واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خبرگزاري فارس: دفاع مقدس براي خيليها تحولي واقعي ايجاد كرد، در واقع آتش جنگ فرهنگهاي غلط گذشته را سوزاند و فرهنگهاي زيبايي جايگزين آن كرد. به گزارش خبرنگار ايثار و شهادت خبرگزاري فارس ، سرهنگ مسعود نوري جانباز شيميايي است كه در عمليات مهران و فاو شركت داشته و علاوه بر شيميايي شدن ،چندين بار هم مورد اصابت تركش قرار گرفته است. وقتي براي گرفتن مصاحبه به دفتر وي رفتم ، چند نفر براي ملاقات او در سالن انتظار نشسته بودند، به منشي دفتر گفتم مصاحبه من 20 دقيقه بيشتر طول نميكشد، ساعت 11 ظهر بود كه وارد اتاق سرهنگ نوري شدم، در ابتداي ورود چيزي كه توجهم را جلب كرد، عكسهاي يادگاري از جبهه و جنگ بود كه بر روي ميز كار و همچنين ديوار اتاق آويخته بود. مصاحبه زير ماحصل دو ساعت و نيم گفتوگو با اين جانباز شيميايي است. سرهنگ نوري با بيان اين مطلب كه جنگ، جداي ماهيت نظاميگري و خشن، براي ما بركاتي و نعماتي را هم به دنبال داشته است، افزود: بارزترين اين بركات تحول انسانهايي بود كه در دوران دفاع مقدس حماسه آفريدند. وي كه در سن 19 سالگي به جنگ رفته است با ذكر اين مطلب كه جنگ براي ما تعميم يك فرهنگ جديد را به همراه داشت، اضافه كرد: به وجود آمدن جنگ بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب، در از بين بردن فرهنگهاي غلطي كه تا قبل از آن دوران وجود داشت ،تأثير به سزايي داشت. سرهنگ نوري اضافه كرد: فرهنگهاي غلط در دوران انقلاب گداخته شده و در آتش دشمن ذوب شدند و با خروج ناخالصيها از بطن جامعه،شرافت ، شجاعت و دليري در جامعه متولد شد. *جنگ ، دانشگاه انسان سازي است وي با اشاره به صحبت امام خميني (ره) درباره اينكه "جنگ دانشگاه انسانسازي "است افزود: بسياري از انسانها با درك فاجعه جنگ رشدي داشتند كه در هيچ دانشگاهي نميتوانستند آن را ياد بگيرند. سرهنگ نوري تاكيد كرد: از ماديات گذشتن و به معنويات رسيدن ،هنر مردان خداست ،بسياري از رزمندهها با وجود اينكه جوان بودند ،به اين حقيقت دست يافته و با گذشت از دنياي ماديات و برگزيدن حيات معنوي به آرامش رسيدند. وي افزود: حتي بعضي از اين رزمندها به دنبال معنويت و بهشت هم نبودند و فقط در صدد پيوستن به لقاءالله جانفشاني و عشقبازي ميكردند. وي تصريح كرد: اين افراد عرش را بر فرش مقدم دانسته و ارزش و منزلت خود را جز در عرش نميديدند، در واقع آنها از خودبيني گذشته و به خدابيني رسيده بودند. *شهدا ره صدساله را يك شبه نرفتند وي با اشاره به اينكه شهدا ره صدساله را يك شب نرفتند و هر شهيد با گذشتن از سد عظيمي از امتحانها به اين مقام نائل ميشد، افزود: تغيير و تحولاتي كه در طول جنگ براي رزمندها پيش ميْآمد،حاصل يك شب دلاوري و عبادت نبود، شايد بهتر است بگوييم شهيدان ره صد ساله را از راه ميانبر رفتند. *شيطان هر لحظه در كمين انسان است وي خاطر نشان كرد:گاهي فكر و انديشيدن به اين جمله كه "از كجا آمدهام و به كجا ميروم "براي خيليها پيش ميآيد ولي در همين تفكر هم هر لحظه ممكن است شيطان نفوذ كرده و تصميمگيري در شرايط خاص را براي انسان سخت كند. اين جانباز جنگ تحميلي تاكيد كرد: اينكه بتواني در مقابل نفس خود ،تمايلات دنيوي و وسوسههاي شيطاني بياعتنا باشي و به معنويات فكر كني كاري نيست كه از عهده هر كس و در هر زماني برآيد. وي با بيان اين مطلب كه در جنگ بودن انسان درس ازخودگذشتگي ميآموزد ،افزود: در جنگ با هم بودن مطرح نبود بلكه براي ديگري از جان خود گذشتن مطرح بود. وي ابراز داشت: رزمندهها به هم نگاه نميكردند، بلكه با هم نگاه ميكردند و با اين ديد بود كه توانستند حماسهاي زيبا بيافرينند. * شهيد محمد حسين ممقاني از آن دسته آدمها بود كه خيلي كم ميخوابيد مسعود نوري با بيان اين مطلب كه يكي از دوستان شهيدم كه توانست سير تحول و تكامل انساني و معنوي در خود ايجاد كند ، محمد حسين ممقاني بود ،اظهار داشت:محمدحسين ممقاني كه از ابتداي جنگ كردستان به جبهه آمده بود با ما در منطقه مهران بود كه در عمليات كربلاي 1 شهيد شد. وي اضافه كرد: تمام لحظات زندگي وي برايم زيبا بود ، رفتار و اخلاق روزهاي اول وي كه به جبهه آمده بود با روزهاي آخر زندگي دنيويش كاملاً فرق ميكرد. نوري در ادامه افزود: محمد حسين از آن دسته آدمها بود كه خيلي كم مي خوابيد و بيشتر وقت استراحتش را به عبادت ميگذراند خواب وي در ماشين آنهم در سر و صداي شليك توپ و خمپاره بود. * "براي چه بايد شهيد شوم من براي دفاع آمدهام" وي در ادامه گفت: محمد حسين هميشه در قنوتش آيه" ربنا آتنا في الدنيا حسنه و ... "را ميخواند و وقتي از وي ميپرسيدم كه چرا در قنوتت ذكري را نميخواني كه نشانگر خواست تو براي شهادت باشد، گفت "من براي چه بايد شهيد شوم من براي دفاع آمدهام و خيلي هم كار دارم و هر وقت موعد مرگم برسد ،خداوند اين امر را ميسر خواهد كرد. *"دخترم بايد به نبودن من عادت كند" نوري گفت: شهيد ممقاني قبل از عمليات كربلاي 1 در دهلران به ديدن خانوادهاش رفت در هنگام خداحافظي دختر كوچكش با گريه پدر را بدرقه ميكرد ، من به شهيد ممقاني گفتم ،برگرد و به دخترت نگاه كن و او در جواب من گفت "بايد به نبودن من عادت كند" و ديگر برنگشت ، تا شاهد گريهها و زمين خوردن دختر كوچكش نباشد. * "دلم مي خواهد از اين دنيا بروم " نوري با بيان اين مطلب كه شهيد ممقاني در طول راه خيلي ناراحت به نظر ميرسيد ادامه داد: بعد از اينكه مدتي از حركت ما نگذشته بود ،شهيد ممقاني به حرف آمد و گفت "ا ز همه چيز خسته شدهام ،انتظار يك تركش يا گلوله را ميكشم . دلم مي خواهد از اين دنيا بروم به هيچ چيز وابستگي ندارم" وي اضافه كرد: من به او گفتم كه تو كه هميشه ميگفتي حالا وقت رفتن نيست بايد ماند و دفاع كرد پس چه شده است و شهيد ممقاني با همان متانتي كه داشت فقط گفت "از دنيا خسته شدهام ،حاجيپور، چراغي، همت، همه دوستانم رفتند من براي چه بمانم ". نوري تصريح كرد: محمد حسين ممقاني در همان عمليات شهيد شد. در چند روز آخر عمرش بسيار آرام و متين شده بود، ديگر مانند روزهاي اول به سرعت عصباني نمي شد،اين ها چيزهايي نيست كه بتواني آنرا يك شبه به دست آوري، اينها مراحل خودسازي است. *"هنگام سجده تمام پيشاني و صورت خود را به زمين ميچسباند " نوري با اشاره به اينكه شهيد مهدي غياثي معاون بهداري ما و از آن دسته شهدا بود كه شهادتش خاص خودش بود اضافه