تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كسى، به هدايتى راهنمايى كند، پاداشى را كه براى پيروان هدايت وجود دارد، براى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845641482




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

.:: اشعار زیبای « ناهید عباسی » ::.


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: آیـدا20th September 2009, 07:51 AMدر فصل های سفر **************** دو راهی پیوسته تردیدی می گذاردت بر سر دوراهی کجا باید رفت ؟ به کدام سمت یا کدامین سو اما راه دریا می شناسد رود آیـدا22nd September 2009, 08:17 AMشعور شب هر بار که رازی گره در گره در شعور منور شب به ناگاه گشوده شود در تولد بودا گونه ای خواهی آموخت تا روزهای سترون را بر هوش شبهای بلند وصله زنی آیـدا22nd September 2009, 08:18 AMبرکه عکس ماه افتاده در برکه عکس دو کودک نیز ماه مال آنهاست شاید که در خیال آیـدا22nd September 2009, 08:19 AMبالهای پرواز پرواز پرندگان در آبی آسمان هر کجا چشمانم را کودکانه به دنبال می کشد و روحم را در خواهش گنگ پریدن خوابهای شبانه ام را تفسیر می کند کسی چه می داند شاید دستهایم تقدیر بالهای پرواز است که هنوز چیزی از اوج به خاطر دارد آیـدا22nd September 2009, 08:20 AMهر کجا در پایان همه با هم برابرند مو رنگ دیگری نمی شناسد به جز سپیدی گرچه سیاه بود یا سرخ و بور پایان که نه همیشه دری باز می شود حالا به هر کجا آیـدا22nd September 2009, 08:21 AMدوست من از میان واژه های زلال دوستی رابرگزیده ام آنجا که برف های تنهایی آب می شوند در صدای تابستانی یک دوست آیـدا22nd September 2009, 08:22 AMحریر خواب یک شبی از آن شبهای تنهایی با سری پر از افکار سودایی رفتم به خواب دیدم معبدی نور باران تک درختی در میانش سر به سوی آسمان بسان هیبت البرز شکوه بی مثالی داشت وقاری بی نهایت سبز یقین کردم ازلی درخت دانش است سر کشیده از معبد عشق رنگ حسادت نداشت ذات خساست نداشت مفهوم تکامل بود و تعبیر نجابت از پس حریر خواب دانشی فرزانه دیدم چنبره در درون هر خزه هر حشره حرمتی دیدم در نیش مار کرامتی در میوه ی کاج به دل گفت میوه هایش به سبد دست به دست خواهد رفت و نسیم نفسش شهر به شهر با شوق بی انتها چون زائری برهنه پا کردم بسویش دستی دراز اما اشارتی بود و گذشت نشئه یی بود و پرید آیـدا22nd September 2009, 08:23 AMلحظه ها زمان را کاسه ای نیست تا که لبریز شود فضیلتی رونده دارد بسان آب و صراحت مکرری بسان سال اما لحظه هایی به وسعت نامریی یک خاطره باز می گرداند آب را به سرچشمه و می برد دل را به کهن سردابه ها تا نوازش دهد خاطرات بودنی قدیم را آیـدا22nd September 2009, 08:24 AMیقین چشمانت را پر از بهانه ی زیستن خواهم کرد با شکوفه های تک درخت خانه ام در هر بهار و برایت خواهم گفت که یقین راه درازی است و گاه به کوتاهی یک آه آیـدا22nd September 2009, 08:25 AMمرگ مرگ نزدیک است خویش هر خویشتن است رویای پروازی شبانه مرحله ای از سفر است دانه طی راهش گل می شود هر بودنی در مسیر خود دگرگون می شود کرم ابریشم پروانه صفت درک جهان خواهد کرد پروازی تا ته بودن خود خواهد کرد عشق و شوری از مرگ می شکفد چون شراره های آتش از باد آنجا که می تپد دل عاشق در خوف از دست دادن یار مرگ ضرورتی است که باید آن را فهمید راهی است که باید آن را رفت صبور بودن بر درد فراق باور عاشقانه است بر گردش گردونه که در پس هر پرده ای نشسته است صد پرده یاد کنیم از یاری در دیاری که دور نیست فاصله چندان نیست دوست سفر کرده در جاییست که یانجا نیست رنگ خاطره ها از یاد نخواهد رفت که هیچ یادی از یاد نخواهد رفت هم در ذهن زمین ثبت است هم در یاد زمان سرمای اولین برف اولین زمستان با غم از مرگ حرف نباید زد که حرف آخر را مرگ نخواهد زد آیـدا22nd September 2009, 08:26 AMپری دریایی در تنهایی شبهای دراز در میان خیمه های خوشرنگ خیال گشتم پی راز قصه ها تا رسیدم به مردان ماهیگیر قرون که با تنهایی و فقر فزون اسطوره ی پری دریایی را ساخته اند آیـدا22nd September 2009, 08:26 AMخواب هر ساله وقتی دی و بهمن به پایان می رسد و اسفند به نیمه آغاز می شود خواب هر ساله ای که لانه های زیر برف در انتظار بازگشت چلچله ها می بینند آیـدا22nd September 2009, 08:27 AMعبور خوشه های خاطره معلق بر دیوار عمر مرا به کوچه های کودکی می خوانند تا از ردیف اقاقی ها عبوری دوباره کنم آیـدا22nd September 2009, 08:28 AMفرداها آنجا که زنگهای خوشبختی خاموش می شود در واژگونی بخت بر آنم تا به رقص برخیزم بر ویرانه های خیال و کودکانه گوش به زنگوله ی فرداها بسپارم آیـدا22nd September 2009, 08:28 AMفراتر وقتی که واژه فقط واژه است باید پی چیزی فراتر بود در توضیح حیات آنجا که نابینایی آهسته می پرسد زیبایی چیست ؟ آیـدا22nd September 2009, 08:29 AMیگانه دستت سایبان چشمم شد در این کویر سوزان زمانیکه چشمهایم عاشقانه ترکهای زمین را می نگرد و با این نظم که تکرار پیوستگی است یگانه می شود آیـدا22nd September 2009, 08:30 AMچرخه ی خیال نقش ماه که پیچ و تاب می خورد بر پهنه ی دریا چرخه ی سیال خیال را به نسیم می سپارم و ترانه ی خزه آلودم را با ته نشین یادی برای خواب مرغان دریایی زمزمه می کنم آیـدا22nd September 2009, 08:31 AMپنجره ی خلقت به ماورای ِ خود پرتاب شدن احساس مقدسی است که روح می نشیند پای پنجره ی خلقت و عاشقانه می نگرد بارش باران را بر ریشه ی درخت تا در اجبار سبز حیات بر تنه اش قارچها بی ریشه برویند آیـدا22nd September 2009, 08:31 AMسبد آفتابگردان خورشید از پس ابرها سبد خالی آفتابگردان را می نگرد که در انتظار فردا دل به رویای آفتاب سپرده است آیـدا22nd September 2009, 08:32 AMوقوف هجوم سهم یک احساس از رقص پرده ای در انفعال اینه با هیاهوی باد میرساند دل را به وقوف تردد رابطه ها و رقم می خورد خاطره ی مکرری در ذهن روشن اینه و شعور ازلی باد آیـدا22nd September 2009, 08:33 AMجان عاشق بر روی درختی کندم نشان عشق شیرابه ای آمد برون نشان جان عشق شرمنده به راه خود رفتم آیـدا22nd September 2009, 08:33 AMسماع نمی توان به جایی گریخت حقیقت زیر چتر عادت پنهان است حال که نه فرار دردی را دوا می کند و نه قرار باید بر مدار صبر سماعی مردانه کرد آیـدا22nd September 2009, 08:34 AMشاعر روح شاعر جهان را زیر و رو می کند درون بوته ای خار یا که گلی و می جوید شور خود را درون ریگزار یا چمنی و در خلوت بی چرای خویش می گردد پی تغافل پرنده ها تا بسراید لحظه های تغزل را بر صمیمیت شاخه های کاج آیـدا22nd September 2009, 08:35 AMعادت در پناه صخره ی عادت روز را به شب می رسانیم و باید های بیهوده را با نبایدهای پوسیده پیوند می زنیم تا امروز همان باشیم که دیروز بوده ایم بیا تا خانه ی خود را از علف های هرز عادت پاک کنیم و در زیبایی بال پروانه ای نگاه کودکی خود را جستجو کنیم آیـدا22nd September 2009, 08:36 AMعشق به ناگهان می اید عشق را می گویم بسان بهمنی غلتان و صاعقه ای رخشان می اید با هزاران لهجه تا هم آواز قناری شود و در اینه ای به وسعت ملکوت سیمای ازلی خود را بنگرد آیـدا22nd September 2009, 08:36 AMزمزمه های پاییزی ترانه ام را به خاطر بسپار که ایهام خوشی است از ایهام زمزمه های پاییزی تا بعد از من بخوانی آن را در راههایی که با هم از آنها عبور نخواهیم کرد آیـدا22nd September 2009, 08:37 AMانتظار کدام راه است که پای خسته را نشناسد کدام کوچه خالی از خاطره است و کدام دل هرگز نتپیده به شوق دیدار بیا تا برایت بگویم از سختی انتظار که چگونه در دیده های بارانی رنگ هذیان به خود می گیرد آیـدا22nd September 2009, 08:38 AMناگاه در لحظه های گمگشتگی ناگاه نشانه ای بر دری گذرگاهی نگاهی می رساندم به مکرر از یاد رفته ای چیزی آشنا پشت هر در می خواندم به تماشای دوباره ای و همواره در تلاطم حضوری متروکه های روحم به شبگردی پس کوچه های راز می رود آیـدا22nd September 2009, 08:38 AMناکجا آباد دستت را دراز کن فاصله را بردار و با من همقدم شو در جستجوی ناکجا آباد که ما نه اسکندر وار به ظلمات خواهیم رفت و نه خضر گونه آب حیات خواهیم یافت تنها در قداست رنج قرابت انسانی خود را بر کتیبه ی ایام خواهیم نوشت آیـدا22nd September 2009, 08:39 AMحیف حیف نیست توت تابستان رویا شود در انقراض این درخت حیف نیست ماهی دریا را باور کند در تنگ بلور حیف نیست بسته شود پر پروازی در کنج قفس و اگر نیست چرا اینچنین ناشادیم این چنین دلتنگیم آیـدا22nd September 2009, 08:40 AMحضور باز است در تمنای نسیم پنجره ای و به گوش می رسد آواز خوش زنجره ای که حضور کوچک خود را به جهان می بخشد آیـدا22nd September 2009, 08:41 AMمسیر حیات کاش همیشه آب اولین درس دبستان باشد تا کودکان در کرامت یک قطره ی باران مسیر حیات را تا شعور آسمان بپیمایند آیـدا22nd September 2009, 08:41 AMنیلوفر قناری نیزار در انتظار شکفتن نیلوفر همواره اینه ی مرداب را می نگرد و نیلوفر در خواب خیس خویش بوسه های گرم آفتاب را به یاد می آورد آیـدا22nd September 2009, 08:42 AMبشارت جوانترین خاطره ام ساعتی پیش بود که دستش را در بشارت دیدار در فردایی نامعلوم تکان داد و رفت سنگی فرو افتاد در گرداب خاطره ها آیـدا22nd September 2009, 08:43 AMسر به هوا غافلگیر عشق سر به هوا می شود با نگاهی به بی قراری دریا و من‌آن روز دیدم که چگونه قلب دخترک لیلی می تپید در میان گیسوان بید مجنون آیـدا22nd September 2009, 08:43 AMشاید شاید روزی سرخی شقایق فرداها شویم یا نقش و نگار پر پروانه ی دوران ها شاید قاصدکی رقصان شویم بازیچه ی دست کودکان کودکهای خود شویم شاید نمی دانم قلبم گواهی می دهد گردونه می گردد آیـدا22nd September 2009, 08:44 AMوقت رفتن ای مهربان بیا به سراغ دانستن روان شویم به رفتار رود و بگذریم از آبادی های بی نام و دور و بریزیم از آبشارهای بلند نور تا اگر فردا وقت رفتن بود قدحی آب باشیم در لب تشنگی کودکان خیره در سراب آیـدا22nd September 2009, 08:45 AMادامه و زندگی ادامه می یابد در حنجره ی مردی که عشق را فریاد می کند در کوه تنهایی و دست زنی که چراغ یادی را می برد به تالار اینه ها تا بیاویزد چلچراغی آیـدا22nd September 2009, 08:46 AMکمین زندگی را می خواهیم و همواره فراموشی آن را پی دستاویزیم افتاده ایم در دام پندارها گمگشته ی هزار توی باورها فوران زدن خالی شدن از نو زاده شدن باز هم متولد خواهم شد در کمین لحظه ای هستم آیـدا22nd September 2009, 08:46 AMشعر تلاطم واژه ها موج در موج شعر می شود در ساحل خیال زمانیکه شاعر آرام دریا را می نگرد آیـدا22nd September 2009, 08:49 AMرستگاری معصومانه در باور رستگاری نماز صبر می خوانم بر سجاده ی روزها و تمنای آفتابگردان را می بافم بر گیسوی بلند شبها خواب دیده ام مسیح دیگری در راه است تا کوله بار آدمیان را از آلاله ها و عدالت پر کند آیـدا22nd September 2009, 08:50 AMگزش دانسته هایم سیاره ی کوچکی است که بر مدار منظم رابطه ها عاشقانه می چرخد و روحم در گزش شیرین فهمیدن بر ندانستن هایم نماز می برد آیـدا22nd September 2009, 08:50 AMتضاد کرانه ی درکت بیکرانه می شود در التهاب لحظه ای که راز بی قفل تضاد گشوده می شود و تو از ضرورت ظلمت می رسی به فهم نور و از ناخوشیها به شکر عافیت آیـدا22nd September 2009, 08:51 AMنقاشی پسرک با دستانی نحیف جهان را نقاشی می کند بر صفحه ای کوچک و آن را با گلی می گذارد کنار عکس پدر که در متن جنگ بر پایان خویش مردانه خم شده بود آیـدا22nd September 2009, 08:52 AMدلتنگی تنگ غروب است و دلتنگی بسان حزن گویای حیاط مدرسه ای تعطیل روح را به سوی غربت مجهولی می خواند و هزاران کلام ناگفته در هجوم یادها به یک آه ... بدل می شود تا شمع گونه از فراز خویش فرود اید آیـدا22nd September 2009, 08:52 AMهبوط مست از کهن باده ی رنج سجده کردم درد انسان را در پای هبوط آنجا که سقوط از بام بلند باورها بلور یقین را در تقدس شک می شکند و خواب خوش را در هجوم تردید آیـدا22nd September 2009, 08:53 AMبلوغ بشر آمد با شاخه ای در دست از باغ اساطیر و گونه ای تر از مفهوم خلقت و برایم تقویمی آورد که در آن هزاران شمع با هزاران رنگ وحدت نورانی خود را خواب دیده بودند در انتظار روز بلوغ بشر آیـدا22nd September 2009, 08:54 AMچهار فصل با مداد سبز نوشتم بهار و عشق با قرمز تابستان و تپش با زرد پاییز و خاطره با انگشت بر بخار پشت شیشه نوشتم زمستان و انتظار بهار آیـدا22nd September 2009, 08:54 AMجمع ما همیشه باد با حضوری نرم میان ما ایستاده بود و حال از جمع ما تو رفته ای و باد همچنان می وزد بر خاطرات بی زوال آیـدا22nd September 2009, 08:55 AMزمستان فاصله دلم از مهر او تار عشق می بافد از شوق دیدارش شعر خواهم آویخت مهربانترین نگاهش را بر دیوار دل گرمترین کلامش را بر گوش جان تا در زمستان فاصله کور نماند اجاق خاطره آیـدا22nd September 2009, 08:56 AMتجربه ای دیگر به وعده ی دیداری غبار غم از اینه ی دل پاک می شود و چشمه ای اشک از چشمان یخ بسته به سوی تجربه ای دیگر سرازیر می شود آیـدا22nd September 2009, 08:57 AMباور فراق دستهایم را از اشک برکه ای ساخته ام و در اینه اش چشمانم را آماده ی تسلیم دیدم بی باوری مرگ بود که جای خود را به باور فراق می داد در حزن تفته ی غروب تابستان و زندگی به خاطر چشمانی عزیزتر از زندگی ادامه می یافت آیـدا22nd September 2009, 08:58 AMزخمه کوک می شود رویای تار در عطش زخمه ی دستی و من خوب می دانم در هوای چه کسی کوک کنم تارم را آیـدا22nd September 2009, 08:58 AMغروب روز به پایان می رود با دغدغه های بی نام در نارنجی هر غروب و باز سفره ی ماه تکه ای نان و امید و لحافی بر سر تا فردای دگر آیـدا22nd September 2009, 08:59 AMیادش به خیر چه خوب بود تابستانهای کودکی وقتی کرم های ابریشم را به مهمانی برگ های توت می بردیم و در ولنگاری روزهای بلندش هر روز کمی قد می کشیدیم یادش به خیر پاهای خاکی و پاشویه های حوض یادش به خیر حرفهای همسایه و آفتاب و فراقت آیـدا22nd September 2009, 09:00 AMروزنه ها خاطرات کودکی روزنه های سبز رجعتند در رها شدگی لحظه های پر هوس وقتی که جوی آب وسوسه ات می کند به کندن جوراب یا که خاک می خواندت به بازی آیـدا22nd September 2009, 09:00 AMرابطه ها زندگی یافتن رابطه هاست و رسیدن به شعوری یکدست تا نیاز نارنج سرخی سیب تا بوییدن گل خراش خار تا که دستچین نشود فهمیدن تا که زندان نشود باورها آیـدا22nd September 2009, 09:01 AMنارنج و ترنج چشمان شاعر همیشه پی قرینه ای می گردد تا با نگاه استعاره نارنج را چراغی ببیند نشسته بر شب درخت چون ترنجی بافته در اندیشه ی فرش آیـدا22nd September 2009, 09:02 AMداوری چه تند می تازد آنکه بر توسن خودباوری به قضاوت برخاسته است چه بیرحمانه می زند تازیانه های داوری با غروری سرشار از گناهان نکرده و چه آسان میبرد از یاد که آب هیچ سرچشمه ای آلوده به گل نیست آیـدا22nd September 2009, 09:02 AMجستجو در جستجوی فصل چهارمی به نام کمالیم در مسیر زندگی تا بیهوده نباشد کودکی جوانی پیری همچون سالی با چهار فصل خویش آیـدا22nd September 2009, 09:03 AMاشراق دشتی فراخ آسمانی پر ستاره و سوسوی احساسی ازلی بسان درخشش چشمان گرگی گرسنه می کشاند مرا به سوی باور شفاف معجزه آنجا که حقانیت رسولی در پناه تارهای تنیده بر غاری روح را بر فراز پلی از اشراق پرواز می دهد آیـدا22nd September 2009, 09:04 AMنازنین کدام ستاره گواه آغاز تو بود که جراحت بال پرستو در اعتماد دستهایت التیام می یافت و درخت ترس تبر را از یاد می برد چه خوب بودی ای نازنین وقتی کنار دلتنگی ام می نشستی چونان کبوتری بر شاخه های خالی پاییز و تمام نیاز مرا به عشق با صلابتی شاعرانه عاشقانه آواز می دادی آه چه خوب بودی ای نازنین آیـدا22nd September 2009, 09:05 AMهمدلی در سپیده دمی نه چندان دور به دیدارت خواهم آمد با سبدهای معرفت بر دوش شاخه های یاسمن در دست و هزاران گفتنی بر لب اما از پیش می دانم لبریزترین نگاهها در سخاوت سکوت گرهبند همدلی ما خواهد بود آیـدا22nd September 2009, 09:06 AMتفسیر معجزه گیرم که چیزی نمانده به آخر خط که خطی نیست جز باور گیجی از یک ادامه ی ناپیدا و نشاندن عکسی بر طاقچه های ابدیت حال که مرگ ناخواسته هر روز قدمی به سوی ما می اید باید که خواسته قدمی به سوی دانایی رفت و معجزه را تفسیر کرد در هوش نگاهی که با قطره ای آب به بیکرانه ی دریا می رسد و از سنگریزه ای بر بلندای کوهی به معراج می رود آیـدا22nd September 2009, 09:06 AMبرادری نیمه نانی را با هم دو نیمه کردیم بی آنکه سخن از برادری گفته باشیم تا تعبیر رقص گندمزار باشد در فضیلت خوابها و نگاه خود را پرواز دادیم به دنبال هر پرنده ای تا در مسیر آن زندگی را سرابی نبینیم آیـدا22nd September 2009, 09:07 AMروزهای رفته شبی سرمه ای ماهی نقره ای و زنی تنها نشسته بر پله خیال روزهای رفته را غمگنانه زیبا زمزمه می کند و در سوگواری فاصله ها گیسوان پریشان خویش را از نوازش مهتاب پر می کند آیـدا22nd September 2009, 09:07 AMخاطرات در خیال اتفاق می افتد ناممکن های خوشرنگ محال های دلاویز رسیدن به عشقی که قلب سی سالگی تو را ربود و شنیدن نجواهایی که در باد گم شد ما همه دلبسته نه زندانی خاطرات خویشیم آیـدا22nd September 2009, 09:08 AMنیمه راه تو بلور موقتی مانده در نیمه راه می شکنی می رسی آیـدا22nd September 2009, 09:09 AMباد صبا خاطره اش همراه باد صبا می آید تا در حافظه ی اینه بر گیسوان جوانی ام شکوفه ی نارنج بنشاند و من همراه یاد شرقی او شرح یغمای دلم را به گوش باد زمزمه خواهم کرد آیـدا22nd September 2009, 09:10 AMمادر به یاد می آورم لحظه های فراز را که صدای او اعتبارم می بخشید و لحظه های نشیب را که اعتمادم به یاد می آوریم افرای افراشته ای را به یاد می آورم مادرم را آیـدا22nd September 2009, 09:12 AMحریق چه شاعرانه است وقتی شمع به پایان خود می رسد بی حضور گل و پروانه و شاعرانه تر چشمی که می گرید بر یقینی ملتهب از حریق ریزه باورها آیـدا22nd September 2009, 09:13 AMتقدیر پر بود شب از صدای شباویز و می چکید از هر روزنی ترانه ی تقدیر و من بی خبر از فردا نمی دانستم که چشمانم خاک تازه ی گوری را خواهد شست و دلم در صراحت مرگ عزیزی همچون شقایقی خواهد شد آیـدا22nd September 2009, 09:13 AMشاهدان ایام باد در نی لبک پاییز روزهای آخر آذر را با حزن زردی می دمد و اینه های کهنسال که شاهدان ایامند در سکوت سرد خویش درختان برهنه از برگ را به تن پوش سفید برف وعده می دهند آیـدا22nd September 2009, 09:14 AMحالا چرا نمی گویم حالا چرا بهارهای باقی را به دیدارم بیا تا بباری چون ابر بر ریشه ی انتظار من تا برویم چون گیاه در جنگل نگاه تو آیـدا22nd September 2009, 09:15 AMدوگانگی تبسمی بر سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 612]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن