تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هركه خوش دارد دعايش هنگام سختى مستجاب شود، هنگام آسايش، بسيار دعا كند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799136366




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هنگامه قاضياني: خانه من، معبد من است


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: هنگامه قاضياني: خانه من، معبد من است


سينماي‌ايران- آذر اسدي‌كرم:
اتفاق‌هاي ناگهاني در اختتاميه جشنواره فجر زياد مي‌افتد؛ بعضي‌ها ناگهان مي‌درخشند و از ستاره‌ها جلو مي‌زنند.

يكي از اين اتفاق‌هاي ناگهاني روز اختتاميه جشنواره، در سال گذشته افتاد. هنگامه قاضياني از ستاره‌ها جلو زد و براي بازي در فيلم «به‌همين سادگي» سيمرغ بلورين بهترين بازيگر زن را گرفت. قاضياني اولين بار در سال 79 براي فيلم «سايه روشن» حسن هدايت جلوي دوربين رفت

او بعد از آن در فيلم‌هاي كوتاه «خيابان بدون شماره»، «2فنجان چاي» و فيلم‌هاي بلند
«به آهستگي» و «بازنده» بازي كرده است. قاضياني در نمايش‌هاي در «انتظارگودو»، «دفتر يادداشت»، «خرس»، «مثل خون براي استيك»، «قصه تراخيص» و «خرس و خواستگاري» نيز بازي كرده است.

با اين كارنامه كاري، حضور قاضياني ناگهاني هم نبود اما او در به همين سادگي ديده شد. با هنگامه قاضياني خلاف روال گفت‌وگوهايمان حرف زديم. اين بار ماجراي گفت‌وگو قصه 2زن است؛ طاهره، نقش اول به همين سادگي، زني كه مي‌ماند و هنگامه قاضياني، زني كه مي‌رود.

*
براي شناخت طاهره بايد از چه راهي رفت؟

طاهره كدهاي مختلفي داشت كه مي‌توانستم به‌وسيله آنها او را بشناسم. يك نوع سكوت و تسليم در شخصيت طاهره وجود داشت كه سرسپردگي است، نه به معناي سازش. من احساس مي‌كردم كه بايد بيشتر درون‌گرا مي‌شدم و بيشتر حركات بيروني‌ام را كنترل مي‌كردم. من بايد به سكوت و آهنگ دل‌گرفتگي روزانه آدمي ‌كه نمي‌تواند حرف‌هايش را با كسي بزند و همه حرف‌هايشان را با او مي‌زدند، مي‌رسيدم و حس مادرانه‌اي كه چون خودم مادر هستم مي‌فهميدمش؛ همين!

*
شناخت‌تان از طاهره كم‌كم عوض نشد؟

كامل‌تر شد. اتفاق بامزه‌اي كه برايم افتاد اين بود كه هر روز كه مي‌گذشت احساس مي‌كردم يك بخش جديد از طاهره را مي‌شناسم و هر روز نما به نما اين شناخت بيشتر مي‌شد.

*
خود شما با توجه به شخصيت‌تان نمي‌خواستيد شخصيت طاهره را هم عوض كنيد؟

نه، اصلا اين وسوسه را نداشتم. يكي از نگراني‌ها سر انتخاب من به‌عنوان طاهره همين بود. من قبل از اين كه آقاي ميركريمي‌ را ببينم مي‌دانستم كه طاهره چه شخصيتي دارد ولي سعي نكردم شبيه طاهره وارد دفتر شوم. در مصاحبه با آقاي ميركريمي‌ هم ديدگاه‌هايم را گفتم، آقاي ميركريمي‌گفت هر چقدر بيشتر حرف مي‌زني بيشتر از شخصيت طاهره دور مي‌شوي.

معمولا زماني احساس خوبي در بازيگري به آدم دست مي‌دهد كه بتواند يك روح جديد را خلق كند؛ روحي كه شبيه شخصيت خودت نباشد. ديده‌ايد ساختن يك پازل چقدر لذت بخش است؟ ساختن اين شخصيت هم مثل ساختن پازل براي من لذت‌بخش بود.

*
علت اوليه انتخاب‌تان چه بود؟

اگر بخواهم صادقانه بگويم شنيده بودم كه شخصيتي به اسم طاهره نوشته شده كه دوست‌داشتني ‌است و درآوردن‌اش سخت است. يكي از آرزوهاي من بعد از ديدن فيلم «زير نور ماه» كاركردن با آقاي ميركريمي بود. پسرم- اشكان- هم آرزو داشت كه من روزي در فيلمي از اين كارگردان بازي كنم. اشكان سينماي ايران را خيلي دوست ندارد ولي فيلم‌هاي آقاي ميركريمي- به ويژه «خيلي دور، خيلي نزديك»- را خيلي دوست دارد.

