تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836427574
سينما - تسخير روح تاريخ
واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: سينما - تسخير روح تاريخ
سينما - تسخير روح تاريخ
جف داوسن / ترجمه: يحيي نطنزي: گفته ميشود كه چنگيزخان باعث مرگ جان وين شد! اشارهام به فيلم «فاتح» (1956) به عنوان يكي از افتضاحهاي معروف تاريخ سينما است كه تهيهكنندهاش هاوارد هيوز مانع اكرانش شد و تمام نسخههايش را جمعآوري كرد. توجه به اين شكست مشهور به دليل بازي غير قابل پيشبيني دوك (جان وين) در نقش فرمانرواي ترسوي مغول و گريم نه چندان دلچسب جان وين و «چشمهاي بادامي»اش نبود. از سوي ديگر فخرفروشيهاي جان وين در نقش چنگيز به سبك فيلم «شهامت واقعي» و به يغما بردن قلعههاي اروپا و آسيا و تصاحب سوزان هيوارد هم اين فيلم را مهم نكرد (سوزان هيوارد نقش يك پرنسس تاتار را بر عهده دارد كه مانند جان وين در نقش چنگيزخان اصلا باورپذير از كار درنيامده است). داستان اصلي به پشت صحنه فيلم و مسئله غبار اتمي بازميگشت. ماجرا از اين قرار بود كه گروه فيلمبرداري در صحراي يوتا و در مسير وزش باد يك پايگاه آزمايشات هستهاي كار ميكردند و به دليل برخورد با غبار اتمي دچار عوارض جبرانناپذيري شدند. اين ماجرا فيلم «فاتح» را به يك رسوايي بزرگ تبديل كرد كه در سالهاي بعد نيمي از عوامل توليدش از جمله جان وين تسليم سرطاني شدند كه ظاهرا با غبار اتمي پشت صحنه فيلم بيربط نبود.
بر اساس روايات موجود، چنگيز مسوول مرگهاي بسياري بوده است. اين مرد در يكي از اوقات خوشش گفته است: «بزرگترين شادماني چيزي نيست جز غلبه بر دشمنانتان؛ تعقيبشان و چپاول مال و اموالشان؛ تماشاي غرق اشك شدن عزيزانشان و تصاحب زنان و دخترانشان.» چنگيز در فاصله سالهاي 1206 تا 1227 ميلادي ايل و تبارش را به وحشيگري و ويراني بيسابقهاي وا داشت و ميليونها نفر از ساكنان جلگهها تا اهالي نواحي مرزي اروپا را به شيوهاي كاملا قرون وسطايي سلاخي كرد.
سرگئي بودرف او را اينگونه معرفي ميكند: «چنگيزخان يكي از منفورترين اشخاص در روسيه است. حتي در كتابهاي درسيام هم صفات بدي در مورد وي به كار رفته بود: وحشي، بدوي، بيرحم و تقريبا شيطانصفت.» با گذشت زمان قوبلايخان نوه چنگيز زمام امور را در دست گرفت و دامنه امپراتوري پدربزرگش را تا لهستان گسترش داد تا آنها هم همگي سبيل خود را به سبك فو مانچو آرايش كنند. موج هراس رفتهرفته شدت گرفت تا مطمئن شويم كه ترس اروپا از خيزش آسيا علاوه بر مسائل اقتصادي در امور ديگري ريشه دارد!
چنگيزخان حتي با چنين سرگذشتي لقمه دندانگيري براي يك فيلمساز است. همين روزها شاهد فيلم حماسي سرگئي بودرف به نام «مغول» هستيم كه اولين قسمت از سهگانهاي است كه به احتمال زياد مجموعهاي فوقالعاده از كار درميآيد. اين توليد محصول مشترك روسيه و قزاقستان كه به شايستگي نامزد بهترين فيلم خارجي زبان اسكار شد در چمنزارهاي دورافتاده قزاقستان و مغولستان فيلمبرداري شده است و چنگيزخان را در نقش يك رهبر پان-آسيايي به نمايش گذاشته است. بازيگران نقشهاي دوم فيلم اكثرا از آسياي ميانه انتخاب شدهاند و ديالوگهاي فيلم هم تماما به زبان مغولي است.
قبل از بودرف ديگران هم پاي چنگيز را به سينما بازكردهاند. يكبار عمر شريف در سال 1965 پوستين پشمين چنگيز را بر تن كرد و بار ديگر در سال 1998 يكي فيلم چيني زندگينامهاي به سراغ اين پوستين رفت. غير از اينها فيلمهاي ديگري را هم ميتوان فهرست كرد اما «مغول» روياي تبديل شدن به معتبرترين نسخه را در سر دارد. بودرف توضيح ميدهد: «داستان فوقالعادهاي از دوران كودكي چنگيزخان پيدا كردم و متوجه شدم وي بر خلاف آنچه گفته ميشود از همان ابتدا هيولا زاده نشده است. به همين دليل تصميم گرفتم خلاف جريان آب شنا كنم.» جاي سوال است كه چطور بودرف درست زماني كه دوباره مرد قدرتمندي رهبر سرزمين مادرياش (روسيه) شده است دست روي تقديس زندگي حاكم مستبدي همچون چنگيز گذاشته كه هميشه مورد تحسين هيتلر بوده است. بودرف ادامه ميدهد: «چنگيزخان در روسيه و غرب به يك بدنام كليشهاي تبديل شده است. اما در آسياي ميانه وي را يك قهرمان ميدانند.»
وقتي پايان يك فيلم به اندازه پايان «مغول» باشكوه باشد به سختي ميتوان ايرادي بر فيلم وارد كرد. «مغول» يك فيلم مجلل و پرزرق و برق و پربازيگر است كه به راحتي در برابر رقبايي مانند «ارباب حلقهها»، «قهرمان» و يا «ببر خيزان؛ اژدهاي پنهان» قد علم ميكند و ميزان ظرافت موجود در خود را به رخ ميكشد (جالب اينكه «مغول» با سرمايهاي كمتر از 10 ميليون پوند توليد شده است و بر خلاف رقباي مذكور به جاي تكيه بر افسانهها و اساطير وامدار واقعيت است).
«مغول» گرچه فيلمي زيرنويسدار و به زبان ناآشناي مغولي است اما بر خلاف عرف معمول اكران گستردهاي در اروپا و آمريكا خواهد داشت. از تبليغات فيلم ميتوان تشخيص داد كه فيلم پر از صحنههاي تماشايي مبارزه است كه توسط بدلكاران قزاقي و قرقيزي اجرا شدهاند و قرار است تماشاگران نوجواني كه صورتشان تازه جوش زده با تكيه بر همين صحنهها جذب فيلم شوند. اما تلاش «مغول» براي بازگويي يك داستان انساني كاملا نمايان است. درفيلم ابتدا با تموچين (نام كوچك چنگيزخان) مواجه ميشويم؛ با اينكه 9 سال دارد در صدد است عروسي براي خود دست و پا كند. تموچين بعد از كشته شدن پدرش از يك حيوان دزد خردهپا به يك انتقامجوي قبيلهاي تبديل ميشود كه سوداي خونخواهي پدرش را در سر دارد (نقش چنگيز را در اين قسمت بازيگر بينهايت محبوب ژاپني تادانوبو آسانو بازي ميكند). وي از سوي همسر و يك دوست صميمياش هم حمايت ميشود (نقش همسرش را بازيگر تازهكار مغولي؛ خولان چولون بر عهده دارد و نقش دوست چنگيز را بازيگر ژاپني هونگلي سون بازي ميكند).
آيا «مغول» يك فيلم تجديدنظر طلب است؟ جان من، مورخ بريتانيايي كه كتابش با نام «چنگيزخان: زندگي، مرگ و رستاخيز» مطمئنا مورد ارجاع بودرف بوده است در اينباره ميگويد: «قطعا اميدوارم اين فيلم چنين رويكردي داشته باشد. البته تجديد نظر طلبي از اهميت قتلهاي مغولها و چگونگي شكلگيري امپراتوري نميكاهد اما منشأ و سرچشمه آن را نمايان ميكند.» پايان فيلم همزمان است با ملقب شدن تموچين به چنگيزخان (فاتح برتر) و قتلعام قوم «تانگوت» كه به ميمنت تغيير نام تموچين انجام ميشود. اگر حواسمان باشد كه چنگيزخان از موهبت يك الگوي مناسب محروم بوده است شايد بتوانيم او را ببخشيم!
به نظر ميآيد كه در تمام سالهاي گذشته فهم درستي نسبت به چنگيز وجود نداشته است. جان من، دليل آرشيوي را عامل اين امر ميداند چرا كه به اعتقاد وي تاريخ هميشه به دست شكستخوردگان نوشته ميشود و «قربانيان هميشه ديدگاهي يكسويه دارند.» از طرف ديگر مغولها اكثرا صحرانشيناني بيسواد بودند و نميتوانستند اعمال غيرعادي خود را بر صفحات كاغذ ثبت كنند. تنها در اواخر قرن نوزدهم بود كه كتاب گمنام و قطور چينيها با نام «تاريخ مخفي مغولها» رونمايي شد و كاملترين ترجمههاي غربي آن هم اخيرا در دهه 80 پديدار شدند. اين كتاب با ايلياد و افسانههاي اسكانديناوي قابل مقايسه است و برخلاف منابع قبلي شمايلي شاعرانه و رمانتيك از چنگيز ارائه ميدهد.
جان من، معتقد است كه چنگيز در ابتداي شروع كارش «كمي بيش از رهبر يك گروه كوچك در جنگهاي منطقهاي» بوده است اما در فاصله 20 سال صاحب قلمرويي ميشود كه در الفاظ امروزي شامل مغولستان و تمام جمهوريهاي آسياي ميانه، بخشي از روسيه، ايران، پاكستان، افغانستان، هند، چين و كره شمالي بوده است كه گستردهترين سرزمين امپراتوري به هم پيوسته در تمام دورانها محسوب ميشود. جان من تاكيد ميكند كه «شرح چگونگي اين اتفاق نيازمند توضيح و تفسير است.» ناگفته نماند كه چنگيز با تاسيس سلسله «يوان» پايهگذار چين متحد شد كه تنها و البته مهمترين ميراث وي به حساب ميآيد.
شكي نيست كه قدرت چنگيز متاثر از نبوغ نظامي وي بود و ايجاد مجموعهاي از جنگجويان سواره نظام سيار تنها بخشي از داستان است. تفكر رايج وي را يك آزاديخواهي شايسته سالار ميداند: مردي كه براي وفاداري احترام قائل است، به رواداري ديني اعتقاد دارد، زنان قدرتمند را تحسين ميكند و قوانيني تدوين شده را در جامعه به اجرا ميگذارد. اگر قبول داشته باشيم كه چنگيز احتمالا به توهم قدرت دچار بوده است بايد وي را نمونه اوليه ناپلئون بدانيم. ديگر چه؟ جان من مثالي براي بررسي شناخت چنگيز دارد: «تصور كنيد جرونيمو (يكي از معروفترين بوميان آمريكايي كه به رهبري آپاچيهاي چروكي 25 سال در برابر اشغال زمينهايشان عليه ايالات متحده جنگيد. م) ميتوانست قبائل سرخپوستي را متحد كند، آمريكاي شمالي را اشغال كند و جنگ را ببرد و سپس امپراتوري خود را تا روسيه و اروپا گسترش دهد. در واقع تصور حضور جرونيمو در كاخ سفيد همانقدر عجيب است كه ايده فتح كل جهان توسط چنگيز!.»
فيلم قبلي بودرف هم كه «صحرا نشين» (2005) نام داشت در قزاقستان فيلمبرداري شد. بودرف به كنايه ميگويد كه «مغول» را در واكنش به فيلم «بورات»، ساشا بارون كوهن كارگرداني كرده است: «سابقه نويسندگي براي فيلمهاي كمدي را در كارنامهام دارم و از شوخيها لذت ميبرم. اما احساس آن دسته از دوستانم كه از رويكرد به شدت شخصي «بورات» دلگير شدهاند را درك ميكنم. به اعتقاد من غرب نسبت به وجوه فرهنگي آسياي ميانه بيتوجه است.»
در آن سوي «پرده آهنين» هم چيز زيادي در مورد چنگيز نميدانستند (پرده آهنين به مرزي فيزيكي، ايدئولوژيك و نمادين اطلاق ميشد كه در فاصله پايان جهاني دوم تا اتمام جنگ سرد اروپا را به دو بخش جدا از هم تقسيم ميكرد.م). در دوران حكومت اتحاد جماهير شوروي تمام منابع اطلاعاتي در مورد چنگيز مسدود بود و جمهوريهاي آسياي ميانه و البته مغولستان كه در حقيقت زير نظر شوروي اداره ميشدند حق هيچ اظهارنظري درباره وي نداشتند. شايد به همين دليل در كشورهاي تازه استقلاليافته آسياي ميانه اشتياق به شناخت چنگيز در حال شكوفايي است. مردم اين كشورها اخيرا چنگيز را نماد دلاوري و ميهنپرستي ميدانند كه به عنوان يك آسيايي دماغپهن عليه اربابان ايدئولوژيك آنها ميجنگيده است (نمونه ديگر چنين رويكردي بازسازي چهره تيمورلنگ در قزاقستان است كه اين روزها بيتوجه به سابقهاش در نقش حاكمي خونريز ظاهري نيك انديش و مردمپسند يافته است). بيشترين تحول در ميزان اقبال عمومي چنگيز تقريبا در چين روي داده است. در دوران انقلاب فرهنگي حضور چنگيز به مخفيگاههاي زيرزميني محدود شده بود اما وقتي استان «مغولستان داخلي» در خاك چين قرار دارد راه حل عملي سادهاي براي حل مشكل چنگيز پيدا ميشود: چنگيز چيني است! يا به قول جان من: «همه اعضاي يك خانواده هستيم.»
از قديم ميگفتند كه در دوران اوج قدرت مغولستان و همينطور ظاهرا در قلمرو حكومت موسوليني يك دختر ميتوانست همراه با كيسهاي طلا بدون اينكه كسي مزاحم وي شود، از اين سو به آن سوي امپراتوري برود. شايد به همين دليل در باور سنتي مغوليها گفته ميشد «يك اسب از يك زن اهميت بيشتري دارد» (و يا به عبارتي اسب از سيم و زر گرانبهاتر است. چون در آن زمان خطري متوجه سيم و زر و البته زن مغولي نبوده و در عوض حفظ اسب دردسر بيشتري داشته است).
بودرف ميگويد زماني كه به دنبال سياهيلشكر بوده است هزاران نفر با حضور در پشت صحنه فيلم به رقص و پايكوپي مشغول شدند. بيشتر آنها سرسپرده چنگيز بودند و دوست داشتند فيلم در بالا و پايين جاده ابريشم نشان داده شود. بودرف با هيجان ادامه ميدهد: «همانطور كه قابل پيشبيني بود «مغول» در قزاقستان فروش خوبي داشت. در سيبري هم همينطور. امسال آن را در چين اكران ميكنيم. در روسيه حتي بيشتر از آنكه فكر ميكردم از فيلم استقبال شد. به نظرم اين فيلم حس علاقه مردم اين كشورها به چنگيزخان را تحريك كرده است.»
بايد پرسيد چنگيز غير از مشهور كردن كلمه مغول و خارج كردن اين قوم از سايه همسايگان ايرانياش چه كار ديگري انجام داده است؟ ظاهرا جنجالهاي پيرامون المپيك پكن متاثر از اقدامات مغولها به وجود آمده است چون اولين نفري كه بحث اتحاد تبت و چين را پيشكشيده است كسي نبوده جز چنگيزخان. جان من خاطرنشان ميكند: «شايد عجيب به نظر بيايد اما چين بايد هويت جغرافيايي خود را مديون مغولها بداند؛ مديون مردي جوان كه در اوائل قرن 13 ميلادي در دامنه پرت و دورافتاده كوههاي مغولستان متولد شده است.»
با اين حال هنوز هم نكات مبهم بسياري در سرگذشت چنگيز وجود دارد خصوصا درباره دليل مرگش در 65 سالگي و يا حوالي آن (يافتن مدفن او هنوز هم يكي از بزرگترين اميدهاي باستانشناسي است). برخي ميگويند وي به دليل بيماري چشم از جهان فروبسته است. برخي ديگر معتقدند وي به دست يكي از تازهعروسهايش گرفتار مرگي خشونتآميز شد؛ تازه عروسي كه در ماه عسل به وسيله يك قيچي شوهرش را از زندگي ساقط كرد. مرگ چنگيز به هر صورت كه باشد نميتوان انكار كرد كه تعداد همسران وي بيش از حد بوده است. بر اساس تحقيق شگفتآوري در سال 2003 مشخص شد 16 ميليون مرد در آسياي ميانه همان كروموزم Y چنگيزخان را دارند؛ يعني چيزي حدود يك نفر از هر دويست مرد ساكن كره زمين! شايد به همين دليل وي را پدر واقعي اين ملتها ميدانند كه نوادگانش امروزه در جايجاي اين كشور ريشه دواندهاند.
بودرف اميد زيادي به فيلمش دارد: «زنده كردن چنگيز در قالب يك فيلم سينمايي و شناخت شخصيت و پر كردن نقاط مبهم زندگي وي جذابيت زيادي دارد.» حتي اگر با اكتفا به شواهد موجود تنها افتخار چنگيز را اتحاد قبايل متفرق مغول بدانيم باز هم نميتوان ميزان اهميت و تاثير وي در تاريخ را ناديده گرفت. به قول جان من: «دستاورد چنگيز چيزي نيست جز تسخير روح تاريخ.» براي به تصوير كشيدن مرگ چنگيز به دو فيلم ديگر نياز است چرا كه در «مغول» تنها دوران ابتدايي زندگي وي نمايش داده ميشود. بودرف ميداند كه قسمت دوم دشواريهاي بيشتري دارد چرا كه در آن به حمله چنگيز به جهان اسلام اشاره ميشود: «قصد دارم ابتدا فيلم سوم را توليد كنم و سپس سراغ فيلم دوم بروم. فعلا مشغول نوشتن فيلمنامه قسمت سوم هستم. نگران نباشيد چون به اندازه كافي تيره و تار است.»
اما آيا نكوداشت چنين شخصيت بيرحم و خونريزي كار شايستهاي است؟ بايد حواسمان باشد نميتوان اخلاقيات جهان امروز را بر جهان 800 سال پيش تحميل كرد. بودرف هشدار ميدهد كه: «به نظر من وحشيترين كشورها در قرن بيستم وجود داشتهاند. دو جنگ جهاني، اردوگاههاي نازي، زندانهاي سياسي استالين، تانكها، راكتها، بمبهاي اتم و... چگونه ميتوان اين وقايع را با اعمال مردي مقايسه كرد كه سوار بر اسب خود با شمشير به جنگ ميرفته است؟.»
منبع: ساندي تايمز
مغول Mongol
كارگردان: سرگئي بودرف
تهيهكنندگان: سرگئي سريانف، سرگئي بودرف، آنتون ملنيك / نويسندگان فيلمنامه: عارف عاليف، سرگئي بودرف / مدير فيلمبرداري: روگيه اشتوفرز، سرگئي تروفيموف / تدوين: والديس اسكارسدوتير، زاخ اشتينبرگ / طراح صحنه: داشي نامداكف / موسيقي: توماش كاته لينن/ بازيگران: تادانوبو آسانو (تموچين / چنگيز)، هونگلي سون (جاموكا)، خولان چولون (بورته)، ادونيام اودسورن (تموچين جوان)، آماربولد توبنبايار (جاموكاي جوان)، بايار تستسگ اردنبات (بورته جوان)، آمادو مامادكوف (تارگوتاي)، با سن (اسوگي)، بو رن (تايچار) /
126 دقيقه / محصول آلمان، قزاقستان، روسيه، مغولستان
دوشنبه 20 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 463]
-
گوناگون
پربازدیدترینها