تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836315815
انتشار كتابهاي دفاع مقدس استراتژي ندارد
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
در شرايطي كه طرحهاي فرهنگي بدون متولي، يكي پس از ديگري به كنار ميروند، نبود سياستگذاريهاي كلان، آينده روشني مقابل ادبيات جنگ ترسيم نميكند. وجود تك چهرههايي چه در عرصه داستان و چه در عرصه مستندات جنگ با اراده تنها اميد كساني است كه به آينده دلخوشند. فرهنگ مانند همه پديدهها نيازمند برنامهريزي و سرمايهگذاري است؛ همان چيزي كه هنوز اتفاق نيفتاده است. دولتهاي مختلف اعم از چپ و راست و اصولگرا و اصلاحطلب تلقي درستي از فرهنگ ندارند؛ يا اگر دارند، در دعواهاي سياسي گم است. گفتگوي ذيل با نصرتالله محمودزاده (سرداور بخش زندگينامه داستاني ربع قرن كتاب دفاع مقدس) به مسائلي ميپردازد كه اين روزها حول ادبيات و آثار جنگ ميچرخد و اتفاق ميافتد. اين روزها جلسات داوريهاي انتخاب كتاب سال دفاع مقدس جسته گريخته بهپايان ميرسد و انتخاب ربع قرن كتاب دفاع مقدس نيز با حوصله مسوولان در حال پيگيري است. با نصرتالله محمودزاده درباره همه اينها گفتگو كردهايم؛ با او كه كتابهاي «مسيح كردستان» و «شبهاي قدر كربلاي 5»اش از بهترين مستندات تاريخ جنگ 8 ساله است. در آماري كه در مراسم سال گذشته داده شد، ديديم مثلا سال گذشته 250 عنوان كتاب در داوريها داشتيم، ولي امسال در بخش زندگينامه 41 يا 42 كار بود. در تمامي حوزهها تعداد كتابها كم شده بود. فكر ميكنيد چرا اين اتفاق افتاده است؟ مثلا در حوزه كودك و نوجوان هيچ عنواني نداشتيم. ارزيابي شما از حوزه خودتان (زندگينامه داستاني) چه بود؟ من به دليل كنجكاوي شخصي، اين موضوع را در دوران جنگ و پس از جنگ دنبال ميكردم. خيلي اين بحث داغ نبود كه ادبيات جنگ چه ضرورتي دارد يا چه اهميتي دارد كه جنگ روي ادبيات تاثير بگذارد. خود جنگ آنقدر فراز و نشيب داشت كه اين موضوع جايگاهي نداشت، اما افرادي بودند كه به حساب ضرورت يا دغدغههاي شخصي مثل خود بنده كه به اين موضوع پرداختم. جرياني آن را هدايت نميكرد. پس از جنگ چطور؟پس از جنگ ورق عوض ميشود. يادم است وقتي شهيد آويني روايت فتح را دنبال ميكرد، پس از جنگ اين سوال پيش آمد كه آيا ادامه پيدا كند يا نه؟ ايشان برنامه يكسالهاي را دنبال كرد تا توانست جمع را متقاعد كند كه اين روند بايد ادامه پيدا كند. فكر ميكردند جنگ كه تمام شد، اين برنامه هم بايد تمام شود. در ادبيات چطور؟ادبيات به خوديخود اين مشكل را نداشت. كار كم كم شروع شد تا اين كه در سال 73 اولين دوره كتاب سال آغاز و محفلي شد تا بفهميم ما چه كاره هستيم. شايد يكي از ويژگيهاي كتاب سال همين باشد كه شما با جرات بگوييد تعداد آثار كم يا زياد شد، بد است يا خوب است. تا آن سال، پراكندگيها اجازه نميداد. اگر شما 10 سال را كنار هم بگذاريد، ميبينيد اين طور نيست كه تعداد به طور وحشتناكي كم يا زياد شده باشد. به لحاظ فيزيكي، من ميتوانم بگويم اتفاق مهمي افتاد كه حجم كتاب بالا برود و بگوييد در سال 75 