واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عماد مغنيه نابغهاي بود که اگر مجبور نبود براي آزادي کشور و دفاع از وطنش وارد عرصه نبرد شود، در هر رشتهاي از علوم مختلف وارد ميشد، دانشمندي بزرگ و صاحب نظري متبحر در ميآمد. اما تقدير اين شد که عمر خود را در مسير باشرافت جهاد طي کند و در پايان جام شهادت سر کشد و بر بال فرشتگان به ديدار معشوق رود.هنگامي که در سال 1361 شمسی اسرائيل به کشور لبنان تجاوز کرد، با سرعت مناطق جنوبي را در هم نورديد و تا بيروت پيش آمد. ارتش اسرائيل که مدرنترين سلاحها و تجهيزات را در اختيار داشت، کشوري را تصرف کرد که تنها اسمي از ارتش دارد و مردم جنوب، فقيرترين و مظلومترين قشر اين جامعه هستند.عماد از نخستين کساني بود که در آن زمان به صفوف مقاومت پيوست؛ آنچه ذهن عماد را مشغول ميکرد، پيدا کردن راهکارهايي بود که بتوان با «ابزار ساده، عملياتهاي مهم و پيچيدهاي که دشمن را پشيمان کند، يافت». يعني با آنچه مردم در زندگي روزمره و عادي خود براي اداره زندگي بهره ميجويند، در امر دفاع و مقاومت به عنوان سلاح استفاده کرد.اسرائيل در حالي به لبنان تجاوز کرد که ارتش آمريکا و فرانسه نيز به کمکش آمدند؛ کشوري کوچک در زير چنگال خشنترين عقابهاي جهان گرفتار شد. آنچه عماد يافت، اين بود که بايد به چشم عقابها ضربه زد و اين کار شد و بيروت آزاد گرديد، با این حال اسرائيل جنوب را در کنترل خود حفظ کرد و براي چشمها نيز سپر قرار داد.اين بار عماد و دوستانش که حالا او را «حاج رضوان» ميناميدند، راهکار ديگري يافتند و آن سوزن کاري بدن دشمن بود. وقتي توان بريدن سر دشمن متجاوز نيست و يا امکان فرو کردن نيزه در قلبش و يا زدن خنجر به بازو و پهلويش نبود، بايد بدنش را سوزن کاري کرد. سوزن زدن به بدن دشمن، موجب ميشود که او نخوابد، سپس خسته، ضعيف و سرانجام تسليم شود.کار سوزن زدن به خصم بدخصال 18 سال طول کشيد، اما عاقبت دشمن خسته و تسليم شد و لبنان آزاد شد. حاج رضوان از رهگذر 18 سال ضربههاي مداوم به دشمن، به مرور سامانهاي دفاعي برای لبنان تدارک ديد که خارج از تصور همه فرماندهان غربي و شرقي و عربي بود. سيستمي که هيچ اثري از آن ديده نميشد؛ نه پادگاني داشت و نه عده و عُده مشخص و قابل ديدن و نه تنها با چشم مردم عادي بلکه با چشمهاي مسلح دستگاههاي نظامي و امنيتي که از آسمان و زمين همه چيز را زير نظر دارند، مشاهده نشد.حمله پرشدت ارتش مهاجم اسرائيل در تابستان 1385، فرصتي بود که اين سامانه دفاعي، کارآمدي خود را نشان دهد و مشخص کند که آيا اقدامات عماد و همرزمانش در طول سالهاي گذشته درست بوده يا خير؟ آيا دشمن را شناخته و راهکار مقابله با او را خوب يافته اند يا نه؟33 روز نبردي نابرابر در منظر جهانيان، همه را مبهوت کرد. اين مقاومت در تاريخ جنگها يا بي نظير و يا کم نظير است. در کوچکترين مساحت جغرافيايي ممکن و با کمترين پوشش طبيعي زمين در برابر شديدترين انواع آتشهاي هوايي ـ دريايي و زميني، ايستادن و با کمترين آتش تاثیری فوقالعاده گذاشتن و خصم را به خاک نشاندن؛ نوشتن و گفتن اين حرفها و اين اقدامات بسيار آسان، اما عينيت بخشيدن به آن در صحنه نبرد با دشمن قهار چيزي شبيه معجزه است.عماد که بود؟ جواني زيبارو و محجوب که ابتدا وقتي نگاه ميکرد، با چشم نيمهباز مينگريست، سپس چشمها و صورتش پر از مهرباني ميشد؛ بسيار بشاش، شادمان و انرژي بخش بود.تواضع و شوخ طبعي وي عاملي بود که کمتر کسي بتواند تواناييهاي او را به سادگي بشناسد. هميشه مهيا و آماده بود. مخفي ماندن از چشم دشمن با استفاده از روشهاي خاص، از ويژگيهاي ديگر او بود؛ به گونهاي که مهمترين سازمانهاي اطلاعاتي جهان، 25 سال نتوانستند او را بيابند.او که عماد مقاومت بود، با چشمي خونبار و پيشاني شکسته به رضوان حق شتافت که به راستی «رضوان من الله اکبر».
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 169]