تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بر زبان مؤمن نورى (الهى) است و درخشان و برزبان منافق شيطانى است كه سخن مى‏گويد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827705162




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: مهدي مطهرنيا قدرت ملّي ضريب افزايش اتحاد


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: مهدي مطهرنيا قدرت ملّي ضريب افزايش اتحاد
خبرگزاري فارس: در بحث اتحاد ملّي و انسجام اسلامي، هسته اصلي يگانه‌گرايي در سطح تحليل، كلان در سه سطح يگانگي شخصيت، فرهنگي و اجتماعي بروز پيدا مي‌كند. تعادل فردي در دو سطح مديريت اجزاي قدرت دروني و مديريت رفتارهاي بروني بروز و ظهور پيدا مي‌كند.


در بحث اتحاد ملّي و انسجام اسلامي، هسته اصلي يگانه‌گرايي در سطح تحليل، كلان در سه سطح يگانگي شخصيت، فرهنگي و اجتماعي بروز پيدا مي‌كند. تعادل فردي در دو سطح مديريت اجزاي قدرت دروني و مديريت رفتارهاي بروني بروز و ظهور پيدا مي‌كند. در چنين انگاره‌اي، "يگانگي اجتماعي" شكل مي‌گيرد كه حاصل آن، مشاركت و انتقال الگوهاي هنجاري ميان اعضاي يك نظام اجتماعي و "يگانگي كاركردي" است. نگارنده معتقد است اين نظام در بافت موقعيتي جهان اسلام در شرايط كنوني، در برابر سلطه نظام بين‌الملل مي‌تواند در مقام رقيب براي ايدئولوژي‌هاي مدعي جهان قرار گيرد و براي ژرف‌نگري و گستره‌بخشي به اتحاد ملّي و انسجام اسلامي به تعميق ذهني و عملي در حوزه‌هاي هم‌نشيني، هم‌فكري، هم‌گامي، هم‌دلي و هم‌بختي كمك كند كه نگارنده نوشتار حاضر در پي اثبات اين مدعاست.
در اين ايّام، بيش از هر شعار ديگري، گزاره جدّي و خط‌ و مشي حكومتيِ "اتحاد ملّي و انسجام اسلامي" زينت‌بخش محافل و موضوع ژرف‌انديشي مجالس حكما، علما و ره‌پويانِ انديشه‌هاي سياسي است.
من، در اين مجال بر آن نيستم كه مقاله "پرسه‌اي" پُردامنه و پردرون‌مايه‌اي بنگارم؛ كه اين منطق نوشتاري فرصت و مجالِ پژوهشي مناسب و متناسب با موضوع را طلب مي‌كند، بلكه برآنم كه تك‌نگاري "بررسي‌محوري" را بر مبناي دريافت‌هاي پژوهشي خود، تقديم حضور خوانندگان اين سطور نمايم. اين تك‌نگاري[1] بررسي‌محور بر آن است كه در چهار ساحت به بيان دريافت‌هاي حاصل از تلاش‌هاي انجام شده در اين موضوع اقدام نمايد.
ساحت‌هاي اين تك‌نگاري عبارت‌اند از: مقدمه‌اي بر موضوع: حاوي نكات درنگ‌پذير در موضوع؛ تجزيه و تحليل مفهومي موضوع: تلاش در بازشكافي و جراحي وضع موجود موضوع براساس دريافت‌هاي تاريخي و پيشيني حاكم بر آن؛ ارزيابي انتقادي: تلاش براي نقد و ارزيابي آنچه حاصل آمده است، و ارائه پيشنهاد در گستره و ژرفاي موضوع.

مقدمه‌اي بر موضوع

گزينش رويكرد "اتحاد ملّي و انسجام اسلامي" از سوي رهبري نظام جمهوري اسلامي ايران در سال 1386، داراي نكات درنگ‌پذيري است. اين نكات عبارت‌اند از:

الف) در سنّت سياسي رهبران كشورهاي داراي رويكردهاي تعالي‌طلبانه با بازتعريف‌هاي متفاوت از مفهوم "تعالي" در دستگاه فكري اين رهبران، پيام‌ها و سخنراني‌هاي گوناگون پژواك نظريه‌‌ها و خط‌مشي‌هاي مختلفي است كه با در نظر داشتن اين مهم و همچنين جغرافياي زماني بيان كلام، به ترسيم مهم‌ترين جهت‌گيري‌ها و مهم‌تر از آن موضع‌گيري‌هاي ملّت ــ دولت و دولت ــ كشور تحت رهبري خود اقدام مي‌كنند. اين رهبران، در مقام ارشدترين نخبگان حاكم، از مشروعيت ملّي در بيان اين مهم برخوردارند و ازهمين‌رو اراده آن‌ها در مقام پژواكي از خواست و اميال ملّت و انعكاسي از اراده ملّي محسوب مي‌شود.

در ميان مجموعه بيانات و پيام‌هاي اين رهبران، يك پيام يا سخنراني در جايگاهي رفيع مي‌نشيند و در مقام ترجمان اصلي‌ترين، اساسي‌ترين و بنيادي‌ترين نياز ملّي براي رسيدن به قدرت فزون‌تر در جهت دستيابي به اهداف ملّي قرار مي‌گيرد. پيام نوروزي رهبر جمهوري اسلامي ايران در چنين جايگاهي منزل دارد.

ب) در مجموعه پيام‌هاي نوروزي رهبر انقلاب اسلامي ايران در نزديك به يك دهه اخير رهيافتِ "درون‌محورِ برون‌گرا"يي را مي‌توان رديابي كرد كه مرجع يا "پي‌بنِ" آن "قدرت ملّي" و بالا بردن ضريب افزايش آن است. ردّپاي اين رهيافت، بيش از هرجا در شعار "نظم اجتماعي و انضباط اقتصادي" مشخص است؛ و استمرار آن را در شعارهاي سال‌هاي بعد و بازتعريف اين شعارها در سخنراني‌هاي تكميلي مي‌توان ردگيري كرد. حصول به هر هدفي، به‌ويژه هدفي چون بنيادگذاري "بنيان تمدن نوين اسلامي" به "قدرت ملّي" تعريف‌شده و مناسب و متناسب با آن نيازمند است.

ج) استخوان‌بندي شعار "اتحاد ملّي و انسجام اسلامي" دربردارنده پيام پنهاني است كه نبايد از درنگِ در آن غافل ماند. براي آشكارسازي اين پيام پنهاني دانشواره "اوّليت" در كنار "اولويت" جعل شده است. اوّليت و اولويت يك ارتباط "هم‌نشيني" با يكديگر دارند؛ كه مي‌توانند به كمال يكديگر در تصويرسازي كلام كمك كنند. در مقام مثال، فراموش نكنيم كه جسم بر روح "اوليّت" دارد؛ و روح بر جسم "اولويت" دارد. نخست جسم حاصل مي‌گردد و در چهار ماه و ده روز بعد، روح در آن دميده مي‌شود. در اين معنا نيز چنين حكمي حاكم است؛ "اتحاد ملّي" بر جايگاه "اوّليت" تكيه مي‌زند و "انسجام اسلامي" در نسبت ارتباطي با آن "اولويت" پيدا مي‌نمايد. تا احترامِ به اقوام نباشد، "مليّت" حاصل نمي‌گردد؛ و تا "مليّت" استقرار و استحكام نپذيرد؛ انعكاسِ انوارِ "انسجام اسلامي" از تشعشع مناسب برخوردار نخواهد بود.

د) "اتحاد ملّي و انسجام اسلامي" هم "موضوع‌محور" (cotext) است؛ هم "موقعيت‌محور" (situational) مي‌باشد. هم از منظر معنايي و مفهومي، پي‌بن آن به "قدرت ملّي" ارجاع مي‌دهد؛ و هم از سوي ديگر، بافت موقعيتي (context of situation)، نظام جمهوري اسلامي ايران ايجاب مي‌كند كه "اتحاد ملّي و انسجام اسلامي" اصلي‌ترين نياز براي "تحكيم قدرت ملّي" به حساب آيد.

