پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1850072638
فعال شدن جبهه مصر
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مهمترين تحول منطقه پس از "جنگ اول اعراب و اسرائيل"، در مصر روي داد. اين كشور كه توسط "ملك فاروق"، نوادة بيدرايت و فاسد "محمدعلي" اداره ميشد، در سال 1952 با كودتاي گروهي از افسران ارتش به فرماندهي دو سرهنگ جوان به نامهاي "نجيب" و "عبدالناصر" - كه خود و همراهانشان را "افسران آزاد" ميناميدند - از چنگ «خاندان محمدعلي» خارج شد و نظام سلطنتي از آن كشور رخت بر بست. در سال 1953«افسران آزاد» كه كودتاي خود را «انقلاب» نام داده بودند ،در مصر نظام جمهوري اعلام كردند . يك سال بعد "عبدالناصر"، همرزم خود "نجيب" را از ميدان خارج كرد و زمام امور "جمهوري مصر" را بر عهده گرفت. تلاشهاي "عبدالناصر" با تكيه بر "پان عربيسم دو آتشه" براي استقلال سياسي و اقتصادي مصر و پيروزيهاي او در اخراج انگلستان از مصر، محبوبيت فراواني را براي عبدالناصر در جهان عرب به همراه آورد.( هر چند كه اين جريان "ناسيوناليست" نيز هم مطابق قواعد مرسوم تاريخي،ا راه دشمني با "جريانات اسلامگرا" را در پيش گرفت و سوابق بسيار نامطلوبي در اين زمينه از خود بر جاي گذاشت كه پرداختن به آن ها در اين مقال نمي گنجد). ظهور "عبدالناصر" به عنوان رأس هرم قدرت در مصر، ابتدا از سوي "رژيم صهيونيستي" با خوشبيني تلقي شد. مطابق معمول "مقامات تل آويو" احتمال ميدادند تغيير نظام سنتي در يك كشور عربي و روي كارآمدن حاكماني جديد، راه را براي رسيدن به يك معاهدة صلح دائمي با آنان هموار كند. حتي يك كانال سرّي مذاكره ميان "مقامات تلآويو" و افراد قدرتمند در مصر برقرار شد. اما به سرعت مشخص شد كه "ناصر" علاوه بر ناسازگاري با استعمارگران سنتي منطقه يعني انگليس و فرانسه، سرسازش با اسرائيل را نيز ندارد و به خوبي عطش ملي انتقام را در كشورش درك كرده است. تنها سه سال قبل (در آخرين سال حكومت "ملك فاروق") اهالي قاهره طي يك اغتشاش خونين به هتلها و فروشگاههاي خارجي حمله برده بودند كه طي اين ماجرا دهها تن از جمله 13 انگليسي به قتل رسيدند. "ناصر" ميدانست كه مردمش هرگز با انگلستان به دليل تصاحب "ثروت ملي مصر" يعني "كانال سوئز" كنار نخواهند آمد و رژيم صهيونيستي را نيز به خاطر جنگ "نكبت"بار سال1948 نخواهند بخشيد. در همين راستا، رژيم جديد مصر مانند اكثر جريانهاي مليگراي دهة 50 ميلادي، اولين راهحلي را كه انتخاب كرد روي آوردن به آمريكا و جايگزين كردن آن با استعمارگران پير بود. *افتضاح"لاون" درست زماني كه مذاكرات "عبدالناصر" با انگلستان براي خروج از "كانال سوئز" و با آمريكا براي دريافت كمكهاي اقتصادي و نزديكي بيشتر سياسي در اوج خود بود، انفجارهايي در "قاهره" و "اسكندريه" در كتابخانة آمريكاييها اتفاق افتاد. انتظار اين بود كه اين عمليات تروريستي به "اخوان المسلمين" (بزرگترين تشكل اپوزوسيون حكومت "عبدالناصر") نسبت داده شود و موجب شود كه لندن و واشنگتن با هم به توافق برسند كه براي حفظ امنيت منافع غرب در مصر، نيروهاي انگليس كماكان در حوزة "كانال سوئز" باقي بمانند. روز 23 جولاي سال1954، مردبه نام" فيليپ ناتاسون" كه در سطح شهر ،لباسش بدون دليل مشخصي آتش گرفته بود دستگير شد ومعلوم گرديد كه او در حقيقت حامل يك بمب فسفري بوده است كه پيش از موعد فعال شده است. با تداوم تحقيقات