كرد:مهدي غياثي مايه آرامش قلبي براي همه ما بود كسي را نميشناسم كه با وي نشست و برخاست داشته باشد و از آرامش وي چيزي نگويد. وي تاكيد كرد: مهدي هميشه از نيمههاي شب نماز تا اذان صبح نماز ميخواند، در هنگام سجده تمام پيشاني و صورت خود را به زمين ميچسباند. وي اظهار داشت: شهيد غياثي به خاطر اينكه تا سن 20 سالگي سوره حمد در نماز را درست قرائت نكرده بود، 5 سال شب تا سحر نماز قضا ميخواند. وي خاطرنشان كرد: روزي در بين جمع دوستان از وي پرسيدم، بعد از جنگ ميخواهي چهكاره شوي ؟ شهيد غياثي گفت"خدا آن روز را نياورد كه جنگ تمام شود و من زنده باشم" براي بار دوم و سوم هم اين سؤال را از وي پرسيدم و هر بار با تأكيد بيشتر پاسخ خود را تكرار كرد. نوري تصريح كرد: همسر شهيد غياثي هم با وي در خانهاي در منطقه انديمشك مستقر بود در واقع شهيد غياثي هر جا مي رفت همسرش را هم با خودش ميبرد. *"مگر بين همسر من و ديگران فرقي است." وي تاكيد كرد: هنگامي كه همسر وي باردار شده بود به شهيد غياثي پيشنهاد دادم كه همسرش را از منطقه جنگي دور كند و به كرمانشاه،خانه پدرش بفرستد، ولي شهيد غياثي گفت "چرا بايد اينكا را بكنم مگر بين همسر من و ديگران فرقي است." وي در ادامه گفت: دو ماهي از اين ماجرا گذشت ، يك روز در نزديكي خط مقدم بوديم كه شهيد غياثي به من گفت ،ميخواهم همسرم را به خانه مادرش در كرمانشاه ببرم. ،من كه خيلي تعجب كرده بودم به وي گفتم برو و مدتي هم همانجا بمان ولي شهيد غياثي گفت به محض اينكه همسرم را برسانم ،برميگردم. وي افزود:من و شهيد غياثي در انديمشك در يك خانه مشترك زندگي مي كرديم ،بعدها فهميدم كه هنگام عظيمت به كرمانشاه تمام اثاثيهاش را باخود برده بود، گويي ديگر قصد برگشت نداشت. *گر تو براي آخرينباري باشد كه در جايي هستي آيا خوابت ميبرد؟ نوري گفت:وقتي همسر شهيد غياثي از ورود آن شب مهدي به خانه برايمان حرف ميزد از بيقراي وي سخن گفت و اينكه شهيد غياثي منتظر بوده تا صبح شود و به منطقه بازگردد. وي در ادامه افزود: همسر شهيد غياثي از اينكه مهدي تا صبح بيدار بود و نماز ميخواند متعجب بوده و وقتي از او پرسيده بود، چرا نميخوابي ، وي در جواب زنش گفته "اگر تو براي آخرينباري باشد كه در جايي هستي آيا خوابت ميبرد؟ سرهنگ نوري با بيان اين مطلب كه شهيد غياثي در هنگام خداحافظي با همسرش به وي قول داده بود كه در هنگام زايمانش برميگردد و 10 روز پيش وي ميماند ،ابراز داشت: شهيد غياثي هنگامي كه از سفر كرمانشاه برگشت ،ابتدا سنگرمان را كه تخريب شده بود،تعمير كرد و بعد نامهاي براي همسرش نوشت. وي در ادامه گفت:شهيد غياثي نامههايش را با عنوان روز اول نامه اول ، روز دوم نامه دوم و به اين ترتيب مينوشت ولي اين بار بعد از فرستادن سهنامه در نامه چهارم نوشت ، روز چهارم نامه آخر و آن را براي همسرش فرستاد. سرهنگ نوري تصريح كرد: در همان روز چهارم ، مهدي غياثي بر اثر اصابت تركش شهيد شد؛ همسرش بعدها گفت، در هنگام زايمانم مهدي به پيشم آمد و گفت "همانطور كه قول داده بودم ،آمدم، تو پسري به دنيا ميآوري ،اسمش را مهدي بگذار، اين را گفت و رفت."
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 346]