تعداد آثار زياد بوده است. آن هم راه افتادن كنگره سرداران استانها بود اولش هم از همين تهران شروع شد. اين موضوع به استانها هم تسري پيدا كرد. به دليل حمايت كنگره، تعداد قابل توجهي از شهرستانها هجوم آوردند. اگر تعداد را برداريد، ميبينيد نهادهايي موظف به اين كار هستند كه طبق روال و به طور دائم اين كار را انجام ميدهند. برخي نويسندگان تهراني به اين شهرها رفته و اين مراكز را راه انداختهاند كه يك پروسه كاري دارد. نهايتا اين كار از تهران شكل گرفت آثاري هم خودجوش از بچههاي شهرستاني سر زد كه جاي تامل دارد. در كنار آن، تشكيلات خاص فرهنگي مثل بنياد شهيد پس از جنگ به اين ضرورت رسيدند كه چنين كاري كنند يا حوزه هنري كه بخش ادبيات مقاومت دارد. اينها در اوايل كار هجوم آوردند. حالا بودجه داشتند يا توانستند مطالب را جمع كنند. اما بعد ميبينيم به يك روند مشخص رسيدند. عمدتا اين چند مساله عوامل چاپ كتابهاي قابل توجه بود. اما همان موقع هم اين نگراني را داشتيم كه با تعداد زياد كتاب و تكثير فيزيكي اين كتابها، آيا ادبيات دفاع مقدس به هدف خودش ميرسد يا نميرسد؟ نويسندهها مقصرند يا كارفرماهايي كه سفارش كار ميدهند؟جاي بحث دارد. بهتر است زماني اين را بحث كنيم كه دوستان ديگر هم باشند كه كي مقصر است و كي ظلم كرد. آيا از نويسنده كه در اين دنياي پر مخاطره زندگي ميكند، توقع نوشتن درباره سال 58 درست است يا نه. به نظر من، جاي اين بحث اينجا نيست؛ اما از بحثهايي است كه بايد روي آن دست گذاشت و تكليف را روشن كرد. ميشود اين سوال را كرد كه در حكومتي كه جمهوري اسلامي است و اعتقاد به ايثار و شهادت و آرمانها دارد، آيا بايد در قد و قواره اين حكومت براي چنين ادبياتي سرمايهگذاري شود يا در قد و قواره دولتي مثل روسيه يا اسپانيا. اين قضيه دغدغه رهبرمعظم انقلاب هم هست. اول بياييم نويسندههايي مثل محمودزاده را كه در جنگ بوده نقد بكنيم و بعد بياييم به كميسيون فرهنگ مجلس به هر جاي ديگر بگوييم ما با شما حرف داريم. موضع رهبر معظم انقلاب مشخص است و بارها نظراتشان را اعلام كردند. شما هم در جنگ بوديد، هم كتابش را نوشتيد، هم داوريهايش را انجام داديد. يعني اين روند را از ابتدا تا الان طي كرديد. با مراكزي همكاري كرديد كه مراكزي تصميمگير هستند. آيا خود شما اين دغدغه را در مسوولان ديدهايد كه جنگ ما در قالب هنر و كتاب ثبت شود؟اين دغدغه شكل اجرايي و محتوايي پيدا نكرده است. طرف دوست دارد كار بشود، اما نميداند چطوري. نميخواهد براي اين موضوع مثل سدسازي برنامه اجرايي، چشمانداز و راهبرد بگذارد. دوست داشتن از اين زاويه كه خودش هم در جنگ بوده و ميشنود اسم كوچهاش، اسم فلان شهيد است. در دوراني اتفاق افتاده كه وقتي از خيابان رد ميشده، آمبولانسي از جبهه آمده و او ديده است. از آن طرف هم اعتقاد دارد، اما همه اينها فقط احساس است. كشور ما وقتي مشكل آب پيدا ميكند، ميآيند كلنگ 50 سد را ميزنند و براي يك برنامه 20 ساله برنامهريزي و سرمايهگذاري ميكنند و آن وقت ميگويند مشكل كشاورزي را حل ميكنيم، اما ما براي ادبيات جنگ در همان حد احساس و خاطره و روزنامهاي نگاه كردن ماندهايم. روزنامه چيزي ميگويد و ميرود؛ اما پشت بندش اجرايي نيست. اين گروه كه ميگويند آيا بلد بودند و انجام ندادند يا بلد نبودند؟ آيا اهليت و سوادش را داشتند؟2 وجه دارد. برخي اهليتش را داشتند، اما دوام نداشتند. شايد اينطور بگويم كه اگر به جاهاي ديگر جنگ هم نگاه كنيد، ميبينيد بعضي سازمانهاي مربوط به جنگ فكر ميكردند، جنگ تمام شد و آمدند آن كار را به دست كساني دادند كه حتي در جنگ هم نبودند يا اگر بودند در بخش فرهنگي نبودند. شايد مدير خوبي بودند، اما مدير با انگيزه نبودند. بعضي هم اصلا اين كاره نبودند. راهبرد تعريف شدهاي نداشتند كه حتي اگر مسووليتها عوض شدند، آن مسوول به راهبرد وفادار بماند. راهبرد چيست؟ اين كه در 20 سال آينده ميخواهيم 20 رمان ماندگار تحويل تاريخ بدهيم. شايد بيدليل نيست كه رهبرمعظم انقلاب مدام ابراز نگراني ميكند. آنچه مسلم است آن تشكيلات نتوانست جوابگو باشد. آقاي محمودزاده، شما چون هم در جنگ بوديد و هم كتابش را نوشتيد، اين دغدغه را داشتيد كه كتاب چاپ شود و دست اهلش برسد. شما وظيفهتان را تا مرحله نوشتن نميدانستيد.هنوز هم نميدانم. الان مراكزي هستند كه كتاب چاپ ميكنند و فكر ميكنند وظيفهشان تا مرحله چاپ است. كاري به توزيع ندارند. اصل كار پس از توزيع است. شما با يك دغدغه «پاي گلدسته كوهستان» را مينويسيد. اگر فقط از اين كتاب 2 هزار جلد چاپ بشود و در انبار بماند، خب در سينه شما مانده بود. اين كتاب وقتي بيرون ميآيد، بايد برود توزيع شود.دست روي نكته مهمي گذاشتيد. من پيگري ميكردم كه كتابهايم بيشتر توزيع بشود، فروش برود و پخش شود. اين كتاب «پاي گلدسته كوهستان» 20 روز است كه چاپ شده است. من تا به حال 2 كانال را دنبال كردم كه متقاعدشان كنم كه روي اين كتاب سرمايهگذاري كنند. هر دو جواب داد. شخصي در ايلام پيدا شده كه گفته شما با اين كتاب مردم منطقه ملكشاهي را زنده كرديد. استاندارش گفت ما ميخواهيم در سطح وسيع روي اين كار كنيم. چرا؟چون قهرمانان كتاب من در منطقه ايلام دارند زندگي ميكنند. هر كتاب جنگي اين روند را دارد، چون زنده است. آدمهايش هستند.مادر آن شهيد دارد دنبال من ميگردد. در مازندران هم ميخواهند اين كتاب را به عنوان يك درس آزمايشي بگويند. اين دو جريان را دارم دنبال ميكنم تا جوانان را كتابخوان بكنم به واسطه عرقي كه به آن منطقه دارند و راه پيدا كردن نفوذ در ميان آنهاست. به نظر شما براي اينها هم مديران ما برنامهاي گذاشتهاند تا ياد بدهند اين طور مينويسند. آيا يكي از وظايف اين مراكز چنين چيزي نيست كه كلاس توجيهي بگذارند كه آقاي فلان! شما شهيد شهر خودت را بنويس تا موازي كاري نشود، در ضمن شهر خودت هم معرفي شود.