واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: مرگ بر سيرك كودكان ما بارها ديدهاند كه در روابط اجتماعي، دو رنگ بيشتر نداريم، امور يا سفيد است و يا سياه. مردم در روابط شان يكديگر را يا سفيد ميبينند و يا سياه. چندي پيش فرزندم به همراه دانشآموزان مدرسه به سيرك ارم رفت. دانشآموزان چند مدرسهء ديگر نيز آمده بودند ولي به جهت عدم آمادگي كاركنان سيرك و نبود تعدادي از آنان،برنامهء سيرك با تاخير آغاز شد. اين تاخير چنان بود كه خستگي دانشآموزان را همراه داشت. آنان پيش از آغاز برنامهها به ستوه آمدند و خستگي و اعتراضشان را در صدايشان جمعكردند و يكصدا شعار دادند: مرگ بر سيرك! هر چند پس از آن كاركنان سيرك آمدند و از تاخير خود عذر خواستند و چند برنامه را اجرا و كودكان را لبريز از خنده و شادي كردند و برنامهها در مجموع با رضايت دانشآموزان پايان يافت، ولي صداي دانشآموزان باقي ماند و اين پرسش مهم كه چرا كودكانمان اعتراضشان را با چنين شعاري نشان دادند؟ چرا آنان شعار ديگري ندادند؟ مثلاً نگفتند: ما سيرك ميخواهيم،يا سيرك تعطيل نميخواهيم. چرا گفتند: مرگ بر سيرك ! ابتدا بايد اشاره كرد كه كودكان نسبت به شعارشان هيچ آگاهي نداشتند. اگر آنان لحظهاي به شعارشان تامل ميكردند، درمييافتند با مرگ سيرك، سيرك و برنامههايش به نقطهء پايان خود ميرسد و آنگاه حضور آنان در آن محل و انتظارشان كاملاً بيهوده و بيمعني است. مرگ، پايان هر چيزي است و مرگ سيرك يعني نبود برنامه و نبود خنده و شادي در آن لحظات. ولي كودكان ما فقط شعار دادند، مرگ بر سيرك و طنين صدايشان،لذتي بر وجودشان نشاند; اين كه ميتوانند با صداي بلند اعتراض كنند.ميانديشم، چون شناختي در پس شعار نبود و شعار از عنصر آگاهي تهي بود، پس عنصر احساسي بر آن مسلط بود. بچهها خسته از انتظار،راه اعتراض را در پي گرفتند و لب كه گشودند به مرگ رسيدند! شايد به جاي ديگري نميتوانستند برسند و شايد با سابقهء تاريخياي كه در وجود هر كدامشان شكل گرفته است، رفتار احساسي و واكنشي، آنان را به جاي ديگري نميتوانست سوق دهد.رفتار واكنشي، به وجهي ناشي از خلق و خويي است كه آنان در فرآيند اجتماعي شدن آموختهاند و دروني كردهاند. آنان اين رفتار واكنشي را در خانه، مدرسه، بين يكديگر،در كوچه و خيابان و در رسانهها مخصوصاً تلويزيون،بارها و بارها ديدهاند; رفتارهاي غيرمنطقياي كه وقتي خود لحظهاي به آن تامل كردهاند، دريافتهاند راه ديگري نيز براي خاتمه يا تداوم رابطهء شكل گرفته، ميتوانست وجود داشته باشد ولي تحملناپذيري طرفين رابطه و ناتوانيشان از برقراري كنشي هدفمند به واكنشهاي هيجاني و احساسات زودگذر انجاميده است. آنان اين ويژگي را كه اكنون جزيي از شخصيت پايهء ما ايرانيان شده است، با خود دروني كردهاند و در آن لحظه بروز دادهاند. به بياني ديگر، آنان بر اساس الگوهاي مدلينگ،رفتارهاي بزرگان خود را سرلوحهء عمل خود قرار داده و با پيروي از آن بزرگان و ديگران مهم، امور را احساسي و واكنشي معنا ميكنند. هر چند رفتار جمعي مملو از احساسات و واكنشهاي رفتاري است،ولي سمت و سوي واكنشها اهميت دارد كه گاه خود را در شعارها و عكسالعملها نشان ميدهد.كودكان ما بارها ديدهاند كه در روابط اجتماعي، دو رنگ بيشتر نداريم، امور يا سفيد است و يا سياه. مردم در روابط شان يكديگر را يا سفيد ميبينند و يا سياه. گويي طيفي از رنگها در كار نيست يا با يكديگر خوب هستند و يا دشمن. يا از كنار يكديگر ميگذرند و يا با كوچكترين بهانهاي گريبان يكديگر را چاك ميدهند و دشنام را بر سر و روي يكديگر ميريزند. به ندرت عذرخواهي از يكديگر را مشاهده ميكنند. به ندرت ميتوانند ببينند دو نفر با گفت و گو مشكلشان را حل ميكنند. يا تا ته دعوا ميرويم يا وارد آن نميشويم. از همان ابتدا به انتهايش ميرسيم. تو گويي راه ميانهاي وجود ندارد. در اين فضاي اجتماعي،شكلگيري چنين شعاري در ذهن كودكان طبيعي مينمايد و بر طبيعي بودن چنين فضايي بايد هشدار داد.كودكان ما، اعتراض را در شيوههاي حذفياش آموختهاند. گويي ذهن و زبانشان در اعتراض نميتواند سمت و سوي ديگري بيابد. آنچه آنان ديدهاند و شنيدهاند و دروني كردهاند، شيوههاي حذفي بودهاست. بازتوليد چنين فضايي نميتواند خوشايند باشد. بايد به تامل جدي در رفتار و انديشهء خود بنشينيم. بايد به تاثير و اثرات رفتار خود در فضاي جامعه و روابط اجتماعي بينديشيم. كودكان ما،محصول بيتاملي، عجولي، لجاجت، بيخردي و واكنشي بودن اجتماعي و نه صرفاً فردي اعمال ما هستند.حسين نورينيا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2528]