واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: خلاقيت؛ هم ارثي، هم اكتسابي
شواهد دلالت دارند كه هم وراثت و هم محيط، در بالندگي و رشد خلاقيت مؤثر است. آلفردهيچكاك اغلب براي شخصيتپردازي قهرمانان قصههاي خود، از عنصر خلاقيت بهره ميگرفت. به عبارت ديگر، هر كدام از شخصيتهاي داستاني او يك ويژگي خاص داشتند. در قصه «پنجره عقبي» يك عكاس نشريه، به خاطر شكستگي پايش بايد مدتها در خانه بستري ميشد، اما او بيكار ننشست و با لنزهاي دوربين ازطريق پنجره عقبي اتاقش، زندگي مردم را ميكاويد و قصه آنچنان روان و زيبا پيش ميرفت كه در پايان، همان عكاس خلاق به عنوان كارآگاه، پرده از يك جنايت واقعي برداشت. افراد خلاق نيز اينگونه هستند، آنها مثل افراد عادي به اطراف خود نگاه نميكنند. شايد از منظر مردم، برخي از افراد خلاق دچار برخي كاستيها در حواس باشند، اما اينگونه نيست. آنها به هر پديدهاي به گونهاي ديگر نگاه ميكنند.
خلاقيت را قوه و استعدادي ميدانند كه تصويرهاي ذهني را به نحوي منحصر به فرد، با هم تركيب ميكند و يا اينكه رابطهاي غريب و غيرعادي ميان آنها ايجاد ميكند. البته بايد گفت تصويرهاي ذهني نبايد فقط نو و بديع باشند، بلكه بايد سودمند و مفيد هم باشند. «نورمن ماير» ميگويد: «صرف خارقالعادگي و يا متفاوت بودن تصوير ذهني، نشانه خلاقيت و امتياز آن نيست، چون، چه بسا كه آن تصوير ذهني، نشانهاي از ناهنجاري رواني نيز باشد. درك نكردن اين تمايز، امكان آن را فراهم ميكند كه غالباً نبوغ را با جنون خلط كنيم. شاخص ممتاز بودن راهحلهاي خلاق آن است كه بايد عملي باشند، يعني اين كه با واقعيت در پيوند باشند.
آيا خلاقيت را ميتوان رشد داد؟ خلاق بودن- يعني ديدن چيزهايي در عالم و آدم، كه به چشم ديگران نيايد- آسان نيست. همين كه چيزي را متفاوت از ديگران به تصور درآوريد، در زمره افرادي قرار ميگيريد كه انگشت شمارند. غالباً سازمانها كساني را كه پايبند ديد و نگرش منحصربهفرد خود در مورد پديدهها هستند، برنميتابند. در محيطهايي كه تأكيد بر همگني و يكپارچگي است، داشتن نگرش متفاوت با ديگران سهل نيست. اما آيا انسانهاي خلاق با ساير انسانها تفاوت دارند؟ آيا توانايي آنها ارثي است يا اكتسابي؟ شواهد دلالت دارند كه هم وراثت و هم محيط، در بالندگي و رشد خلاقيت مؤثرند. خلاقيت را بايد صفتي پنداشت كه هر انساني به درجاتي بدان موصوف است. آن چه ضروري است، اين است كه بايد زمينه تجلي اين قوه را در داخل اعضاي سازمان، خاصه در مديران فراهم كرد. خلاقيت را نميتوان تابع منطق دوتايي و يا مقولهاي دوگانه به حساب آورد. بدين معنا كه بگوييم انسانها يا واجد آن هستند و يا فاقد آن. از سوي ديگر، اگرچه هر كسي سهمي از قوه خلاقيت دارد، برخي كسان هستند كه به علت داشتن تواناييهاي ذاتي، اين قوه را موفقتر از ديگران به كار ميگيرند.
افراد خلاق داراي مشخصههاي زير هستند:
1) به وضع موجود رضايت نميدهند و طالب تغيير هستند.
2) در دوران بچگي در محيطي با غناي فرهنگي، پرورش يافتهاند.
3)در كار انديشيدن تاجايي كه ممكن است، از قالب و چارچوب ميگريزند.
4) اضطراب و دلواپسيشان در كمترين حد است.
5) استقلال نظر و پويايي بالايي دارند.
6) استبداد رأي در آنها در كمترين حد ممكن است.
7) موضع گيري آنها ناظر بر بازدهي بيشتر است.
8) تكانهها و اميال درونيشان با تأكيد و تصديق بيشتر مواجه ميشود.
9) ميزان درگيريها و تعارضات درونيشان در سطح متعادلي قرار دارد.
بهنظر ميآيد كه ويژگيهاي ياد شده، اين حكم را كه هركسي سهمي از قوه خلاقيت دارد، نقض ميكند. ولي درواقع چنين نيست، چون ويژگيهاي ياد شده فقط انسانهايي را وصف ميكنند كه از قوه خلاقيت بسيار بالايي برخوردارند. تحقيقات انجام شده، نشان ميدهد كه انسانهاي بسيار خلاق، با كساني كه داراي قوه خلاقيت متوسط يا كم هستند، تفاوت دارند.
«كروپلي» ميگويد: «انسان خلاق در فعاليتهاي فكري خود نرمش و انعطافپذيري خاصي دارد. او خود را پايبند حفظ و نگهداري وضع موجود كه مطابق با نظر وي نيز هست، نميكند و پيوسته آماده و مستعد آن است كه در نظراتش تجديد نظر كند و اما بهعكس، آن كسي كه انديشه خود را مطلق ميانگارد، اعتقاد آتشين به منطقي و صادق بودن نظراتش درباره جهان دارد. او نه ميخواهد و نه ميتواند مواضع فكري خود را با اوضاع متغير متناسب كند و محكم بهآنچه «بهگمان او» درست است، ميچسبد. چنين شخصي بر خلاف افراد خلاق، انعطافپذيري فكري ندارد و بسيار قالبي و كليشهاي عمل ميكند. چنانكه اشاره شد، لازم است سازمانها بستري فراهم كنند تا كاركنان، درجاتي از خلاقيت را كه بهطور بالقوه از آن برخوردارند، به فعليت درآورند. براي مثال سازمانهاي با مشخصات زير، لزوماً تجلي و ظهور تفكر خلاق را با مشكلاتي مواجه ميكنند:
* شغلها، تعاريف محدود و ظريفي دارند.
* روابط اختيار و اقتدار، تعاريف قطعي و انعطافناپذيري دارند.
* رفتار كاركنان، با مجموعهاي مدون از بخشنامهها و روش كارها هدايت و كنترل ميشوند.
* روابط حاكم بر سازمان، خشك و رسمي است و قابليتهاي فردي كاركنان لحاظ نميشود.
* تنوع آرا و مواضع متقابل، امكان ابراز نمييابند.
* فضاي اطلاعرساني محدود و بسته است.
* تخصصي كردن كارها در حد افراط به چشم ميآيد.
* نظام نظارتي در مورد ثبات، قابليت پيشبيني و كليشهسازي امور وجود دارد.
* بيشتر به پاداش بيروني كه داراي جنبه مادي است، اتكا دارند، تا پاداش دروني كه در نفس كار پنهان است. شواهد حكايت از آن دارند كه سازمانهايي كه انبارهاي از بخشنامهها، آييننامهها، خط مشيها و سازوكارهاي نظارتي دارند نميتوانند امكان آن را بيابند كه بر ميزان خلاقيت كاركنان خود بيافزايند.
روشهاي فردي براي برانگيختن خلاقيت
1) خلاقيت را ميتوان با آموختن راههاي «خلاق شدن» و پرهيز از كاربرد رهيافتهايي كه در حل مشكلات معمول است، زياد كرد. اين روش كه به نام «آموزش مستقيم» معروف است، بر پايه اين فرض قرار دارد كه چون افراد گرايش بدان دارند كه در حل مشكلات از راهحلهاي رايج استفاده كنند، اين امر آنها را از به كارگيري توانمنديها و ظرفيتهاي واقعيشان باز ميدارد. بنابراين روش «آموزش مستقيم» كه در جستجوي راهحلهاي بديع و نو است، زمينه مساعدي براي رشد انديشههاي خلاق فراهم ميسازد.
2) روش فردي ديگر «فهرست كردن ويژگيها» نام دارد. در اين شيوه، تصميمگيرنده ابتدا ويژگيهاي اصلي مربوط به راهحلهاي مرسوم را مييابد و سپس هر يك از ويژگيهاي اصلي را جدا جــــدا بررسي ميكنــد و آنگاه تا جايي كه ممكن است نسبت به تغيير هر كدام از آنها، همت ميگمارد و در راستاي همين تغيير هر طرحي را ولو آنكه خندهدار نيز باشد، بدون چشم پوشي فهرست ميكند و وقتي كه فهرست جامعي تهيه كرد و اشكالات را مشخص كرد،گزينههاي مؤثر و سودمند را انتخاب و بقيه را حذف ميكند.
3) خلاقيت را همچنين ميتوان با جايگزين كردن تفكر عمودي با تفكر افقي يا زيگزاك از قوه به فعل درآورد. تفكر عمودي، قوياً عقلاني و منطقي است و داراي فرايند زنجيرهاي است كه هر حلقه آن در يك توالي ناگسستني در پي حلقه پيش از خود ميآيد. هر حلقه از زنجيره اين تفكر، لزوماً بايد معتبر و درست باشد. افزون بر آن، تفكر عمودي، فقط چيزي را گزينش و بررسي ميكند كه ذيربط با موضوع باشد. به عكس آن، تفكر افقي در گستره سطح حركت ميكند و رو به سوي گوشهها و جوانب دارد و چنين نيست كه راهحلي را بپروراند، بلكه به بازسازي و تغيير آن ميپردازد. تفكر افقي به صورت فرآيند زنجيرهاي نيست. براي مثال، انسان ممكن است براي گشودن مشكلي به جاي آنكه از محل شروع راهحلي كه مرسوم است، آغاز كند، از نقطه آخر آن بياغازد و سپس به مراحل پيش از آن برگردد. هر مرحله از تفكر افقي لزوماً درست و معتبر نيست، زيرا چه بسا اقتضا كند از مسيري انحرافي بگذرد تا اينكه به جايي برسد كه راه درست، پديدار و آشكار شود و در خاتمه اينكه تفكر افقي خود را پايبند اطلاعات مربوط با موضوع نميكند و به عمد اطلاعات خارج از محدوده يا غيرمربوط را به كار ميگيرد تا شيوه جديدي براي نگرش به مشكل بيابد.
روشهاي گروهي براي برانگيختن خلاقيت
بيشترين تلاش در زمينه پرورش خلاقيت را ميتوان در حوزه كارهاي گروهي مشاهده كرد. برجستهترين شيوههاي گروهي براي پرورش خلاقيت عبارتاند از: روش طوفان فكري (سيال سازي ذهن)، روش گوردن و روش تلفيقي نامتجانسها.
1- روش طوفان فكري (يا بارش مغزي)؛ وجه شباهت روش طوفان فكري و روش گوردن در آن است كه شش تا دوازده نفر براي مدت معيني پشت ميزي مينشينند و سعي ميكنند بهطور آزادانه و فارغ از هرگونه عوامل بازدارنده ذهني تا جايي كه امكانپذير است، به ارائه روشها بپردازند. در اين جلسه باب نقد و انتقاد درباره پيشنهادها كاملاً بسته است و تمامي پيشنهادهايي كه در جلسه مطرح ميكنند، مينويسند تا بعداً راجع به آنها به بحث و بررسي بپردازند و اما وجه تفاوت اين دو روش، در آن است كه در شيوه طوفان فكري، اعضاي گروه درباره مشكل، آگاهي دارند و رئيس جلسه طوفان فكري، مشكل را به روشني تمام بيان ميكند، به گونهاي كه همه شركتكنندگان آن را به خوبي درك كنند. سپس وي اعضاي گروه را موظف ميكند تا جايي كه امكان دارد ذهنيت خود را درباره مشكل بيان كنند.
2- روش گوردن؛ روش گوردن، بر خلاف روش طوفان فكري، فرصتهاي بيشتري را براي ارائه راهحلهاي واقعاً بديع و تازه مهيا ميكند. چون فقط رئيس جلسه از ماهيت دقيق مشكل آگاه است، او بهجاي اينكه مشكل را به روشني براي گروه بيان كند، فقط به طور غيرمستقيم بدان اشاره ميكند. براي مثال رئيس جلسه در روش طوفان فكري ممكن است مشكل را بدين صورت بيان كند: «مدرسه ما سال آينده فضاي آموزشي كافي براي ثبتنامكنندگان احتمالي ندارد.» اما رئيس جلسه در شيوه گوردن ممكن است فقط عبارتهاي «فضاي آموزشي» يا «زيادي تعداد ثبتنامكنندگان» را بگويد. هر چند در روش گوردن، اتلاف وقت، بسيار زياد است و كمتر ناظر بر هدف است، ولي فرصتي را براي شركتكنندگان فراهم ميكند تا راههايي را بدون دخالت فلجكننده راهحلهاي سنتي كشف كنند. اين روش به جاي آنكه با تعبير و تفسير راه حلهاي موجود، براي انديشه محدوديتي ايجاد كند، آن را مجاز ميكند تا با آزادي كامل جولان دهد و تنها محدوديتي كه براي انديشه حادث ميشود، ناشي از دلالتهاي ضمني كلمه يا كلماتي است كه رئيس جلسه در اختيار شركتكنندگان گذاشته است.
روش تلفيق نامتجانسها
يكي از مفيدترين راههاي رشد قوه خلاقيت، تلفيق نامتجانسهاست و آن شيوهاي است كه سعي دارد عناصر متفاوت و بيربط را با هم تلفيق كند تا از اين رهگذر راهحلهاي تازهاي براي مشكل پيدا كند. بديهي است كه خيلي از مشكلاتي كه حادث ميشوند، تازگي ندارند. آنچه محل بحث است، اين است كه مشكل را بايد به شيوهاي تازه نگريست. اين ديدگاه در جاي خود، ظرفيت و امكاني را براي عرضه راهحلهاي اساساً نو فراهم ميكند. براي يافتن نگرشهاي نو در مورد مشكلاتي كه سابقه وقوع دارند، ضروري است كه شيوههاي آشناي نگاه كردن به مسائل را كنار بگذاريم. روش تلفيق نامتجانسها به نحو گستردهاي از تمثيل، براي پيدا كردن شباهتها و هماننديهاي موجود در كاركرد پديدهها و روابط ميان آنها استفاده ميكند.
براي نمونه، تمثيل مستقيم، ميتواند با مقايسه وجوه شباهت در واقعيات، علم و فناوري، راهحلهاي تازهاي را كشف كند. «الكساندر گراهامبل» با فهميدن سازوكار عناصر موجود درگوش و بهكار بستن آنها در «جعبه سخنگوي» خود به پديدهاي شگفتانگيز دست يافت. او بعد از اينكه پي برد استخوانهاي برجستهاي در گوش با غشاي نازكي كار ميكنند، از خود پرسيد چرا قطعهاي محكم و ضخيم از غشا نبايد تكهاي از استيل را حركت دهد. او از درون همين قياس، تلفن را طراحي كرد.
نويسنده: استيفن. پ. رابينز
مترجم: اسماعيل صديقي پاشاكي
دوشنبه 13 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 303]