تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):شش (صفت) در مؤمن نيست: سخت گيرى، بى خيرى، حسادت، لجاجت، دروغگويى و تجاوز.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829619905




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بازار هنر و قيمت‌هاي جديد آثار ايراني در گفت‌وگو با دكتر شهريار عدلاين حباب مي‌تركد


واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: بازار هنر و قيمت‌هاي جديد آثار ايراني در گفت‌وگو با دكتر شهريار عدلاين حباب مي‌تركد
غزال صادقيعكس: رهام وزيرييكي دو سالي هست كه از شنيدن قيمت‌هاي نجومي آثار هنرمندان ايراني حيرت‌زده شده‌ايم، البته مطرح شدن ايرانيان در اين سطح باعث بالا رفتن غرور ملي بود؛


اما نكته جالب اين بود كه بسياري از هنرمندان خودشان هم از شنيدن اين اخبار دچار سرگيجه شده‌اند. در همين شرايط بود كه از موافقان و مخالفان حراج كريستي مطالب ضد و نقيضي به چاپ رسيد، برخي آن را زدوبندهاي پنهاني و دروغ مي‌دانستند و گروه ديگر كه خودشان به طور مستقيم در اين حراجي نقش داشتند آن را اتفاقي مبارك براي هنر ايران قلمداد مي‌كردند.
اما اين بار به سراغ يكي از خبره‌ترين كارشناسان آثار هنري ايران رفتيم و واقعيت ماجراي اين حراجي‌ها و تاريخ شكل‌گيري آن را جويا .
دكتر شهريار عدل در تدوين تاريخ تمدن‌هاي آسياي ميانه با كساني چون پروفسور سينور از آمريكا و پروفسور داني از پاكستان همكاري داشته است. درست در سال‌هاي پس از انقلاب شهريار عدل به عنوان نماينده ايران به مجمع عمومي يونسكو فرستاده مي‌شود و به عنوان عضوي تمام‌عيار در آنجا به فعاليت مي‌پردازد. در اوايل انقلاب كه هنوز بخش ميراث فرهنگي فعاليت خود را به صورت جدي آغاز نكرده بود؛ دكتر عدل به هزينه شخصي خود ميراث به تاراج رفته ايران را با سند و مدارك كافي به ايران بازمي‌گرداند. وي حلقه‌هايي از فيلم‌هايي كه گفته مي‌شود داراي اهميت تاريخي فراواني است را در پستوها و زيرزمين كاخ گلستان كشف مي‌كند.
در زمينه قيمت‌گذاري آثار هنري ايراني و بازار هنر با وي به گفت‌وگو نشستيم.
به عنوان پرسش نخست مايليم از نقش شما در بازگرداندن آثار هنري و ارزشمند ايراني و روند آن طي اين سال‌‌ها بشنويم.
بازگرداندن و خريد آثار هنري بعد از انقلاب چندان با دقت پيگيري نشده و حتي يك سري از آثار را دزديدند و مي‌خواستند از كشور خارج كنند.
معروف‌ترين آنها نقاشي‌هاي كاخ گلستان بود كه بخشي در لندن پيدا شد و آنها را برگردانديم. بخش ديگر‌ ‌آن هم در سوئيس بود كه آنها هم برگردانده شد، اما بعد از آن سازمان ميراث فرهنگي ايجاد شد و اين وظيفه را كامل برعهده گرفت.
مي‌شود توضيح دهيد كه شما چگونه با سازمان ميراث فرهنگي كار مي‌كنيد؟
در حال حاضر اين روند برعكس است، در بخش اول كار مستقيما خود من وارد عمل مي‌شدم، آثار را شناسايي مي‌كردم، به كشورهاي مختلف سفر مي‌كردم و در نهايت پس از آن كه شناسايي به صورت كامل انجام مي‌شد، در لحظه آخر مامور دولت را در جريان مي‌گذاشتم و آثار تحويل مي‌شد.
آيا از طرف دولت حمايت مالي مي‌شديد؟
من هيچ وقت از دولت ايران حتي يك ريال هم دريافت نكردم.
آقاي عدل، بحثي كه اين روزها در فضاي هنري ايران مطرح است، موضوع خريدها و قيمت‌هاي بالايي است كه براي برخي آثار هنري پرداخت شده، شما اين فضا را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
قيمت اشيايي كه جديدا همه را به تب و تاب انداخته و همه به نوعي به دنبال آن هستند، اتفاق جديد و تازه‌اي نيست.
