واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: آنكه گفت چرا؟
ـ چه شد كه شما به عنوان نوجوانهاي قبل از انقلاب، با اينكه از دانشجويانِ دانشگاهها و مدرسههاي جديد بوديد نه از طلّاب حوزههاي علميه قديم، ناگهان در نيمه دوّم دهه پنجاه به خيابانها ريختيد و گفتيد درود بر خميني؟ درود بر روحاني، درود بر "مرجع تقليد"؟!
شايد بسياري از زنان و مرداني كه در روزگار كنوني به دورهي ميانسالي عمر خويش رسيدهاند، با همين سؤال مواجه شده باشند. از زبان بچّههاي خودشان يا بچههاي خويشان و دوستان و همكاران و همسايگانشان. يا حتّي از زبان نوههايشان!
چه پاسخي بايد داد؟ پاسخ دهنده امروز مخالف يا موافق باشد، از اين حيث كه ملزم به پاسخ است و ملزم به گزارش صادقانه است، در اصل موضوع فرقي پديد نميآيد. موضوع اوّل همين است. روايت ديروز را عليالقاعده بايد واقعگرايانه يا نزديك به واقعيّت، گزارش كرد. داوري كردن، موضوع ديگري است. بعضي، اين دو را نميتوانند يا طاقت ندارند كه ولو موقّتاً از هم جدا كنند. نتيجتاً چه بسا هر دو را خراب ميكنند، هم گزارش ديروزشان را و هم داوري امروزشان را.
روزي سؤال كننده ـ با اختلاف سيسال سنّ ـ از پاسخ دهنده پرسيد. پاسخ دهنده گفت: پرداختن به سؤال، سختي و سهولت دارد. سهولت دارد، براي آنكه فيلم سرياليِ واقعيّتي كه برمن گذشته است، همواره در آپاراتخانه(!)ي ذهن تاريك و روشنم، آمادهي نمايش است. بسياري از اوقات، خودم به تماشاي دوباره و دويستبارهاش مينشينم. گاهي چند سيانس پشت سرهم. و گاهي فقط چند سكانس. به هرحال كم و بيش بازبيني ميكنم. امّا اين كار سختي هم دارد، براي آنكه تماشاگرِ امروز فقط فيلمش را ميبيند. خودش، در ميدان و معركه، حضور نداشته است. اگر علم به موضوع پيدا كند، حصولي است. حضوري نيست. و تازه، "اگر"!
ـ بارها از من پرسيدهاي. لااقل اينقدر به من حق بده كه طنين اين پرسش در گوشم از قبيل: "كرم كارامل را چند خريدهاي؟" نباشد. يا از قبيل: "كي بود كه اساماس كرد؟"، يا از قبيل: "چرا اين سايت را در گوگِل فيلتر فرمودهاند و آن يكي ديگر را نه؟" يا از قبيل: "فرق هاتبرد با اينتل سَت چيست؟". هركس به اين پرسشها ميتواند درست و دقيق پاسخ دهد. يا اگر پاسخ ندارد راحت و روشن بگويد نميدانم. يا حداكثر تلفات و ضايعاتش اينست كه جوابِ همان بندهي خداي عاميِ مبتلا به خاميِ تازه به دوران رسيدهي بيخبر از فناوري ماهوارهاي را تكرار كند كه در جلسهاي نشسته بود و گوش سپرده بود به پُزدادنهاي اهل مجلس. يكي ميگفت: ما اينتلسَت داريم و ديگري ميگفت (مثلاً) ما اروپا سَت داريم و سوّمي ميگفت ما آمريكاسَت داريم و چون نوبت به او رسيد بيچاره (مانند پنبهزنِ همراهِ شيخبهايي در مجلس علماي عاليقاپوي عصر صفوي) دستپاچه شد و گفت: ما هم يبوست داريم!
ـ پاسخ يادت نرود پدر.
ـ بله پسرجان، داشتم ميگفتم كه سؤال داريم تا سؤال، موضوع داريم تا موضوع، آدم داريم تا آدم. و تو امروز پرسشي را مطرح ميكني كه حكايتش حكايت "قرن" است. دست كم حكايت "نسل" است. يك "نسل"، يك "عُمر"، يك "زندگي"، يك "سرنوشت". به عبارت ديگر "هزار و يكشب" لازم دارد براي شهرزادِ قصّهگوي شدن، امّا شهرزادِ دنياي مركّبِ: "انديشه، احساس، آرمان"، "تجربه، تقليد، تحقيق"، "شبستان، شمع، سوختن". و آنگاه احساس سوختن هم با تماشا كردن به دست آمدني نيست.
احساس سوختــن، به تماشا نمــيشود
آتشبگير تا كه بداني چه ميكشم(چه ميكشيدم)
ـ پس خليفهي بغداد، ماييم؟ نسل تلويزيون و موبايل و كامپيوتر و ويدئو و ماهواره و اينترنت؟
ـ تقصير شما نيست. هر نسلي خليفهي نسل قبل است. هم بدين معنا كه جايگزين است، هم بدين معنا كه به زبان چون و چرا (نه لزوماً چوب و چماق) ميخواهد سر به تن نسل پيشين نباشد. البّته واژههاي "برخي" و "بعضي" را هم به همهي مواردي كه لازم است اضافه كن، تا حكم مطلق صادر نشده باشد. ضمناً هرجا هم لازم بود، خودت علامت تعجّب يا تحسين يا تأكيد يا ندا را بيفزاي. در كاغذ نميشود؟ در ذهن كه ميشود. آماده؟
ـ آماده.
ـ اكشن. همانطور كه ميبيني، خيابانهاي تهران و مشهد و تبريز و شيراز و اصفهان، شاهد تظاهرات است. بيشتر، جوانها را ميبيني. پرچم، عكس، پلاكارد، مشت، فرياد، شليّك. زمان، سيام تيرماه هزار و سيصد و سي و يكم شمسي است.
ـ عكسهاي...؟
ـ آنجا در آن گوشه، عكس دكتر مصدّق است. آنجا در آن گوشهي ديگر، عكس آيتالله كاشاني است. آنجا در آن سوي ديگر، شايد روز ديگر، عكسهاي ديگر.
ـ شما هم هستي؟
ـ نه، سنّ و سال امثال ما به تظاهرات دهه 30 شمسي قد نميداد. يا هنوز نبوديم، يا بوديم و كوچك بوديم. ميداني كه عكس، علامت چيست؟ گاهي علامتِ عكس است، يعني آنچه در حرف ميطلبند در عمل برعكس خواهد شد. امّا عموماً در چنين صحنههايي معناي خوشبينانهاش اين است كه هر جمعي يا هر جامعهاي آرمانها و آرزوهايش را در وجود قهرمان ملّي و مشترك جستجو ميكند.
عكس، در اينجا عكسِ دروني است. عكسِ درون است. عكسي است كه درون را به بيرون، انعكاس ميدهد. هيچ ملّتي بدون قهرمان نيست. حتّي ملّتي كه به او گفته ميشود: "جستجوگر قهرمان نباش، خودت قهرماني"، در عمل به هرحال درون خودش را بيرون ميريزد و در وجودِ كسي و نامي و نشاني منعكس ميكند. زيرا آنچه ميطلبد و ميخواهد، به تعيّنِ خارجي نياز دارد. عكسي كه بر سر دست ميگيرد، نماد و نشانِ همان تعيّن خارجي است.
ـ شما در پس و پشت كدام تصوير بودي؟
ـ سنّ و سال امثال ما اگر با حضور در تظاهرات دهه سي سازگار نبود، ما را به حضور در تظاهرات دهه چهل ميكشاند. و اگر اينهم نبود، به دهه پنجاه ميرسيديم. ما هم عكسهاي دهه چهل و پنجاه را داشتيم. يعني آرمانها و آرزوهاي خود را در نام و نشان قهرمانان اين دو دهه جستجو ميكرديم. دكتر مصدق و آيتالله كاشاني، ديگر در دهه چهل و پنجاه، تصويرهاي روز نبودند.
ـ ميبينم. فيلم تظاهرات سيزدهم آبان هزار و سيصد و پنجاه و هفت شمسي است. عكسها را هم ميبينم.
ـ عكس امام خميني را ميبيني كه فراگير شده است. و نيز عكس دكتر شريعتي را كه چشمگير است. پس از كودتاي 28مرداد 1332 شمسي، و خصوصاً پس از 15خرداد 1342 شمسي، جوانها و نوجوانهاي آن روزگار، همواره در عطش "استقلال" ميسوختند. آن روزها، هرگاه در داخل يا خارج كشور، نام ايران بر زبان آورده ميشد، بسيار بودند كه به طعنه و طنز ميگفتند: ايران، مستعمرهي سياسي بيگانگان است. قدرتي كه حاكم است، با كودتاي نظامي و با دخالت مستقيم دولت آمريكا بر سر كار آمده است. احساس همين تحقير و تخفيف كافي بود كه جوان دهه سي و چهل و پنجاه را عاصي كند. آيتالله خميني كه سرانجام در ميان مردم به نام امام خميني خوانده شد، با ايستادگي آشكار، منعكس كنندهي آرزوي جوانانِ اين كشور شد. آرمان استقلال، در همان روز كه او درست و درشت گفت: "من سينهام را براي سر نيزههاي شما گشودهام"، تصويرِ او را به نماد و نشانه تبديل كرد. آنچه شما امروز در اين روزگار در عرصه ورزش ميبيني، مثال و ماكت غير سياسيِ كوچكي است از واقعيّت سياسي جامعه ايران در آن روزگار.
آنروز تمام ايران "يك" تيم بود. يك تيم "سياسي". و براي "استقلال" فرياد ميزد. استقلال ملّي ايران از بيگانگان.
دوشنبه 13 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 230]