پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848724953
کولونیالیسم فرهنگی ملت کرد
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: kambiz198427th April 2011, 05:22 PMكولونياليسم فرهنگي ملت كرد فرهنگ، خود را در پشت تمام كنشهاي فردي و اجتماعي پنهان ميكند و همانطور كه بر رفتار اجتماعي اثر مي گذارد بطور ناخودآگاه بر رفتار سياسي هم تاثير مينهد. اما هنگاميكه فرهنگ ، متاثر ازعامل»قدرت« تا حد يك ابزار سياسي براي تداوم يا تثبيت » سلطه « فروكاسته مي شود ، فرهنگ نيزاز جايگاه عقلانيت سقوط و به عاملي در روح كشي و جانفرسايي تبديل مي شود و از اينجاست كه » فرهنگ « ، جايگاه خود را بعنوان » كاشف معناي زندگي « از دست مي دهد و بعنوان مجموعه اي از آيين ها ، آداب و رسوم ، دلبستگي ها و همبستگي ها » تعهد « را به كناري مي نهد. » فرهنگ « ، آنجا كه در نظامهاي مسلط ، به ابزار » مرگ بيصداي گروه تحت سلطه « در استعمار نو تبديل و با مفهومي فراگير تمام عرصه هاي حيات اجتماعي را درمي نوردد ،تكيه گاهي مطمئن براي تثبيت قدرت » استعمار مدرن « ايجاد و در بلندمدت ، جامعه تحت سلطه را به » انفعال سياسي « و در ادامه » تسليم سياسي « كشانده و » خشونت سياسي « را نيز » تصحيح « و » تعديل « خواهد نمود ... كتاب حاضر به بررسي» تاريخچه كولونياليسم فرهنگي ملت كرد« ازآغاز تاريخ تاكنون پرداخته و درتقسيم بندي دورانهاي مختلف »كولونياليسم فرهنگي ملت كرد«، شيوه هاي گوناگون اين پديده را در مقاطع مختلف تاريخي به بررسي مي گذارد . بي ترديد، سخن گفتن از تاريخ سياست در كردستان، بدون بازگشت به خاستگاههاي آن، جزآب در هاون كوبيدن نخواهد بود و درون مايه هاي تلخ سياسي را بر كام » ملت كرد «، تلخ تر خواهد نمود . فراموش نبايد كرد »كولونياليسم فرهنگي « كه » جامعه كردستان درگير آن بوده است «، تاكتيكي پنهان براي » فلج ذهني ملت كرد « در طول تاريخ بوده و اگر چه در دورانهاي مختلف ، به شيوه هاي گوناگون اجرا شده اما هدف نهايي آن »زوال انديشه كرديسم« و قالب بخشي ملت كرد در چارچوب فرهنگ ، سياست و مذهب گروههاي حاكم بر كردستان بوده است. انسان ازخود بيگانه شده ، بيرنگ شده ، بي اراده شده ، بي ريشه شده ، ازجاكنده شده ، محو شده و سايه شده در گردونه تاريخ ، تنها يك ماده خام است كه غافل از واقعيت ، مسئوليت و هويت تاريخي خود، تنها وسيلهاي براي به حصار كشاندن يك ملت است . كولونياليسم كولونياليسم، پروسهاي تاريخي است كه سرآغازآن به قرن هفدهم ميلادي باز ميگردد، عصري كه دولتهاي اروپايي با هدف كشف ماده خام جهت كارگاهها وكارخانه هاي صنعتي و يافتن بازارهاي مصر براي توليدات انبوه صنعتي خود، سرزمينهاي سنتي راآماج يورش نظاميقرار دادند. مهمترين ويژگيهاي اين نوع كولونياليسم كه»كولونياليسم كلاسيك« ناميده ميشود عبارت است از: 1- تاريخ شروع آن يعني سرآغاز سده هفدهم ميلادي . 2- اهداف آن كه شامل كشف مواد خام براي توليدات صنعتي و يافتن بازارهاي مصرف خارجي براي توليدات صنعتي است. 3- ابزارآن كه نيروي نظامي مسلح كلاسيك، براي دستيابي به منافع اقتصادي است . اما آنچه بعنوان كولونياليسم دركردستان شناخته شده است، به جهت تاريخ، اهداف و ابزار، متمايز از»كولونياليسم كلاسيك« است. درحالي كه در »كولونياليسم كلاسيك«، گروه مسلط، هدفي جز بهرهمندي اقتصادي ندارد، در »كولونياليسم كردستان«، هدف گروه مسلط »ذوب مليت كرد« و »انكار هويت ملي كرد« است. در كولونياليسم كلاسيك، اقتصاد سرزمين كولوني شده براي مدتي به اقتصاد استعمارگربسته ميشود، اما در »كولونياليسم كردستان«، گروه مسلط، سرزمين كردستان را ملك خود پنداشته آن رابخش لايتجزاي خاك خود ميپندارد. به همين خاطر، بكار بردن واژه »كولونياليسم« در مورد كردستان، پيچيدگيهاي مختص به خود دارد كه ميتوان با كاربرد اصطلاح »كولونياليسم كردستان« و ذكر ويژگيهاي آن، نقاط تمايز را از »كولونياليسم كلاسيك« باز شناخت. اسماعيل بيشكچي درمورد تفاوتهاي»استعمار كلاسيك« و «استعمار كردستان» ميگويد: وجه تمايز »كولونياليسم كلاسيك« و « كولونياليسم كردستان« راتنها دركميت نيست ـ يعني اگريك منطقه، مستعمره يك كشور شود كولونياليسم كلاسيك و در صورت الحاق به چندكشور، از نوع ديگر است، بلكه »كولونياليسم كردستان« واجدخصوصياتي است كه كلاًَ بلحاظ كيفي از »استعمار كلاسيك« متمايز ميشود. مستعمره كلاسيك، منطقهاي است كه يك دولت استعماري بر آن تسلط يافته، اقتصاد آن را بخود بسته و آن منطقه را بمثابه يك انبار ماده خام، تحت كنترل خود قرار ميدهد . كولونياليست، جهت تداوم استعمار خود در منطقه، يك اجتماع سياسي ازمردم بومي منطقه استعماري تشكيل داده وآن را از نظر سياسي، اقتصادي، نظامي،اداري و فرهنگي تحت نفوذ درميآورد، اما از آنجا كه اين اجتماع در سرزميني تشكيل ميشود كه مرزهاي آن مشخص بوده و دامنه نفوذكولونياليست نيز در چارچوب اين مرزها تعريف شده است، از اين رو آن را يك »دولت كولونياليست« گويند .بدون ترديد كردستان نيز يك انبار ماده خام و بازاري براي محصولات استعمارگران است، اماشباهتي به «كولونياليسم كلاسيك« ندارد . مسائل سياسي كردستان، حتي »مادون كولونياليسم كلاسيك« است. كردستان، هيچ مشكل سياسي تعريف شدهاي ازكولونياليسم ندارد .در كولونياليسم كلاسيك، هويت ملي مردم در مستعمره، زير سؤال نميرود. مستعمره نشينان را انگليسي،پرتقالي يا فرانسوي نمينامند. مرزهاي مستعمره، مشخص بوده وكولونياليست، به ماهيت استعماري خود اعتراف ميكند. اما دركردستان، اينگونه نيست .كردها در تركيه، ترك و در عراق و سوريه عرب هستند و دولتهاي گروه مسلط، تمام تلاش خودرا معطوف حذف نام كردستان و ذوب مليت كرد نمودهاند . اگر »سياست زورمداري«را اساس سياست دولتهاي استعمارگر براي تداوم سلطه تعريف كنيم، سياست كشورهاي گروه مسلط در تركيه و سوريه و عراق، »زورمداري و امحاء« است. كولونياليست، زبان، فرهنگ و ويژگيهاي ملي مستعمره را نابود نميكند . كولونياليست اگر بخاطر منافع مادي خود، فرهنگ هاي ملي را ترغيب نميكند، موجب نابودي آنها نيز نخواهد شد، اما همكارانش در كردستان، هر زمان كه نتوانسته اند با اقدامات سياسي،فرهنگي و ايدئولوژيك، زبان و فرهنگ كرد را از ميان بردارند و هوشياري ملي او را بزدايند، به نابودي فيزيكي و كشتار دسته جمعي كردها روي آورده اند و جالب آنكه عليرغم تمامي اختلافات، همه در سياست امحاي كردها، استراتژي مشتركي اتخاذ كردهاند، چرا كه نابودي كردها تبديل به يك ضرورت اجتناب ناپذير شده است . جداي از تمام اينها اشتراك مذهبي كردها و اشغالگران، تبديل به اسلحه ايدئولوژيك گروه سلطه در برابر هوشياري ملي كرد و عاملي براي سوء استفاده از آنها در تاريخ معاصر شده است . بنابراين ميتوان كردستان را چندين پله پايينتر از »كولونياليسم كلاسيك« و بعبارتي »مادون كولونياليسم« دانست. بنا بر آنچه گفته شد سرآغاز»كولونياليسم كردستان«، بسيار بيش از سده هفدهم،هدف آن »ذوب مليت كرد« و »انكار هويت ملي« و ابزار آن، اگر چه نيروي نظامي كلاسيك، اما نه صرف پشتيباني از منافع اقتصادي، بلكه هدف قرار دادن تمامي مفاهيم اجتماعي بصورت برنامه ريزي شده با هدف تخريب است ... فرهنگ فرهنگ، نظام معاني موجود در جامعه است . نظام معاني كه از رفتارهاي فردي تا هنرهاي متعالي يك جامعه را تشكيل ميدهد و در دوران هاي مختلف تاريخي از اقتضاهاي قدرت درآن دوره پديد ميآيد. فرهنگ در واقع، حلقه ارتباط انسان و فعل است . از آنجا كه واژه فرهنگ، داستان پديد آمدن يك مفهوم تازه از ميان معناهاي نهفته گوناگون است،بهتر آن است كه با پرداختن به تعريف هاي فرهنگ از ديدگاههاي متفاوت، به دركي كلي دست يابيم . فرهنگ از ديدگاه وصفگرايانه 1: فرهنگ در اساس،بنايي است بيانگر تماميباورها،رفتارها، دانش ها، ارزشها و خواسته هايي كه شيوه زندگي هر ملت را بازگو مينمايد و سرانجام عبارتست از هر آنچه يك ملت دارد، هر كاري كه ميكند و هر آنچه كه ميانديشد. فرهنگ اشارت دارد به آن بخش از دستگاه كلي زندگاني بشري شامل اشياء مادي ساخته دست بشر، فنون، جهت گيريهاي اجتماعي، ديدگاهها و هدفهاي تعيين شدهاي كه عوامل بي ميانجي تعييين كننده رفتارند و در زير كار آن قرار دارند. (هرسكوويتس، 1948) فرهنگ از ديدگاه تاريخي فرهنگ شامل هر آن چيزي است كه بتواند از نسلي به نسلي فرا رسانده شود. فرهنگ يك قوم، ميراث اجتماعي آن است. به عبارت ديگر كليت در همتافتهايست شامل دانش، دين، هنر، اخلاقيات، قانون، فنون ابزارسازي و كاربرد آنها و روش فرارساندنشان. (ساترلند و وودوارد ) واقعيتي كه نام »فرهنگ« بدان داده ميشود، فرآيند فراداد فرهنگي است يعني فرايندي كه از راه آن در يك گروه يا طبقه اجتماعي معين، زبان، باورها، گمانها، پسندها، دانش، چيره دستيها و انواع عرفها دست به دست، از شخصي به شخصي و از نسلي به نسلي فرا داده ميشود. ( رادكليف-براون 1949 ) فرهنگ از ديدگاه هنجاري همه كارهايي كه مردم ساكن يك حوزه جغرافياييي مشترك ميكنند از جمله راه و روش انجام كارها،شيوه انديشيدن و احساس، درباره چيزها و نيز ابزارهاي مادي و ارزشها و نمادهاي آنان . (ليند، 1940 ) فرهنگ، شامل رفتار و انديشه كسب شده يا پرورده شده فرد در جامعه است، همچنين شامل آرمان هاي عقلي، هنري و اجتماعي است كه اعضاي جامعه بدانها اقرار