واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: مهمترين پيامهاي امام در سال پاياني زندگي/2 نامه تاريخي امام به گورباچوف و هشدار به او در خصوص نابودي ماركسيسم
گروه سياسي: امام در نامه به گورباچوف تأكيد كردند: براي همه روشن است كه از اين پس كمونيسم را بايد در موزههاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد! چرا كه ماركسيسم جوابگوي هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست؛ چرا كه مكتبي است مادي و با ماديت نميتوان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت كه اساسيترين درد جامعهي بشري در غرب و شرق است، به در آورد.
به گزارش خبرگزاري قرآني ايران (ايكنا) حضرت امام خميني (ره) در سال پاياني عمر پربركت خود چند پيام و نامه بسيار مهم داشتند كه داراي اهميت بسيار مهمي براي جامعه اسلامي و جهان است. يكي از اين نامهها و پيامها، نامه به رئيس اتحاد جماهير شوروي سابق بود كه به علت اهميت بسيار زياد اين نامه، خبر آن همچون يك بمب در جهان پخش شد.
متن نامه امام به گورباچوف بدين شرح است:
بسمالله الرحمن الرحيم
جناب آقاي گورباچف صدر هيئت رئيسه اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي
با اميد خوشبختي و سعادت براي شما و ملت شوروي
از آنجا كه پس از روي كار آمدن شما چنين احساس ميشود كه جنابعالي در تحليل حوادث سياسي جهان خصوصاً در رابطه با مسائل شوروي در دور جديدي از بازنگري و تحول و برخورد قرار گرفتهايد و جسارت و گستاخي شما در برخورد با واقعيات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب بههم خوردن معادلات فعلي حاكم بر جهان گردد، لازم ديدم نكاتي را يادآور شوم؛ هرچند ممكن است حيطهي تفكر و تصميمات جديد شما تنها روشي براي حل معضلات حزبي و در كنار آن حل پارهاي از مشكلات مردمتان باشد، ولي به همين اندازه هم شهامت تجديد نظر در مورد مكتبي كه ساليان سال فرزندان انقلابي جهان را در حصارهاي آهنين زنداني نموده بود، قابل ستايش است. و اگر به فراتر از اين مقدار فكر ميكنيد، اولين مسألهاي كه مطمئناً باعث موفقيت شما خواهد شد، اين است كه در سياست اسلاف خود داير بر خدازدايي و دينزدايي از جامعه كه تحقيقاً بزرگترين و بالاترين ضربه را بر پيكر مردم كشور شوروي وارد كرده است، تجديدنظر نماييد و بدانيد كه برخورد واقعي با قضاياي جهان جز از اين طريق ميسر نيست.
البته ممكن است از شيوههاي ناصحيح و عملكرد غلط قدرتمندان پيشين كمونيسم در زمينهي اقتصاد، باغ سبز دنياي غرب رخ بنمايد، ولي حقيقت جاي ديگري است. شما اگر بخواهيد در اين مقطع تنها گرههاي كور اقتصادي سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايهداري غرب حل كنيد، نه تنها دردي از جامعهي خويش را دوا نكردهايد كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند. چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روشهاي اقتصادي و اجتماعي به بنبست رسيده است، دنياي غرب هم در همين مسايل- البته به شكل ديگر- و نيز در مسائل ديگر، گرفتار حادثه است.
جناب آقاي گورباچف!
بايد به حقيقت رو آوريد! مشكل اصلي كشور شما مسأله مالكيت و اقتصاد و آزادي نيست. مشكل شما عدم اعتقاد واقعي به خداست؛ همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بنبست كشيده و يا خواهد كشيد. مشكل اصلي شما مبارزهي طولاني و بيهوده با خدا و مبدأ هستي و آفرينش است.
جناب آقاي گورباچف!
براي همه روشن است كه از اين پس كمونيسم را بايد در موزههاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد! چرا كه ماركسيسم جوابگوي هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست؛ چرا كه مكتبي است مادي و با ماديت نميتوان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت كه اساسيترين درد جامعهي بشري در غرب و شرق است، به در آورد.
حضرت آقاي گورباچف!
ممكن است شما اثباتاً در بعضي جهات به ماركسيسم پشت نكرده باشيد و از اين پس هم در مصاحبهها، اعتقاد كامل خودتان را به آن ابراز كنيد، ولي خود ميدانيد كه ثبوتاً اينگونه نيست. رهبر چين اولين ضربه را به كمونيسم زد و شما دومين و عليالظاهر آخرين ضربه را بر پيكر آن نواختيد. امروز ديگر چيزي به نام كمونيسم در جهان نداريم، ولي از شما جداً ميخواهم كه در شكستن ديوارهاي خيالات ماركسيسم، گرفتار زندان غرب و شيطان بزرگ نشويد. اميدوارم افتخار واقعي اين مطلب را پيدا كنيد كه آخرين لايههاي پوسيدهي هفتاد سال كژي جهان كمونيسم را از چهرهي تاريخ و كشور خود بزداييد. امروز ديگر دولتهاي همسو با شما كه دلشان براي وطن و مردمشان ميطپد، هرگز حاضر نخواهند شد بيش از اين منابع زيرزميني و روزميني كشورشان را براي اثبات موفقيت كمونيسم- كه صداي شكستن استخوانهايش هم به گوش فرزندانشان رسيده است- مصرف كنند.
آقاي گورباچف!
وقتي از گلدستههاي مساجد بعضي از جمهوريهاي شما پس از هفتاد، سال بانگ اللهأكبر و شهادت به رسالت حضرت ختمي مرتبت صليالله عليه و آله و سلم به گوش رسيد، تمامي طرفداران اسلام ناب محمدي (ص) را از شوق به گريه انداخت. لذا لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهان بيني مادي و الهي بينديشيد. ماديون معيار شناخت در جهانبيني خويش را "حس" دانسته و چيزي را كه محسوس نباشد، از قلمرو علم بيرون ميدانند و هستي را همتاي ماده دانسته و چيزي را كه ماده ندارد، موجود نميدانند. قهراض جهان غيب مانند وجود خداوند تعالي و وحي و نبوت و قيامت را يكسره افسانه ميدانند. در حالي كه معيار شناخت در جهانبيني الهي اعم از "حس و عقل" ميباشد و چيزي كه معقول باشد، داخل در قلمرو علم ميباشد، گرچه محسوس نباشد. لذا هستي اعم از غيب و شهادت است و چيزي كه ماده ندارد، ميتواند موجود باشد. و همان طور كه موجود مادي به "مجرد" استناد دارد، شناخت حسي نيز به شناخت عقلي متكي است.
قرآن مجيد اساس تفكر مادي را نقد ميكند و به آنان كه بر اين پندارند كه خدا نيست و گرنه ديده ميشد "لن نؤمن لك حتي نري الله جهرة"، ميفرمايد: "لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هواللطيف الخبير". از قرآن عزيز و كريم و استدلالات آن در موارد وحي و نبوت و قيامت بگذريم كه از نظر شما اول بحث است. اصولاً ميل نداشتم شما را در پيچ و تاب مسائل فلاسفه بهخصوص فلاسفهي اسلامي بيندازم. فقط به يكي دو مثال ساده و فطري و وجداني كه سياسيون هم مي توانند از آن بهرهاي ببرند، بسنده ميكنم: اين از بديهيات است كه ماده و جسم هرچه باشد، از خود بيخبر است. يك مجسمهي سنگي يا مجسمهي مادي انسان، هر طرف آن از طرف ديگرش محجوب است؛ در صورتي كه به عيان ميبينيم كه انسان و حيوان از همهي اطراف خود آگاه است. ميداند كجاست، در محيطش چه ميگذرد، در جهان چه غوغايي است. پس در حيوان و انسان چيز ديگري است كه فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نميميرد و باقي است. انسان در فطرت خود هر كمالي را بهطور مطلق ميخواهد و شما خوب ميدانيد كه انسان ميخواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هيچ قدرتي كه ناقص است، دل نبسته است. اگر عالم را در اختيار داشته باشد و گفته شود جهان ديگري هم هست، فطرتاً مايل است آن جهان را هم در اختيار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم ديگري هم هست، فطرتاً مايل است آن علوم را هم بياموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق بايد باشد تا آدمي دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجهيم گرچه خود ندانيم. انسان مي خواهد به "حق مطلق" برسد تا فاني در خدا شود. اصولاً اشتياق به زندگي ابدي در نهاد هر انساني نشانهي وجود جهان جاويد و مصون از مرگ است.
اگر جناب عالي ميل داشته باشيد در اين زمينهها تحقيق كنيد، ميتوانيد دستور دهيد كه صاحبان اينگونه علوم علاوه بر كتب فلاسفهي غرب، در اين زمينه به نوشتههاي فارابي و بوعلي سينا رحمةالله عليهما در حكمت مشاء مراجعه كنند تا روشن شود كه قانون عليت و معلوليت كه هرگونه شناختي بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراك معاني كلي و نيز قوانين كلي كه هرگونه استدلال بر آن تكيه دارد، معقول است نه محسوس؛ و نيز به كتابهاي سهروردي رحمةالله عليه در حكمت اشراق مراجعه نموده و براي جنابعالي شرح كنند كه جسم و هر موجود مادي ديگر به نور صرف كه منزه از حس مي باشد، نيازمند است و ادراك شهودي ذات انسان از حقيقت خويش، مبرّا از پديده حسي است. و از اساتيد بزرگ بخواهيد تا به حكمت متعاليه صدرالمتألهين رضوانالله تعالي عليه و حشرهالله معالنبيين و الصالحين مراجعه نمايند تا معلوم گردد كه حقيقت علم همانا وجودي است مجرد از ماده و هرگونه انديشه از ماده منزه است و به احكام ماده محكوم نخواهد شد.
ديگر شما را خسته نميكنم و از كتب عرفا و بهخصوص محيالدينبنعربي نام نميبرم كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد، تني چند از خبرگان تيزهوش خود را كه در اينگونه مسائل قويّاً دست دارند، راهي قم گردانيد تا پس از چند سالي با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر ز موي منازل معرفت آگاه گردند، كه بدون اين سفر آگاهي از آن امكان ندارد.
جناب آقاي گورباچف!
اكنون بعد از ذكر اين مسائل و مقدمات از شما ميخواهم دربارهي اسلام بهصورت جدي تحقيق و تفحص كنيد و اين نه به خاطر نياز اسلام و مسلمين به شما كه به جهت ارزشهاي والا و جهانشمول اسلام است كه ميتواند وسيلهي راحتي و نجات همهي ملتها باشد و گره مشكلات اساسي بشريت را باز نمايد. نگرش جدي به اسلام ممكن است شما را براي هميشه از مسأله افغانستان و مسائلي از اين قبيل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان كشور خود دانسته و هميشه خود را در سرنوشت آنان شريك ميدانيم.
با آزادي نسبي مراسم مذهبي در بعضي از جمهوريهاي شوروي، نشان داديد كه ديگر اينگونه فكر نميكنيد كه مذهب مخدّر جامعه است. راستي مذهبي كه ايران را در مقابل ابرقدرتها چون كوه استوار كرده است مخدر جامعه است!؟ آيا مذهبي كه طالب اجراي عدالت در جهان و خواهان آزادي انسان از قيود مادي و معنوي است مخدر جامعه است!؟ آري مذهبي كه وسيله شود تا سرمايههاي مادي و معنوي كشورهاي اسلامي و غيراسلامي در اختيار ابر قدرتها و قدرتها قرار گيرد و بر سر مردم فرياد كشد كه دين از سياست جداست، مخدر جامعه است. ولي اين ديگر مذهب واقعي نيست بلكه مذهبي است كه مردم ما آن را مذهب آمريكايي مينامند.
در خاتمه صريحاً اعلام ميكنم كه جمهوري اسلامي ايران بهعنوان بزرگترين و قدرتمندترين پايگاه جهان اسلام به راحتي ميتواند خلأ اعتقادي نظام شما را پر نمايد و در هر صورت كشور ما همچون گذشته به حسن همجواري و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم ميشمارد.
و السلام علي مناتّبع الهدي
صحيفهي نور؛ ج 21؛ صفحه 66؛ 67/10/11
روحالله الموسويالخميني
منبع: دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتالله خامنهاي
جمعه 17 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 294]