واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: سينما بدون روشنفكربازي
سينمايجهان- ترجمه - كيكاووس زياري:
سيدني پولاك فيلمساز برجسته سينما چند روز قبل در سن 73 سالگي به دليل بيماري سرطان درگذشت.
با مرگ او دنياي سينما يكي از بهترين و بزرگترين فيلمسازان خود را از دست داد. پولاك كه در كنار كارگرداني، يك بازيگر توانا هم بود، فعاليت فيلمسازي را از سال1965 با فيلم «رابطه سست» شروع كرد.
او كه براي «خارج از آفريقا» چندين اسكار گرفت، طي نيم قرن فعاليت پرثمر هنري خود فيلمهاي مهمي مثل «جرميا جانسن» (1972)، «آنطور كه بوديم» (1973)، «سه روز كندور» (1975)، «توتسي» (1982)، «هاوانا» (1980)، «شركت» (1993) و «مترجم» (2005) را كارگرداني كرد.وي يكي از بازيگران «مايكل كلايتون» (2007) كه مدتي قبل از سيما پخش شد نيز بود.
او سال 2005 در گفتوگويي با هفتهنامه اينترتينمنت گفت: «هر بار كه در حال كارگرداني فيلمي هستم، از خودم ميپرسم چرا دوباره دارم اين كار را انجام ميدهم؟» اما باربارا استرايند هم همصدا با رابرت رد فورد، تام كروز، داستين هافمن، نيكول كيدمن، مريل استريپ و شان پن بازيگران فيلمهاي پولاك ، اذعان ميكند كه اين فيلمساز «يك كارگردان بزرگ، دوست صميمي و همراهي قابل اعتماد» بود. پولاك را ميتوان جزو معدود كارگردانان هاليوودي دانست كه ميتوانست جنجاليترين مضامين را تبديل به يك درام يا كمدي و يا يك اثر دلهرهآور جذاب و تماشايي بكند.
* كمي درباره مجموعه جديد تلويزيوني خود «شمارش مجدد» توضيح ميدهيد؟
خط اصلي قصه به شدت به حوادث و ماجراهاي واقعي كه طي چند سال اخير رخ دادهاند وفادار است. مقداري از آن هم مربوط به حوادثي ميشود كه احتمال وقوع آنها خيلي زياد است. فكر نميكنم كار درستي باشد كه بخواهيم از يك برنامه يا طرح عمومي به عنوان يك ابزار تبليغاتي استفاده كنيم.
تلاش ميكنم واقعيتها را تا حد امكان صادقانه به تصوير بكشم. خط قصه «شمارش مجدد» درباره 35 روز مربوط به انتخابات است كه در نتيجه دادگاه عالي شمارش آرا را در ايالت فلوريدا متوقف كرد. احساسم اين است كه اين مجموعه شخصيتهاي مختلف و متفاوت آمريكاييها را به بحث و بررسي ميگذارد و درباره آدمهايي صحبت ميكند كه به ديدگاههاي خود وفادار هستند. آدمهايي (مثل ال گور، معاون رئيسجمهور) وجود دارند كه ميخواهند نتيجه انتخابات را بدزدند.
كساني هم هستند كه معتقدند جورج بوش انتخابات را به نفع خود مصادره كرده و پست رياستجمهوري را با تزوير دزديده و از آن خود كرده است. من هنوز هم روزنامهها را ميخوانم و درباره پشت صحنه دنياي سياست تحقيق ميكنم. در كل قصه «شمارش مجدد» كار دلهرهآوري درباره انتخابات سال 2000 است.
* بازيگران آن چه كساني هستند؟
هنوز آنها را انتخاب نكردهايم. اما اين بازيگران بايد نقشهاي بوش، جيمز بيكر – مشاور بوش و سخنگوي سابق دولت – و ديويد بويس وكيل معروف (كه ماجراي تقلب در انتخابات را پيگيري كرد) را بازي كنند. چند شخصيت دولتي و حقوقدان ديگر هم نقش مهمي در ارتباط با قصه دارند.
* گفتهايد ميخواهيد «زندگي ديگران» محصول سينماي آلمان را – كه سال قبل اسكار بهترين فيلم خارجي سال را گرفت – دوبارهسازي كنيد. درست است؟
تمام تلاشم اين است كه نسخه دوبارهسازي شده آن را كارگرداني كنم، ولي كار بسيار سختي است و ساختن آن مشكل به نظر ميرسد. به نظرم «زندگي ديگران» يك فيلم كامل غيرقابل باور است، از آن دسته فيلمهاي كاملي كه تعداد بسيار اندكي آن را در آمريكا ديدهاند. علتش هم اين است كه تماشاگران آمريكايي علاقهاي به خواندن زيرنويس ندارند. از سوي ديگر جوانان كه تماشاچي اصلي سينما هستند، دوست دارند روي پرده سينما فيلمهاي عامهپسند و سرگرمكننده را تماشا كنند.