مشخص شد كه" فيليپ ناتاسون" قصد داشته وارد سينمايي در اسكندريه شود كه مالك آن يك انگليسي بود. از اين مرحله به بعد، با اعترافات "ناتاسون" و دستگيري يك شبكة وسيع و حرفهاي از جاسوسان رژيم صهيونيستي در مصر، زلزلهاي بيسابقه نظام سياسي "حكومت يهود" را در بر گرفت. محاكمة اعضاي "شبكة سوزانا"( نامي كه "رژيم صهيونيستي" بر اين شبكه نهاده بود و سالها بعد توسط صهيونيستها افشا شد)از 11 دسامبر تا سوم ژانوية سال1955 به طول انجاميد. با خودكشي يكي از اعضاي اسرائيلي اين شبكه در زندان، و اعتراف تمامي متهمين به گناهان خود، "مقامات تلآويو" خود را در تنگناي هولناكي گرفتار ديدند. با اين حال دستگاه تبليغاتي "رژيم صهيونيستي" تمام اين ماجرا را از اساس تكذيب كرد و آن را توطئهاي "ضديهودي" نام داد، اما با وجود اطلاعات افشا شده، اين پنهانكاري نميتوانست تداوم زيادي پيدا كند. با انتشار "احكام دادگاه نظامي قاهره" كه رهبران اين شبكه با اسامي "ليه تومرزوق" و "ساموئل آذار" را به اعدام محكوم كرده بود، سران صهيونيست با تمام قوا، تحركات بينالمللي وسيعي را براي ممانعت از اجراي حكم اعدام اين دو تن آغاز كردند. "عبدالناصر" حتي اگر تمايل هم داشت كه اندكي در اين ماجرا كوتاه بيايد نمي توانست تخفيفي در مجازات دو متهم "شبكة سوزانا" قائل شود، چرا كه كمتر از دو ماه قبل شش نفر از رهبران "اخوان المسلمين"(از جمله دانشمند نامدار و محبوب مسلمان "سيد قطب") به جرم سوءقصد عليه جان او به دار آويخته شده بودند و هيچ تخفيفي هم در حق آنان اعمال نشده بود. سرانجام دو جاسوس ارشد "شبكة سوزانا" در 31 ژانوية سال1955 به دار آويخته و ساير اعضاي اين تشكيلات نيز به احكام زندان (از حبس ابد تا 7 سال) محكوم شدند. در همان روز، پارلمان "رژيم صهيونيستي" به احترام اين دو تن، دو دقيقه سكوت كرده و نخستوزير اين رژيم، جاسوسان معدوم را "پيروان راه شهدا" لقب داد و فرداي آن روز هم در سراسر فلسطين اشغالي عزاي عمومي اعلام شد. اما ماجرا به همين جا ختم نشد و پس لرزههاي اين افتضاح سياسي-امنيتي تا حدود يك دهه فضاي سياسي رژيم صهيونيستي را رها نكرد، زيرا عليرغم افشاگريهاي متهمان در دادگاه نظامي مبني بر اين كه از طرف "وزارت دفاع رژيم صهيونيستي" هدايت ميشدهاند، نخستوزير و اعضاي كابينة اين رژيم (به جز "وزير دفاع") از وجود چنين شبكهاي و فعال شدن آن در مصر اظهار بياطلاعي مي كردند. وزير دفاع وقت "پينحاس لاون" مدعي بود كه اجازة "عمليات شبكة سوزانا" را از شخص نخستوزير دريافت كرده است اما در نهايت مشخص شد كه اين ماجرا به صورت خودسرانه از سوي "وزارت دفاع" طراحي و هدايت شده است و حتي "وزير دفاع" دست به جعل امضاي نخستوزير هم زده است. به اين ترتيب "پينحاس لاون" با پذيرش تمام مسؤوليتهاي اين افتضاح امنيتي از كار بركنار شد. به دليل همين نقش آفريني اصلي " پينحاس لاون"، اين حوادث در تاريخ سياسي منطقه با نام "ماجراي لاون" شهرت پيدا كرد.