تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 11 اسفند 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):خداشناس ترين مردم پر درخواست ترين آنها از خداست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راه‌اندازی کسب‌وکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وب‌سایت

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

زومکشت

فرش آشپزخانه

خرید عسل

قرص بلک اسلیم پلاس

کاشت تخصصی ابرو در مشهد

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1862991316




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تا آن موقع اسم كاتیوشا را نشنیده بودم


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: تا آن موقع اسم كاتیوشا را نشنیده بودم

خیلی خسته بودم. به حدی كه در همان حیاط سپاه، جایی را پیدا كردم و خوابیدم. چند ساعت بعد، با روحیه ای بهتر به شركت پیش ساخته برگشتیم. جایی كه به اصطلاح مقر فرماندهی بود، اما هیچ نداشت! باید باز هم به تنهایی نگهبانی می دادیم و از كمبود نیرو و شهادت مظلومانه بچه ها خون دل می خوردیم.از این كه امكاناتی نداشتیم و دست مان خالی بود زجر می كشیدیم. در چنین شرایطی، كسانی بودند كه ما را مسخره می كردند و سركوفت مان می زدند:- می خواهید با ژ3 جلوی تانك عراقی ها رو بگیرید؟ شما دیوانه اید!با ناراحتی و بغض به دشت خیره شده بودم. تا آن جا كه چشم كار می كرد تانك و نفربر عراقی ها دیده می شد. نیروهای زرهی دشمن از سمت چپ جاده اهواز به طرف «كارون» می رفتند و همه جا را – از پلیس راه و پادگان دژ گرفته تا نقاط مختلف شهر – زیر آتش سنگین قرار می دادند. هیچ كس یارای ایستادن نداشت. بسیاری از مردم عادی – بنا، آهنگر، ...- كه با سلاح های كهنه و فرسوده به جبهه آمده بودند، با دیدن سیل تانك ها و نفربرهای دشمن روحیه شان ضعیف شد و رفتند. با نزدیك تر شدن تانك ها، اضطراب و اندوه. هم هر لحظه بیشتر می شد... خدایا، یعنی به همین سادگی بیان توی شهر؟ به همین سادگی خرمشهر سقوط كنه؟تنها و بدون سلاح ایستاده بودم و به هجوم تانك ها نگاه می كردم. فقط یك بی سیم «پی آرسی 77» داشتم كه آن را روی دوشم بسته بودم. بچه ها از فاصله دور فریاد می زدند:- بیا سنگر بگیر!اما دلم نمی آمد كه حتی یك قدم به عقب بردارم. گویی در انتظار كمكی از غیب بودم. در همان حین، دو نفر از مسؤولین تكاورهای نیروی دریایی با یك وانت رسیدند. یكی از آن ها كه لباس شخصی به تن داشت با لهجه تركی پرسید:- چی شده؟!- هیچی . نگاه كن ببین چه خبره!او نگاهی به دشت انداخت و سری تكان داد:- آه! فلان فلان شده ها چقدر زیادن. این ها دیگه كی ین؟!...بعد روبه رفیقش كرد و پرسید:- چكار كنیم؟اما منتظر جواب نماند و در حالی كه به تانك ها خیره  شده بود ادامه داد:- باید با «كاتیوشا» تماس بگیریم! بیسیم داری؟- پی آرسی 77 دارم.- بیا روی ساختمون.- كجا؟!- روی این ساختمون...تا به خود بجنبم او بیسیم را از دوشم در آورد و مثل گربه روی ساختمان پرید ، دوستش هم به دنبالش. من هم  با گرفتن دستگیره ای خود را بالا كشاندم. او بلافاصله نقشه ای را باز كرد و با دو قبضه كاتیوشا در آبادان تماس گرفت.- از پلنگ به ...و بعد از دادن «گرا» با عصبانیت گفت:- شما چكار می كنید؟ چرا خوابیده اید ؟ خرمشهر داره سقوط می كنه . آتش كن. هر چه داری بزن شهر داره سقوط می كنه!ناگهان آتش و دود غلیظی، دقیقاً از روی اولین تانكی كه پیش می آمد بلند شد.- خیلی خوب... بزن. همون  نقطه رو بزن!باورم نمی شد. اولین بار بود كه اسم «كاتیوشا» را می شنیدم. چیزی نگذشت كه دوباره همان نقطه را كوبیدند. تانك های عراقی از پیشروی خودداری كرده و ایستاده بودند. در همان حین، دو فروند هواپیمای خودی برای بمباران دشمن از راه رسیدند. در چند لحظه ورق برگشت و تانك ها به سرعت مشغول عقب نشینی شده و فرار كردند. این اتفاقات آن چنان برایم عجیب و غیر منتظره بود كه اصلاً  نفهمیدم چطور خود را به وسط جاده رساندم. با هیجانی غیر قابل وصف فریاد می زدم:- الله اكبر، الله اكبر، فرار كردن. عراقی ها فرار كردن...





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 264]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن