واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: ۴ خطاى راهبردى بوش از نگاه فوكوياما
ترجمه: مصطفى ذاكرى/ منبع: پراجكت سينديكيت ـ بخش نخستبيشتر شهرت فرانسيس فوكوياما به عنوان يك فيلسوف ليبرال و نيز يكى از صاحبنظران ذى نفوذ در اقتصاد سياسى مديون انتشار كتاب «پايان تاريخ» در ۱۹۹۲ مى باشد. در اين كتاب كه پس از فروپاشى اتحاد جماهير شوروى به رشته تحرير در آمده، فرانسيس فوكوياما با الهام گرفتن از نظريه ماترياليسم تاريخى كارل ماركس و (هگل) كه به موجب آن مراحل تاريخى تكامل براى جوامع بشرى نهايتاً با از ميان رفتن كليه اشكال اختلافات طبقاتى و رسيدن جوامع بشرى به مرحله اشتراك گرايى يا كمونيسم به پايان خود خواهد رسيد، در تلاش براى رد نظريه فوق اين نظريه را مطرح نموده بود كه با فروپاشى اتحاد جماهير شوروى و اختتام جنگ سرد، ليبراليسم سياسى (ليبرال دموكراسى) و ليبراليسم اقتصادى (تجارت آزاد و اقتصاد بازار) در جوامع بشرى نهادينه گرديده و با نهادينه شدن ليبراليسم سياسى و اقتصادى در سراسر جهان است كه بايد مراحل تاريخى تكامل در جوامع بشرى خاتمه يافته تلقى گردد. اگرچه عقايد فوكوياما در كتاب «پايان تاريخ» كم و بيش ليبرال به نظر مى رسند اما فوكوياما در گرايشات اجرايى به شدت نو محافظه كار و از فعالان ارشد در گروه «پروژه اى براى يك قرن آمريكايى جديد» بوده و نام وى در فهرست امضا كنندگان اغلب توصيه نامه هاى راديكال اين تشكيلات از جمله توصيه نامه۲۶ ژانويه ۱۹۹۸ گروه فوق به بيل كلينتون رئيس جمهور وقت ايالات متحده كه در آن سياست مهار صدام يك سياست محكوم به شكست معرفى گرديده و تدوين استراتژى جدى و فورى به منظور براندازى رژيم صدام براى منافع آمريكا و متحدانش در منطقه خليج فارس حياتى معرفى گرديده در كنار نام نو محافظه كاران شاخصى مثل دونالد رامسفلد، پل ولفوويتز، جان بولتون، زلماى خليل زاد و . . . قابل مشاهده مى باشد. امضاكنندگان توصيه نامه ۲۶ ژانويه ۱۹۹۸ در آخرين بند از اين نامه دخالت نظامى آمريكا در عراق را با وجود دشوار و خطرناك بودن از عدم دخالت نظامى در اين كشور براى آمريكا كم خطرتر توصيف نموده و اذعان داشته بودند كه به اعتقاد آنها ايالات متحده حتى در زمان بيل كلينتون هم طبق قطعنامه هاى تا آن روز صادر گرديده از سوى سازمان ملل مجاز به استفاده نيروى نظامى در عراق به منظور صيانت از منافع حياتى خود مى باشد. ناگفته پيداست كه كليه اعضاى گروه «پروژه اى براى يك قرن آمريكايى جديد» در دولت جورج بوش پسر عهده دار مناصب مهم و كليدى گرديدند و خود فوكوياما هم از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵ به عضويت در شوراى بيوتك دفتر رياست جمهورى ايالات متحده منصوب شد. خروج فوكوياما از كابينه جورج بوش اغلب با ناچار به استعفا شدن دوست نزديك و همكار دهه هشتاد او در وزارت امور خارجه يعنى اروينگ لوئيس ليبى كه در دولت بوش از ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵ دستيار رئيس جمهور و رئيس دفتر معاون رئيس جمهور و دستيار معاون رئيس جمهور در امنيت ملى بود مرتبط معرفى مى شود. در حال حاضر فوكوياما رئيس دانشكده مطالعات پيشرفته بين الملل در دانشگاه جان هاپكينز بوده و فصلنامه اى با عنوان «منافع آمريكا» نيز كه اغلب هم نويسندگان دموكرات و هم جمهوريخواه در آن مقالاتى دارند زير نظر او منتشر مى گردد. مقاله زير ترجمه آخرين نوشته هاى فوكوياما در انتقاد از سياست هاى دولت بوش مى باشد كه توسط پروجك سينديكيت منتشر گرديده است: حدود بيست سال پيش كه كتاب «اختتام تاريخ» توسط اين نگارنده به رشته تحرير درآمد، نكته پيش بينى نشده در آن اين بود كه رفتار ها و قضاوت هاى نادرست آمريكا تا چه اندازه مى توانند «ضد آمريكا گرايى» را به گسلى عمده در سياست جهانى بدل نمايند. اما هم اينك، خصوصاً پس از حملات تروريستى يازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ و مشخصاً بر اثر ارتكاب چهار اشتباه كليدى توسط دولت بوش، «ضد آمريكا گرايى» به گسل اصلى سياست جهانى تبديل گرديده است. نخستين اشتباه كليدى دولت بوش دكترين توسل به «اقدامات پيش دستانه» بود كه در پاسخ به حملات يازده سپتامبر ۲۰۰۱ چنان نامتناسب گسترش داده شده كه عراق و ساير كشورهاى به اصطلاح بى عارى كه در آنها بيم توسعه سلاح هاى كشتار جمعى مى رفت را شامل گرديد. ترديدى نيست كه اجراى اقدامات پيش دستانه در رويارويى با تروريست هاى بى سرزمين كه در صدد دستيابى به سلاح هاى كشتار جمعى هستند كاملاً قابل توجيه خواهد بود اما دكترين اقدام پيش دستانه هرگز نمى تواند هسته اصلى در يك سياست عدم اشاعه عمومى باشد كه به موجب آن، ايالات متحده اقدام به مداخله نظامى در همه جاى دنيا نمايد. ناگفته پيداست كه اجرايى كردن چنين سياستى به وضوح مستلزم صرف هزينه هايى غير قابل تحمل خواهد بود (گو اين كه فقط در عراق نتيجه اجراى اين سياست تا امروز چند صد ميليارد دلار هزينه مالى و ده ها هزار نفر تلفات انسانى دربر داشته و تحميل هزينه هاى بيشتر همچنان ادامه دارد). مسلماً غير قابل تحمل بودن هزينه اين گونه اقدامات هم دليل اصلى احتراز دولت بوش از رويارويى نظامى با كره شمالى و ايران مى باشد. با وجود اين در اين دولت براى حمله هوايى سال ۱۹۸۱ اسرائيل به راكتور اوسيراك عراق كه بر اثر آن برنامه اتمى صدام سال ها به تأخير افتاد با ديده تحسين نگاه مى شود. واقعيت اين است كه نهايتاً نتيجه موفقيت آميز بودن خود حمله هوايى سال ۱۹۸۱ اسرائيل به عراق هم اين بود كه در جهان دخالت هاى محدود نظامى نظير آنچه اسرائيل در مورد راكتور اوسيراك در سال ۱۹۸۱ انجام داد هرگز قابل تكرار نيست چرا كه اشاعه گران بالقوه سلاح هاى كشتار جمعى از اين حمله آموختند كه برنامه هاى تسليحاتى در حال توسعه خود را در اعماق زمين پنهان كرده، استتار نمايند و يا آنها را در قالب چندين برنامه بديل و نه يك برنامه متمركز و واحد تعقيب نمايند.
پنجشنبه 9 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 183]