مفهوم‌شناسي اتحاد ملّي

"اتحاد ملّي" دانشواژه غليظ و بسيار مهمّي است كه به واسطه اهميت بسزا و جايگاه رفيع آن، به اندازه‌اي محسوس و معلوم به نظر مي‌رسد كه بسياري در چيستي آن با ژرف‌نگري كمتر مي‌نگرند. پژواك چنين گستره محسوس و معلوم براي اين دانشواژه آن بوده است كه حتي گروه‌هاي در خور توجهي از فراهمسنگان اجتماع ــ نخبگان، روشنفكران و سرآمدان ــ نيز آن را در ارتباط اين‌هماني با معاني و واژگاني چون وحدت و وفاق به كار مي‌برند. اين در حالي است كه كاربرد اين واژگان در يك ارتباط هم‌نشين با يكديگر متوجّه محتواسازي تكميلي هويت هم‌پيوند مفهومي آن‌ها در معاني سه‌گانه وحدت، وفاق و اتحاد است. به بيان ديگر، اگرچه دانشواژگان سه‌گانه وحدت، وفاق و اتحاد در پيوندي معنادار با يكديگر قرار مي‌گيرند، فاقد ارتباط "اين‌هماني" يا "جانشيني" با يكديگرند.

وحدت، كه به زبان انگلوساكسون با واژه يونيتي (unity) آمده، از دو ويژگي و مختصات اساسي يگانگي دروني، و پيوستگي بيروني برخوردار است.

ازهمين‌رو، مي‌توان گفت: وحدت دروني‌ترين لايه و لايه دروني اتحاد است. به بيان ديگر در ساحت "انسان‌محوري و جامعه‌مداري"، وحدت متوجه هستي آدمي و هويت ساختاري اوست؛ آدمي در اين نگرش خود، جرم صغيري است كه عالم اكبر در آن منطوي است و بنيادي دوستوني ــ كثير ــ از جسم و روح دارد و سلامت وجودي او و موجوديت كاملش مستلزم پيوند اين دو ــ جسم و روح ــ در كالبدي واحد است. اگر اين وحدت دروني حفظ شود و نقطه تعادل حيات دروني آدمي حاصل شود، توانايي او در ايجاد عدالت در حيات بيروني، افزايش خواهد يافت.

پيامدِ حصول به نقطه تعادل حيات دروني، دستيابي آدمي به يگانگي دروني و به دنبال آن، پيوستگي بيروني است.

پيوستگي بيروني، متوجه خط تداومِ آن يگانگي دروني در عرصه حيات جمعي براي حصول به اهداف تعريف‌شده فردي در صحنه حيات آدمي در جمع، جماعت، اجتماع و جامعه است. عبور فرد از دهليز يگانگي دروني و پيوند آن با پيوستگي بروني، پلي را رقم مي‌زند كه وي را به ساحت‌هاي چهارگانه حيات جمعي ــ جمع (خانواده)، جماعت (اجتماع‌هاي اوليه اجباري)، اجتماع (جماعت فعال ــ اختياري)، و جامعه (جماعت گسترده و هدفمند ملّي) ــ وارد مي‌نمايد و زمينه‌پرور "وفاق" (solidarity) يا هم‌گرايي مي‌شود.

وفاق محصول گرايش آدمي به حيات جمعي است؛ و انعكاسي از هم‌گرايي تجربه‌شده فردي در درون حيات مادي و معنوي وي است. آدمي يا به ديدگاه ارسطو مدني‌الطبع است؛ يا از منظر نگاه كساني چون هابس به منظور دستيابي به امنيت و گريز از ترس به حيات جمعي روي مي‌آورد؛ يا از دريچه نگاه طرفداران مكاتبي چون مكتب اصالت نفع و صاحب‌نظر مشهور آن جرمي بنتام، نفع خود را در حيات جمعي باز مي‌يابد يا آنكه در پرتو نظريه اميل دوركهايم، به دليل پيوندهاي خوني و وابستگي‌هاي خويشاوندي در حيات جمعي به سر مي‌برد؛ يا آنكه به اعتقاد نگارنده، بر اساس "اصل نياز" فطري، طبيعي و اكتسابي منشوري سه وجهي از موجوديت جمعي خويش را به نمايش مي‌گذارد.