ما اگر اين كار را نكنيم بعد زير سوال ميرويم كه در يك كشوري 8 سال جنگ شد و اين اتفاق به نسلهاي بعدي منتقل نشد و آن گسستي كه در تاريخ كشور ما هست ادامه مييابد. خيلي از جاها نهضتهاي شيعيان بوده كه معلوم نيست كجاست. اين چيز جديدي نيست براي من شيعه. پس من زخم خوردهام از اين بابت. من محمودزاده با آن تاريخي كه خواندهام، ميگويم تو محمودزاده نبايد از يك سوراخ دوبار گزيده شوي. سرم كلاه نميرود. يكي از دلايلي كه كتابهاي خوب درباره جنگ در نميآيد اين است كه ما شاهد افرادي هستيم از نسل بعد از جنگ كه وقتي با شهيدي مواجه ميشوند، تحتتاثير قرار ميگيرند، اما نميتوانند با زندگي شهيد همراه شوند و كسي نيست دست اينها را بگيرد و همراهيشان كند. اين موضوع به اين برميگردد كه آيا ما به اين افراد اعتماد داريم؟ ما ميتوانيم درصدي از فرزندان شهدا را بيدار كنيم و به آنها بگوييم اين راهي است كه تعلق به پدرشان دارد و بهترين كسي كه ميتواند اين كار را بكند، همان خانوادههايي هستند كه نسل بعد از جنگ هستند. وظيفه اين مراكز خلق ارزشهاست.اما كوتاهيهايشان ميشود كتابهاي بيمحتوا كه وارد بازار ميشود؛ اما نبايد نااميد شد و بايد اينها را هدايت كرد. بايد آنقدر به اين مراكز گفت تا كار به اهلش سپرده شود. مگر اين كه مثل خيلي از جاهاي دنيا منتظر نويسندگان خاص و اتفاقات خاص و اثر خاص باشيم كه اثري خلق كنند و ظلم است به جنگ ما كه منتظر چنين چيزي باشيم و به نظر من تا اين لحظه منتظر حادثه هستيم.ما الان درباره شهيد رجايي و شهداي ديگر كتاب ميبينيم كه 4 يا 5 كتاب از جاهاي مختلف دارد در ميآيد. اين چهار، پنج جا از هم خبر ندارند. اين نشان ميدهد برنامه منسجم و فكر شدهاي نيست. تشكيلاتي نيست براي اين كار. افرادي مثل شما به يك سري اطلاعات دسترسي داشتند، حضور موفق خود شما در عرصه كتاب جنگ به دليل دسترسي به اطلاعات بوده است.بله. يك بخشي از كارها زندگينامهنويسي است كه آدمها را بشناسيم. كسي دارد زندگينامه مينويسد، اما اطلاعات ندارد. قلم خيلي خوبي هم دارد. مراجعه كه ميكند نميتواند اطلاعات بگيرد. برخي مراكز وقتي اسم اطلاعات ميآيد فكر ميكنند محرمانه است و نبايد اطلاعات بدهند. به نظر شما چه بخشي از اين كتابهايي كه منتشر ميشوند كمبود اطلاعات دارند؟عمده كتابهاي كتاب سال را به دليل عدم مراجعه به كسي كه آن شهيد را ميشناخت، يا مراجعه نكردن حرفهاي به آن افراد كنار گذاشتيم. بيشتر خانوادهها خبر ندارند شهيدشان در جنگ چه كار ميكرده كه برخي اگر ميگفتند مثلا 3 روز تشنگي ميكشيده، مادرش غش ميكرد يا 3 روز از او خون ميرفته، نميگذاشتند از مرخصي برگردد. به مادرش ميگفت آنجا وضعمان خوب است. چلوكباب ميدهند. رزمندههاي حرفهاي وقت نداشتند بيايند و از اين حرفها بزنند. آنها هم كه شهيد شدند. آنهايي هم كه ماندند اغلب كمتر بيان كردند؛ بنابراين بايد به كساني مراجعه شود كه شبها در سنگر بودهاند، در عمليات با آنها بوده و ديدهاند كه فلان شهيد چرا قبول كرده است روي مين برود. اگر نميرفت يك گردان زيررگبار ميرفت، پس خلا‡ اطلاعات در اين كتابها بيداد ميكند. اين موضوع، دو طرف دارد. يك، همكاري نكردن دو، مراجعه نكردن نويسنده. من اينجا كارفرما را مقصر ميدانم تا نويسنده. كتاب اخوي بنده 2 سال طول كشيد، چون سخت بود كه آدمها را به 25 سال قبل ببرم. آيا همه تحمل دارند؟ به نظر من نه. چرا؟چون بخش زندگينامه سرمايه بيشتري ميخواهد تا تدوين. بعد آن نويسنده به 3 تا نوار قانع ميشود و با همان 3 تا نوار زندگينامه شهيد را مينويسد. اين نويسنده قلم خوبي هم دارد، اما چقدر ميتواند مانور بدهد با قلمش. اينجا به آن قلم ظلم بيشتري ميشود. خب اگر اطلاعات ندارم، ننويسم. بيش از 90 درصد كارها با سفارش نوشته شدهاند. بخش اعظم اين رمانها و زندگينامهها و خاطرهها به سفارش مركزي بوده است. اين مراكز بودجهاي براي اين كار داشتهاند. در بخش رمان طرف اطلاعاتي داشته و با تخيل آن را مينويسد، اما وقتي زندگينامه مينويسد نياز به اطلاعات مستند دارد. بهتر نيست خود اين نهاد برود اطلاعات را بگيرد، پرونده كند و به من نويسنده بدهد. چون خيلي از نهادها من نوعي را به رسميت نميشناسند.من هر دو را تجربه كردم و هر قسمت ايراد خاص خود را دارد. مثلا به من براي نوشتن «مسيح كردستان» زندگينامه شهيد بروجردي، تعداد 5 هزار صفحه نوار پياده شده دادند؛ يعني 2 تا كارتن. من 3 تا نيرو گذاشتم كه اطلاعات را استخراج كنند. بعد به اين نتيجه رسيدم كه اينها 20 درصد شهيد بروجردي هم نيست. مجبور شدم دوباره مراجعه كنم به دوستانش و افراد اهلش كه 2 تا مطلب دستم بيايد. به آنها گفتم من ميدانم پسر خوبي بود، ولايي بود، نماز ميخواند اما چه كار ميكرد كه رفتارش ولايي باشد. يعني روحيه عملياش چه بود؟اصلا در اين تحقيقات نبود. ميگفتند گمنام بود. چرا گمنام بود. افراد توجيه نبودند كه چه سوالي از راوي بكنند. نوار را ميگذاشتند و ضبط ميكردند. جماعت نويسنده هم پس از مراجعه به اين اسناد، نااميد شدند. نويسنده بايد روح شهيد را درك كند تا بعد با خاطرات، مطلب را بنويسند. ما بايد سنجش تحقيقات حرفهاي داشته باشيم. هر نويسندهاي ميتواند يك مدل خاصي بنويسد. وقتي ميگويند شما درباره شهيد بروجردي بنويسيد، بگويند شما 3 تا نيرو ميخواهيد تا اطلاعات را با نظر شما گردآوري كنند. آن نهاد به لحاظ لجستيكي حمايت ميكند.من كارفرما تا من نوعي مجري بشوم. دو بار به من مراجعه شد كه چنين كاري كنم كه ميخواهيم زندگي 3هزار شهيد كار شود. بعد گفتند مصاحبهگر داريم، شما فقط بنويسيد. 2 صفحه بنويسيد (همان بحث كيلويي). گفتم خب من ميخواهم تشكيلات شما را ببينم. ديديم هر جا رفتهاند به آنها جواب ندادهاند. گفتم شما با چنين محققي كه داريد هر چه كار كرديد بريزيد دور. خودش اعتراف كرد كه به او چيزي نميگويند. گفتيم چقدر بودجه داريد؟ گفتند مثلا 300 ميليون تومان. گفتم شما 250 ميليون به من بدهيد هر چي خواستيد نظارت كنيد. بنده ميروم يك سري آدمها را در سراسر كشور تربيت ميكنم. همه اينها را به شما تحويل ميدهم. ديگر وارد جزييات نشويد. هر وقت هم تمام شد پول را بدهيد، اما اين تعهد را داشته باشيد كه اين كار دارد انجام ميشود. هم پول كمتري ميدهيد، هم مطلب داريد. بعد من ميدانم اين اطلاعات را به چه نويسندهاي بدهم. همه را كه محمودزاده نميخواهد بنويسد. گفتند اينقدر بودجهاي نداريم ميخواهيم در برنامهاي 5 ساله اين كار را بكنيم. الان 10 ميليون داريم. ببينيد وقتي بحث را باز كردم، ديگر سراغ من نيامدند. تشكيلاتي هم گفت كه ميخواهيم دايره`المعارف جنگ بنويسيم. ما پيشبيني كرديم اين تشكيلات بايد حداقل 500 كتاب مينوشت تا در تاريخ ثبت شود. حساب كرديم 500 كتاب 15 ميليارد تومان بودجه ميخواهد. گفتيم 5 ميليارد بگذاريد من اين تشكيلات را راه بيندازم و بعد بچههاي جنگ را وارد گود كنم. آماده بودم پاي كار بروم. نميشود شخصيت همت را داد به كسي كه شخصيت خودش در اين جامعه زير سوال است، بنويسد. گفتم حالا شماييد كه ببينيد چقدر شخصيت قائل هستيد كه طرف يك ساعته بنويسد كه او در عمليات چكار كرد يا يك ساله. بيانصاف! فلاني وقتي 2 ماه طول كشيد تا اين پل را بزند، چطور ميخواهي من اين را 2 ساعته بنويسم. ميگويند در راه خدا بنويس. اين چه توهيني است كه به نويسنده و شهدا ميكنيد. چرا سرمايهگذاري نميكنيد؟ ماندند در اين حرف. گفتم هروقت متوجه شديد كه شهدا براي شما ارزش دارند، بياييد من اين طرح را اجرا بكنم. نياييم بگوييم 600 هزار تومان به شما ميدهيم برويد كتاب زندگي فلان شهيد را بنويسيد. وضعيت را به طرفي بردهايم كه هم شخصيت نويسنده و هم شخصيت شهيد و هم شخصيت دفاع مقدس را زير سوال بردهايم. هر سه را متاسفانه از دست داديم. نميخواهد به شهدا و دفاع مقدس كمك كنيد، من با شما كاملا اقتصادي صحبت ميكنم. آقا تعارف را بگذاريد كنار. يعني چه براي خدا بنويس! هر وقت شما براي خدا سد ساختيد، ماهم براي خدا مينويسيم. كي گفته كه يك نويسنده نبايد تامين باشد تا بيدغدغه فكر كند و بنويسد. اين موضوع جزو ملزومات يك نويسنده است. اين ضعف اساسي تا حل نشود، ما از دو طرفش ميافتيم. خجالت هم نكشيم. بگوييم همان طور كه در عرصه اقتصاد و آب و كشاورزي مملكت سرمايهگذاري داريم، بياييم اينجا هم سرمايهگذاري كنيم.چرا رهبر معظم انقلاب وقتي گزارش دو ساله دولت را ميشنود، ميگويد آقاي احمدينژاد از شما توقع بود برنامههاي فرهنگي شما حتي بهتر از بقيه باشد نه اين كه اصلا نباشد؛ آن هم شما كه ادعاي ارزشي داريد و حق رهبري است كه از اين رئيسجمهور چنين انتظاري داشته باشد. برويم بالاتر ببينيم و خودمان را علاف چند ارگان نكنيم كه 10 ميليون تومان بودجه گرفته تا 4 تا كتاب چاپ كند. ما در چشمانداز برنامه 20 ساله چه جايگاهي داريم. آيا داريم جلو ميرويم؟ چه كسي مسوول اين استراتژي است و پاسخگوست؟ براي نويسنده جماعت چه امكاناتي قرار داديم كه بهترين رمان را به تو تحويل بدهد. ما مدام از كربلا استفاده ميكنيم و چيزي به آن اضافه نميكنيم. بياييم درايتها را نشان بدهيم. چقدر غافليم. به جاي اين كه صورت جنگ را به مردمي كه به منطقه ميبريم نشان بدهيم، سيرت جنگ را نشان بدهيم. جوهر شهدا را بگوييم كه اينها چه كردند. چرا اينجا مقدس شده؟ نبود همه اينها به اين دليل است كه استراتژي نداريم. الان ضرورت نوشتن كتاب «تئوري زندگينامهنويسي» به چشم نميآيد؟داريم رويش كار ميكنيم و دوستان اهل فن دارند مباني زندگينامه داستاني را مينويسند. بحثهاي خوبي شده و از دوستان خوبي استفاده شده است. به نظرم نهتنها ضرورت دارد كه در آينده يك سري از سرمايهها را هم جهت ميدهد. خواه ناخواه اين زندگينامهها نوشته ميشود. پس بهتر است سوار بر موج اين جريان شويد و پيش برويد. مسووليت اين كار به عهده خود من است و انشاءالله به عنوان يك كار خوب ارائه شود. رسيدن به خدا و تعالي، زندگي طولي نيست. ميشود با نوشتن عرفان علمالهدي، جوان امروز را آگاه كرد. كتابهاي بنده بخشي از تاريخ جنگ است. در تاريكي شب عمليات هر كسي نگاه خودش را دارد. جنگ ظرافتهايي دارد كه نويسنده بايد امانتدار باشد. مامور به نوشتن نبوديم من چون در دل جنگ وارد عرصه نوشتن شدم ضرورت آن موقع به من ميگفت تو ديگر تفنگ به دست نگير و با قلم جلو برو. افرادي هم بودند كه چنين توصيهاي به من كردند كه حالا اسم نميبرم.همه خودجوش بودند. نويسندههايي مامور نشدند كه وارد جنگ بشوند و بعد بنويسند. به هر حال من وقتي وارد جنگ شدم، يك رزمنده بودم. اول جنگ وارد جنگ شدم و ضرورت بود بروم و دفاع كنم. آنقدر در سوسنگرد دويديم كه رزمنده شديم. تا اين كه سال 59 پس از 5 ماه در هويزه محاصره شديم و مجروح شدم. مجروح شدم و مجبور شدم يك سال در بيمارستان بخوابم. اين فرصتي بود كه فكر كنم چرا دنيا نبايد بفهمد در هويزه چه اتفاقي افتاده است؛ اين عاملي شد كه من بنشينم بنويسم.اين فكر محصول حضور در آنجا بود كه فكر كنم چرا دنيا نبايد بداند در آن 2 ساعت چه بر سر ما آمده و بعد نشستم و نوشتم. رهبر معظم انقلاب دو بار قبل از چاپ، آن را خواند و نقل قولش اين بود كه «يك كسي هست كه نه نويسنده است نه ادعاي نويسندگي دارد، اما برويد ببينيد چي نوشته. فقط به خاطر اين كه دل داده به نوشتن.» كه بعد مقدمهاي هم بر «حماسه هويزه» نوشت. آقاي زنگنه كه اين نقلقول را آورده بود، گفت آقا ميگويد دنبال اين كار برو.ضرورت بود. بعد هر عملياتي ميرفتم، نگاهم به انسان بود كه اين انسان چه ميكند در خيبر و رمضان. در بيشتر عملياتها حضور داشتم و هي يادداشت برميداشتم كه چطور ميشود يك بچه 17 ساله جلوي بولدوزر كار ميكند. 10 تا تانك هستند اما او كار ميكند و خيالش نيست.من آن زمان 24 سالم بود و حالا آنقدر ذخيره دارم كه اگر كسي به من اطلاعات ندهد، باز دستم باز است. پروژههاي زيادي در سرم است. هنوز نتوانستم جلد دوم كردستان را بنويسم. با اغلب كساني كه دربارهشان نوشتم در عالم خواب ارتباط برقرار كردم. وقتي ارتباط گرفتم با شهدا، روند نوشتن هم شكل ميگيرد. نزديك شدن به خانواده و دوستان و نزديكان شهيد، راه مرا نشانم ميدهد. شايد در رمان دست بسته باشد، اما در زندگينامه اين روند خيلي هم كمك ميكند. بوم و محيط جغرافيايي شهيد هم برايم مهم است كه 2 قرن بعد بدانند شهيد در چه محيطي بوده است.زندگينامهها بخشي از مستندات تاريخ ميشوند، مثلا در كتاب شهيد رضوي، ما با آدمهاي ديگر هم آشنا ميشويم. تذكره هم هستند. يك جماعتي هستند كه مهندسي جنگ را تشكيل ميدهند. من به آنها هم پرداختهام.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 308]
-
گوناگون
پربازدیدترینها