واضح آرشیو وب فارسی:مهر: كريم مجتهدي:داستايوفسكي بيآنكه خود بداند ظهور استالين را پيشبيني كرده بود
كريم مجتهدي استاد فلسفه دانشگاه تهران در نشستي كه به بررسي آثار و افكار فئودرو داستايفسكي اختصاص داشت، گفت: او در "مفتش بزرگ" (فصلي از رمان برادران كارامازوف) شايد بي آنكه خود بداند، ظهور استالين را به ما خبر داده بود.
به گزارش خبرنگار مهر، علي اصغر محمدخاني دبير نشستهاي شهر كتاب گزارشي مختصر از ترجمه آثار فئودور داستايوفسكي - نويسنده روس - در ايران ارائه كرد و گفت: اولين فردي كه اثري از داستايوفسكي را به فارسي ترجمه كرد، زهرا خانلري بود كه اين كار را در سال 1314 و با ترجمه داستان "شبهاي روشن" او انجام داد. از آن پس و تاكنون نزديك به 90 ترجمه از آثار داستايوفسكي به فارسي ترجمه و چاپ شده است كه از مهم ترين آنها مي توان به برادران كارامازوف (با هفت بار ترجمه) و تسخيرشدگان (با شش بار ترجمه) اشاره كرد.
در ادامه اين نشست كريم مجتهدي - استاد فلسفه دانشگاه تهران - در سخناني كه با ذكر يك خاطره آغاز شد، به بررسي آثار داستايوفسكي پرداخت.
وي گفت: تابستان سال گذشته با يك فرد ايراني مقيم آمريكا مكالمه كوتاهي داشتم و چون مشغول نوشتن كتاب (آثار و افكار داستايوفسكي) بودم، از او پرسيدم آيا در آمريكا داستايوفسكي هنوز خوانده مي شود؟ كه در پاسخ به من گفت "نه مانند سابق، اما تمام غرب در زمان جنگ سرد و به خاطر اينكه روزنه اي پيدا كند تا شوروي آن روز را بشناسد، داستايوفسكي مي خواند و در واقع او وسيله اي بود براي كسب اين شناخت". من در آن زمان (جنگ سرد) در فرانسه محصل بودم و يادم مي آيد كه همه دانشجويان داستايوفسكي مي خواندند و فيلمهايي درباره او به نمايش در مي آمد.
داستايوفسكي اسير قهرمان هايش است
مجتهدي سپس با طرح اين سوال كه "چرا وي كه دانشجوي رشته فلسفه بوده و بيش از حد هم به آن علاقه داشته، به داستايوفسكي پرداخته است؟" خاطرنشان كرد: فلسفه مجموعه اي از اصطلاحات صوري و انتزاعي نيست. شايد فيلسوف واقعي بيشتر از هر كسي مي كوشد حقايق ملموس و انضمامي را در بياورد و داستايوفسكي نيز به اين گونه حقايق پرداخته است؛ او بزرگ ترين رمان نويس عالم است براي اينكه اصلاً رمان نويس نيست و قهرماني ندارد و آنچه در آثار او رخ مي دهد در واقع هجوم قهرمان هاست. قهرمان هاي او زنده اند و او از اين رنج مي برد. انگار رمان نويس محصور در آنهاست و اسير يك مشت اجنه است.
اين نويسنده آثار فلسفي سپس با مقايسه لوئيجي پيراندلو و به ويژه اثر شاخص وي - شش شخصيت در جستجوي يك نويسنده - با داستايوفسكي و آثارش، اضافه كرد: پيراندلو نيز مانند داستايوفسكي اسير قهرمان ها مي شود اما او تنها به خاطر تكنيك نگارش اين كار را مي كند و در واقع دارد با آنها بازي مي كند در حالي كه قضيه براي داستايوفسكي اين گونه نيست و او واقعاً اسير قهرمان هايش است.
"برادران كارامازوف" عليه "پدران و پسران" نوشته شد
وي در ادامه زندگينامه مختصري از داستايوفسكي ارائه كرد و افزود: او ادبيات روسيه را خيلي خوب مي شناخت، ايوان تورگنيف و لئو تولستوي را خيلي دوست نداشت و حتي "برادران كارامازوف" را عليه "پدران و پسران" تورگنيف نوشت. داستايوفسكي معتقد بود كه تورگنيف آدم غرب زده اي بوده اما از نيكلاي گوگول تجليل مي كند. در خارج از روسيه هم از چارلز ديكنز الهام گرفته و "آزردگان" وي تقليدي اندك از برخي آثار ديكنز است. همچنين آنوره دو بالزاك را به قدري دوست داشت كه "اوژني گرانده" - يكي از آثار بالزاك - را براي اولين بار به روسي ترجمه كرد و مترجم آثار او شد.
مجتهدي اضافه كرد: روسيه اي كه داستايوفسكي در آن مي نويسد، در نيمه دوم قرن 19 واقع است و تازه تحولاتي را به سبك اروپا انجام داده است از جمله اصلاحات ارضي كه جامعه روسيه را برهم زد؛ در پي اين كار افرادي كه مالك زمين هايي بودند، با تحويل زمين هايشان، پول هايي گرفتند و با اين پول ها براي خوشگذراني و عياشي به اروپا رفتند. از جمله توجهات داستايوفسكي به اين گونه افراد مي توان به "شاهزاده ميشكين" در رمان "ابله" و يا شخصيت پيرزن در داستان "قمارباز" اشاره كرد.
اين استاد فلسفه با اشاره به وقايع رمان برادران كارامازوف، افزود: داستايوفسكي در پايان اين اثر مي خواهد نشان دهد كه قضاوت انسان ها بي پايه و اساس است و همه دارند نظر مي دهند در حالي كه هيچ كدام از آنها درست نيست و فقط مي خواهند همديگر را متهم كنند. اين به معني اين است كه عالم انساني نمي تواند آن ارزشي را كه ما به آن مي دهيم، داشته باشد. در بخش "مفتش بزرگ" موضع نويسنده تغيير مي كند؛ نويسنده در ابتدا طرفدار مسيح است اما در انتها گويا طرفدار كاردينال است؛ در جايي مي گويد "مردم دوست دارند آزاد نباشند براي اينكه تصميم نگيرند و به همين خاطر است كه مي خواهند ما بر آنها حكومت كنيم".
داستايوفسكي در "مفتش بزرگ" ظهور استالين را پيش بيني كرده بود
وي در عين حال تاكيد كرد: مفهوم آزادي در اين نوشته روشن نيست. در رنسانس آزادي به معنايي است كه ژان ژاك روسو بيان مي كند كه "ما انسان ها آزاد به دنيا مي آئيم و بايد آزاد باشيم". من نمي دانم كه آيا ما انسان ها واقعاً آزاد به دنيا آمده ايم؟ ما مقيد به زمان و مكان و يك مملكت هستيم و در واقع مقيد به دنيا آمده ايم. ثانياً اگر آزادي آن گونه كه روسو مي گويد ماهيت ماست، آيا جانداري را سراغ داريد كه اين (آزادي) را نخواهد؟ پس خواست آزادي مختص ما انسان ها هم نيست. به عقيده من مفتش بزرگ نماينده انحطاط اواخر قرون وسطايي نيست بلكه دارد اعلاميه عصر جديد را مي خواند كه در آن هر آنچه را به مسيح پيشنهاد كرده اند، او نپذيرفته است.
مجتهدي گفت: اگر بپذيريم راوي مفتش بزرگ همان داستايوفسكي است، او دارد دوره استالين را به ما خبر مي دهد و در واقع آينده روسيه را پيش بيني مي كند. شايد داستايوفسكي خودش هم زياد متوجه نيست كه دارد اين كار را مي كند و اين طبيعي است چون او كسي نيست كه بخواهد چيزي بسازد بلكه اين يك نوع الهام است. اين اثر داستايوفسكي هم يك اثر ادبي است و نه فلسفي و روي هم رفته بايد گفت او مخالف فلسفه است.
چهارشنبه 8 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 293]