چندين و چند بار نمونه آن اتفاق افتاده است. مثلا در حراج كريستي اتفاق فوق‌العاده‌اي رخ نداده و منحصر به فرد نيست. اتفاقي است كه بارها افتاده است. به عنوان مثال پانصد سال پيش به يك باره نقاشي‌هاي بهزاد خواستار پيدا كرد. اين باعث شد بسياري از شاگردان بهزاد يا كساني كه شاگرد بهزاد نبودند، اما دستي قوي داشتند، بهزاد تقلبي درست كنند.
به طوري كه به راحتي مي‌شود گفت كه 99درصد از نقاشي‌هاي بهزاد كه امضاي او را دارد، تقلبي هستند. آثاري كه به طور حتم به بهزاد تعلق دارد، از چند تا بيشتر نيست، مانند سعدي قاهره. اما چون همان نقاشي‌هايي كه به او نسبت داده شده متعلق به چهارصد سال پيش است، ارزش خاص خود را دارد اما در نهايت مال بهزاد نيست.
اين را هم بد نيست بدانيد كه در اواخر دوران تيموري و اوايل دوران صفوي يا همزمان با دوران شاه عباس پادشاهان بزرگ مغول بسيار هنردوست بودند و پول‌هاي كلاني براي آثار هنري خرج مي‌كردند. آنها به آثار ميرعلي علاقه‌مند بودند، به طوري كه در همان دوران تعداد فراواني آثار ميرعلي قلابي توليد شد، چون بازار داشت.
اساسا اين توجه به بازار آثار هنري از كجا سرچشمه مي‌گيرد؟
اين بازار فعلي كه ما مي‌شناسيم، از اواخر قرن نوزده به وجود آمد. در ايران شخص ناصرالدين‌ شاه كه بي‌اندازه به هنر علاقه‌مند بود و مي‌دانست كه چه كار مي‌كند و رجال كه اكثر آنها هم چون در اين محيط هستند كار خود را بلدند. به اينها فرنگي‌ها هم اضافه مي‌شوند، البته خود را محدود به يك شاخه به خصوص از هنر مثلا نقاشي نمي‌كردند. ايراني‌ها هم علاقه فرنگي را مي‌بينند و به دنبال آن مي‌روند.
معيرالممالك نه تنها مينياتور را به خوبي مي‌شناخت، بلكه خودش هم پول مي‌داد تا اين امر انجام شود، همان طور كه هزار و يكشب را درست كردند كه آخرين و بزرگترين مجموعه هنري/سنتي ايران به روال قديم است. منتها وقتي كه ديدند غربي‌ها به سكه‌هاي قديمي علاقه دارند و برايشان جالب است و از طرفي تاريخ عهد باستان ايران هم آرام‌، آرام برايشان شناخته مي‌شد. مرحوم اعتماد‌السلطنه كه وزير ناصرالدين شاه بود نه تنها شروع كرد به سكه جمع كردن بلكه خودش تخصص سكه پيدا مي‌كند بنابراين يك بازار گرم به وجود مي‌آيد.
بعد از پايان اين دوران وارد زماني مي‌شويم كه اورينتاليسم در اروپا مد است، هيات‌هاي باستان‌شناسي به بين‌النهرين، شامات، عثماني، يونان به ويژه مصر مي‌روند و تعدادي هم رو‌مي‌آورند به آثار ايراني و از جمله مينياتورها و از آن زمان است كه كتب نفيس ايراني شروع مي‌كند به خارج شدن و چون متن آن برايشان جالب نبود تصويرها را از كتاب جدا مي‌كردند و به صورت جدا، جدا مي‌فروختند. اين اتفاقات متعلق بود به اوايل قرن بيستم از پس اين جريانات كلكسيونرهاي مشهوري به وجود آمدند كه هيچ ربطي با بازار الان ندارد، از نسل اين كلكسيونرهاي معروف مي‌توان به «وور» از بزرگترين جواهرسازان دنيا، «گيمه» كه موزه عظيم گيمه از آثار باقي مانده او است، «ژيلت» كه يكي از بزرگترين كارخانه‌داران شيمي بوده است، اشاره كرد.