دارند و براي همساني با آنها ميكوشند. (بيدني، 1942) فرهنگ از ديدگاه روانشناسانه فرهنگ شامل الگوها و فراورده هاي رفتار آموخته است، يعني آداب، زبان، عادات خورد و خوراك، باورهاي ديني، كاربرد اشياء ساخته شده، دستگاههاي دانش و جز آنها. ( ويلسون و كولب، 1949 ) فرهنگ از ديدگاه ساختاري فرهنگ شامل ويژگيها يي است، هم مادي و هم غير مادي، كه بر گرد برآوردن نيازهاي اساسي بشري سازمان يافته اند و نهادهاي اجتماعي ما را كه هسته اصلي فرهنگاند، به ما ميدهند . نهادهاي يك فرهنگ با بستگي دروني خويش الگويي را پديد ميآورند كه براي هر جامعه يكتاست . (اگبرن و نيمكف ) فرهنگ از ديدگاه تكويني فرهنگ به معناي جامعه شناسي آن عبارت است از هر چيزي كه ساخته دست بشر باشدچه شيء مادي باشدچه رفتار نمادين يا سازمان اجتماعي. ( برنارد، 1942 ) تعريف كوتاه و سودمند فرهنگ، اين است: فرهنگ، بخش انسان ساخته محيط است . ( هرسكووتيس، 1948 ) بنابراين و بر اساس تعاريف فوق، ميتوان فرهنگ را بنايي دانست كه بر پنج ستون اصلي زبان، هنر، آيين، سازمان اجتماعي و تكنولوژي ساخته شده است، ستونهايي كه اركان »پديده فرهنگ« را تشكيل و در نهايت »ارگانيسم اجتماعي« را بوجود ميآورند. كولونياليسم فرهنگي فرهنگ از جايي آغاز ميشود كه آموزش در كار ميآيد و موجود فرهنگي، موجودي است كه كاركرد سيستمهاي بنيادي زيستي اش نيز پيرو فرهنگ ميشود يعني در قالبي از ارزشها و هنجارها قرار ميگيرد . براي آنكه آموزش در ميان باشد، نخستين شرط، با هم بودن موجودات فرهنگ زي است يعني وجود جامعه و روابط اجتماعي و وسايل ارتباطي در درون آن . همان گونه كه براي فرهنگمند شدن به معناي عالي كلمه يعني فرهيخته شدن، نهادهاي آموزش بايد پديدآيندكه آدميان را به ساخت عالي تر فرهنگ و زندگاني فرهنگي بالا برند . حال اگر »كولونياليسم فرهنگي« را در تعريف كلاسيك آن، »فلج ذهني گروه تحت سلطه بوسيله گروه مسلط توسط ابزاري به نام آموزش، تبليغات و رسانه دانسته و اين تعريف را كه فرهنگ از جايي آغاز ميشود كه آموزش در كار ميآيد« براي تببين فرضيه خود برگزيده و پنج ركن زبان، آيين، هنر، سازمان اجتماعي و تكنولوژي را در بنيان فرهنگ لحاظ كنيم، آنگاه ميتوان هر نوع يورش از جانب گروه مسلط بر »زبان«، »آيين«، »هنر«، »سازمان اجتماعي« و »تكنولوژي« را كه از اركان فرهنگ به شمار ميآيند، نوعي تلاش براي »فلج ذهني« و در ادامه »ذوب فكري« ملت تحت سلطه، محسوب و نام »كولونياليسم فرهنگي« بر آن نهاد، اما از آنجا كه فرهنگ در بستر تاريخ جريان دارد و دگرگوني ميپذيرد، به همان ترتيب، »كولونياليسم فرهنگي« نيز در بستر تاريخ و بنا به اقتضاها زمان، در هر مقطع، يك يا چند ركن از اركان پنجگانه فرهنگ را با ابزارهاي گوناگون هدف قرار ميدهد. زبان، بنيادي ترين وجه فرهنگ و پايهاي ترين سازه آن است كه بوسيله آن يك دستگاه نمادين شناخت و ارتباط پديد ميآيد كه زندگاني را بر روي زمين از ساحت حيواني به ساحت انساني فرا برده است، يعني افقي از كليت بر روي انسان گشوده كه همان »در جهان بودن« اوست. بدين سان زبان همچون