محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844118507
سناريوسازي خط اماميهاي شب انتخاباتي
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
گفتگوي رجانيوز با كوچك زاده از ماجراي تخريب وي در ارديبهشت 84 در روزنامه شرق آغاز شد و با طرح مسائل متنوعي از قبيل تقسيم بندي نمايندگان به وكيل الدوله و وكيل المله، چند تكه شدن اصولگرايان، جنجال سازي درباره دخالت نظاميان در سياست، ماجراي انتخابات كميسيون اصل 90 در مجلس، برخي پرونده هاي مورد بررسي قرار گرفته در اين كميسيون و... به درازا كشيد. اگرچه بارها در طول اين گفتگوي تفصيلي كوچك زاده نكات مهم اما غيرقابل انتشاري را بيان كرد كه اميدوار است روزي بتواند آنها را علني بازگو كند. كوچك زاده معتقد است ماجراي اهانت يك سايت به سيد حسن خميني و سپس مظلوم نمايي هاي جريان افراطي به عنوان دفاع از بيت امام، يك سناريوسازي شب انتخاباتي و در مشابه پروژه هاي قبلي آنان است. به دليل طولاني شدن اين گفتگو، متن آن در دو بخش ارائه مي شود: بحث انتخابات که پیش می آید یک چیزی تحت عنوان اخلاق انتخاباتی و بداخلاقی هم همیشه در کنارش مطرح می شود. در مقطع انتخابات ریاست جمهوری 84، آن اتفاقاتی که سر مجلس آمد و آن تخریبی که علیه شما با محوریت روزنامه شرق انجام شد، فکر می کنید از پیش طراحی شده بود؟ دلایلی هم دارید که کار برنامه ریزی شده بود یا نه؟ ماجرا از این جا شروع شد که یک روز، روزنامه شرق نوشت در حالیکه ناطق پیش از دستور داشت به طرفداری از آقای هاشمی صحبت می کرد، کوچک زاده به سمت ناطق رفت، ابوطالب جلوی او را گرفت و افروغ هم به اعتراض از مجلس خارج شد. یعنی 3 دروغ پشت سر هم گفته شده بود. من سر کلاس بودم که یکی از دانشجویانم آمد، گفت: آقا این کارها چه بوده که شما کردید؟ روزنامه را که نشان داد من خیلی تعجب کردم که اصلاً چنین چیزی نبوده است. یکی از نمایندگان مجلس ششم، به نام میرزا کوچکی، که عضو کمیسیون اصل 90 بود، که با ما آشنا بود، قبلاً به من گفته بود که در ستاد آقای هاشمی کار می کند. در بحث هایی که با هم داشتیم که مثلاً این آقایان دارند به انحراف می روند، این نمونه را من به عنوان یک مصداق زنگ زدم و به او گفتم ببین چقدر خبیث هستند، اصلاً چنین اتفاقی نیفتاده اما در روزنامه چنین مطلبی را نوشته اند، حالا که این طور شده، فردا در تریبون علیه روزنامه شرق تذکر می دهم. آقای میرزا کوچکی گفت: این کار را نکن، همین الآن به "مهدی" زنگ می زنم، (مهدی پسر هاشمی، که رئیس ستاد بود) که این کار را درست کند. (در ضمن از همین جا می توان رابطه مهدی هاشمی و روزنامه شرق پی برد.) من هم قبول کردم اما روز بعد دیدم که نوشتند: "حسب اطلاعات واصله عکس العمل کوچک زاده صحیح نبوده است." در این وضعیت من تذکر دادم، بعد از آن تذکر -که متنش هم موجود است-، وقتی از صحن علنی مجلس بیرون آمدم یک خبرنگاری از روزنامه آفتاب یزد آمد جلو که با من مصاحبه کند. گفتم من دیگر با شما مصاحبه نمی کنم [اصلاً من خطم را از این جا با آن ها جدا کردم] گفتم من یقین دارم شماها دروغ می نویسید و چیزی که اصلاً نبوده را می نویسید وای به روزی که ما یک چیزی هم بگوییم. گفت که من نبودم و این بوده. [خبرنگار روزنامه شرق را به من نشان داد] خبرنگار شرق چون رویش به من نبود از پشت به او گفتم: آقا من بودم که می خواستم ناطق را بزنم؟ با کمال پررویی گفت: بله، خود تویی! گفتم: خودت دیدی؟ گفت: بله! من هم گفتم پناه بر خدا! برو خودت را اصلاح کن. بعد از برگشتن از نماز، خبرنگارها ریختند سرم که چرا خبرنگار شرق را زدی و فحش دادی؟ و دیگر از کنترل ما خارج بود. هر روز یک عکس از ما با چفیه می انداختند، به خیال خودشان که ما بدمان می آید در صورتیکه این مایه فخر من بود که عکسم را با چفیه و لباس بسیجی بیاندازند، ولی خوب آن ها قصدشان خراب کردن من و بسیج بود. این ماجراها را قبلاً هم یک نفر به من گفته بود. یعنی حدود 2-3 هفته قبل از این ماجرا، یکی از دوستانی که در نهادهای امنیتی فعال بود و اطلاعات خوبی هم داشت، من را صدا زد و گفت یک برنامه ای هست که در آن قرار است 6 الی 7 تن از نمایندگان را در رسانه های خاصی، تخریب چهره کنند، یکی از آنها هم شما هستید، یک مستنداتی را هم نشان داد. نادران، توکلی، حدادعادل و چند نفر ديگر هم در لیست بوند. تا قبل از این اتفاق باور نمی کردم که مگر می شود این ها اینقدر ظالم باشند؟ این قضایا که پیش آمد، دیدم دقيقاً همان کار را دارند، می کنند. لذا برای من یقین شد که اين مسائل بر مبناي يك برنامه از پیش طراحي شده بود و کسانی که این قدر دم از اخلاق انتخاباتی و پرهیز از بداخلاقی می زنند، مرتکب این اعمال شدند. یادمان نمی رود که نسبت به آقای احمدی نژاد در زمان انتخابات ریاست جمهوری به صورت علنی در سیمای جمهوی اسلامی چه گفتند؟ تقاضا می کنم که آن مصاحبه تلویزیونی را پخش مجدد کنند تا سیه رو شود هرکه در او غش باشد. ادعاهای آقای مرعشی و نوبخت را دوباره پخش کنند، البته ادعای طرف مقابل هم امروز محک زده می شود اما اگر واقعاً می شد آن صحبت های مرعشی و نوبخت را دوباره در تلویزیون پخش کنند، ما می دیدیم که در منظر 70 میلیون ایراني چه توهین هایی کردند، گفتند: آدم بی سوادی است که اصلاً ریختش هم به ریاست جمهوری نمی خورد و... خوب آیا این ها "اخلاق انتخاباتی" است؟ چه دروغ هایی که نبستند. قبل تر از آن هم هم به آدمی که استاد مسلم سطوح بالای حوزه و از فضلای قم بود و می آمد در نماز جمعه فلسفه می گفت، بحث الهی می کرد، لقب "استاد تمساح" دادند! این بیانگر تمدن و پایبندی به شرف و اخلاق رسانه ای است؟ اگر از اول انقلاب اسم یک جریانی را بخواهیم جریان نفاق بگذاریم، به خوبی به این طیف می چسبد. من دیدم کسی را كه به صورت خودش "کاتر" کشید و گفت که این پاسدار، این کار را کرده است. اصلاً این رویه این هاست، خودزنی و مظلوم نمایی. امروز هم همین است، امروز هم آدم می کشند به اسم قتل های زنجیره ای به گردن نظام می اندازند، برای من همان مطلبی که آقای حسینیان گفتند، محرز است. بنده هم آن موقع عضو سپاه شیراز بودم و کسانی که در این قضیه مطرح اند بچه های مسجد "آتشی ها" و از دوستان من بودند. اتفاقاً آدم های خوبی بودند؛ این ها از چه کسی بازی خوردند؟ این قتل ها که اتفاق افتاد در زمانی که وزارت اطلاعات یک معاونت امنیتی دارد، باید بروند این معاونت امنیتی که در زمان وقوع قتل ها مسئولیت داشته را بازخواست کنند اما کاری به او ندارند بلكه می روند، معاونت امنیت 2 دوره قبل یعنی سعید امامی را می آورند و بازجویی می کنند. این نشان مي دهد که خرده حساب دارند. لذا من معتقدم که این ها متوسل به یک سری رفتارهای پلید و زشتی می شوند و می گویند طرف مقابل این کارها را می کند. در انتخابات هم چه بداخلاقی انتخاباتی بالاتر از این؟ اگر شما اعتماد به نظام دارید، سست کردن پایه های مراجع قانونی چه فایده ای دارد؟ اگر بخواهیم قانونی کار را پیش ببریم، باید به آن تمسک کنیم، حالا امکان دارد هر قانونی هم به دلیل آنکه به دست هر غیر معصومی انجام می شود، دارای ضعف و قدرت و تأیید صلاحیت بی جا و ردصلاحیت بی جا باشد ولی شما وقتی اصل نظارت و اصل شورای نگهبان را رد می کنید، این بدترین بداخلاقی انتخاباتی است، چون اصل مفید بودن انتخابات را در این وضع زیر سئوال می برید، مشارکت که آمد پایین یعنی مردم سالاری نظام ضربه می خورد. ماجرای اهانت به بیت امام و سپس جنجال سازی حول آن در نزدیکی انتخابات را هم در این فاز می بینید؟ دقیقاً. یکی از نقاط ضعفی که آقایان در ارزیابی های مکرر و ارزیابی مجموعه خودشان به آن رسیده اند، این است که کم رنگ شدن کلام و سیره امام در سیره اینها باعث شده که از چشم مردم بیفتند. من حتی دیدم در یک روزنامه ای در همان زمان انتخابات ریاست جمهوری یا قبل از آن نوشته بود همین آقای بهزاد نبوی خودش نقل کرده بود که من رفتم در ستاد انتخاباتی خودمان در قم یا اصفهان؛ دیدم هیچ عکسي از امام نیست. به برگزار کنندگان جلسه گفتم: "پس امام کو؟" بالاخره ما مدعیان پیروی از خط امام هستیم. البته من همان موقع مطلبی نوشتم كه فرصت نشد بدهم رسانه ها چاپ کنند که آقای نبوی معیار در خط امام بودن، تابلوی امام نیست، تمسک به فرمایشات ایشان است. واقعاً هم پرهیز داشتند از اینکه مرام امام را ترویج کنند، اصلاً بریده بودند و استحاله شده بودند و به چیز دیگری تبدیل شده بودند این جا وقتی که فهمیدند از این ناحیه دارند صدمه می خورند، آمدند یک سناریویی ترتیب دادند که یک شبه خودشان را "امامی" معرفی کنند. این سناریو در این قالب نمود پیدا کرد که سايتی یک مطلبی را بنویسد که به اعتقاد من خود این مطلب می تواند با سناریوسازی خود آقایان حالا دانسته یا نادانسته، توسط این سایت صورت گرفته باشد. خودزنی سیاست آنهاست. بعد این ها بیایند وااسلاما، وابیت اماما، راه بیاندازند. درحالیکه شما اصلی ترین ارزش هایی که توسط امام مطرح شد و آن ایستادگی در برابر استکبار و حفظ استقلال ملت، حفظ روحیه شهادت طلبی و ساده زیستی و همه این ها که مروجش احمدی نژاد است را زیر پا گذاشتید. آقای میرحسین موسوی هم مصاحبه کرده و همین ها را گفته است، در ساده زیستی و در ایستادگی در برابر استکبار، در کوتاه نیامدن از منافع ملی، که این ها مورد تأکید امام بوده، چهره ای بارزتر از آقای احمدی نژاد نداریم. آن وقت، این ها با این آدم مخالفت می کنند، ادعای خط امام هم دارند. این پارادوکس را چگونه توجیه کنند و به مردم بقبولانند که خط امامی هستند؟ یک داستان این جوری درست می کنند که آقا به بیت امام توهین شد، درحالیکه هیچکس نه می تواند به بیت امام توهین کند و نه کرده است. قطعاً مردم شما را خواهند راند و به کوری چشم شما و به تبعیت دعاهایی که امام در حق "سیدحسن" کرده تا ابد هم سیدحسن را با عزت حفظ خواهند کرد، رهبر انقلاب هم نخواهند گذاشت که صدمه ای حتی بدست عده ای از مدعیان به بیت امام وارد شود. لذا این ها با سناریو می خواستند بگویند که ما خیلی "امامی" هستیم، درصورتیکه "قسم حضرت عباس را باید قبول کنیم یا دُم خروس را؟" در تمام 20 سال قبل از سال 76 رسانه ها موجود است، امریکا با دریوزگی دنبال این بود که یک منافق، یک زندانی، یک فراری ایرانی آزاده شده ای را پیدا کند، یک پولی به او بدهد تا یک مطلبی علیه جمهوری اسلامی از او بگیرد. شما در دوره اصلاحات 2 رئیس قوه را و اداشتید (انشاءالله که متوجه نبودند) علیه نظام حرف زدند، نظام را قاتل و شکنجه گر معرفی کردند، دیگر امریکا چه چیزی بیشتر از این ها می خواست؟ طبیعی است که امریکا از این جریان حمایت می کند. پیش بینی شما از ترکیب مجلس هفتم چیست؟ این یک کار را بلد نیستم! بستگی به این دارد که چقدر توانسته باشند رسانه هایی که حرف حق می زنند و متقابلاً رسانه هایی که حرف باطل می زنند، در ذهن، افکار و اطلاعات و داشته های مردم تأثیرگذار باشند. چون حقیقت مي تواند با آن چیزی که به مردم ارائه می شود، متفاوت باشد. در تاریخ هم زیاد داشتیم. مردم در برهه ای در کنار امام، انقلاب را به پیروزی می رسانند و در یک برهه ای مقابل امام حسین می ایستند و ایشان را به شهادت می رسانند. لذا باید یک ارزیابی دقیق از تأثیری که اصحاب زر و زور و تزویر بر افکار عمومي می گذارند، انجام شود. من روي اين 3 ضلع زر و زرو و تزوير تأكيد دارم در مقابل اصطلاحي كه اين آقای به اصطلاح روشنفکر باب کرد به عنوان کانون های قدرت- ثروت. به نظر من ندانسته یک بخش از این سه ضلع مثلث را بیان نمی کردند. رسانه می تواند مظهر بارز تزویر باشد، همانطور که می تواند رسالت پیامبر را به جا آورد. آیا مردم باید آن لیستی را که می خواهند به آن رأی بدهند بشناسند یا نه؟ در مجلس هفتم لیست رامی شناختند که رأی دادند یا نه؟ به بیان دیگر آیا باید لیستی رأی داد؟ نسبی است. از دیدگاه خودتان بگوييد. چون یک دوگانه ای وجود دارد که لیستی رأی دادن را ترویج می کند و یک دیدگاه دیگر اینکه می گوید بگرد به اصلح رأی بده. پيش بيني شما از رفتار مردم چيست؟ کدام رويكرد صحيح است؟ اگر هدف این است که اسلام و ولایت معیار باشد و کسانی را به مجلس بفرستیم که این معیار صدمه نخورد، اگر ثابت شد که در صورتی که لیستی رأی ندهی، موجب شده ای که 5، 10 یا 15 نفری وارد مجلس شوند که دشمن درجه اول این معیار هستند، آن وقت چه می کنی؟ اگر در خلأ فکر کنی این حرف درست است که باید بدون توجه به لیست رأی داد اما من خودم این را قبول دارم که اگر در یک فرآیند صحیح مورد قبول مؤمنین، یک مجموعه ای بیرون آمد، آن را بپذیریم، هرچند این هم نقص دارد ولی تضمیني نیست که دست چین کردن، ما را به نتیجه بهتری برساند. خود شما به یک لیست کامل رأی می دهید؟ بله، حجتی غیر از این ندارم، البته برخی از این افراد را نیز نمی پسندم. 6+5 از ابتدا به 3 گروه تقسیم شد. تحول خواه، پیروان خط امام و رهبری و رایحه خوش خدمت (حامیان دولت). این تقسیم بندی کار خوبی بود یا نه؟ اینکه قبل از آنکه به مجلس بروند، تقسیم بندی اینگونه کردند، و روی پیشانی یک عده ای مهر حامیان دولت خورد؟ نه، از این جهت خوب نیست. عواقب سوء دارد. چند شب قبل در جلسه ای به صورت جدی گفتم، ما در انتخابات مجلس هفتم، هر 30 نفر در یک جریان بودیم آخرش این شد!، حالا که از همین اول به همدیگر تنه می زنیم که ما 3 جریان هستیم. در جلسات قبل، یک برگه ای می دادند که چند ستون داشت. اسم خودمان را می نوشتیم. در یکی از ستون ها نوشته بود جریان متبوع. می نوشتم، کوچک زاده، اصولگرای تحول خواه حامی رایحه خوش خدمت. من واقعاً نمی فهمیدم که این تقسیم بندی یعنی چه؟ این به ما تحمیل شده است. آقاي دكتر، آيا اين مشكل از ساختار مجلس است كه از سال دوم به بعد برخي زدوبندها شروع مي شود يا از جاي ديگر؟ متأسفانه، این ملت را که مسابقه ای در ایثار و از خودگذشتگی و جانبازی بود، تبدیل کردند به یک ملتی که بچه هاي حزب الهي آن به همدیگر فخر می فروشند که موبایل من عکس رنگی هم می گیرد یا نه؟ خوب، مجلس عصاره ملت است و نماینده هایش هم این می شوند. ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم. امتها به واسطه دنیاطلبی مسئولینشان دنیاطلب و خراب می شوند. به کسی كه وعده 50 هزارتومان دهد، رأی می دهند. به کسی که در شهرستان ها شام دهد، رأی می دهند. اصلاح این مسئله، یک فرایند طولانی نیاز دارد که روشنفکران و متدینین به معنای واقعی بايد کار کنند، صداوسیما کار کند. همه هنر خمینی این بود که ما را آدم کرد. ولی یک فرهنگی از یک جایی آغاز شد که می گفت "جلنبربازی"! را کنار بگذارید. وقتی در خطبه نماز جمعه، اسم حرکت بسیجی را جلنبربازی بگذارند و بعد بگوید که امام صادق هم لباس حریر می پوشید بله البته زیرش گونی می پوشید و پیامبر هم چند زن داشت و وقتی چند زن داشت چند تا خانه هم داشت، وقتی این فرهنگ را جا انداختی، نمایندگان هم همین می شوند و اعتراض هم نمی شود کرد. آیا افرادی که به عنوان حامی دولت در لیست قرار گرفته اند، وکیل الدوله خواهند شد؟ این تقسیم بندی در جایی که دولتی با زور اسلحه سرکار آمده باشد و از مردم نباشد، معنادار است ولی در دولت برآمده از مردم وکیل الدوله بودن یعنی چه؟ براساس منطق، اگر واقعاً 30میلیون نفر در انتخابات شرکت کردند و اکثریت به احمدی نژاد رأی دادند،حالا اگر یک نماینده ای بیاید با بغض و کینه نسبت به او فحاشی کند، آیا وکیل الملة است؟ من در واکنش به فحشهایی که علیخانی به احمدی نژاد داد، به دكتر گفتم گوارایت باد، این ها باید با ما فحش بدهند. بنابراین اگر دولتی برآمد از مردم است تقسیم بندی "وکیل الملة" و "وکیل الدولة"، تقسیم بندی غلطي است. هم کارگزاران و هم مشارکت خودشان احزاب دولت ساخته بودند. بله، حالا شما که در جریان دوم خرداد آمدید مجلس ششم را اشغال کردید مگر غیر از این بود که اول یک دولتی درست شد و بعد دولت یک حزب دولت ساخته ای ایجاد کرد و بعد این حزب وکیل الدوله را به مجلس فرستاد؟ اما اصولاً این تقسیم بندی مثل خیلی از تقسیم بندی های دیگری که برای رد گم کردن می کنند، برای ایجاد فضای مسموم در جامعه است. تعامل دولت اصولگرا و مجلس اصولگرا چگونه باید باشد؟ تعامل صددرصدی، حمایت، نظارت،...؟ تعامل مثبت زمانی می تواند رخ دهد که یک نقطه و هدف مشترکی دیده شود و این نقطه، متعالی تر از خواسته های فردی و گروهی باشد. در این صورت هر مخالفت یا موافقتی که دولت با مجلس یا مجلس با دولت داشته باشد، این تعامل سازنده است. یعنی همه ما هدفمان تقویت نظام باشد. وقتی اینجوری باشد، دیگر احمدی نژاد که به قطر می رود ما نامه نمی نویسیم که چرا رفت؟ یا به عناوین مختلف مسائلی در بیاوریم که مثلاً پشت سرش نوشته بودند خلیج عربی، بعد که می بینیم این نبوده می خواست بگوید ملت های عربی حاشیه خلیج، پاسخي نداشته باشيم. مشکل از آن جایی پیدا می شود که می گویند تا کجا باید همراهی کرد؟ بالاخره ما خودمان یک شخصیتی هستیم، کسی هستیم. در اثر این تعامل، وظیفه نظارتی مجلس که نباید تعطیل شود. حتماً نباید اینگونه باشد. دولت از این نظارت ما سود می برد. خود دولت مدعی است که من دنبال این می گردم که در بدنه هر جا فساد هست، برخورد كنم. با اين وصف، آيا دولت بدش می آید که مجلس مفاسد را به او نشان دهد؟ حتماً خوشش می آید. امام جمله ای دارد که خیلی زیباست می فرماید: اگر می خواهید بدانید که آیا کاری که می کنید برای خداست یا نه، ببینید اگر این کار را یکی دیگر بکند، شما خوشحال می شوید یا نه؟ اگر ما کاری را برای رضای خدا و در راستای وظایف نظارتی خودمان انجام دهیم، احمدی نژاد حتماً خوشحال می شود که ما جلوی این فساد را بگیریم و به او اطلاع دهیم و ما حتماً خوشحال می شویم که احمدی نژاد مثلاً فلان عیب و نقص ما را تذکر دهد. دلخوری از آنجا شروع می شود که کار برای خدا نباشد. باید بیشتر روی خودمان کار کنیم. آیا ما با فرمایشات امام گزینشی برخورد نمی کنیم؟ جایی که به نفعمان است، آن را برجسته می کنیم و جایی که که به ضرر خود می بینیم از آن عبور می کنیم. مثلاً در همین بحث ورود نظامیان به سیاست آیا اینگونه برخورد نشد؟ دقیقاً همینطور است. وقتی که معیار تصمیم گیری و تنظیم رفتارهای ما منافع شخصی خودمان می شود، با قرآن هم گزینشی برخورد می کنیم، چه رسد به حرفهای امام! امام یک جمله ای دارد می فرماید که "مردم شجاع ایران با دقت تمام به نمایندگاني رأی دهند که متعهد به اسلام و وفادار به مردم باشند و در خدمت به آنان احساس مسئولیت کنند و طعم تلخ فقر را چشیده باشند و در قول و عمل مدافع پابرهنگان، اسلام مستضعفان، اسلام رنجیدگان تاریخ، اسلام مبارزه جو و اسلام پاک طینتان عارف و در یک کلمه اسلام ناب محمدی(ص) باشد، و افرادی که طرفدار اسلام سرمایه داری، اسلام مستکبرین، اسلام مرفهمین بی درد، اسلام منافقین، اسلام راحت طلبان، اسلام فرصت طلبان، و دریک کلمه اسلام آمریکایی هستند را طرد نموده و به مردم معرفی نمایند." حالا چگونه می شود هم اخلاق انتخاباتی را رعایت کرد و هم طرفداران اسلام آمریکایی را به مردم معرفی کرد؟ تا می گویی که شما زیّ طلبگی را رعایت نکرده ای، می گویند تخریب کرد و باید برود، خودش را به دکتر روانپزشک نشان بدهد! تا می گویی شما خلاف فرمایش امام زندگی می کنی، می گویند که باید برود کلاس اخلاق امام! بله ما گزینشی عمل می کنیم به دلیل اینکه دنبال منفعت خودمان هستیم، نه دنبال هدف مقدس بیرونی. در بحثی هم که شما مطرح کردید درخصوص دخالت نظامیان هم اینگونه است؛ امام اوج فرمایشش در مورد نظامیان این نامه چندین صفحه ای است که اول حمید انصاری هم برداشت با اشاره آن مطلبی نوشت. من رفتم نگاه کردم بالاترین فرازش اين است، می گوید "هیچ یک از افراد نیروهای مسلح چه رده های بالا چه رده های پایین، در حزب و گروهی با هر اسم وعنوان نباید وارد شود." بحث ورود به حزب است چرا چون هرچند آن حزب یا گروه اسلامی وابسته به نظام و به جمهوری اسلامی وفادار باشد، اما هرکس در حزب یا گروه وارد شد، باید از ارتش و سپاه و نیروهای انتظامی خارج شود. اینجا کاملاً ملاک ملموس داده است، یعنی ورود به سپاه مساوی است با نرفتن به احزاب و رفتن به احزاب یعنی خروج از سپاه. این به معنی این نیست که ما انتظار داشته باشیم نظامی های ما اصلاً سیاست را نفهمند. چون وقتی نفهمی، هیچ ذائقه ای هم نخواهی داشت، هیچکدام را نمی پسندند، اما این بحث پسند نیست. محال است نظامی ما که مظهر شرافت و انسانیت و عرفان و فهم و سواد است، سردار جعفری یا رحیم صفوی يا بچه هایی که رفتند و جانشان را کف دستشان گرفتند، از عزت و شرفشان دفاع کردند، بخواهی به اینها بگویی چکمه پوش و از صحنه بیرونشان کنی. اگر این چکمه پوش است ما خاک پایش را توتیا می کنیم. اینها می خواهند بگویند که نظامیان، چکمه پوشانِ خشک مغزِ مستبدِ رضاخانی هستند و نباید دخالت کنند، در صورتیکه این طوری نیست. این ها آدم های با شرف دلسوز جانبازی کرده برای انقلاب هستند که حتماً باید سلیقه داشته باشند و دارند. مطالب را می فهمند که نباید بروند سیاسی کاری و ورود به احزاب کنند. ثانیاً در کنار آن حرف، این هم هست که امام خطاب به فرماندهان نظامی کشور درحالی که در مجلس سخنراني ايشان، فرماندهان نظامی هم نشسته اند و ایشان کاملاً حضور ذهن دارد که با چه کسی دارد حرف می زند، در صحبتش هم می گوید شما فرماندهان یعنی یک ذره هم نمی شود بگوییم که حواسشان نبوده است، می فرماید: "الآن یک جریانی در کار است؛ من نمی خواهم اشخاص هیچ صحبتش بشود، اما جریانی هست در کار که اگر کسی توجه کند به مسائلی که این اواخر هی پیش آورده اند، در روزنامه های مختلف پیش آورده اند، یک جریانی پیش آورده است که این جریان انسان را از این معنا می ترساند که بخواهد به طور خزنده این کشور را هل بدهد به طرف آمریکا" توجه کنید می گوید روزنامه ها یک کسانی می خواهند کاری بکنند که این ملت باز برود در بغل آمریکا، یعنی صددرصد یک فعل و انفعال سیاسی است و هیچ ربطی به نظامی گری ندارد، در بحث جبهه ها و خاکریزها نیست. امام ادامه می دهد که این یک مسأله ای است که بقدری اهمیت دارد در نظر اسلام و باید آنقدر اهمیت داشته باشد در نظر شما فرماندهان که این روزنامه ها می خواهند ایران را هل بدهند در بغل آمریکا، باید مقابلش بایستید نه اینکه اول یقین کنید که این طوری است و بعد مثلاً اینکه اگر ما احتمال بدهیم در این اتاق "مار" هست... این سخنان در تاریخ 24/3/1360 ایراد شده است. زمان جنگ هم هست. یعنی جنگ شروع شده است. یعنی می توانسته بگوید که شما دخالت نکنید هرجا در جبهه ها مسأله ای بود، شما وارد شوید. اما می گویند در روزنامه ها مسائلی هست و شما فرماندهان باید مقابل آنها بایستید. معیار اینکه ملت را به سمت بیگانه بخواهند ببرند، چیست؟ ممکن است بگویند حالا کو تا کسی بیاید ما را هل بدهد به طرف آمریکا؟ فرمانده کل این قوا قضاوت کرده و گفته کار را به جایی رسانده اند که از درون خیمه حاکمیت به آمریکا چراغ سبز نشان می دادند، معيار از اين روشن تر؟ من یک جایی گفتم سردار جعفری خیلی کوتاهی کرده است، فرمانده اش به او سند داده است، گفته دارند به آمریکا از درون خیمه نظام چراغ سبز می دهند، سردار جعفری فقط یک سخنرانی کرده و گفته است که ما از اصولگرایی حمایت می کنیم. باید ایستاد و بیشتر از این هم باید کار کنیم. این ها می خواهند بگویند سردار جعفری رضاخان خشک مغز مستبد است که هیچی نمی فهمد، پس دخالت نکند، کور خوانده اند. تمام قدرت استکبار و لیبرالیسم در پنجه دلار و اسلحه است. تمام حیثیت شما به ناتویتان است. ناتو نباشد، کاری نمی توانید بکنید. همه آن ابهت سیاسی و ساختار سیاسی شما را نظامی هایی که با پول سرمایه دارانشان هر روز وحشی تر می شوند، حفظ می کنند. آن وقت نظامیان ما نباید در حفظ نظامی که خودشان هزاران کشته به خاطر آن داده اند، دخالت کنند؟ انتخاب کمیسیون اصل 90 انتخاب خودتان بود؟ اگر باز هم وارد مجلس شوید همین کمیسیون را انتخاب می کنید؟ انتخاب خودم هم بود، هم نبود! من به واسطه روحیات و تجاربی که دارم یا کمیسیون امنیت را می پسندیدم یا اصل 90 را. برای دو گزینه دیگر هم آمادگی داشتم. چون دانشگاهی هستم، كميسيون آموزش و تحقيقات و چون رشته ام آب است، کمیسیون کشاورزی هم می توانستم بروم. توافقی جمعی بر کمیسیون اصل 90 شد. ضمن اینکه بنا بود بنده رئیس کمیسیون اصل 90 شوم. هنوز روزنامه کیهان آن موقع هست که یک شب قبل از انتخاب رئیس کمیسیون به نقل از بنده تیتر زد که "رئیس احتمالی کمیسیون اصل 90 گفت". اما روز انتخابات دیدیم که آقای فاکر به كميسيون اصل 90 آمدند، چون ایشان اول برای ریاست کمیسیون امنیت ملی رفته بود که نشد و بعد به کمیسیون اصل 90 آمد. البته در رأی گیری هم یک اصطکاکی پیش آمد، همه به آقای فاکر رأی دادند و من هم رأی سفید دادم. نه اینکه با ایشان اختلاف داشته باشم. ولی خوب معلوم بود که ایشان رئیس است. آقای فاکر وقتی رأی ها را خواند گفت 13 رأی برای فاکر است و یکی هم سفید است و من همین جا می گویم که کمیسیون ملک کسی نیست، ما یک وظیفه شرعی داریم، و این کسی که رأی سفید داده باید بیشتر از همه کار کند. من دیدم که سایر اعضاء کمیسیون متغیر شدند، گفتم آقای فاکر من رأی سفید دادم چون بالاخره معلوم بود که شما رئیس هستید و این تهدیدی که می کنید باید بیشتر از همه کار کنم، می کنم شما هم قول بده که مانع من نشوی؛ من یک الگویی از زمان جنگ در ذهنم مانده است. یک بنده خدایی بوشهری بود. شهید هم شد. این محافظ حاکم شرع شیراز آقای بروجرودی بود. بعد ما گاهی می رفتیم، پیش حاج آقا صحبت می کردیم. این یکدفعه در را باز می کرد مثلاً می گفت: "حاجی ما بهت نگفتم این کار را نکن؟" البته حاضر بود برای حاج آ قا جان هم بدهد اما رودربایستی هم نداشت. اگر می دید چیزی غلط است، می گفت! من از این خوشم می آمد و تلاش می کنم مقداری مثل او شوم؛ به آقای فاکر هم گفتم شما قول بدهید که بنابر مصلحت هایی که می بینید، مانع نشوید. خود دوستان هم گفتند که تو نایب رئیس شو. همه دوستان رأی دادند ما هم نائب رئیس شدیم. منتهی بعد آنقدر مصلحت اندیشی ها پیش آمد که من بارها ناراحت شدم و گفتم که اصلاً دیگر کمیسیون نمی آیم. 2-3 هفته پرونده خواندن و بررسی کردم آن واقعاً کار مشکلی است. وقت می گذاری بعد می بینی که نمی گذارند، پیش برود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 481]
-
گوناگون
پربازدیدترینها