«روچيلد بزرگ» صاحب بزرگترين بانك‌هاي دنيا اولين خريدار شاهنامه طهماسبي بود كه در حال حاضر در موزه هنرهاي معاصر نگهداري مي‌شود. خريدار بعدي «هولتون» بود، رييس هيات امناي موزه متروپليتن نيويورك يعني آدم‌هايي خريدار بودند كه دقيقا مي‌دانند چه كار مي‌كنند و به كارشان وارد و آشنا هستند. تجاري كه عتيقه‌بازي هم مي‌كنند، آدم‌هاي خبره‌اي هستند مثلا كروكيان كه در حال حاضر بنيادش در نيويورك است و فرزندانش هنوز در اين كار هستند.
اين دوران هم سپري مي‌شود و تا مي‌رسيم به دوران پهلوي، رضاشاه خودش شخصا به اين كارها علاقه‌اي نداشت، اما چون برخي علايق ملي‌گرايانه داشت دنبال اين آثار را مي‌گرفت در نهايت نتيجه آن براي بازار هنر هم خوب بود، به طوري كه موزه ايران باستان در سال 1316 و كتابخانه ملي در دوران او تاسيس شد. محمدرضا شاه هم تا اندازه‌اي مانند پدرش بود البته نه به آن قدرت ولي فرح ديبا به اين موضوع پر و بال جديد داد، يعني يك دفتر مخصوص ايجاد كرد و بعد خودش هم خريدار آثار شد.
اين جريانات منتهي شد به تاسيس موزه هنرهاي معاصر با كامران ديبا، موزه رضا عباسي، كه در حال حاضر ديگر وجود ندارد، آثار دوران قاجار را در آن موزه نگه مي‌داشتند. نتيجه اين كار باعث مشتعل شدن سريع قيمت‌ها شد همچنين باعث شد تاجنس تقلبي هم در بازار زياد شد كه البته تقلبي‌سازان معروفي چون «رب‌النوع» هم به وجود مي‌آيد كه متخصص ساختن جنس تقلبي است و جالب است بدانيد بسياري از كارهاي خود را به بسياري از موزه‌هاي جهان هم فروخت. اين بازار بعد از انقلاب فرو ريخت، چون خريدار آن وجود نداشت. بعد به مرور البته يك مقدار جان گرفت، به طوري كه 10 الي 11 سال پيش يك تابلوي خوب رنگ و روغن دوران قاجار حدود بيست هزار پوند در لندن معامله مي‌شد. ولي اين به آثار جديد ايران نمي‌رسيد يعني اگر در نهايت آن هم به صورت نادر در حراجي‌ها مي‌ديديد كه فرم قديمي داشت، پنجاه هزار پوند معامله شد. اما يك بار ديگر قيمت اين آثار در ايران بالا رفت، چون يكي از كويتي‌هاي ثروتمند كه البته فرد پرمغز و با اطلاعاتي بود، خيلي با احتياط سراغ اين كار رفت، اما بعد به خاطر چشم و هم‌چشمي، يكي از شاهزادگان عرب به دنبال آن رفت و چون كشورهاي جنوب خليج‌فارس يك دفعه پولدار شدند و در كنار خانه‌سازي و كارهاي تجاري گوشه‌چشمي هم به اين قضايا نشان دادند و قطر هم به خاطر چشم‌و هم‌چشمي كويت خواست تا يك موزه عظيم داشته باشد. آنها حدود 6-7سال پيش به دنبال اين قضيه رفتند و پول زيادي در بازار ريختند و بدون ملاحظه به خريد و فروش دست زدند و بعد هم با فاكتور نويسي قلابي و غيره وارد اين دزدي شدند و كار به جاهاي بدي كشيد. به طوري كه حتي آن شاهزاده قطري كه به عنوان نفر اصلي به دنبال اين خريد و فروش بود در خانه‌اش بازداشت شد و رياست آن كار هم به يك شاهزاده ديگر واگذار شد. بنابراين مي‌بينيد كه اين كارها اتفاقي نيست كه در اين يكي دو ساله اخير به وجود آمده باشد، بلكه روندي است كه از گذشته بوده و قوانيني هم دارد. حالا اين اتفاقات مي‌افتد كه چيزي به يك علت به خصوص قيمتش به طور وحشتناكي بالا مي‌رود به عنوان مثال، تا زماني كه آن شاهنامه طهماسبي در دست آن خانواده بود هر چند وقت يكبار ورق وارد بازار مي‌كند و قيمت نمي‌توانست آنچنان بالا رود چون هنوز توليد داشت از لحظه‌اي كه اين شاهنامه را به ايران آورديم توليد محصول قطع شد و ماند همان ورق‌هايي كه در بازار مانده بود، چون موزه‌ها كه ورق‌هاي خودشان را نمي‌فروختند. دولت ايران هم كتاب را به ايران آورده بود، پس بنابراين تعداد معدود كاغذ در دست يك عده باقي ماند كه آنها هم حاضر نبودند اين ورق‌ها را به راحتي بدهند، مثلا فرض كنيد ورقي كه چهل هزار دلار براي آن قيمت گذاشته بودند، اصل كه نيست و آخرين ورق‌ها روي چهارصدهزار دلار معامله شد.