به هر تقدير، اين انسان يگانه شهره در ساحت فردي، در پيوند با جمع و جماعات مختلف هم‌نوعان خود، به هم‌گرايي بيشتر براي افزايش بهره‌وري خود در هستي حيات اجتماعي و جامعه ملّي نيازمند است؛ در چنين موقعيتي است كه به نمايش ظرفيت‌هاي هم‌پيوندسازانه خود با ديگر هم‌نوعان خود گرايش پيدا مي‌كند.

آدمي در مسير ارتباطات درون‌گروهي قرار مي‌گيرد و از الگوهايي چون ادغام يا آميزش (amalg amation) پيروي مي‌كند. افراد متعدّد با پيشينه‌هاي قومي، نژادي و ملّي مختلف در كنار يكديگر جمع مي‌شوند و جامعه‌اي تركيبي را به وجود مي‌آورند. محصول اين آميزش "همبستگي" (Solidarity) است؛ كه در تحليل نهايي محصول "نياز" بشر به زندگي در كنار هم‌نوعان خويش است؛ چه اين همبستگي، به عبارت دوركهيمي آن، مكانيكي باشد يا ارگانيكي، در نهايت پژواكي از همين معناست.

اين همبستگي، در عمل به صورت بافت متن (texture) جامعه به مثابه يك "متن" (text) به همبستگي معناداري در معناي Correlation يا همبستگي متغيرها دست مي‌يابد. همبستگي در اين معنا، يعني ارتباط ميان دو يا تعداد بيشتري از متغيرها؛ به گونه‌اي كه هر تغييري در يكي از آن‌ها سبب به وجود آمدن تغيير در متغيرهاي ديگر شود. يكي از شرايط ضروري براي اينكه محققي بتواند ادعا كند كه متغيري مستقل مي‌تواند توضيح‌دهنده متغيري وابسته باشد، اين است كه هر دو متغير (مستقل و وابسته) به يكديگر همبسته باشند. همبستگي بيانگر پيوستگي رياضي گسترده‌اي است كه در آن تغيير متغيري وابسته به تغييري است كه در متغير ديگر روي مي‌دهد.[2]

در اين چشم‌انداز، همبستگي اوليه ناشي از "نياز" همه‌جانبه و چندمنظوره آدمي به ديگر هم‌نوعان، به همبستگي معناداري تبديل مي‌شود كه افراد را در پيكره جامعه در ارتباطي همگون (Correlational) قرار مي‌دهد. اين همبستگي نشان‌دهنده عميق شدن و وسعت گرفتن ارتباط است و به هيچ وجه اين معنا را منعكس نمي‌سازد كه يك متغير، تعيين‌كننده متغير ديگر است.

يكي از پژواك‌هاي اين معنا "هم‌آوايي" (cohabitation) است. "هم‌آوايي" بيان‌كننده همكاري گروه‌هاي مختلف جمعيتي درون جامعه در جهت اهداف خاص، بدون تشكيل ائتلاف تعريف‌شده و تضمين‌شده حقوقي است؛ كه خود زمينه‌پرور "هم‌گرايي" يا "وفاق" است.[3]

پژواك جامعه‌شناختي مفهوم هم‌گرايي در ادبيات سياسي، "يگانگي اجتماعي" (social integration) است. يگانگي را در اين بافت معنايي مي‌توان فرآيند تكميل و يكپارچه كردن، تعريف كرد. اين فرآيند داراي اين ابعاد است: يگانگي فرهنگي، كه در اين مورد به معناي تناسب الگوهاي هنجاري با يكديگر است؛ "يگانگي هنجاري"، كه عبارت است از مفصل‌بندي الگوهاي هنجاري با فرايندهاي انگيزشي به نحوي كه به هم‌رنگي منجر شود؛ يگانگي اجتماعي و ارتباطي، كه عبارت‌اند از مشاركت و انتقال الگوهاي هنجاري ميان اعضاي يك نظام اجتماعي؛ و "يگانگي كاركردي"، كه عبارت است از پيوستگي ادعاها، انتظارها و رفتارهاي آشكار.[4]