من و دوستم آنتوني مينگلا – فيلمساز سرشناس انگليسي – خيلي دوست داشتيم اين فيلم را دوبارهسازي كنيم و حتي برادران وينستن كه هميشه از محصولات غيرمتعارف حمايت ميكنند، براي سرمايهگذاري، روي آن اعلام آمادگي كردند. نميدانم فيلمي كه من دوبارهسازي ميكنم بهتر از نسخه اورژينال خواهد بود يا خير، ولي مطمئن باشيد فيلمي خواهم ساخت كه بتواند تعداد بيشتري بيننده داشته باشد.
* نسخه اصلي را چند بار تماشا كردهايد؟
حداقل 6 بار. موقعيتي كه در دل قصه فيلم وجود دارد به شكل زيبايي هوشمندانه است و فضاي فيلم بدون اينكه متظاهرانه و فضلفروشانه باشد، حرف خود را خيلي خوب و راحت مطرح ميكند. بحث اصلي فيلم همان بحث وجود يا عدم وجود اخلاقيات است و اين بحثي است كه منحصر به آلمان يا يك دوره تاريخي خاص نيست. اين يك بحث عمومي است كه در همه زمانها و در هر كشوري ميتواند مطرح شود. قصه فيلم با اين موضوع برخوردي بسيار ساده دارد و اصلاً اداهاي روشنفكرانه درنميآورد.
فلوريا هنكل فون دانرسمارك فيلمنامهنويس و كارگردان فيلم، اين روزها تبديل به يكي از دوستان صميميام شده است. او همان كسي است كه به ما پيشنهاد كرد نسخه آمريكايي فيلم را بسازيم. در بين رقبايي كه ميخواستند امتياز برگردان سينمايي فيلم را به دست بياورند، او به ما رأي داد و ما را انتخاب كرد.
* چرا؟
بخشي از آن به آشنايي او با كارهاي من – به عنوان كارگردان و تهيهكننده– مربوط ميشود. او فيلمهاي آنتوني مينگلا را هم ديده بود. ميتوان گفت يك جورهايي طرفدار كارهاي قديميتر من است. فكر ميكنم احساسش اين بود كه ما نسبت به كل موضوع حساس هستيم و به نوعي نگران آنيم.
او حس همراهي و همدردي ما با فيلمش را خيلي خوب درك ميكرد. قصه فيلم او درباره قدرت و جادوي هنر و توانايي آن در تغيير دادن آدمها و دنياهاي دروني آن است و فلوريا ميدانست اين مضمون دغدغه من نيز هست.
* «سه روز كندور»ي شما اين روزها لقب يك اثر كلاسيك را گرفته است. چرا در اين فيلم از برجهاي دوقلو به عنوان يكي از لوكيشنهاي اصلي فيلم استفاده كرديد؟
در جستوجوي مكاني بودم كه بتوان آرم رسمي سازمان سيا را در آن قرار داد. نميخواستم ساختماني را داشته باشم كه حكايت از آن ميكند كه مقر سيا است، زيرا چنين چيزي وجود خارجي ندارد.
احساسم اين بود كه چنين مركزي ميخواهد به نوعي مرموز و ناشناس باقي بماند و بهترين راه براي ناشناس بودن ميتواند ساختمان عظيم دوقلويي باشد كه هزاران دفتر درون آن وجود دارد و تو هيچوقت نميتواني بفهمي چه كسي دقيقاً در كجاي آن قرار دارد.
برجهاي دوقلو را طراح صحنهمان پيدا كرد كه آدمي بينظير است. ملاقات اصلي در نقطه اوج فيلم در اين محل رخ ميدهد، كه نوعي حالت وهم، ترس و ازهمگسيختگي را در درون خود دارد.
* داخل برجها هم فيلمبرداري كرديد؟
بله، راهروها و طبقه دوم و چند تا از دفترهاي آن. دخترم همراه شوهرش به ديدنم آمد و از طبقه اول تا آخر ساختمان مركز تجارت جهاني را به آنها نشان دادم.
* خودتان مضمون اصلي فيلم را چه ميدانيد؟
سوءظن؛ از نگاه كارگردان، قصه فيلم درباره مردي است كه در آغاز ماجرا به همه اعتماد دارد ولي در داخل يك ماجراي عجيب و غريب ديوانهكننده و ماليخوليايي ميافتد. او از يك آدم ساده تبديل به كسي ميشود كه حالا به همه چيز شك دارد و اين به دليل اتفاقي است كه برايش رخ داده است.
در دنباله قصه، او با دختري آشنا ميشود كه به هيچكس اعتمادي ندارد و اين هم به دليل كابوس وحشتناكي است كه در ذهن دارد. در پايان ماجرا، هنوز هر دوي آنها نسبت به يكديگر شك و سوءظن دارند.