پس از آن "ديويد بن گوريون" به جاي "لاون" وزارت دفاع را برعهده گرفت. اما چند سال بعد، يك بار ديگر پروندة "ماجراي لاون" بازگشايي شد و اين بار حقايق ماجرا به صورت عمومي انتشار پيدا كرد. در هرحال "ماجراي لاون" آتش نفرت از صهيونيستها و "دولت يهودي" را در مصر شعلهورتر كرد و عزم رژيم جديد مصر را براي تداوم سياستهايش به ملت مصر و ساير اعراب نشان داد. *شاخ وشانه ناصري عليه استعمارگران در سيزدهم ژوئن سال1956 "عبدالناصر" موفق شد انگلستان را مجبور كند سربازانش را از منطقة "كانال سوئز" خارج كند. عمدة سهام "كانال سوئز" سالها پيش توسط "خاندان محمدعلي" به انگلستان فروخته شده بود و استعمارگر پير به بهانة تأمين امنيت اين كانال و حفظ منافع خود در آنجا نظاميانش را از سال 1936 رسماً در مصر مستقر كرده بود. "عبدالناصر" در مدت كوتاهي مطمئن شده بود كه نميتواند آيندة رؤيايياي را، كه براي مصر پيشبيني كرده بود، با تكيه بر كمك قدرتهاي غربي محقق كند چرا كه اين قدرتها، خواهان استقلال و پيشرفت مصر تحت حاكميت يك رهبر ملي چون "عبدالناصر" نبودند. از طرف ديگر، رژيم جديد مصر، همواره "اسرائيل" را به عنوان "اصليترين دشمن اعراب" معرفي ميكرد و خواهان اتحاد جهان عرب براي نابودي رژيم صهيونيستي بود. به همين علت، متحدان غربي "اسرائيل" دست به تحريم اين كشور زدند. با اين اوصاف، "عبدالناصر" به دنبال منابع مالي جديدي ميگشت كه بتواند جايگزين سرمايههاي غربي كند و ايده"ملي شدن كانال سوئز" نتيجة قطعي همين دغدغة خاطر او بود. جسارت "عبدالناصر" در قطع كردن سلطة انگلستان بر "كانال سوئز" كه "دو سوم نفت خاورميانه" از آنجا به اروپا ترانزيت ميشد، در كنار تصميمات قبلي او مبني بر مسدود كردن درياي سرخ به روي كشتيهاي "اسرائيلي" و تلاش براي "ايجاد يك پيمان دفاعي ميان اعراب" ، چالشي جدي را به انگلستان و اسرائيل تحميل كرده بود؛ چرا كه يكي از اصليترين انگيزههاي قدرتهاي اروپايي و در رأس آنان "بريتانيا" براي تأسيس يك كشور متحد با غرب در فلسطين و تحمل هزينههاي سنگين تشكيل و حفظ چنين كشوري، تسلط بر "درياي سرخ" و "كانال سوئز" بود و اينك سياستهاي مصر، تهديدي جدي براي "امپراتوري جهاني مغرب زمين" به حساب ميآمد. *اولين حمله به "نوار غزه" از سوي ديگر، عملياتهاي پراكندة گروههاي مسلّح فلسطيني عليه مرزهاي فلسطين اشغالي، با روي كار آمدن "عبدالناصر" و گسترش شور و هيجان استعماري وي، گسترش فراواني يافته بود. تنها در سال 1952، تعداد 3742 مورد نفوذ به خاك فلسطين اشغالي انجام شد كه اين حملات به مرگ حدود يكصد صهيونيست منجر شد. گزارشهاي ديگري نيز وجود دارد كه آمار تلفات اين عملياتها را حدود 200 نفر اعلام كرده است. به عنوان نمونه در اسناد ديگري ذكر شده است كه از دسامبر سال 1953 تا نوامبر سال 1954 (حدود يك سال) 725 فقره نفوذ از طريق مرز اردن به سرزمينهاي اشغالي صورت گرفته است. براساس اظهارات "ديويد بن گوريون" نخستوزير وقت رژيم صهيونيستي در پارلمان اين رژيم در مارس سال 1954، شمار افراد مورد حمله قرار گرفته از صهيونيستها در حوادث مرزي سال 1951 به 137 نفر و در سال 1952 به 147 نفر و در سال 1952 به 162 نفر و در سال 1954 به 180 نفر و در سال 1955 به 258 نفر رسيده است. (اين آمار شامل كشتهها و زخميان ميشود) اين عملياتها از اوايل سال 1953، ابعاد سازمان يافتهتري به خود گرفت. حكومت جديد مصر، دخالت مستقيمي در اين عملياتها نداشت؛ اما انگيزهاي هم براي ممانعت از آنها در خود نميديد. در اين ميان، اعضاي سازمان "اخوان المسلمين"، شاخة نوار غزه، نقش به سزايي در جنگهاي محدود پارتيزاني عليه رژيم اشغالگر قدس داشتند. اخوان المسلمين، يك تشكيلات مخفي جهادي در نوار غزه ايجاد كرد كه از طريق چند واسطه، تحت نظر "اخوان المسلمين" مصر برا? نفوذ به فلسطين اشغالي و ضربه زدن به صهيونيستها دست به عمليات ميزد. مسؤول نيروهاي جهادي "اخوان المسلمين" در شمال نوار غزه، جواني بود به نام "خليل الوزير" كه بعدها به "ابوجهاد" اشتهار پيدا كرد. همچنين مسؤوليت نيروهاي اين تشكيلات در جنوب نوار غزه بر عهدة جوان فلسطيني ديگري به نام "محمد يوسف النجار" قرار داشت. اين دو تن، چند سال بعد، جزئي از هسته مركزي تشكيلدهندة سازمان "فتح" شدند و به دو تن از پرشورترين و مشهورترين رهبران "نهضت مقاومت فلسطين" تبديل شدند و البته هر دو نيز جان بر سر اين راه نهادند. تشكيلات مذكور چند عمليات چريكي را عليه اهداف اسراييلي به اجرا درآوردند كه يكي از آنها، سر و صداي فراواني به پا كرد. در عمليات مذكور، مجاهدان اخواني در 17 مارس سال 1954 به يك اتوبوس حامل صهيونيستها در جادة "ايلات - بئرالسبع" حمله و 11 نفر را كشته و 3 تن را مجروح كردند. "بن گوريون" نخستوزير وقت رژيم صهيونيستي پس از اين عمليات، آشكارا تصريح كرد: "اين حمله با مهارت خاصي طراحي شده بود." "رژيم صهيونيستي"، كه از همان ابتداي سقوط رژيم سابق مصر، در سوداي تصرف "صحراي سينا" و اشراف و مجاورت با "كانال سوئز" به سر ميبرد براي تحريك ارتش مصر و گوشمالي دادن به "عبدالناصر" از بابت "ماجراي لاون" و همچنين سركوب گروههاي جهادي كه گاه و بيگاه از "نوار غزه" به داخل اسرائيل نفوذ كرده و ضربات سختي به صهيونيستها وارد ميكردند، در 28 فورية سال1955 به نوار غزه حمله برد و 39 نظامي و غيرنظامي را به قتل رساند كه در ميان تلفات، يك پسربچة 7 ساله نيز ديده ميشد. همچنين چندين پادگان نظامي مصر در غزه منهدم شد. برخلاف انتظار "رژيم صهيونيستي"، رييس جمهور مصر از اقدام تلافيجويانه مستقيم احراز كرد و براي آرام كردن افكار عمومي كه به شدت تهييج شده بود سعي كرد تا با استفاده از مبارزان فلسطيني بر ميزان عمليات ايذايي از طزيق مرزهاي فلسطيين اشغالي بيفزايد و در كنار اين كار به انعقاد چندين قرارداد تسليحاتي با كشورهاي "بلوك شرق" نيز دست زد. *سرهنگ "حافظ" حمله به "غزه"، اوضاع را براي "رژيم صهيونيستي" وخيمتر كرد زيرا اين تهاجم، بر فشار افكار عمومي بر دولت انقلابي مصر، براي مواجهة عملي با اسراييل افزود. تشييع شهداي حمله به"غزه"، به تظاهراتي پرشور تبديل شد و مردم طي شعارها، بيانيهها و سخنرانيهاي متعدد از حكومت مصر خواستند كه علاوه بر رفع هر گونه محدوديتي در راه انجام عملياتهاي چريكي عليه اسراييل، مستقيماً براي كمك به مجاهدان عرب اقدام كند. دولت مصر، تحت فشارهاي مردمي، اين درخواست را پذيرفت و يك افسر مصري به نام "مصطفي حافظ" را مأمور كرد تا نظارت و هدايت عملياتهاي چريكي عليه "رژيم صهيونيستي" را در غزه به عهده بگيرد. "مصطفي حافظ" از سال 1949، مسؤوليت "واحد امور فلسطين" را در "ادارة اطلاعات نظامي مصر" برعهده داشت. وظيفة او در ابتدا به عمليات جاسوسي در مرز جنوبي فلسطين اشغالي محدود ميشد. هرچند كه وي در عمليات نفوذ مبارزان فلسطين و عرب به خاك فلسطين اشغالي نيز به صورت جدي دخالت داشته و در طراحي و اجراي برخي از آنها مشاركت مينمود. "سرهنگ حافظ" افسري سرسخت و شديداً فعال بود كه با نبوغي ذاتي، نبردي فرسايشي را با دستگاه اطلاعاتي و جاسوسي رژيم صهيونيستي، رهبري ميكرد و موفق شده بود همتايان صهيونيست خود را به ستوه بياورد. "مصطفي حافظ" تعصب ويژهاي نسبت به "آرمان فلسطين" داشت و تمامي توان و نبوغ خويش را براي ضديت با "رژيم صهيونيستي" و ضربه زدن به "دولت يهودي" به كار ميگرفت. همين شخصيت و عملكرد او بود كه باعث شد پس از روي كار آمدن "عبدالناصر"، وي در مسؤوليت خود باقي بماند و عمليات اطلاعاتي و نظامي خود را از مقرّ فرمانداري نظامي ارتش مصر در "غزه" موسوم به "ادارة منطقة غزه" ادامه دهد. "مصطفي حافظ" طي سالهاي فعاليت خود در "غزه"، شبكهاي قدرتمند از عوامل اطلاعاتي را در سرزمينهاي اشغالي فلسطين ايجاد نمود و با تكيه بر همين شبكه، به طور مستمر عمليات شناسايي دقيقي را از پايگاهها و استحكامات صهيونيستها، خصوصاً در مرزهاي جنوبي فلسطين اشغالي به انجام ميرساند. كارآمدي او باعث شد كه به هدف اول عمليات تروريستي رژيم صهيونيستي تبديل شود. در سال 1953، يك جوخة ويژه تخريب از نيروهاي معروف ارتش صهيونيستي موسوم به "واحد 101" كه فرماندهي آن برعهدة سرگرد "آريل شارون" بود، وارد غزه شدند و خانه "مصطفي حافظ" را منهدم نمودند. از بخت بد صهيونيستها، "حافظ"، آن هنگام در خانة خود نبود و عمليات ترور وي ناكام ماند. پس از تهاجم بزرگ اسراييل به "نوار غزه" (كه آن هم توسط "واحد 101" انجام شد) و ابلاغ دولت مصر به "سرهنگ حافظ" براي به دست گرفتن رهبري عمليات چريكي عليه رژيم اشغالگر قدس، او مرحلة جديد و درخشاني را در عمليات ضدصهيونيستي آغاز كرد. وي با گرد هم آوردن حدود هزار داوطلب عرب، سلسله عملياتهايي را از سپتامبر سال 1955 طراحي و اجرا كرد. ويژگي مهم مبارزاني كه سرهنگ حافظ سازماندهي ميكرد، غيرمصري بودن آنان به شمار ميرفت. اين امر به دولت مصر امكان ميداد كه بتواند نزد ناظران سازمان ملل كه بعد از حملات از منطقه بازديد ميكردند، به صورت موجهي نقش خود را تكذيب كند و از طرف ديگر مشروعيت اقدامات تلافيجويانة اسراييل را در دنيا زير سؤال ببرد. "مصطفي حافظ" عمليات مبارزان تحت امر خود را به گونهاي طراحي ميكرد كه امكان رديابي آنان به حداقل برسد و دستگاه اطلاعاتي ارتش اسراييل را دچار سردرگمي كند. چريكهاي عرب، از مرز غزه وارد خاك فلسطين اشغالي شده و پس از اتمام عمليات خود، از مرز شرقي فلسطين، به "اردن" ميرفتند و توسط وابستة نظامي مصر در اردن، سرهنگ "صلاحالدين مصطفي" مورد حمايت قرار گرفته و به پناهگاههاي خود در مصر يا مناطق ديگر بازگردانده ميشدند. در يكي از مهمترين اين عملياتها، حدود 300 چريك فلسطيني از نوار غزه به فلسطين اشغالي داخل شده و تا عمق 47 كيلومتري در اراضي اشغالي نفوذ كردند. آنان در فاصله 15 كيلومتري جنوب "تلآويو" به دستههاي كوچكي تقسيم شدند و با اجراي چندين حملة غافلگيركننده عليه اهداف اسراييلي، رعب و وحشت بيسابقهاي را در ميان اشغالگران صهيونيست ايجاد كردند. عمليات اين مجاهدان، يك هفته به طول انجاميد. گروهي از آنان به شهادت رسيدند و تعدادي هم به اسارت درآمدند و تني چند نيز موفق شدند سالم به نوار غزه بازگردند. "مصطفي حافظ" در 12 ژوئية سال 1956 (سه ماه پيش از جنگ "كانال سوئز") توسط "ادارة اطلاعات نظامي ارتش رژيم صهيونيستي"، از طريق انفجار بستة حاوي بمبي كه يك جاسوس دو جانبه به دستش رسانده بود، جان باخت. در همان روز، سرهنگ "صلاحالدين مصطفي" نيز به همان شكل كشته شد. با شهادت "مصطفي حافظ" عملياتهاي چريكي اعراب از طريق نوار غزه موقتاً متوقف شد، اما جنگ قريبالوقوعي كه در پيش بود، فرصت احياي مجدد اين مبارزات را نداد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-