يگانگي در ساحت حيات ملّي، حالت فربه‌شده، گسترش‌يافته و تعميق‌پذيرفته هويت ملّي را به تصوير مي‌كشد كه از تونل وحدت و وفاق مي‌گذرد و در سراپرده "خرد سياسي" استحكام مي‌پذيرد. ازهمين‌رو، بايد در عين آنكه اتحاد ملّي را اتم قدرت ملّي يك كشور دانست، اذعان كرد كه در چنين ديدگاهي ارتباطي معنادار ميان مفاهيم: يگانه‌گرايي (monism)، يگانگي شخصيت (personality integration)، يگانگي فرهنگي (cultural integration)، و يگانگي اجتماعي (social integration) وجود دارد.

هسته اصلي يگانه‌گرايي در سطح تحليل كلان در سه سطح يگانگي شخصيت، فرهنگي و اجتماعي بروز پيدا مي‌كند. "تعادل فردي" در دو سطح "مديريت عناصر قدرت دروني" و "مديريت رفتارهاي بروني" ظهور پيدا مي‌كند. در چنين انگاره‌اي، انتخاب‌هايي كه افراد از ميان رفتارهاي جايگزين به عمل مي‌آورند از يك وضعيت به وضعيت ديگر داراي هماهنگي و ثبات در خور توجهي است؛ و انتخاب‌هايي كه افراد در وضعيت‌هاي خاص به عمل مي‌آورند از طريق تمايلاتي كه افراد را ناگزير به انتخاب گزينه‌هاي معيني در وضعيت‌هاي ديگر مي‌كند، محدود يا تسهيل مي‌شوند. در چنين فضايي، با وجود ميل باطني فرد به انجام دادن بسياري از جريان‌هاي رفتار، فرد مي‌تواند در زمان معين فقط تعداد محدودي از آن‌ها را اجرا كند؛ و بقيه را بايد به زمان مناسب ديگر موكول كرد.

انديشه شخصيت يگانه، گاهي با سلامتي روان يا حالت مطلوب يا خوشايند ديگري مشخص مي‌شود. شخصيت‌هايي كه كاملاً يگانگي دارند، ممكن است به صورت شخصيت "استوار" يا "محكم" ياد شود.[5]

يك فرهنگ همانند يك فرد، الگويي است كمابيش منسجم از انديشه و عمل. در درون هر فرهنگ قصد و غرض‌هاي خاصي به ظهور مي‌رسند كه جامعه‌هاي نوع ديگر لزوماً در آن اشتراكي ندارند. به پيروي از اين اغراض و مقاصد، هر ملّتي تجربه‌اش را بيش از پيش تحكيم مي‌بخشد و متناسب با فوريت اين سائقه‌ها، اجزاي نامتجانس رفتار، شكل هرچه سازگارتري به خود مي‌گيرند.

در نظر بسياري از نويسندگان، يگانگي فرهنگي فرايندي است كه از طريق آن، نظام فرهنگي همچنان كه در طي زمان تغيير مي‌پذيرد، تشابه نظمي را كه در شكل‌هاي قبلي دارد، در خود حفظ مي‌كند. اين نحوه كاربرد اصطلاح، به طور خاص، در مسأله جذب رسوم و معتقدات جديد در يك فرهنگ مصداق دارد و به طور معمول گفته مي‌شود كه به سه نحو انعكاس مي‌يابد: 1ــ گزينش نوآوري؛ 2ــ تغيير دادن صورت، كاركرد، معني يا كاربرد يك جزء اقتباس‌شده به خاطر هماهنگ ‌ساختن كامل‌تر آن با فرهنگ؛ 3ــ جرح و تعديل خود دستگاه فرهنگي براي متناسب كردن رسم جديد در هر موردي كه تأكيد بر آن نهاده شود. به طور نمونه، تأخير فرهنگي ناهماهنگي موقتي است كه در نتيجه منطبق نبودن بر اين روال حاصل مي‌شود.

چون پيش‌فرض پذيرفته‌شده انسان‌شناسي فرهنگي و جامعه‌شناسي اين است كه فرهنگ‌ها از لحاظ كامل بودن يگانگي و يكپارچگي‌شان با هم متفاوت‌اند، عده‌اي وجود معياري را كه از طريق آن بتوان درجه يكپارچگي فرهنگ‌هاي مختلف را سنجيد به صورت نياز روش‌شناختي مهمي براي اين نظام‌هاي علمي تلقي مي‌كنند.[6]

ازهمين‌روست كه در حيات اجتماعي و سپهر جامعه ملّي، آنچه اهميت دارد وجود فرافرهنگي است كه درجه يكپارچگي خرده‌فرهنگ‌هاي مختلف را در ساحت بين‌المللي افزايش بخشد؛ و با در نظر داشتن حرمت حريم تكثرهاي موجود، به انسجامي منطقي يا كاركردهاي عاطفي و زيباشناختي بيانديشد. اين فرافرهنگ، به چهره‌اي رخ مي‌نمايد كه در آن جامعه به كليّت و يكپارچگي دست مي‌يابد؛ و محصول كاربردي آن "يگانگي اجتماعي" است.

در فرآيند گذر از يگانگي اجتماعي، به عنوان بعد سوّم از يگانگي، به يگانگي كاركردي است كه مكعب اتحاد شكل مي‌پذيرد. اتحاد يا هم‌پيماني (alliance) در اينجا مجموعه به‌هم‌پيوسته ابعاد اين مكعب را شامل مي‌شود؛ و جعل عنواني كلي بر ابعاد مختلف يگانگي است. اتحاد به گونه‌اي از ضمانت اجراي تعريف‌شده برخوردار مي‌گردد. اين ضمانت اجرا انعكاسي معنوي يا مادي يا توأمان را به همراه دارد. به بيان ديگر، زماني كه يگانگي اجتماعي بر ضمانت اجراي معنوي و مادي متكي مي‌گردد، اتحاد عينيت عملي پيدا مي‌كند، و كاركرد اجرايي مي‌يابد.

دريافت‌هاي تاريخي

جهان امروز، از منظر بين‌المللي، جهاني در حال گذار است. جوامع خرد و كلان در زمان گذار، بحران‌زا و بحران‌زي هستند؛ وضعيت بي‌ساماني موجود در جهان بازتاب و پژواكي از اين گذار است.

در اين بافت موقعيتي، ايران اسلامي، در مقام خاستگاه انقلاب اسلامي، نظام بين‌المللي را در ابعاد سلطه‌برانگيزش به چالش فرامي‌خواند؛ و در مقام رقيب ايدئولوژيك در برابر ايدئولوژي‌هاي مدعي جهان مي‌ايستد.

در اواخر دهه 1970.م، پرچم "بازگشت به معنويت" را پاپ در رم برافراشته بود، ماركسيست‌هاي تجديدنظرطلب روسي، در مسكو، پرچم "عدالت‌‌خواهي" چپ‌محورانه، و ليبرال ــ دموكرات‌هاي امريكايي، در پرتو كنفرانس هلينسكي، در پژواك طرح مسأله حقوق بشر، پرچم "دفاع از آزادي" را در دست داشتند. در چنين فضايي، در "جزيره ثبات" اين شاهنشاهي، انقلابي رخ داد كه در شعاع بازتابش اسلام سياسي انقلابي، به صورت منشوري سه وجهي از شعارهاي فوق چهره نشان داد. سروش جوانب گوناگون مكتب اسلام در شعار "استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي" نشان يافت. استقلال در "بازگشت به معنويت" و خويشتن خويشِ ريشه‌داري جلوه يافت كه "خودآگاهي اسلامي" و بيداري معنوي را بازتاباند. آزادي در عبوديت و بندگي حضرت حق، بازيافته شد و با جهاد در برابر ظلم، به نوعي بازتعريف سياسي شد، و جمهوري اسلامي بازتابنده "عدالت"ي معرفي شد كه در ايدئولوژي اسلامي محصول آيه 25 سوره حديد است؛ آنجا كه مي‌گويد: ما تمام رسولان خود را با بينّه روشن و ميزان فرستاديم كه در زمين به كمك مردم و براي مردم عدالت را مستقر سازند.

در پرتو چنين معاني غليظي بود كه در سه دهه گذشته، پيروزي‌هاي فراواني به‌دست آمد. انقلاب از سه فصل از فصول چهارگانه "پيروزي تا پيروزي" گذشت. در فصل اول؛ "انفجار انقلابي" (19/10/1356 تا 12/1/1358) واقعيت پيروزي حاصل ‌آمد، رژيم كهن فرو ريخت و رژيم جديد با عنوان "جمهوري اسلامي" براساس "ميزان"ي به نام "رأي ملّت" بر اريكه قدرت نسشت. در فصل دوّم؛ "وضعيت انقلابي" (12/1/1358 تا 2/3/1376) نهادهاي قديم بازتعريف ‌شدند؛ ارتش شاهنشاهي به ارتشي مردمي تغيير ماهيت داد، "ساواك" به "واواك" تبديل ‌شد، بر سردر وزارت خارجه شعار پرمعناي "نه شرقي، نه غربي، جهوري اسلامي" ثبت ‌گرديد، وزارت جنگ به وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح تغيير نام ‌يافت و... . در كنار همه اين‌ها، نهادهاي جديد مورد نياز تأسيس شدند، از جمله مي‌توان به جهاد سازندگي و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اشاره كرد. در اين فصل نهادينه شدن نهادها به فرجام ‌رسيد. محصول اين دوران، آشكار شدن فصل سوّم در ايستگاه دوم خرداد 1376 بود. فصل سوم؛ "انتظار انقلابي" (2/3/1376) داراي ويژگي "توقعات" و "افزايش فزاينده و رو به رشد" آن‌هاست. در اين دوران، نهادهاي انقلابي نهادينه شده بودند، دوران استقرار پايان يافته، و تثبيت انجام شده بود و مردمِ انقلابي و مقاوم در آن زمان به‌حق ‌خواهان رفع نيازها و خواسته‌هاي مشروعشان توسط حكومت مشروع و مطلوبشان بودند. "بسيج خطرناك" انقلاب‌ها براي دستيابي به "حقيقت پيروزي" و استحكام عملي در همين‌جا رقم مي‌خورد؛ اگر حكام و حكومت و دولت بتوانند پاسخگوي نيازها باشند، فصل چهارم: "فصل انعكاس" بازتابش "اعتماد فزاينده" مردم و حمايت عميق و وسيع براي دوره‌اي ديگر از تاريخ‌سازي انقلابي خواهد بود. اين در حالي است كه در صورت "ناكارآمدي" فصل انعكاس با "اعتراض" فقدان عمق اعتماد روبه‌رو خواهد بود؛ و پلي ميان "واقعيت پيروزي" با "حقيقت پيروزي" حاصل نخواهد شد.

در چنين بافت موقعيتي‌اي است كه مهم‌ترين اقدام عليه نظام حاكم در معادله "افزايش ناآرامي از درون و فشار از بيرون" رخ نشان مي‌دهد؛ و مركز ثقل ايجاد آن در گسترش "بحران ناكارآمدي در سطح ملّي" با ابزار كارآمد "تفرقه و تشتت" در سطوح مختلف مي‌باشد؛ تا در چارچوب اين مهم، دشمن پايه و بنياد قدرت ملّي "اتحاد ملّي" را مختل كند و با مديريت آن در سطوح سه‌گانه داخلي، منطقه‌اي، و بين‌المللي عليه نظام حاكم بر ايران، اقدامِ عملي خود را انجام دهد.

1ــ ساحت داخلي:

اولين و مهم‌ترين منطقه هدف در خط و ‌مشي اجرايي يادشده، متوجه عرصه سياست داخلي كشور و متمركز بر ايجاد بحران كارآمدي براساس ايجاد سه شكاف عمده ملّت ــ دولت، دولت ــ دولت، و ملّت ــ ملّت است.

