واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب: نگاهي به نمايش تبرئه شده به كارگرداني منيژه محامدي پرهيز از دراماتيزه كردن واقعيت
اشكان غفارعدليبي سبب نيست كه براي اجراي تبرئه شده (هم سو با نظر جسيكا بلنك و اريك جنسون نويسندگان نمايشنامه) اتخاذ شيوه روخواني صحنه يي و نيز پرهيز از تصويرسازي و ايضاً اجتناب از تحرك فيزيكي روي صحنه، مناسب ترين گزينه به نظر مي رسد. چنان كه چارچوب روايي نمايشنامه تبرئه شده نيز بر پايه و بستر «توصيف و تعريف داستان هاي واقعي حادث شده در گذشته» و نه «عمل نمايشي در شرف وقوع بر صحنه» استوار است و از اين رو بي دليل نيست كه هر گونه تلاش براي تصوير كردن و به نمايش درآوردن، در بهترين حالت به تصويرسازي (تحميل تصوير به آنچه كه به بيان در مي آيد) منتهي و محدود مي شود. فقدان اتفاق صحنه يي و نبود عمل نمايشي و در عوض، سپردن روايت به دست شخصيت هايي كه از خلال تك گويي هاي درهم تنيده شان، داستان شش زنداني بي گناه محكوم به مرگ بازگو مي شود و همچنين، قرار گرفتن نمايشنامه در دسته درام مستند از رويكردي حكايت مي كند كه با قائل شدن هويتي انتقادي براي تبرئه شده، از آن صرفاً محملي براي «اعتراف و افشا» ساخته است، گو اينكه جسيكا بلنك مخاطب آرماني تبرئه شده را كسي مي داندكه پس از اتمام نمايش از خود بپرسد «در چه جامعه يي زندگي مي كند؟»،«جامعه مطلوب كدام است؟» و اين همه در رابطه با نمايشنامه يي مصداق و كاركرد دارد كه تنها هدفش نقد سيستم قضايي ايالات متحده امريكا است و از دل اين انتقاد و آن رويكرد اعتراض آميز، اثرگذاري بر مخاطب خود در راستاي بازنگري در بي عدالتي هاي موجود را مراد مي كند. پس بي جهت نيست كه نويسندگان از تئاتر محملي ساخته اند براي انتقال نتيجه تحقيقات شان درباره افرادي كه به اشتباه، سال هاي بسياري از عمرشان را در انتظار اعدام به سر برده اند، گو اينكه آن دو خود در آغاز اذعان مي دارند كه توان و تاثير تئاتر، ملاك و معيار انتخاب شان براي اين نحو انتشار و انتقال ماحصل تحقيقات و مصاحبه هايشان بوده است. جاي شگفتي هم نيست كه تبرئه شده بخشي از جوايزش را از انجمن هاي دفاع از حقوق زندانيان و وكلاي مدافع امور جنايي دريافت كرده است.پرهيز از دراماتيزه كردن واقعيت، علاوه بر ماهيت مستندگون درام، در ارتباط مستقيم با تمهيد افزايش توان اثرگذاري بر مخاطب به واسطه تاكيد صريح بر اصل موضوع قرار دارد؛ موضوعي كه به نقل از نمايشنامه، برگرفته از واقعيت هاي يك جامعه است؛ جامعه امريكا و دستگاه قضايي اش. با اين اوصاف، تبرئه شده در مواجهه با تماشاگري كه خارج از دايره مخاطبان نمايشنامه قرار مي گيرد (تماشاگر غيرامريكايي) ماهيتي صرفاً خبري و كاركردي در حد اطلاع رساني، فارغ از هر گونه اثرگذاري مطلوب مي يابد، چرا كه چراغ هاي رابطه تاريك و زمينه هاي ارجاع به مولفه هاي پيشيني و دخيل در ايجاد چنين وضعيتي مسدود است. انكار اين واقعيت كه تبرئه شده تنها در مواجهه با مخاطب امريكايي به حد اعلاي اثرگذاري دست مي يابد و بي توجهي به اين اصل كه نمايشنامه، هويتش را فقط از رويكرد انتقادي اش به دستگاه قضايي امريكا كسب مي كند، به معناي نفي همه آن ارزش ها و مولفه هايي است كه تبرئه شده را در گونه درام مستند جاي مي دهد و براي آن ماهيتي سياسي - انتقادي قائل مي شود، چه آنكه نويسندگان تبرئه شده نيز به جاي تلاش براي دراماتيزه كردن واقعيت يا خارج كردن روايت از اسارت توصيف يا پرداخت آدم هاي نمايش به عنوان شخصيت هايي چندوجهي (ونه تك ساحتي) به واسطه قرار دادن آنان در موقعيت هاي مختلف يا حتي در عوض اتخاذ زاويه ديدي متفاوت از يك خبررساني ژورناليستي، صرفاً به مونولوگ هايي بسنده كرده اند كه اشاره يي گذرا به زمان دستگيري متهمان، دوران زندان آنها و زمان اعلام بي گناهي شان دارد و گاه اين روند به واسطه صداي بازيگران مكمل، با صحنه هاي دادگاه، بازجويي هاي پليس و... درهم مي آميزد. بازسازي صحنه هاي دادگاه و بازجويي هاي پليس نيز در «روايت مونولوژيك» نمايشنامه تبرئه شده، از طريق فضاسازي به واسطه صداي شليك تير، باز و بسته شدن در سلول هاي زندان، صندلي الكتريكي، زنگ، نور موضعي و صداي بازيگران مكمل صورت مي پذيرد. طرفه اينجاست كه نمايشنامه تبرئه شده، اين تمهيدات را به كار مي گيرد تا پرونده هاي ويژه يي را مدنظر قرار دهد كه در آنها جريان دادرسي و قضاوت به دليل فقدان مدرك و ادله مستدل، شهادت دروغ شاهدان عيني، اطلاعات غلط، اشتباه پليس و... به بيراهه رفته است و نكته قابل اعتنا در همه اين موارد، عدم وجودهرگونه انگيزه و غرض سياسي در پشت اين اتهامات به منظور پرونده سازي تعمدي و از پيش برنامه ريزي شده براي اين افراد است. نمايشنامه تبرئه شده در نهايت در حد رويكرد ژورناليستي به موضوع متوقف مي ماند و فراتر از يك اطلاع رساني صرف، موفق نمي شود ابعاد تراژيك سرگذشت شخصيت هايش را به نمايش بگذارد، في الواقع در رابطه با تبرئه شدگان، درام تازه از جايي آغاز مي شود كه نمايشنامه بلنك و جنسون پايان مي پذيرد، يعني درست زمان آزادي آنان و اثبات بي گناهي شان، پس از گذران دوران زندان، آنجا كه معنا و مفهوم تبرئه شده در فرهنگ لغات در تناقض و تعارض با واقعيت زندگي تبرئه شدگان قرار مي گيرد.نقد رويكرد مستندگون نويسندگان (آن هم به شيوه يي كه در نمايشنامه شاهد آن هستيم) به معناي نقض اهميت موضوع و ناديده گرفتن وجوه تلخ زندگي تبرئه شدگان نيست كه كاملاً به معني هرز رفتن و هدر شدن ظرفيت هاي موجود در موضوع تبرئه شدگان است و صرف عنوان «درام مستند» براي توجيه اين كاستي ها كفايت نمي كند. در اجراي «منيژه محامدي» از تبرئه شده به واسطه از دست شدن توان اثرگذاري نمايشنامه در مواجهه با مخاطب و ناتواني از ايجاد زمينه يي براي ارتباط مخاطب ايراني با متن (و نزديك كردن متن به او) و به تبع آن كم رنگ شدن زمينه هاي ارجاع به موضوع و البته سرگرداني نمايش در ميانه اجرا به شيوه روخواني صحنه يي يا تصويري (يا صداسازي) همان اندك هويت اثر نيز مخدوش مي شود و ماهيت متن زير سوال مي رود. چه آنكه مستندگونگي نمايش در مواجهه با مخاطب (به دليل خاص بودن موضوع و ايضاً فقدان تاثير دراماتيك) به ارائه گزارشي آن هم نه چندان اثرگذار (به علت شيوه اجرايي) از چند پرونده با شرايط ويژه در امريكا تغيير ماهيت مي دهد؛ و چنين است كه با رنگ باختن عنصر اصلي نمايشنامه كه همان اثرگذاري است، تبرئه شده توفيقي در همراه كردن مخاطب با نمايش به دست نمي آورد و سرانجام در بن بست عدم ارتباط در پاي ديوار بلند فقدان زمينه ها و نشانه هاي مشترك متوقف مي ماند،
سه شنبه 21 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفتاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 386]