ اینها را هم با یک بلاغتی گفت که حضرت را به ذوق آورد. بهطوریکه به اطرافیانشان گفتند کیف میکنید از بصیرت این زن؟! یعنی حضرت یک نوع فکر را میدیدند و تقویت همین جریان هم زنان سلحشوری شدند که در صدر اسلام به منصهی ظهور رسیدند. منتها به ادلهای که بحث مفصلی میطلبد متأسفانه در سیصد سال اخیر این نوع رویکرد به خفا رفت. همین هفته یکی از خواهران خیلی فعال و متدین و باهوش که تازه ازدواج کرده آمده بود میگفت شوهرم گفته است چون در این تشکلها با نامحرم ارتباط داری، دیگر من راضی نیستم بروی! خوب این خواهر اگر ابتدا این را میدانست که اصلا با او ازدواج نمیکرد. تو داری این را ایزولهاش میکنی. اینکه راهش نشد. تو میخواهی این را برگردانی به مکتب مادربزرگت! تو اصلا بیخود رفتی با این تیپ ازدواج کردی. خب میرفتی با کسی از نسل مادربزرگت ازدواج میکردی. این حرف تو حکم اعدام این خانم است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 389]