واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: **ورود به كربلا بنا بر بعضي روايات تاريخي ، وقتي اهل بيت (عليهم السلام) در بازگشت از شام ، به دو راهي جاده عراق و مدينه رسيدند، از امير كاروان خواستند تا آنان را به كربلا ببرد، و او آنان را بسوي كربلا حركت داد. چون به كربلا رسيدند، جابربن عبدالله انصاري را ديدند كه با تني چند از بني هاشم و خاندان پيامبر براي زيارت حسين (ع) آمده بودند، همزمان با آنان به كربلا وارد شدند و سخت گريستند و ناله و زاري كردند و بر صورت خود سيلي زده و نالههاي جانسوز سر دادند و زنان روستاهاي مجاور نيز به آنان پيوستند. زينب (س) در ميان جمع زنان آمد و گريبان چاك زد و با صوتي حزين كهدلها را جريحهدار ميكرد ميگفت: وا اخاه! وا حسيناه! و احبيب رسول الله و ابن مكة و مني! و ابن فاطمة الزهراء! و ابن علي المرتضي! آه ثم آه! پس بيهوش شد. آنگاه ام كلثوم لطمه به صورت زد و با صدايي بلند ميگفت: امروز محمد مصطفي و علي مرتضي و فاطمه زهرا از دنيا رفتهاند؛ و ديگر زنان نيز سيلي به صورت زده و گريه و شيون ميكردند . سكينه چون چنين ديد، فرياد زد: وا محمداه! وا جداه! چه سخت است بر تو تحمل آنچه با اهل بيت تو كردهاند، آنان را از دم تيغ گذراندند و بعد عريانشان نمودند. ** جابر بن عبدالله انصاري بر تربت حسين (ع) عطيه عوفي ميگويد: با جابربن عبدالله انصاري (كه از اصحاب رسول خدا بود و نابينا نيز شده بود )به قصد زيارت قبر حسين (ع) بيرون آمدم و چون به كربلا رسيديم جابر نزديك شط فرات رفته و غسل كرد و ردائي همانند شخص محرم بر تن نمود و همياني را گشود كه در آن بوي خوش بود و خود را معطر كرد و هر گامي كه بر ميداشت ذكر خدا ميگفت تا نزديك قبر مقدس رسيد و به من گفت: دستم را بر روي قبر بگذار! چون چنين كردم، بر روي قبر از هوش رفت. من آب بر روي جابر پاشيدم تا به هوش آمد، آنگاه سه مرتبه گفت: يا حسين! سپس گفت: دوست پاسخ سلام دوستش را نمي دهد؟!، و بعد اضافه كرد: چه تمناي جواب داري كه حسين در خون خود آغشته و بين سر و بدنش جدائي افتاده است؟ و گفت: من گواهي ميدهم كه تو فرزند بهترين پيامبران و فرزند بزرگ مؤمنين ميباشي، تو فرزند سلاله هدايت و تقوايي و پنجمين نفر از اصحاب كساء و عبايي، تو فرزند بزرگ نقيبان و فرزند فاطمه سيده بانواني، و چرا چنين نباشد كه دست سيد المرسلين تو را غذا داد و در دامن پرهيزگاران پرورش يافتي و ازسينه ايمان شير خوردي و پاك زيستي و پاك از دنيا رفتي و دلهاي مؤمنان را از فراق خود اندوهگين كردي پس سلام و رضوان خدا بر تو باد، تو بر همان طريقه رفتي كه برادرت يحيي بن زكريا شهيد گشت. آنگاه چشمش را به اطراف قبر گردانيد و گفت: سلام بر شما اي ارواحي كه در كنار حسين نزول كرده و آرميديد، گواهي ميدهم كه شما نماز را بپا داشته و زكوة را ادا نموده و به معروف امر و از منكر نهي كرديد، و با ملحدين و كفار مبارزه و جهاد كرده، و خدا را تا هنگام مردن عبادت نموديد. او اضافه نمود: به آن خدائي كه پيامبر را به حق مبعوث كرد ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شدهايد شريك هستيم. عطيه ميگويد: به جابر گفتم: ما كاري نكرديم! اينان شهيد شدهاند.گفت: اي عطيه! از حبيبم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شنيدم كه ميفرمود: من احب قوما حشر معهم و من احب عمل قوم اشرك في عملهم (هر كه گروهي را دوست داشته باشد با همانان محشور گردد، و هر كه عمل جماعتي را دوست داشته باشد در عمل آنها شريك خواهد بود). ** توقف در كربلا خاندان داغديده رسالت بخاطر آنكه هنگام حركت بسوي كوفه اجازه عزاداري نيافته بودند ، پس از ورود به كربلا براي شهيدان خود به عزاداري پرداختند و همانگونه كه سيد ابن طاووس در الملهوف نقل كرده است؛ ماتمهاي جگرخراش بپا داشتند ، و تا سه روز امر بدين منوال سپري شد. ** حركت از كربلا اگر زنان و كودكان در كنار اين قبور ميماندند، خود را در اثر شيون و زاري و گريستن و نوحه كردن هلاك مينمودند، بنابراين علي بن الحسين (ع) فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از كربلا به طرف مدينه حركت كنند. چون بارها را بستند و آماده حركت شدند، سكينه (س) اهل حرم را با ناله و فرياد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حركت داد و جملگي در اطراف قبر مقدس گرد آمدند و با شهيدان خويش وداع كردند. فراهنگ **2006**1588
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 394]