قبل از اينكه صحبت بازي در به‌همين سادگي شود، اين‌قدر «خيلي دور، خيلي نزديك» را دوست داشتم كه 3بار ديده بودمش. كار كردن با ميركريمي تجربه خيلي خوبي بود؛ هم گروه خيلي محترم بود و هم كار خوب پيش رفت.

*
كار كردن با آقاي ميركريمي چه ويژگي‌هايي داشت؟

خود آقاي ميركريمي خيلي محترم هستند اولين روزي كه مي‌خواستيم كار را شروع كنيم نيم‌ساعت قبل از شروع رسمي كار، ايشان همه گروه را جمع كرد و گفت كه اگر كسي بخواهد به بازيگر من حرفي بزند بايد از صافي من بگذرد. نمي‌خواهم هيچ كدام از عوامل گروه به‌طور مستقيم با او صحبت كنند. تنها چيزي كه اذيتم كرد در روزهاي آخر كار پيش آمد؛ خستگي من به اين علت بود كه مي‌خواستم يك حالت را در تمام مدت فيلم‌برداري بازي كنم، ‌نه فقط يك روز را. قرار بود طاهره باورپذير باشد. از اول به من مي‌گفتند بازي در اين فيلم، بازي روي لبه تيغ است و درست هم بود.

كارگردان و فيلمنامه‌نويس هم لبه پرتگاه بودند. تلاشي كه براي حفظ حالتم در طول روزهاي فيلم‌برداري مي‌كردم باعث شده بود كه كمتر با اطرافيان‌ام صحبت كنم. تلفن‌هاي خانه‌ام را بكشم و خانواده‌ام را كم ببينم. من احساس مي‌كردم باردار هستم و اين بازي باري است كه بايد زمين بگذارم.

درست روزهاي آخر كار بود كه يكي دو نفر از افراد محترم آن گروه مي‌‌گفتند رفته تو حس، چقدر تنها مي‌نشينه با يك نقش يك گرفتن چه حسي پيدا كرده. شنيدن اين جمله‌هاي پراكنده اذيتم مي‌كرد. در حالي كه من براي حفظ شخصيت طاهره سعي مي‌كردم در حالت خودم بمانم و كارم را مي‌كردم. اما من فراموش مي‌كنم و آرزو دارم ديگر در همكاري با ديگران اين كار را نكنند. اما مي‌خواهم از آقاي ميركريمي، آلادپوش، ملكوتي، خدايي و خانم رشيديان تشكر كنم و در برابرشان تعظيم مي‌كنم. به خاطر اينكه اگر متانت اين افراد نبود، ‌نمي‌توانستم كارم را درست انجام دهم.

*
صحبتي كه بعد از گرفتن سيمرغ كرديد هم جالب بود. چرا مهمان ناخوانده؟

وقتي روي صندلي نشسته بودم و قرار بود اسم برنده سيمرغ را بخوانند؛ ضربان قلبم بالا رفته بود و وقتي داشتم بالاي سن مي‌رفتم نزديك بود بخورم زمين. صحبتي كه من ‌كردم عذرخواهي از آدم‌هايي نبود كه زمان سيمرغ گرفتن من دست نمي‌زدند و براي بقيه دست مي‌زدند، من در واقع از طاهره، گروهم و زمان عذرخواهي كردم. خيلي‌ها جمله من را اشتباه فهميدند. من حرفم را زدم و آدم‌هاي باهوش هم منظورم را فهميدند. من منظورم اين بود كه ببخشيد اگر شما نمي‌توانيد انتظار اين مهمان ناخوانده را داشته باشيد.

*
انتظار گرفتن سيمرغ را داشتيد؟

من همه تلاشم را مي‌كردم اما انتظار گرفتن سيمرغ را نداشتم ‌چون شنيده بودم كارگردان‌هاي خيلي خوب، در حال ساختن فيلمشان هستند. فيلم‌ها همزمان در حال تصويربرداري بود. يادم است آقاي مجيدي و فرمان‌آرا سر صحنه فيلم‌برداري ما هم آمدند و بعضي‌ها نظر داده بودند كه اين فيلم ساخته نشود

معتقد بودند فيلمي است كه قصه ندارد و قرار است روايت يك زن باشد و زني هم فيلم را بازي كند كه چهره نيست. اميد زيادي براي گرفتن سيمرغ نداشتم؛ البته بيشتر از اينكه به فكر درخشيدن باشم، فكر مي‌كردم بايد خودم را فراموش كنم و بهترين طاهره را خلق كنم. بيشتر از مطرح شدن خودم و چهره شدن‌ام، اينكه بتوانم بازي خوبي داشته باشم برايم مهم بود.

*
به‌عنوان يك زن كه از دنياي متفاوتي با دنياي طاهره مي‌آيد، نمي‌خواستيد يك جاهايي براي طاهره سرنوشت ديگري را رقم بزنيد؟

نه چون طاهره قرار بود همين باشد و من قرار بود به اين نقش وفادار باشم. من حق دخالت در نقش را ندارم. شايد اگر هنگامه قاضياني جاي طاهره بود، جور ديگري تصميم مي‌گرفت ولي طاهره اگر مي‌رفت چه كار بايد مي‌كرد؟ من اگر از زندگي مشترك خارج شوم مي‌توانم ادامه دهم؛ همان‌طور كه جدا شدم و توانستم اما طاهره چه‌كار مي‌توانست انجام دهد. يكي از سخت‌ترين پلان‌هايي كه گرفتيم سكانس آخر بود.

سر ماجراي گفتن «جانم!» 4 تا برداشت از آن صحنه گرفتيم ولي آقاي ميركريمي ‌باز ناراضي بود. من از شدت فشار داشتم سكته مي‌كردم. در آخر آقاي ميركريمي‌گفت كه طاهره اين‌قدر عاشق است كه بهانه‌هايش هم از سر عشق است، نه از سر نفرت. وقتي هم امير صدايش مي‌زند، عاشقانه جواب امير را مي‌دهد. انگار آن جانم آخر را به امير، دخترش، پسرش و به همه مي‌گويد. اين تفاوت طاهره است با زني كه مي‌خواهد برود.

*
و ماجراي ناديده‌گرفته‌شدن‌هاي طاهره چه مي‌شود؟

داستان طاهره با خيلي از زن‌ها در موقعيت او متفاوت است. اگر طاهره زني بود كه همسرش به‌اش كم‌لطفي مي‌كرد يا اگر زني بود كه اجازه بيرون رفتن نداشت، قضيه فرق مي‌كرد. به‌نظر من در حق امير بي انصافي شده اگر بخواهيم فكر كنيم كه طاهره هيچ چيزي در اين زندگي ندارد. طاهره كلاس ورزش مي‌رود.

طاهره كلاس شعر مي‌رود. كارت عابر بانك پيش طاهره است ولي آن روز به دلايلي دستگاه قطع مي‌شود. همه اين اتفاق‌ها در يك روز مي‌افتد. شوهر طاهره معتاد نيست. وقتي شب با آن‌همه خستگي به خانه مي‌آيد كيفش را پرت نمي‌كند. وقتي طاهره و شوهرش در خانه از كنار هم رد مي‌شوند، امير او را با زيباترين عبارت تركي صدا مي‌زند. هدف امير از زندگي، مشاركت بوده است و شايد طاهره پي مي‌برد كه خودش مقصر است كه مي‌ماند. آنجايي كه امير بوي عطر طاهره را متوجه نمي‌شود، براي اين است كه بوي بادمجان غالب‌تر است. اين را منطق دو دوتا چهارتا هم مي‌گويد.

من الان بهترين عطر را بزنم و اينجا بادمجان بسوزد، بوي بادمجان سوخته غالب مي‌شود. امير وارد مي‌شود، وسايلش مي‌ريزد، روز خسته‌كننده‌اي داشته است، اما به وسايلش كه مي‌ريزند لگد نمي‌زند، مي‌نشيند و وسايلش را جمع مي‌كند. جايي كه مي‌گويد: «بچه‌ها اذيت‌ات كردند؟»، نگران طاهره است. اگر قطره روي سرش مي‌ريزد نگران كچلي خودش هم هست.

*
امير شخصيت منفي ماجرا نيست اما يك جاهايي در رابطه غايب است؟

مي‌گويند امير به طاهره خيانت كرده است. مي‌گويم كجا؟ مي‌گويند جايي كه منشي امير گوشي را برمي‌دارد. مي‌گويم يك آدم مثل امير حق ندارد گوشي‌اش را دايورت كند. ما موبايل‌مان را دايورت نمي‌كنيم؟ اين بر مي‌گردد به اينكه ما خيلي زود قضاوت مي‌كنيم در جاي جاي روز طاهره، اثري از ترك كردن نيست. باز مي‌رود براي امير لباس مي‌خرد. معمولا زناني كه اين پارادوكس را دارند خانه را ترك نمي‌كنند. كسي كه مصمم است برود، مي‌رود.

*
اين به طبقه اجتماعي‌اش برنمي‌گردد؟

من فكر نمي‌كنم رابطه طاهره با پدر، مادر و برادرش خيلي گرم باشد. وقتي خانواده‌اش پيگير آمدن او مي‌شوند يعني در آينده هم از او حمايت مي‌كنند. ما زناني داريم كه از سر ناچاري مي‌مانند. زنان تحصيل‌كرده‌اي هم داريم كه نمي‌روند؛ نمي‌توانند ترك كنند.

*
ولي هنگامه قاضياني متفاوت رفتار مي‌كند؟

بله، من 15 سال پيش متاركه كردم. ابتداي صحبت هم گفتم كه من خيلي با طاهره فرق دارم. من براي رفتن دلايل خاص خودم را داشتم. طاهره اگر اذيت مي‌شود خودش هم مقصر است. طاهره ويژگي‌هاي متفاوتي داشت.

*
وجه شخصيتي طاهره برايتان جذاب بود؟

طاهره رازهاي مقدس‌اش را با كسي قسمت نمي‌كرد؛ به اين معني كه اگر كسي رازهايش را بگويد ديگر مقدس نيست. اين سكوت، طاهره را زيبا مي‌كند. طاهره زن قابلي است، در رفتار با همسايه‌ها نشان مي‌دهد كه زن قابل اعتنايي است.

*
شاخص‌هاي زن بودن چه چيزهايي است؟

من كلا زن بودن را دوست دارم؛ نه فمينيسم را قبول دارم نه مردسالاري و نه فرزندسالاري را. ما زن‌ها بايد زن بمانيم. اگر قرار است كاركنيم بياييم زن بودنمان را فنا نكنيم. مرد يك تعريف دارد و زن هم يك تعريف. حفظ اين تفاوت‌ها زيباست. اينكه من بگويم مي‌خواهم مرد باشم، افت است.

زماني كه در يونان باستان 100 تا پيكره الهه زن بوده، پيكره مرد نبوده است. زن مظهر زايش است، خالق است. من؛ همين زني كه اينجا نشسته است، به اندازه 100 تا مرد زندگي كرده‌ام. روزهايي كه من گذراندم شايد براي مردها خيلي سخت باشد؛ اين را كه من مي‌گويم، بچه‌ام و اطرافيان‌ام مي‌فهمند. آنها به من مي‌گويند تو اسطوره‌اي. در نهايت همه روزهاي سخت از خدا مي‌خواهم زنانگي‌ام را حفظ كند.

*
اين روزهاي سخت در چه مقطعي پيش آمده؟

من نمي‌خواهم از روزهاي سخت بگويم، نه به‌خاطر راز بودن‌اش؛ فكر مي‌كنم جايش نيست. به يك نمونه اشاره كنم؛ زني كه در ايران مطلقه است، خيلي شرايط پيچيده‌اي دارد و اگر بخواهد سالم زندگي كند، زندگي‌اش به مديريت دقيقي احتياج دارد. آن روزها آن‌قدر بزرگ است كه در يك حجم كوچك نمي‌گنجد.

*
اين مديريت چگونه اتفاق افتاد؟

من 39 ساله هستم. متاركه كرده‌ام و يك پسر دارم. چون زندگي شخصي‌ام برايم مهم است، معاشرت‌هايم كم است. من در30 سالگي كار سينمايي را شروع كردم، بعد كار در سينما را كنار گذاشتم و در همين راهروهاي تئاترشهر كه بخاري هم نداشت، كار را ادامه دادم. من جدا شده‌ام، دروغ هم نمي‌گويم، جدايي را هم ترويج نمي‌كنم؛ مي‌گويم زندگي بعد از طلاق به مديريت زيادي احتياج دارد.

جداشدن كار آساني نيست. بايد همه كارهايي كه قبل از آن خيلي درگيرش نبودي را خودت انجام دهي، بايد خودت آشغالت را دم در بگذاري، بايد خودت خريد بروي و خيلي از اين بايدها. فيلم «سگ‌كشي» خيلي خوب صحنه‌هاي تلخ زندگي يك زن تنها را نشان داد. من جدايي را ترويج نمي‌كنم ولي اگر در يك زندگي، زن و شوهر با در كنار هم بودن‌شان مي‌خواهند حركت‌ها و رفتارهاي زشت را به فرزندشان ياد بدهند، بهتر است با هم نباشند. به هر حال خانه قرار است محل آسايش و امنيت باشد.

*
قبل از گفت‌وگو كه حرف مي‌زديم گفتيد خانه من معبد من است. چرا؟

تمام تجربه‌هايي كه در اين سال‌هاي زندگي در ايران به دست آوردم به من ثابت كرده‌است كه خانه‌ام بايد حريم شخصي من و خانواده‌ام باشد. خصوصيت مردم ما باعث شده كه غير از خانواده‌ام و دوستان صميمي‌غيركاري‌ام نخواهم كسي به خانه‌ام بيايد. من نمي‌خواهم كسي بداند پرده اتاقم چه رنگي است. بر اساس تجربه ديده‌ام كه در موقعيت فعلي من بهتر است روابط خانوادگي‌ام با افراد، كم ‌باشد.

خانه من معبد من است. من پسر بزرگي دارم؛ اشكان 18 سالش است. خيلي‌ها مي‌گويند من و اشكان شبيه خواهر و برادر هستيم. من به اشكان مي‌گويم وقتي خيلي آدم‌ها مي‌گويند من و تو شبيه خواهر و برادر هستيم بهتر است دوست‌هايت را خانه نياوري. ما درباره اينكه چگونه حريم خانه‌مان را حفظ كنيم با هم حرف مي‌زنيم و اشكان موقعيت من را درك مي‌كند. من و اشكان داريم با هم زندگي مي‌كنيم. گاهي از اشكان مي‌پرسم كه اگر پير شوم من را خانه سالمندان مي‌گذاري؟

*
اشكان چه جوابي مي‌دهد؟

گاهي مي‌گويد بگذار آن‌موقع ببينم ولي اين را جدي نمي‌گويد. من از محبت اشكان به خودم مطمئن‌ام. اشكان بچه اين نسل است، سال‌ها آمريكا زندگي كرده‌ايم اما هنوز دست مادرش را مي‌بوسد.

***

سرزمين من

من در خانواده بعد از 8 نوه پسري به دنيا آمدم. عمه بزرگم گفت بعد از 8 نوه پسري اين دختر «هنگامه» كرده است، پس اسمش را هنگامه مي‌گذاريم؛ به‌همين سادگي! سال 1349 به دنيا آمدم و تا كلاس دوم دبستان هم در مشهد زندگي ‌كردم. به علت موقعيت شغلي مادرم كه در بانك صادرات كار مي‌كرد به تهران آمديم. مادرم اصالتا تهراني بود.

من 8سال در مشهد زندگي كرده‌ام و خاطرات مهم زندگي‌ام در اين شهر رقم خورده است. سال 67 ، بعد از به دنيا آمدن فرزندم- اشكان- به دانشگاه رفتم و در رشته جغرافياي انساني درس خواندم. با تمام شدن درسم به آمريكا رفتم و در آنجا فوق‌ليسانس فلسفه غرب از دانشگاه سان فرانسيسكو گرفتم. بعد از تمام شدن درسم به ايران برگشتم. دليل برگشتنم هم مشخص است؛ اينجا سرزمين من است.

به‌رغم تمام چيزهايي كه آنجا وجود دارد و اينجا وجود ندارد، ترجيح دادم برگردم. من هدف اصلي‌ام بازيگري بوده و مي‌دانستم در آمريكا در سني كه من بودم، امكان بازي وجود ندارد. فكر مي‌كنم در اين زمينه باهوش بوده‌ام. كمك بزرگي كه در سال‌هاي زندگي‌ام در آمريكا به من شد، حضور فرهاد آييش و مائده طهماسبي در آمريكا بود. آن سال‌ها اين دو هنرمند، تئاتري را در دانشگاه بركلي روي صحنه بردند كه تنها كار با ارزشي بود كه آن سال‌ها از ايراني‌ها ديدم. 5ماه بعد سراغشان را گرفتم و شنيدم به ايران برگشته‌اند.

بازگشت آنها به ايران تلنگري براي من بود. با خودم فكر كردم آنها به‌عنوان 2بازيگر و هنرمند اگر اينجا، جاي خوبي براي ماندن بود، نمي‌رفتند. سال‌ها بعد همان تئاتر را در ايران هم اجرا كردند. در مجموع وقتي از ايران مي‌رفتم تصميمي براي ماندن نداشتم، فقط احتياج داشتم كه محيط زندگي‌ام عوض شود؛ مي‌خواستم در محيط متفاوتي زندگي كنم.

تاريخ درج: 8 خرداد 1387 ساعت 09:36 تاريخ تاييد: 9 خرداد 1387 ساعت 15:26 تاريخ به روز رساني: 9 خرداد 1387 ساعت 15:25
 پنجشنبه 9 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 290]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن