تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833454520
آیت الله مدرس و تغيير سلطنت (2)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آیت الله مدرس و تغيير سلطنت (2) گفتگو با محمد مدرسي علل مخالفت آیت الله مدرس با تغيير سلطنت چه بود ؟ مدرس نسبت به توانمندي قجر، به خصوص در مقاطع آخر چه نگاهي داشت ؟ طرح اين سئوال از اين جهت حائز اهميت است كه مخالفين مدرس در طول تاريخ، بي كفايتي و توانائي احمدشاه و از سوي ديگر خطر تجزيه كشور و دخالت هاي خارجي در اطراف و اكناف كشور را مبناي حمايت خود از تغيير سلطنت، قلمداد كرده اند. در اينجا مي خواهيم روشن كنيم كه مدرس نسبت به كفايت و لياقت سلطاني قاچار چه ديدگاهي داشت و از اين رهگذر به علت مخالفت او به تغيير سلطنت بپردازيم، چون برخي مي گويند كه او اساسا طرفدار قاجارها بود و از آنها خوشش مي آمد و با آنها رابطه نزديكي داشت.يك عده پا را از اين هم فراتر مي گذارند و مي گويند مدرس خودش مي خواست جانشين آنها شود، حالا كه به علل مخالفت مدرس با تغيير سلطنت پرداختيم، بد نيست به ديدگاه او درباره سلطنت قاجاريه و كفايت يا عدم كفايت آنها از نظر او، نگاهي بيندازيم. سلطنت ناتوان قاجار را از جمله ي «اين شاه كه براي كسي زحمتي ندارد» مدرس در يادداشتي كه خواندم، مي توان دريافت. مدرس با سلطنت قاجاريه مخالف بود و آن را كاملا ناتوان مي دانست. مدرس مبارزات خود را از انجمن ولايتي اصفهان در زمان قاجار شروع كرده بود و هنگامي كه از نجف برگشت، در اصفهان مبارزات خود را عليه دربار آغاز كرد. مبارزه مدرس با دربار، در نظر و عمل، پيوسته ادامه داشته و او كوچك ترين دلبستگي و اعتقادي به قجرها نداشته و در همه سخنراني هايش، سياست ها و ناتواني هاي قاجار را محكوم مي كند. حتي احمدشاه يك بار از او گله مي كند كه شما چرا با ما همراه نيستيد؟ و مدرس پاسخ مي دهد، «هر كس با ملت ايران همراه است، با او همراهم و الا خير.» به او مي گويد تنها معيار من براي موافقت با افراد، اين است كه براي ملت كار كنند. او در اينكه قجرها هم براي ملت كار نمي كنند، شكي نداشته است و لذا مبارزه مدرس از همان زمان قاجارها شروع شد و ادامه پيدا كرد. و اما درباره اين نكته كه گفته اند مدرس مي خواسته خودش قدرتي داشته باشد، هنگامي كه به تاريخ زندگي مدرس مراجعه مي كنيم، مي بينيم كه بارها امكان اينكه مدرس قدرتمند شود و مكنتي داشته باشد، برايش فراهم بوده، به طوري كه حتي خارجي ها هم اين را فهميده بودند. ارباب كيخسرو كه كارپرداز مجلس بوده، از قول يكي از نمايندگان پارلمان فرانسه مي نويسد كه آن نماينده گفت، «بايد افتخار كنيم در دوراني نماينده پارلمان هستيم كه السيد مدرس در ايران، نماينده پارلمان است.» السيد را آن نماينده به معني قهرمان به كار مي برد. مورگان شوستر رئيس خزانه داري ايران در آن زمان، آمريكايي بود و در كتاب «مأموريت آمريكايي ها در ايران » مي نويسد كه مدرس بزرگ ترين سيد سياسي و فردي روحاني است و مردم بسيار به او علاقه دارند و مهم ترين ويژگي او اين است كه از پول بدش مي آيد و تا حالا چنين نمونه اي نديده ام كه از پول خوشش نيايد. از اين ويژگي مدرس داستان هاي فراواني هست. ارباب كيخسرو در گزارش مالي به دوره هاي دوم تا ششم مجلس اشاره مي كند كه حقوق مدرس را به دليل آنكه دريافت نمي كرده، بين باغبان و امور خيريه و حقوق كارگران مجلس تقسيم كرده است. مدرس به هيچ وجه به ثروت و قدرت توجهي نداشت و يك وظيفه الهي براي خودش قائل بود به آن عمل مي كرد و برايش فرق نمي كرد كه حاكميت با قاجارها باشد يا با رضاخان و پيوسته مي گفت كه اگر همه دنيا جمع شوند و حرفي را بزنند كه خلاف عقيده من باشد، من بر عقيده خود پاي خواهم فشرد. شكل مخالفت مدرس با شكل مخالفت هاي ديگر فرق مي كند. ابتدا اينكه مجلس فاقد رئيس است و مدرس سعي مي كند تغيير سلطنت را از دستور كار مجلس خارج كند و چون اواخر مجلس ششم هم بوده، سعي مي كند قضيه را آن قدر طول بدهد كه بررسي موضوع به عهده مجلس بعدي بيفتد، مضافا بر اينكه اعتقاد دارد كه تغيير سلطنت به منزله دست بردن در قانون اساسي است نمايندگان مجلس بر اساس آن انتخاب شده اند و عملا در اينجا يك تناقض به وجود مي آيد. آيا مدرس اساسا با طرح اين مسئله در مجلس مخالف بوده يا مجلس ششم را براي انجام اين كار، فاقد صلاحيت مي دانسته است ؟ وكلاي مجلس روش مبارزه شان اين است كه وقتي موضوعي در مجلس مطرح مي شود، به هر شكل ممكن آن را به تعويق يا به عهده مجلس بعدي مي اندازند، اما مسئله اصلي مدرس اين بوده كه تغيير سلطنت توسط مجلس مؤسساني انجام مي گرفت كه نمايندگانش همان نمايندگان اكثريت طرفدار رضاخان در مجلس ششم بودند. تنها راه ديپلماتيكي كه براي مخالفت با اين مسئله فراروي مدرس بود، حذف آن از دستور كار مجلس بود. به هر حال ايشان مجلس را براي تصويب تغيير سلطنت صالح نمي دانست، به طوري كه وقتي از مجلس بيرون رفت گفت كه اگر صدهزار نفر هم به اين مسئله رأي مثبت بدهند، غير قانوني است. بله، همين طور است. ايشان مجلس را مهم ترين نهاد تصميم گيري كشور مي شمرد. اين را بارها در جملات و تعابير مختلف در سخنراني هايش بيان كرده. در اين مورد هم براي مجلس هر گونه صلاحيتي را قائل است،ولي با تغيير قانون اساسي توسط نمايندگان رضاخان و تحت فشار و با حكم او مخالفت و تلاش مي كرد با گفتن اينكه مجلس قانوني نيست، آن را از دستور كار مجلس خارج كند، ولي ماده واحده با هشتاد رأي تصويب مي شود و بعد هنگامي كه 15 آذرماه، مجلس مؤسسان تشكيل مي شود، مواد مربوط به تغيير سلطنت با دويست و هفتاد و ا ندي، رأي مي آورد و فقط 2 رأي مخالف مي آورد و سلطنت به رضاخان منتقل مي شود. مرحوم مدرس اميد داشت كه مجلس مؤسسان كاري خلاف مجلس بكند؟ اكثريت نمايندگان مجلس مؤسسان همگي افراد شناخته شده عضو اكثريت مجلس و طرفداران رضاخان بودند و اساسا تشكيل مجلس مؤسسان و انتخاب نمايندگان آن به دست رضاخان و طرفدارانش انجام گرفت و اصلا بناي رضاخان همين بود. پس چرا مرحوم مدرس در اين مجلس شركت كرد؟ براي اينكه با اين اصل مخالفت كند. حتي يك بار مدرس نمايندگان را به قم مي فرستد تا مجلس را از اكثريت بيندازد. چه موقع ؟ در درگيري هايي كه بين دولت و مجلس پيش آمد، در جلسه اي كه طرفداران رضاخان مسئله جمهوريت را مطرح كردند و گفتند كه قاجاريه لياقت ندارند و ما طرفدار جمهوريت و تغيير قانون اساسي هستيم، مدرس از نمايندگان خواست كه به قم سفر كنند و به اين ترتيب،مجلس را از اكثريت انداخت. يك بار هم گفتند كه رضاخان مي خواهد با شما مذاكره كند و او را از مجلس بيرون بردند و در جايي نگه داشتند و مجلس آن موقع را از دست داد. در اين مقطع شاهد فصل جديدي از زندگي مدرس هستيم كه مي تواند سئوال برانگيز و محل تأمل باشد. ايشان به رغم اينكه با سلطنت رضاخان مخالف بود، چگونه در اين روند سياسي شركت كرد ؟ او در دوره بعد كانديد شد و موفقيت هايي را هم به دست آورد و توانست عده اي را در تهران به مجلس ببرد و اقليتي را در مجلس ششم به وجود بياورد و به نخست وزير منتخب شاهي كه اساسا با سلطنتش مخالف بود، رأي بدهد ؟ اين تغيير شيوه با توجه به مخالفت مدرس با رضاشاه، چه توجيهي دارد؟ اينكه مدرس روش تحريم مجلس را در پيش گرفته و باز وظيفه خود دانسته كه از صحنه سياست روز خارج نشود، دليل تغيير روش ايشان تلقي نمي شود. همان طور كه عرض كردم ايشان خط سياسي خودش را مثل دوره هاي قبل پيش مي برد و در دوره ششم هم بيشتر از هر نماينده ديگري در مجلس نطق مي كند. در آماري كه ما به دست آورديم ؛ مدرس بيش از يك هشتم كل وقت مجلس در اين دوره را به سخنراني هاي خود اختصاص مي دهد و سعي مي كند از مجلس ششم نهايت استفاده را بكند و درباره مسائل مختلف مملكت حرف بزند، چون مي دانست آن طوري كه رضاخان داشت قدرت مي گرفت؛ به احتمال قريب به يقين از ورود او به مجلس بعدي (هفتم) جلوگيري خواهد كرد و از اين فرصت به دست آمده، نهايت استفاده را كرد.مدرس با سابقه اي كه رضاخان در كشتن و حذف فيزيكي مخالفانش داشت، مي دانست كه احتمال كشته شدن خودش هم وجود دارد. مي دانيد كه مدرس پنج بار ترور مي شود كه سه تا از اين ترورها را در شرح حالي كه براي روزنامه اطلاعات فرستاده، گوشزد كرده است. اين تورها كاملا مدرس را متقاعد كرده بود كه رضاشاه به هر ترتيب ممكن، او را حذف خواهد كرد و منتظر چنين حادثه اي بود. ايشان به هيچ وجه با سياست تحريم موافق نبود و از همان امكاني كه در سنگر مجلس برايش فراهم بوده، به مبارزه خود با رضاخان ادامه داد. سئوال اين است كه چگونه مرحوم مدرس با آنكه اصل تغيير سلطنت و تفويض آن به رضاخان را قبول ندارد و مي گويد اگر صد هزار رأي موافق هم بياورد، ناقض قانون اساسي و باطل است، اما در فرع موضوع، يعني قبول رئيس الوزراي همين شاه دخالت مي كند؟ اين را بايد در سياست موازنه عدمي و موازنه وجودي مدرس جستجو كرد. براي بررسي اين مسئله بايد وارد بحث تئوريك و نظري آن بشويم كه اكنون مجال آن نيست. ولي همان طور كه عرض كردم ايشان سياست تحريم را اجرا نمي كند و به فعاليت سياسي خودش ادامه مي دهد و همان شكلي را كه قبلا مبارزه مي كرده و همان حرف هايي را كه قبلا مي زده، دنبال مي كند. يعني همچنان سلطنت رضاشاه را نامشروع مي دانست؟ بله، او سلطنت قاجاريه را هم نامشروع مي دانست. مدرس از مجلس به عنوان يك سنگر مبارزاتي استفاده مي كند و نماينده مجلس را نماينده دولت و حكومت نمي داند. او مجلس را نماينده مردم در مقابله با حكومت مي داند، اعم از اينكه حكومت قاجار باشد يا حكومت پهلوي بر سر كار آمده، ولي از اين جنبه، برايش با حكومت قاجار فرقي نمي كند. آيا حضور مرحوم مدرس در مجلسي كه به هر حال در چهارچوب حكومتي به فعاليت خود ادامه مي دهد كه رضاخان در رأس آن قرار دارد، به منزل تأييد رضاخان نيست ؟ پاسخ اين سئوال بر مي گردد به اينكه مجلس را جزو پيكره كل حاكميت تلقي كنيم و يا آن را نماينده ملت و مردم در برابر حاكميت بدانيم. مجلس نهادي است در تعامل با حاكميت نه در تقابل با آن كه اگر هدف، تقابل باشد كه اساسا قانوني به تصويب نمي رسد. ولي آيا مجلس را جزئي از حاكميت مي دانيد يا جزئي از مردم؟ مجلس نماينده مردم، اما در تعامل با حاكميت است. سخن اينجاست كه وقتي كسي در تعامل با يك حاكميت است، آيا به منزله مشروعيت بخشيدن به آن هست يا نه ؟ مدرس قانون اساسي اي را كه رضاشاه بر طبق آن به سلطنت رسيده، قبول ندارد. شما اگر مجلس را جزئي از حاكميت محسوب كنيد، شركت در مجلس مي شود شركت در حاكميت و نمانيدگي كه حاكميت را به جلو مي برد، اما اگر مجلس را نهادي محسوب كنيد كه به نمايندگي از مردم در مقابل حاكميت قرار دارد و آن را مورد سئوال قرار مي دهد و به قول امروزي ها حاكميت را به چالش مي كشد، تبديل به سنگر مبارزاتي مردم مي شود. مجلس هاي دوره اول تا ششم كه هنوز ديكتاتوري رضاخان آن قدرها قدرت پيدا نكرد و قجرها هم قدرت چنداني نداشتند، نماينده مردم بودند ودر تقابل با حاكميت قرار داشتند و آن را تأييد نمي كردند.مجلس در آن دوره ها نهادي بود كه دائما بر سر منافع مردم با سياست هاي حاكميت مبارزه مي كرد. اين درست است كه مجلس گاهي اوقات به نمايندگي از مردم با اجزايي از حاكميت در مي افتد، اما به هر حال مجلس براي پيشبرد امور بر اساس قانون اساسي، در مواقعي هم ناچار به تعامل با حاكميت است. اگر قرار باشد آنها با هم تخاصم و تزاحمي داشته باشند. تصميم مثبتي حاصل نمي شود. سئوال اينجاست كه آيا مدرس، اين تعامل را به منزله مشروعيت بخشيدن به حاكميت تلقي مي كند يا نه ؟ آيا مدرس در عين حال كه در مجلس ششم حضور داشت، مشروعيت حكومت رضاخان را قبول نداشت؟ بله، كاملا همين طور است. او در جايي قرار گرفته بود كه آن را بالاتر از حاكميت مي دانست. او معتقد بود كه مجلس مي تواند قانون را تغيير بدهد و عليه سياست هاي حاكميت عمل كند. او مجلس را بالاتر از فرآيند حاكميت در جامعه مي دانست و مي گفت كه از طريق آن مي توان حاكميت را تغيير داد و با آن مقابله كرد و اجازه ديكتاتوري به او نداد. نگاه مدرس به مجلس اين گونه است، يعني آن را بالاتر و فراتر از هر نهاد ديگري مي بيند و آن را با معناي اصلح خود، يعني نهادي كه قادر است بر حاكميت نظارت داشته باشد، در نظر مي گيرد. نه ابزاري براي تأييد حاكميت. برخي مدعي شدند چون مجلس مؤسسان بر حسب قانون اساسي، در يك تشريفات قانوني به رضاخان رأي داده بود كه شاه شود، مدرس آن مبنا را پذيرفته بود و به رغم اينكه پافشاري كرده بود كه سلطنت قاجار نبايد عوض شود، حالا كاملا به آن بي اعتنا بود و سلطنت رضاخان را پذيرفته بود و با پذيرش اين اصل و مشروعيت بخشيدن به آن وارد پارلمان و مجلس ششم شد. شما اين را قبول نداريد؟ خير، همان طور كه عرض كردم وارد پارلمان شدن مدرس، به معناي پذيرفتن مشروعيت رضاخان و حاكميت نيست، بلكه وارد پارلمان شد تا بتوانند به نمايندگي از مردم، وارد يك عرصه نظارتي شود و حكومت نامشروع و سياست هاي آن را تغيير بدهد. يعني مدرس در مجلس ششم عملا به دنبال براندازي بود؟ بله، كاملا او علنا به خود رضاخان هم مي گويد كه مي خواهم تو نباشي. زمينه هاي سياسي و اجتماعي كه موجب شد تلاش هاي مدرس در مجلس ششم به نتيجه نرسد چه بود؟ چون در مجلس هفتم كه اساسا رأيي براي او خوانده نشد و خودش هم به مطايبه پرسيد كه رأي خودم به خودم چه شد؟ تنها بودنش در مقابل قدرت. چرا تنها بود؟ به خاطر سركوب شديد. رجالي نمانده بود كه در مقابل رضاخان تاب بياورد، چون او بي پروا مي گشت و عاقبت هم ديديم كه با مدرس چه كرد. رضاخان هم مثل همه مردم، جرئت نداشت احترام مدرس را نگه ندارد، ولي ديديم كه دور روز پس از افتتاح مجلس هفتم، در شانزدهم مهرماه 1307 خورشيدي به شديدترين وجهي، شب هنگام، رئيس شهرباني رضاخان مي آيد و مدرس را به تبعيد مي برند، مدت يازده سال در قلعه خواف ارتباط او را به طور كلي با همه قطع مي كنند و بعد هم او را مي كشند. رضاخان چنين جو و شرايطي فراهم كرده بود كه مثال زدني شد و قدرت قاهره او در عبارتي كه مردم به عنوان «رضا قلدر» به كار مي بردند، مي شود درك كرد. در آن شرايط اصلا امكان مبارزه نبود و بديهي است افراد ديگري غير از مدرس، تاب مقاومت در آن وضعيت را نداشتند. حتي يكي از مورخين، گمانم عبدالله مستوفي، مي نويسد كه اگر چند نفري مثل مدرس همراه او بودند. سرنوشت اين عوض مي شد و به اين نابساماني گرفتار نمي شديم. در اين كه رضاخان آدم مستبد و قلدري بود و در تاريخ هم به همين نام، شهرت پيداكرد، شكي نيست،ولي آيا همه سهم ناكامي مدرس را مي توان به اين موضوع نسبت داد و با بخشي از نخبگان و علما هم با او مخالف بودند ؟ در ميان مخالفين اتفاقا به چهره هاي شاخصي هم بر مي خوريم كه معتقد بودند رضاخان به نابساماني هاي ناشي از بي كفايتي شاهان قاجار پايان داده و نظم وترتيبي را در كشور حاكم كرده است. تجربه به ما نشان مي دهد كه اكثريت، همواره تابع قدرت و فضاي حاكم بر جامعه هستند و بر خلاف آب شنا نمي كنند، بلكه خودشان را به جهت قدرت مي سپارند واين اكثريت هم در ميان نخبگان و روشنفكران، نمايندگاني دارد، مضافا بر اينكه در دوره مدرس، همان معدود نمايندگان اقليت هم سرانجام، تابع قدرت شدند و حتي خبري از آنها به مقامات بالايي چون وزارت رسيدند.«الناس علي دين ملوكهم» اكثريت تابع قدرت هستند و وقتي چنين قدرت مطلقي دارد عمل مي كند، شايد نشود انتظار داشت كه همه مثل مدرس رفتار كنند و در مقابل حاكميت بايستند. طرفداري از رضاخان به حدي بود كه مي توانست او را در همان جايگاهي كه ذكر كرديد، قرار دهد. انسان مستبد و ديكتاتوري در هرموقعيتي باشد خطرساز است و لذا اين طور نيست كه رضاخان پادشاه، ديكتاتور باشد، اما رضاخان وزير جنگ و يا رئيس الوزرا نباشد. به هر حال مدرس تصميم داشت به هر شكل ممكن، اختيارات و قدرت رضاخان را محدود كند. سئوال اين است كه مخالفت با رضاخان در ذهن مدرس از چه پيشينه اي برخوردار بود، يعني مدرس، رضاخان را از چه زماني مي نشاخت و چه چيزي موجب شده بود كه او را تا اين پايه بشناسد و در نتيجه براي محدود كردن قدرت او، تا اين حد پافشاري كند؟ رضاخان به عنوان يك قزاق بي سواد كارش را در پست هاي ناچيزي مثل نگهداري از اسب هاي سفارتخانه انگلستان شروع كرد و در درگيري هايي كه با نيروهاي مختلف، اعم از داخلي و خارجي پيش آمد، در كنار نيروهاي انگليس جنگيد و به مناصب بالا رسيد و مسلما همان طور كه سياسيون آن دوره و از جمله خود مدرس به آن تكيه مي كنند و بر آن صحه مي گذارند، يك توانايي ها و جربزه هايي داشته است و رفتار بزرگان را هم ديده و به عنوان نماينده قزاق ها شناخته شده، اما جناياتي كه قزاق ها نسبت به مردم ايران در يك دوره اي كردند و رفتار رضاخان در دوران وزارت جنگ، نه تنها براي مدرس كه براي همه دست اندرکاران حتي مردم عادي هم مشخص كرده بود كه او چه ديكتاتوري است و براي پيشبرد مقاصد خودش از هيچ كاري رويگردان نيست. بلوا درست مي كند، قحطي ايجاد مي كند، افراد را مي كشد. به طور كلي قزاق ها در ميان مردم چهره وحشتناك و متجاوزي داشتند، چون از ابتدا از افراد ناجوري تشكيل شدند و رضاخان هم مسلما خودي نشان داده بود. به علاوه اينكه مدرس از نظر ديد سياسي و فلسفي بسيار دقيق بود. توانست اين چهره را كاملا بشناسد و پيش بيني كند كه كارش به كجا خواهد انجاميد. منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 25
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 446]
صفحات پیشنهادی
-
گوناگون
پربازدیدترینها