محور فرهنگ، در حقيقت، جهان انساني، نوع زندگي و رفتار و ارتباط و ذهن انساني را ممكن ميكند. دين به عنوان يك نهاد اجتماعي، عبارت است ازايمان به ارزشهاي مطلق و عمل به آنها كه انسان را موضوع دريافت وحي،الهام وجدان و پرتو خرد قرار ميدهد. هنر درمفهوم عام خودعبارت است از مجموعه قواعدي كه براي دستيابي به يك هدف معين، يعني زيبايي و جمال و خير و منفعت از آن پيروي ميشود. هنر در مفهوم خاص نيز بر مجموعه روشهايي اطلاق ميشودكه انسان آن را براي برانگيختن احساس و ادراك زيبايي به كار ميبرد. سازمان اجتماعي يك جامعه شاملقانون، خانواده، مالكيت، دولت و تبلور عيني روح كلي همان جامعه در مسير تكامل تاريخي است. حقوق فردي و قرارداد اجتماعي، در چارچوب اين تعريف قرار ميگيرند. تكنولوژي نيزفرايند توليدكالا، خدمات و انديشه ازعوامل توليد و ارتقاء سطح كيفي آنها در طول زمان است. بدين ترتيب، هرگونه تلاش گروه مسلط براي در هم شكستن پنج ركن زبان، آيين، هنر، سازمان اجتماعي و تكنولوژي، تلاش جهت نابودي فرهنگ گروه تحت سلطه و بعبارتي »كولونياليسم فرهنگي« ميتواند باشد. با اين تعريف به سراغمراحل تاريخي كولونياليسم فرهنگي در كردستان وچگونگي تأثيرگذاري هر مرحله بر اركان فرهنگ ملت كرد ميرويم. بهزاد خوشحالی kambiz198427th April 2011, 05:45 PMكولونياليسم فرهنگي ملت كرد(2) سقوط دولت ماد در دوران كنوني، اگر ملت كرد مدعي داشتن دولتي فراگير در سرزمين خود باشد، تنها زمان مشخصي كه ميتواند بدان استناد كند، دورهاي از تاريخ است كه »دولت ماد« برسرزمين او حكومت كرده است : نخستين اشاره به اين قوم در كتيبهايست كه گزارش حمله شلمنصر سوم به پارسوا در كوههاي كردستان ( 837 ق.م ) بر آن ثبت شده است. از اخبارچنين برميآيدكه در اين ناحيه، بيست و هفت اميرو شاه بر بيست و هفت ولايت كم جمعيت، حكومت ميكردند. مردم اين ولايت ها را «آمادها» يا «مادها» ميناميده اند.مادها از نژاد هند و اروپايي به شمار ميروند و محتمل است كه در تاريخ هزارسال قبل از ميلاد از كناره هاي درياي خزر به آسياي باختري آمده باشند.در زند اوستا كتاب مقدس زرتشتيان، يادي از اين زادگاه قديمي ميشود و مانند بهشتي توصيف ميشود : «سرزميني كه آدمي جواني خود را درآن گذرانده، مانند ايام جواني زيباست به شرط اينكه شخص ناچار نباشد دوباره درآن سرزمين يا در آن ايام، زندگي كند. ...دولت آشور بارها بر سرزمين مادها حمله كرده و هر بار چنان پنداشته بود كه مادها چنان شكست خورده كه ديگر ياراي برابري با آن را ندارد ولي بعدها معلوم شده بود كه مردم اين سرزمين از مبارزه براي بدست آوردن آزادي خسته نميشوند.» بهر حال آنچه بتوان اتحاد ماد ناميد، در سال 700 پيش ازميلاد با تاجگذاري »ديااكو« در »اكباتان«آغاز شد و در عصر »هووخشتره« با ويران كردن پايتخت آشوريان، »نينوا« به اوج رسيد. حكومت مادها تا سال 550 پيش از ميلاد ادامه پيدا كرد و در اين سال، با خلع اژدهاك از قدرت، عصر فرمانروايي مادها پايان يافت. دولت ماد كه امپراطوري عظيم پارس بر آن بنا شد، سهم خود را در بناي مدنيت ايفا كرد. پارسي ها زبان آريايي و الفباي سيوشش حرفي خود را از مردم ماد گرفتند و همين مادها سبب آن بودند كه پارسي ها بجاي لوح گلي، كاغذ پوستي و قلم براي نوشتن بكار برند و به استعمال ستونهاي فراوان در ساختمان توجه كنند. قانون اخلاقي پارسي ها كه در زمان صلح صميمانه به كشاورزي بپردازند و در جنگ متهور و بي باك باشند ونيزمذهب زرتشتي ايشان واعتقاد به اهورامزدا و اهريمن و سازمان پدرشاهي يا تسلط پدر بر خانواده و تعدد زوجات و مقداري قوانين ديگر پارس كه از شدت شباهت با قوانين ماد سبب آن شده است كه در اين آيه از كتاب دانيال : »تا موافق شريعت ماديان و پارسياني كه منسوخ نميشوند ذكر آنها با هم بيايد، همه ريشه مادي دارد.» «حتي پوشش پارسيان كه عبارت بود از شلواري سه پارچه و پيراهني كتاني و دو لباس رو كه آستين آنها دستها را ميپوشانيد و كمربندي بر ميان خود ميبستند نيز ريشه مادي دارد. ملت كرد همزمان با تاسيس دولت ماد،آيين منحصر به خود داشته است. زرتشت ماد در سال 660پيش از ميلاد در شهر »اروميه« بدنيا آمد ودر دامان كردستان به بالندگي رسيد. بزرگترين عطيه او به بشريت پيغام جاودانه »گفتار نيك، كردار نيك، پندار نيك« است كه شايد بتوان آن را كامل ترين سخن كوتاه در تمام اعصار و قرون پنداشت. در مورد اخلاق مادها نيز با توجه به خاستگاه زرتشت،ميتوان اخلاق اوستا را ويژگي اخلاق ماد و در ادامه پارسها دانست. از ديدگاه زرتشت، بدترين همه گناهان كفر و الحاد، تقوا و دينداري، بزرگترين فضيلت و نترسيدن از مرگ و همچون يك سرباز امين در راه اهورامزدا جنگيدن، بزرگترين جهاد بود. براي انسان زرتشتي، آداب معاشرت، پاكيزگي، نوشيدن آب خالص و رعايت آداب تطهير و جلوگيري از پليدي، امري واجب بود. مادها زن گزيني و مواليد رااز فضايل به شمار ميآوردند : »مردي كه زن دارد بر آنكه چنين نيست فضيلت دارد و مردي كه خانوادهاي را سرپرستي ميكند بر آنكه خانواده ندارد فضيلت دارد و مردي كه پسران فراوان دارد بر آنكه چنين نيست فضيلت دارد و ثروتمند برتر از مردي است كه ثروت ندارد.« خانواده نزد زرتشتيان مقدس ترين سازمان اجتماعي بشمار ميرود : » اي مقدس دادارگيتي جسماني، آيا دوم خوش ترين جاي زمين كجاست؟ پس اهورامزدا گفت : هرآينه جايي كه مرد مقدس خانهاي بسازد كه داراي آتش وآب و گوسفند و زن وفرزند واهل بسيار باشد. پس از آن، گاو وگوسفند بسيار و آرد بسيار و علف بسيار و سگ بسيار و زنان بسيار و بچه هاي بسيار و آتش بسيار و اسباب زندگي خوب بسيار باشد.« در زمان زردشت، زنان همان گونه كه عادت پيشينيان بود، منزلتي عالي داشتند.باكمال آزادي وبا روي گشاده در ميان مردم آمد و شد ميكردند،صاحب ملك و زمين ميشدند و در آن تصرفات مالكانه داشتند و ميتوانستند مانند اغلب زنان روزگار حاضر به نام شوهر يا به وكالت از طرف وي، به كارهاي مربوط به وي رسيدگي كنند. در آيين زرتشتي فرزندان طبقه بالا مسائل ديني، طب و حقوق ميآموختند و پسران طبقات پايين، اسب سواري، تيراندازي و راستگويي. آيين زرتشتي از كوچكترين تعليمات نيز غافل نبود... تا پيش از ظهور اسلام و گسترش آن بسوي كردستان، مردمان اين سرزمين، الفباي منحصربه خود داشتندكه »ماسي سورات« مبدع آن در سده دهم پيش از ميلاد، به كردستان ارزاني داشته بود، اگر چه امام مردوخ،آن را الفباي»اوِستايي«ناميد وتاريخ ظهور آن را سده ششم پيش از ميلاد ميداند. پارسيان، اين الفبا را از صورت مقاطع هجايي بيرون آورده و شكل خط ميخي به آن دادند... بهر حال نظري به عوامل كلي تمدن شامل عوامل جغرافيايي، زمين ـ شناختي،اقتصادي،نژادي،روان ي، عوامل اقتصادي تمدنشامل برزگري،صناعت ، سازمان اقتصادي ، عوامل سياسي شامل حكومت،قانون،دولت، عوامل اخلاقي تمدن شامل اخلاق فردي،اخلاق اجتماعي و عوامل عقلي و روحي تمدن شامل ادبيات، آيين و هنر نشان ميدهد كه مادها با برخورداري از چارچوب جغرافيايي مشخص، اقتصاد، كشاورزي و دامپروري،نژاد غالب آريايي، سازمان اقتصادي وصنعتي مبتني بر كشاورزي و دامداري، حكومت مقتدر،قانون زرتشتي و دولت يكپارچه،اخلاقيات فردي و اجتماعي زرتشتي، خط و زبان مستقل،آيين كامل و هنر متعالي،واجد ويژگيهاي يك تمدن به معناي واقعي كلمه بوده اند و در مسير عظمت و انحطاط مدنيتها ، دوران تولد، بلوغ، عظمت و انحطاط را گذرانيده اند. اما چرا سقوط دولت ماد را بعنوان نخستين مرحله از مراحل تاريخي كولونياليسم فرهنگي در كردستان برگزيدهايم ؟ اگر چه سند قاطعي در مورد كولونياليسم كردستان توسط هخامنشيان وجود ندارد و گمان غالب آن است كه كردها در آن اعصار، بلحاظ تاريخ و مدنيت، نوعي همزيستي مسالمت آميز و مبتني بر تساوي در برابر قانون داشته اند، اما با سقوط مادها، تأسيس امپراطوري هخامنشي، دوران عظمت روم و ظهور اسكندر، مناطق كردنشين به منطقه برخورد نظامي شرق و غرب تبديل ميشوند. در واقع، موقعيت جغرافيايي و ژئوپوليتيك كردستان كه مرزميان شرق و غرب، مرزميان توران و ايران، مرز سامي ـ آريايي و مرز مذهبي بوده است در طول تاريخ، سرزمين كردستان را به آوردگاه نيروهاي متخاصم بلحاظ نژاد، قوميت و مذهب تبديل نموده است. با فروپاشي دولت ماد، كردستان حداقل هزار سال محل برخورد ايران و روم بعنوان دو امپراطوري شرقي و غربي بود.با فتح اسلام،كردستان آوردگاه مهاجمان مسلمان ونيروهاي بومي زرتشتي،يهودي و مسيحي شد. پس از انتقال قدرت از عباسيان به عثماني وسلطه صفوي درايران، كردستان به محل جنگهاي تمام عيار امپراطوري سني و شيعه تبديل شد. اين وضعيت در سالهاي بعد به تقابل ايراني و توراني انجاميد و در سالهاي پاياني قرن بيستم، آوردگاه سامي ـ آريايي شد. شديدترين برخورد نظامي شرق و غرب پس از فروپاشي دولت ماد، نبرد «گوگميلا» ميان اسكندر مقدوني و داراي هخامنشي بود كه در منطقهاي نزديك اربيل و در كنار روستايي كه امروز «گاوه مله»ناميده ميشود رخ داد. سپاهيان اسكندر پيش از اين تاريخ، با فتح شمال كردستان، پرستشگاه»ارتيميد« شهر»ايويس« رادر سال 356 پيش از ميلاد نابود كرده بودند. اسكندرخود نيز در همان سال كتابخانه شهر»آميد« را كه گويا حاوي هزاران نسخه خطي بوده است، به آتش كشيد. گويند يك� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-