* قصه فيلمنامه بر اساس قصه يك كتاب نوشته شد؟
كتابي كه قصد اقتباس از آن را داشتم «شش روز كندور» نوشته جيمز گرادي بود. اين كتاب درباره يك گروه از آدمهاي بد در داخل سازمان سيا بود كه ميخواستند به كار قاچاق مواد مخدر بپردازند. اما من علاقهاي به ساختن فيلمي درباره مواد مخدر نداشتم. برايم اين يك موضوع كسالتآور بود.
تا حالا صدها فيلم در اين باره ساخته شده است و از طرفي علاقهاي به نمايش آدم خوبها و آدم بدهايي كه رودرروي هم قرار ميگيرند نداشتم. علاقهمند به مضموني پيچيدهتر بودم. دهه 60 تازه تمام شده بود و من هنوز يادم بود كه در طول سالهاي گذشته چه اتفاقاتي داخل و خارج آمريكا رخ داده بود.
به نظرم آمد چقدر جالب ميشود اگر گروهي از آدمهايي كه در سازمان سيا كار ميكنند، ناگهان متوجه چيزهايي درباره يك بحران پيشبيني شده ميشوند. در عين حال آنها ميدانند كه نميتوانند اقدامي در اين رابطه بكنند و از طرف ديگر بالاييها نميخواهند كسي متوجه اين موضوع بشود. پس اين گروه بايد خاموش شوند تا موضوع لو نرود و از اينجا قصه فيلم شروع ميشود.
* اين واقعيت دارد كه برت لنكستر شما را دعوت بهكارگرداني كرد؟
بله، او عنصر اصلي در كارگردان شدنم بود.
* چه زماني دوباره پشت دوربين فيلمبرداري قرارگرفته و فيلمي را كارگرداني ميكنيد؟
زماني كه قصهاي پيدا كنم كه جذبم كند و دوستش داشته باشم، زماني كه كسي از من بخواهد آن چيزي را كه واقعاً دوست دارم بسازم. ساختن و آماده كردن يك فيلم حداقل دو سه سالي طول ميكشد و اين روزها شرايط مثل گذشته نيست. من حالا در وضعيت و موقعيتي كه 10 سال قبل داشتم، نيستم. آن نوع فيلمهايي كه آن زمان ميساختم – و تنوع آنها – چيزهايي نيستند كه فيلمسازان ما امروزه ميسازند. كارگردانان جوانتر و تازهتري از راه رسيدهاند و اين روزها فيلمي كه در آن شخصيتها خط اصلي قصه را به پيش ببرند، به سختي ميتوان پيدا كرد.
فيلمي كاراكترمحور مثل «مترجم» كه مدتي قبل ساختم، اين روزها كمتر ساخته ميشود. كمپانيهاي فيلمسازي بيشتر به دنبال توليد آن نوع فيلمهاي سرگرمكننده هستند كه حكم اتفاقات بزرگ و پر سر و صدا را دارند، براي همين است كه شما شاهد نمايش عمومي فيلمهاي سرشار از جلوههاي ويژهاي مثل «سوپرمن برميگردد» يا «دزدان دريايي كارائيب 3» هستيد. اين فيلمهاي دورهاي در يك مقطع تاريخي، جنجال و يك حس عمومي خوب كوتاهمدت خلق ميكنند و تماشاگران هم مشتاق ديدن آنها هستند ولي اين فيلمها خيلي زود از ياد رفته و فراموش ميشوند.
* بعضي از آنها هم شكست سخت تجاري ميخورند.
بله. اين اتفاق هم ميافتد.
* جدول گيشه فروش را هم دنبال ميكنيد؟
مجبورم اين كار را بكنم. ما فيلمسازان بر اساس جدول گيشه فروش زندهايم و زندگي ميكنيم. فيلمهايي كه شكست تجاري ميخورند، باعث آزردگيخاطر كل صنعت سينما ميشود.
* باز هم يك فيلم حماسي ميسازيد؟
منظورتان از حماسي چيست؟
* فيلمي وايد اسكوپ مثل «خارج از آفريقا»؟
شما به آن ميگوييد حماسي؟ چه عاملي باعث ميشود اين را بگوييد؟ مردم فكر ميكنند اين فيلم يك اثر حماسي است زيرا قصهاش در يك دوره 13ساله رخ ميدهد. اما «خارج از آفريقا» حتي به صورت وايداسكوپي هم فيلمبرداري نشده من فيلمي را ميسازم كه قصهاش را دوست داشته باشم. شما هم هر اسمي را كه دوست داريد روي آن بگذاريد.
تاريخ درج: 1 فروردين 1382 ساعت 00:00 تاريخ تاييد: 11 خرداد 1387 ساعت 13:22 تاريخ به روز رساني: 11 خرداد 1387 ساعت 13:19
شنبه 11 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 425]