جالب است بدانيد زيباترين ورق اين شاهنامه كه در دست پرنس صدر‌الدين بود كه مي‌توانست به بازار بيايد، وقف بنياد آقاخان شد و اين اثر از كلكسيون پرنس صدرالدين آقاخان هم از بازار خارج شد. بنابراين در حال حاضر ورق‌هاي اين كتاب اصلا قيمت ندارد بر عكس معادلش يعني آن چيزي كه ما با آن مبادله كرديم يعني يكي از تابلوهاي Woman3 اين قيمت پيدا كرد، چون دقيقا در همان دوران كل قيمت‌هاي آثار معاصر رفت بالا. دوم به خاطر اينكه كار نقاش معروفي بود و سوم به خاطر اينكه اين كار از ايران آمده بود و بنابراين خود اين تابلو هم قابل معامله نيست و شايد بيش از 200ميليون دلار قيمت داشته باشد، پس براي اينكه يك چيزي قيمت داشته باشد بايد بازار داشته باشد، حالا بازار چند جور داريم يك زمان است كه اين بازارها جهاني است و اين قيمت‌هاي واقعي يعني فرض كنيد كه اگر يك تابلوي «ورنر» داشته باشيد كه خب نداريد، اين يك قيمت جهاني دارد براي اينكه روزي كه وارد بازار شود بزرگ‌ترين موزه‌هاي دنيا و كلكسيونرهاي دنيا كه ژاپني، تايواني، آمريكايي و ... در حراج آن شركت مي‌‌كنند كه آن را بخرند پس اين يك قيمت واقعي بازار دارد، يك چيزهايي است كه قيمت واقعي بازار ندارد و مقطعي است همان‌طوري كه دفتر مخصوص شروع كرد به خريد اشياي ايراني، طبيعتا اين قيمت‌ها رفت بالا ولي بازار جهاني نداشت بلكه يك خريدار عمده بود، خب روزي كه آن خريدار اصلي به هر دليلي رفت قيمت‌ها پايين افتاد. پس بنابراين ما بازار واقعي و بازار كاذب داريم و حتي يك بازار تقلبي هم داريم يعني بازار اشياء زمان دفتر مخصوص در قبل از انقلاب دروغين نبود خريدار واقعي وجود داشت، بازار نداشت، اما يك خريدار واقعي بود كه باعث مي‌شد قيمت‌ها مي‌رفت بالا، اما در كنار اين بازار دروغين هم داريم يعني اينكه اصلا خريداري وجود ندارد و يك عده با همكاري هم گاوبندي مي‌كنند با همديگر كه قيمت يك شئي را ببرند بالا، بعد بازار كاذب ايجاد مي‌كنند كه ديگران مي‌آيند در آن شركت مي‌كنند. اين كار مد مي‌شود و ديگران هم در آن بازار حتي به طور غيرمستقيم شركت مي‌كنند حتي شما در مطبوعات با اطلاع‌رساني درباره آن به نوعي تبليغ اين كار را مي‌كنيد به عنوان مثال نگاه كنيد كه چرا گروگان‌گيرها حسن‌آقا را در چهار راه مولوي نمي‌گيرند براي اينكه ارزشي ندارد ولي اگر بيايند رييس‌جمهور آمريكا را بگيرند مي‌دانيد چه تبليغاتي مي‌شود و چه ثروت هنگفتي ممكن است به دست بياورند، بنابراين وقتي اين هول‌و‌هوا ايجاد شود يك فضايي ايجاد مي‌شود و همه مي‌افتند در اين بازاري كه كاذب است.
اين بازار واقعي و بازار كاذب تا چه حد و چگونه از هم قابل‌تمايز است، خصوصا كه هم‌اكنون معيارهاي ارزيابي را ظاهرا سلايقي فراتر از هنرمندان تعيين مي‌كنند؟
براي اينكه بازار به وجود بيايد بايد مشتري باشد. هند به عنوان مثال يك ميليارد جمعيت دارد همين طور چين و اينها در حال حاضر در كمال رشد اقتصادي هستند. اگر قرار باشد يك در هزار اين جمعيت به هنر علاقه داشته باشند با توجه به پولي كه وارد جامعه مي‌شود و علاقه‌اي كه آنها به هنر دارند يك بازار واقعي ايجاد مي‌شود.
ولي اگر يك كشوري اين حالت را نداشته باشد در آن صورت آن بازاري كه به وجود مي‌آيد، يك بازار واقعي نيست به دليل اينكه آن طبقه خريدار به وجود نيامده، حالا بازار ايران را كه نمي‌توان با چين و هند مقايسه كرد و اصلا ربطي هم به هم ندارند، حتي اگر سر مقدار جمعيت آن مقايسه كنيم، بنابراين حتي كساني كه به صورت سنتي اشيا را مي‌خريدند بالاخره هر چيزي يك قيمتي داشت كه اين قيمت‌ها بالا برود، حرفي نيست. مثلا فرض كنيد؛ مي‌گويند در حال حاضر تورم بالاي 25درصد است، خب بالاخره اگر فلان جنس بيست و پنج درصد در سال بالا مي‌رود چيز بعيدي نيست كه قيمت اين اشيا هم بالا برود. ولي اگر ناگهان همه چيز به هم بريزد اين از نظر عقلاني جاي پرسش پيدا مي‌كند.
اين هم اصلا اسم دارد و در بازار به آن مي‌گويند: BUBBLE (حباب) حالا اين ممكن است يك بورس باشد يا هر چيز ديگر. از نظر عقلاني آنچه كه در ايران در حال حاضر در مورد عتيقه فروشي پيش آمده يك BUBBLE است.
يعني يك بازاري درست شده كه اين اتفاق بيفتد حالا اين داستان تا كي و كجا طول مي‌كشد معلوم نيست.
اما وقتي در يك كشوري علاقه‌مندش پول ندارد كه يك مجله طاووس را بخرد، اصلا اين مجله به طور كامل از ميان مي‌رود.
اين قيمت‌ها در كجا پايه دارد و تناسب آن كجاست، نمي‌دانم. حراج كريستي اخير اين پرسش را به وجود آورده كه اگر آثار هنري ايراني چنين قيمت‌هايي داشتند، چرا تاكنون با قيمت‌هايي به مراتب پايين‌تري عرضه مي‌شدند.
من با نگاه اقتصادي به اين قضيه نگاه مي‌كنم و با پيشينه 500 ساله درباره آن حرف مي‌زنم، اين دليل نفي اين آثار هنري نيست، ولي خوب چطور مي‌شود كه به يك باره چنين اتفاقي مي‌افتد.
حالا بگرديد دنبال پرتقال فروش كه آن هم يك داستان ديگر است و خب من مي‌دانم ولي اسم نمي‌برم، اما بعضي از هنرمندان وارد اين جريان شدند و يكي از نقاشان معروف كه مقيم ايران هم نيست، گفته بود كه من الان تابلوهايم را 10هزار دلار مي‌فروشم اگر يك دفعه من وارد جريان شوم فردا كه اين بادكنك تركيد چگونه تابلوهاي من از 500هزار دلار دوباره بيايد به 10 هزار دلار.
خوب كه نگاه كنيد مي‌بينيد همه اين حساب‌ها وجود دارند و بعد هم يك مقدار هم تشابهاتي هست. مثلا 20 سال پيش برخي از بانك‌هاي بزرگ ژاپني شروع كردند به خريداري آثار مدرن كه بعد هم سقوط عجيبي رخ داد و اين بانك‌ها به طور كامل ورشكسته شدند آن هم ژاپني‌ها كه بسيار وسواسي و محتاط هستند. پس من هم كه جريان بانك پاسارگاد را مي‌شنوم برايم مشكل است كه بانك پاسارگاد را با بانك ژاپني مقايسه كنم كه در مخيله‌ام نمي‌گنجد، چون اين كار خيلي كار مشكلي به نظر مي‌آيد و برايم علامت سوال پيش مي‌آيد و اين روند كلي است كه من در اين جريان مي‌بينم.
اما در اين سال‌هاي اخير به نظر مي‌رسد برخي حراجي‌هاي بزرگ مثل كريستي هم به منطقه و خصوصا ايران علاقه‌مندتر شده‌اند.
اين جريان جديدي نيست، داستان كريستي در دبي قرار بود قبل از انقلاب در ايران اتفاق بيفتد و منتها، جريان به اين شكل پيش نرفت.
دبي يك چيز اعجاب‌آور است ولي تقريبا براي همه سوال است كه مثلا اين قضيه مستغلات در دبي چگونه و تا كجا مي‌تواند ادامه پيدا كند، از اين كه يكي بخرد و ببرد و سود آن هم نصيبش شود كه خوب است، اما در اين طور مواقع هم كساني كه برايشان دانه پاشيده شده ضرر مي‌كنند هم حتي بعضي از همين زرنگ‌ها مثلا در اين جريان بزرگ فروپاشي بانك‌ها كه سر مستغلات در آمريكا پيش آمد درست است كه يكي دو تا بانك ضرر كردند ولي هيچ كدام از روساي بانك‌ها كه به گدايي نيفتادند در صورتي كه ده‌ها هزار نفر از بعد از اين جريان نابود شدند. حالا اين بهشت و جنت در دبي درست شده و آثار هم فقط متعلق به ايران نيست بلكه تا حد زيادي جهت ديدش متوجه طبقات جديد نوكيسه است كه به اصطلاح به اين ترتيب بتوانند خود را هنرمند و هنردوست بدانند، حالا اين تب در نهايت جديد نيست، اما در ايران به اين صورت شروع شد كه بعد از جنگ كه وضعيت مقداري التيام پيدا كرد و روند اقتصادي در كشور عوض شد و شكل ديگري به خود گرفت، اين جريانات درست شد و خيلي‌هاي آن در ابتدا از خط جمع كردن شروع شد كه جامعه بسيار كوچكي هم بود، جريان رسيد به مينياتورهاي قديمي و تعداد معدودي هم تابلو مي‌خريدند و در يك دايره بسيار كوچكي بود و قيمت‌ها هم گاهي بالا مي‌رفت كه طبيعي بود و خريداران هم داخل ايران بودند.
منتها اين تب و تاب نبود و به مرور داشت جلو مي‌آمد ولي اينكه يكدفعه چيزي كه يك ميليون تومان قيمت داشته 40ميليون تومان شود جريان اصلا طبيعي نيست و فقط مي‌توانم بگويم «حباب» است.
نكته قابل پرسش هم خريداران هستند، در بسياري از فروش‌هاي آثار ايراني نام خريدار اعلام نمي‌شود، اساسا اين پرسش مبهم باقي مي‌ماند كه چه كساني اين آثار را به اين قيمت خريداري مي‌كنند؟
اين افرادي كه پول‌هاي بزرگ مي‌دهند ساده نيستند. مقدار زيادي از آن سرمايه‌گذاري است، مثلا آن خانم و آقايي كه ميليون‌ها دلار خود را براي خريد يك تابلوي پيكاسو مي‌دهند اگر همان تابلو امضا نداشته باشد اين پول را نمي‌دهند.
منتها در بازارهاي اروپا براي اشيايي كه خريدار در سطح وسيعي دارد در كشورهاي مختلف، مثلا تابلوهاي امپرسيونيسم اين قيمت‌ها روند صعودي عادي و بازاري دارند. به همين جهت است كه مي‌شود برايشان قيمت گذاشت و چگونه ما قيمت تعيين مي‌كنيم؟ مثلا مي‌گوييم يك تابلوي رنوار بوده، اينقدر هزار يورو در فلان سال معامله شد، الان هم مثلا مد برگشته به اين طرف، پس بنابراين اين estimation (برآورد) آن همين است كه ابتدا اتفاق مي‌افتد كه دو خريدار با هم مواجه مي‌شوند و قيمت اثر به طرز باورنكردني بالا مي‌رود. در مورد چين و هند نه به وسعت اروپا و آمريكا، ولي چون در اين كشورها هم مردم ثروتمندتر مي‌شوند و جمعيت هم بالا است يك بازار واقعي به وجود مي‌آيد و يك رده‌بندي و درجه‌بندي دارد. اما اين اتفاقي كه در ايران افتاده خارج از اين روندها است و اين دليل است كه غير طبيعي است، بنابراين در اين بازار خريدار واقعي هم وجود ندارد.
 دوشنبه 20 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[مشاهده در: www.donya-e-eqtesad.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 312]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن