واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آیت الله مدرس، ادامه سيد جمالالدین اسد آبادی نويسنده: سيد محمد حسين ميرابوالقاسمي پايه گذار بيدارگري ديني در جهان اسلام، سيد جمال الدين اسدآبادي است. اين مصلح بزرگ، اولين پرچمدار حركت روحانيت بود كه در مقابله با سلاطين مستبد، اختلافات و كشمكش هاي مذهبي و فرقه اي را از خشونت و خونريزي به آگاهي اسلامي و بيداري سياسي كشاند و مكتبي را پي ريزي كرد كه نه تنها در جهان تشيع كه در جهان اسلام ، فراگير شد. اين بيدارگر شرق در عصري پاي به ميدان جهاد و شهادت نهاد که به قول اسلام شناس متفكر، محمدرضا حكيمي، «دشمن كار خويش را آگاهانه انجام داده، غفلت آفريده بود و خواب و ترس. در بيشتر مدارس روحاني و حوزه هاي علميه، كتاب ها ساكت و آرام باز و بسته و درس ها يكنواخت و بي تعهد خوانده مي شدند. طلاب از رسالت خويش آگاه نبودند، نويسندگان تكليف خود را نمي دانستند، منبريان از آگاهي بي بهره بودند، روزنامه نگاران شهامت نداشتند، تجدد خواهان از اصالت برخوردار نبودند، روشنفكران اعتماد به نفس خود را از دست داده بودند، صاحب قدرتان نوكري اجانب مي كردند و مسلمانان و شرقيان در دست عوامل بيگانه و ايادي خيانت، خرد شده بودند. در چنين روزگاري، سيد پس از سفرها و تامل و دين وضعيت اسفبار مسلمانان از جاوه تا اسكندريه و از تهران تا قاهره و از مكه تا ماوراءالنهر و مشاهده خاموشي عالمان و متروك ماندن دو اصل احياگر و بنيادين «امر به معروف» و «نهي از منكر» و غلبه خيانت و ستم، بيم به دل راه نداد و وارد صحنه پيكاران «ان الحياه عقيده و الجهاد» شد.(1) نهضت سيد جمال اولين حركت و دگرگوني را د رحوزه علميه نجف كه در آن زمان بزرگ ترين حوزه علمي جهان تشيع بود، به وجود آورد و علما و مراجع بزرگ آنجا را از غفلت و انزوا در آورد و انقلاب هاي پي در پي را به رهبري روحانيت شيعه موجب شد. جنبش تنباكو(عليه ناصرالدين شاه) را علماي ايران آغاز كردند و با دخالت زعيم عاليقدر، مرحوم حاج ميرزا حسن شيرازي، اين نهضت به پيروزي رسيد. انقلاب عراق(عليه استعمار انگلستان) توسط علماي شيعه و به رهبري مجتهد جليل القدر، ميرزا محمد تقي شيرازي، روي داد. نهضت مشروطيت ايران را در درجه اول آخوند محمد كاظم خراساني و آقاي شيخ عبدالله مازندراني از مراجع نجف و دو شخصيت بزرگ از علماي تهران، سيد عبدالله بهبهاني و سيد محمد طباطبائي رهبري كردند.(2)آيت الله طالقاني از حركت اين مصلحين بزرگ چنين ياد مي كند، «مبناي اين حركت كوشش هائي بود كه سال ها مغزهاي متفكر اسلام از زمان سيد جمال الدين و كواكبي و محمد عبده تا قرن حاضر ما، تا زمان ما، نويسنده ها و انديشمنداني كه برق هائي بودند به خصوص در كشور شيعه ما درخشيدند و اين تابش و اين درايت را به وجود آوردند.»(3) از جمله ادامه دهندگان اين راه، عالم مجاهد سيد حسن مدرس بود. مدرس كه خود از خانواده اي روحاني بود، تحصيلاتش را در حوزه اصفهان آغاز كرد و پس از يك دوره هفت ساله، براي تحصيلات عاليه، در سال 1311 ق. به نجف اشرف رفت و در زمره شاگردان فقيه بزرگ، حاج ميرزا حسن شيرازي درآمد و پس از رسيدن به درجه اجتهاد، در 1324ق. به اصفهان بازگشت. (4) در اين زمان، مرحوم حاج سيد ابوالحسن طالقاني هم مقيم نجف و از شاگردان برجسته ميرزاي شيرازي بود و با سيد حسن مدرس آشنا شد. اين آشنائي به سرعت به دوستي و همفكري سياسي و حمايت از انقلاب مشروطه انجاميد. پس از پيروزي نهائي مشروطه خواهان، سيد حسن مدرس در شمار پنج تن علماي طراز اول به مجلس شوراي ملي راه يافت و سيد ابوالحسن طالقاني با كناره گيري از صحنه سياسي، به امامت مسجد مقدس و حوزه (درس خارج) مدرسه مروي كه از مدارس علميه معروف تهران بود، اكتفا كرد.
پس از روي كار آمدن حكومت خودكامه پهلوي و سياست ضد مذهبي رضاشاه، روحانيت آگاه دوباره به حركت درآمد و پيشگام اين حركت، آيت الله سيد حسن مدرس بود كه در سنگر مجلس، مخالفت هاي صريح و بي پرواي خود را عليه رضاشاه ابراز كرد و او را با همه قدرت و قلدري هايش به چالش كشيد. آيت الله سيد ابوالحسن طالقاني نيز به دفاع از ارزش هاي مذهبي و حجاب اسلامي، در مقابل رضاخان ايستاد و بار ديگر اين دو يار قديمي در كنار هم قرار گرفتند. عده اي از علما با صراحت بيشتري از حكومت (رضاشاه) انتقاد مي كردند و براي اين بي پروائي خود، بهاي سنگيني پرداختند. سيد ابوالحسن طالقاني (وفات 1311) پدر رهبر انقلابي برجسته، آيت الله سيد محمود طالقاني (وفات 1358) به اقدامات مختلف رضاخان از قبيل كشف حجاب اجباري زنان، شديداً اعتراض كرد و به اين دليل مكرراً به زندان افتاد و يا به نقاط دور دست كشور تبعيد شد. مهم ترين و با نفوذترين مخالف روحاني رضاشاه، سيد حسن مدرس (وفات 1316) بود. او ملي گرائي سخنور بود كه از آرمان هاي اسلامي حمايت مي كرد. وي به عنوان سياستمداري فرهمند و خطيبي با استعداد، مجلس چهارم(1300) را زير سيطره خود در آورد. وي در بحث هاي مربوط به آينده سلطنت در سال 1304، يكي از پنج نماينده (طراز اول مجلس) بود كه با رأي اكثريت، مخالفت كرد و از آن پس نيز يكي از منتقدان تند و بي پرواي رژيم جديد بود. در سال 1308 دستگير و در قلعه دور افتاده خواف زنداني و هشت سال بعد در همان جا كشته شد.(5)پس از تبعيد مدرس، حاج سيد ابوالحسن مدت ها در باغ هاي دهكده اطراف تهران (ونك و طرشت و...) به طور پنهاني به سر مي برد. در اين زمان، فرزندش، سيد محمود، پانزده سال داشت و با پدر همراه بود.(6) آيت الله طالقاني در سخنراني بر مزار مصدق به ارتباط پدرش با شهيد مدرس اشاره مي كند و مي گويد، «چه خاطراتي من از مرحوم مدرس دارم كه با پدرم روابطي داشت. نامه هائي كه از تبعيدگاه به طور محرمانه مي فرستاد به وسيله كاغذ سيگار كه آن وقت، معمول بود. از وضع خودش شكايت مي كرد و درد دل هايش و راه و روش هاي خود را به بعضي از علما و مراجع ديني مي فرستاد كه، «من در تبعيدگاه هستم و مي ميرم، ولي شما اين را ه را ادامه بدهيد.»(7) و نيز از شيوه مبارزات سِري پدرش مرحوم حاج سيد ابوالحسن، اين خاطره را نگارنده از ايشان به ياد دارد كه در جمعي فرمودند، «حدود هفده هجده سالم بود. مرحوم پدر پنج دينار به من داد و فرمود، «از بقال سر كوچه نخود بخر و بيار منزل، آن را در پانزده شانزده بشقاب بريز و در اتاق كتابخانه دور تا دور بگذار»همان شب، طلوع فجر كه صداي مؤذن بلند شد،مرا از خواب بيدار كرد و گفت، «محمود! در هشتي و در كتابخانه را باز كن و دم در بمان و چند نفر آقائي را كه مي آيند و به داخل كتابخانه راهنمائي كن. اگر مأمورين نظميه آمدند، بگو آقا ختم «امن يجيب » دارد و فوراً مرا خبر كن.» بعد براي نماز صبح به مسجد رفت و بر خلاف هميشه خيلي زود برگشت و ده دوازده نفر از شخصيت هاي شناخته شده روحاني از جمله مدرس و نيز عده اي بازاري و اداري جمع شدند و درباره كارها و برنامه هاي ضد مذهبي رضاشاه به گفتگو نشستند. در همين وقت دو نفر مأمورين شبگرد نظميه سر رسيدند و به پرس و جو پرداختند. من فوراً به بهانه كسب اجازه به آقا اطلاع دادم. بلافاصله همه حاضرين نخودهائي را كه از قبل در بشقاب هاي جلوشان آماده بود، يكي يكي برداشتند و مشغول خواندن «امن يجيب » شدند. مامورين که تا داخل هشتي ( دالان ورودي ) و دم در کتابخانه آمده بودند، همين که ديدند، همگي مشغول خواندن دعاي « امن يجيب » هستند، برگشتند و دوباره مذاكرات ادامه پيدا كرد.» طالقاني در چنين مكتبي پرورش يافته بود كه در مقابل خودسري ها، خيانت ها، زندان ها و اعدام هاي محمدرضاشاه هيچگاه كوتاه نيامد و بيهوده نبود كه شاه گفته بود، «پدرم گرفتار سيد حسن مدرس بود و من گرفتار سيد محمود طالقاني»(8) پي نوشت: 1 بيدارگران اقاليم قبله، ص 40، چاپ بهمن 1356 2 علامه مرتضي مطهري، نهضت اسلامي در صد ساله اخير، ص53 چاپ 56 3 سخنراني قيام به قسط، محرم سال 57 4 انديشه جاويد، مختصر زندگي نامه شهيد مدرس، چاپ 73 5 سلسله پهلوي و نيروهاي مذهبي به روايت كمبريج، ص 40، چاپ دوم، بهار 72 6 هفته نامه بعثت، چاپ قم، شماره 27، سال 70 7 طالقاني : فريادي در سكوت، ج1، ص 63، چاپ 82 8 سيد غلامرضا سعيدي به نقل از وزير دربار، اطلاعات، 20 شهريور 70 منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 25
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 579]