واضح آرشیو وب فارسی:مهر: اخلاق و زندگي امروزين (22)مفاهيم متافيزيكي از طريق اخلاق دست يافتنياند
خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه : امانوئل كانت معتقد است كه مفاهيمي چون خدا، نفس، اختيار و خلود نفس از طريق استدلال نظري دست يافتني نيستند و فقط از طريق اخلاق است كه ميتوان به اين مفاهيم دست يافت.
مفاهيم نظري، به ويژه مفاهيمي كه با انسان ارتباط دارند، عموماً معروض آراي مختلف واقع ميشوند. از جمله اين مفاهيم، دين و اخلاق است كه همواره مورد چون و چرا قرار گرفته و برغم بحث و بررسيهاي فراواني كه در اين دو حوزه انجام شده است اختلافنظرها همچنان به قوت خود باقياند. البته اين پيچيدگي بدان معنا نيست كه انسانها، به طور كلي از درك مفاهيم مذكور عاجز باشند.
اين دو مفهوم در سالهاي اخير نسبت به چند دهه گذشته بيشتر مورد توجه واقع شده است و فيلسوفان مختلف درباره هر كدام از مفاهيم دين و اخلاق به دستاوردهاي مهم و جديدي نائل شدهاند به طوري كه مثلاً، در سال 1980 محققان از احياي پژوهشهاي فلسفي در باب دين خبر ميدهند و اظهار ميدارند كه «خدا در حال بازگشتن است».
گذشته از بحث و بررسيهايي كه در باب هر يك از مفاهيم دين و اخلاق در طول تاريخ درگرفته است، چند و چون ارتباط دين و اخلاق به عنوان يكي از موضوعات مهم فلسفه دين و فلسفه اخلاق از ديرباز توجه انديشمندان غربي و شرقي را به خود معطوف داشته است.
در تاريخ غرب، سنت فكري دو هزار و سيصدسالهاي درباره اخلاق وجود دارد كه از ميان مشربهاي گوناگوني كه در طي اين دوره بر فلسفه اخلاق سايه افكندهاند، چهار نحله از اهميت ويژهاي برخوردار بودهاند: اخلاق مبتني بر غايتگرايي، اخلاق مبتني بر وظيفهگرايي، اخلاق فضيلت – بنياد، اخلاق حق – بنياد.
از ميان چهار مشرب فوق بدون شك، امانوئل كانت مهمترين و بزرگترين نماينده وظيفهگرايي است. كانت از جمله بزرگترين فيلسوفان مغربزمين است كه در تحول فلسفه غرب سهم عظيمي داشته است و انقلابي را در معرفتشناسي بهوجود آورده كه به انقلاب كپرنيكي تشبيه كردهاند.
وي در نظام فلسفي خويش معتقد است كه مفاهيمي چون: خدا، نفس، اختيار و خلود نفس از طريق استدلال نظري دستيافتني نيستند و فقط از طريق اخلاق است كه ميتوان به اين مفاهيم دست يافت. در واقع، كانت بر خلاف پيشينيان كه اخلاق را وابسته به مابعدالطبيعه ميدانستند، ادعا كرد كه اين مابعدالطبيعه است كه بر مبناي اخلاق پي ريزي و ساخته شده و مابعدالطبيعه بدون اخلاق معنايي ندارد.
فلسفه جديد سر آغاز ظهور دو جريان عمده فكري بوده است. اين دو جريان موازي كه در فلسفه كانت به نحوي درهم آميخته ميشوند، يكي فلسفه مبتني بر«اصالت عقل» است كه با رنه دكارت فرانسوي آغاز ميشود و ديگري فلسفه مبتني بر«اصالت تجربه» كه با فرانسيس بيكن آغاز ميشود و با فيلسوفاني چون جان لاك و جورج بار كلي ادامه مييابد و در فلسفه ديويد هيوم به اوج خود ميرسد.
كانت ميخواهد بدون عدول از مباني تجربي ديويد هيوم و بدون تمسك به راههاي ديگري بهجز تجربه حسي براي نيل به معرفت، وجود معاني و مفاهيم و قضاياي كلي و ضروري را در عالم ذهن تبيين و توجيه كند و اين كار همان وظيفه خطيري است كه وي در عالم فلسفه بر عهده گرفته است، او اين وظيفه را در دو بخش «نظري» و «عملي» پيگيري كرده و درباره هر دو بخش كتابهايي نوشته است. در بخش نظري، مهمترين كتاب وي «نقد عقل محض» است و كتاب «تمهيدات» خلاصه آن محسوب ميشود. «نقد عقل عملي» و «مباني مابعدالطبيعه اخلاق» نيز به ترتيب، دو كتاب مهم و مختصر بخش عملي به حساب ميآيند.
نظام فلسفي كانت در هر دو بخش مذكور به صورتي منسجم و منظم بيان شده است. فلسفه وي با مبحث شناسايي آغاز شده و در نهايت به مابعدالطبيعه ختم شده است. هر چند برخي مفسران و شارحان كانت معتقدند كه وجهه نظر اصلي كانت در مبحث شناسايي فراهم ساختن فلسفهاي براي تحكيم مباني رياضيات و علوم بوده و مابعدالطبيعه فرع بر اين امر محسوب ميشود اما گروهي ديگر نيز قايلند كه آنچه از مجموع آثار كانت در دوره نقادي مستفاد ميشود، اين است كه وي بهشدت تحت تأثير بحران مابعدالطبيعه در روزگار خويش بوده و كوشيده است تا راهحلي براي اين بحران بيابد.
از ديدگاه كانت هر آنچه در تور «زمان» و«مكان» گرفتار نيايد و در چارچوب عناصر «پيشيني» قرار نگيرد، از محدوده شناسايي، بيرون خواهد بود و اين سخن دليل بياعتبار مابعدالطبيعه را به عنوان يك علم و دانش نظري كه روزگاري شهبانوي دانش، شمرده مي شد و امروز چنان است كه از هر سو بر آن ميتازند و تحقيرش ميكنند، توجيه ميكند. زيرا مفاهيمي چون «خدا» و«نفس» و «اختيار» را نميتوان در قالب زمان و مكان بيان كرد و از آنجا كه گفتيم هر آنچه در تور زمان و مكان گرفتار نيايد و مهر زمان و مكان بر آن نخورد، نمي توان بدان معرفت يافت.
بنابراين، در بخش نظري به اين سه مفهوم نميتوان دسترسي پيدا كرد. البته كانت تذكر ميدهد كه از اين سخن من كه مابعدالطبيعه را در بخش نظري بياعتبار قلمداد كردهام، ملحدين نبايد خوشحال شوند؛ زيرا به زعم او مابعدالطبيعه را علمي در رديف علومي مثل فيزيك و رياضيات و هندسه ندانسته است. اما به نظر به عقل عملي و اخلاق، ناگزيريم وجود اين سه مفهوم را بپذيريم.
بدين ترتيب، كانت مابعدالطبيعه را در بخش نظري ناممكن ميداند و اثبات و تبيين آن را مربوط به بخش عملي دانسته و مابعدالطبيعه را وابسته به اخلاق قلمداد كرده است و پس از بحث درباره اخلاق و ملاكها و چگونگي آن، دين را بر مبناي اخلاق پايهريزي ميكند. در واقع، كانت معرفت و دسترسي به مفاهيم غير مادي را در فلسفه ي نظري خود، يعني در «نقد عقل محض» ناممكن ميداند؛ اما اين انكار بدين معنا نيست كه وي اصلاً اعتقادي به مفاهيمي چون «خدا» ندارد، بلكه وي در فلسفه عملي خود و در«نقد عقل عملي» از طريق وجدان اخلاقي و احساس تكليف اين معاني را اثبات ميكند.
سه شنبه 21 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 377]