در ميان اين سه‌گانه‌هاي هدفمند، شكاف ملّت ــ دولت، متوجه ايجاد بحران در كارآمدي حكومت ــ دولت براي پاسخگويي به نيازهاي واقعي و خواسته‌هاي حقيقي ملّت است تا در پرتو پاسخگو نبودن دولت به اين نيازها، در فصل "انتظار انقلابي" شكاف ملّت ــ دولت افزايش يابد. در راستاي اين هدف‌گذاري است كه دو شكاف دولت ــ دولت و ملّت ــ ملّت، در مقام شكاف‌هاي تقويت‌كننده و تشديدساز شكاف نخست، متوجّه ايجاد وضعيت "اتلاف انرژي" نخبگان سياسي در كشور است؛ تا در سايه آن شكاف ‌محوري ملّت ــ دولت افزايش يابد.

شكاف دولت ــ دولت نيز در سه سطح عمده ذيل مشاهده مي‌گردد: 1ــ شكاف ميان هواداران جناح‌ها و احزاب سياسي ــ (سطح سه شكاف دولت ــ دولت)؛ 2ــ شكاف ميان رهبران جناح‌ها و احزاب سياسي (سطح دو شكاف دولت ــ دولت)؛ 3ــ شكاف ميان رهبران انقلابي (سطح يك شكاف دولت ــ دولت).

تبديل اختلاف سليقه‌ها و سويه‌گيري‌هاي هواداران حزبي و جناح‌هاي سياسي فعال در ساحت انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ايران به رودررويي‌هاي سياسي شديد حذفي با اتخاذ روش‌هاي غيرشرعي، غيرقانوني و توسعه بداخلاقي‌هاي سياسي به منظور تعميق و توسعه شكاف سياسي در ايران در سطح سوم شكاف دولت ــ دولت جايگاه مي‌يابد؛ به گونه‌اي كه اين رودررويي به تضاد دروني ميان هواداران حزبي در هنگامه انتخابات و در استمرار آن در زمانه مديريت جناح مقابل پس از پيروزي منجر شود و انرژي‌هاي موجود به سوي اين تضادها، هدايت گردد.

سرايت اين تضادها در گذار زمان از ميان بدنه جناح‌ها و تشكل‌هاي حزبي به سطح رهبري جناح‌ها، از سوي رسانه‌هاي گروهي غرب و در چارچوب جنگ رسانه‌اي در سال‌هاي گذشته مديريت شده است؛ به گونه‌اي كه هم‌اكنون اين اميدواري از سوي دشمنان وجود دارد كه رهبران جناح‌هاي حزبي موسوم به چپ و راست، با مصداق‌گذاري‌هاي رسانه‌هاي بيگانه، به جاي هم‌پيوندي معنادار در چارچوب تحكيم نظام جمهوري اسلامي ايران، به رودررويي‌هاي جناحي و حزبي در جهت كسب قدرت بيشتر در درون نظام جمهوري اسلامي ايران اهميت دهند.

مديريت اين تضادها در سطح دولت ــ دولت متوجّه تعميق آن از سطح دو ــ شكاف رهبران حزبي ــ به سطح نخست شكاف ميان رهبران انقلابي و نخبگان سياسي تراز اوّل نظام جمهوري اسلامي ايران است؛ به گونه‌اي كه اين شكاف در سطح نخست، رهبران انقلاب و بزرگان پرسابقه در تاريخ انقلاب اسلامي را در برابر رهبري نظام تصويرسازي كند و در چارچوب اين فضاي مجازي، شكاف دولت ــ دولت را تعميق بخشد.

در شكاف ملّت ــ ملّت نيز دو سطح عمده شكاف حاصل از قوميت‌گرايي، و فرقه‌گرايي مورد توجه است:

در شكاف سطح نخست، با توجّه به پراكندگي جغرافيايي قوميت‌هاي ملّي در ايران اسلامي، تلاش در جهت ايجاد شكاف‌هاي قوي در دستور كار است. ماجراي كاريكاتور روزنامه ايران يا تلاش‌هاي تعريف‌شده در مناطق جغرافيايي قوميت‌هاي متكثر در ايران را بايد شاهد اين مدعا بدانيم.

در شكاف سطح دوّم، فرقه‌گرايي با تأكيد بر سطح كلان تشيع و تسنن در ايران اسلامي با پشتوانه ايجاد شكاف فرقه‌اي در چارچوب ايجاد نحله‌هاي گوناگون عرفاني، كلامي و... در ميان شيعيان و برادران اهل تسنن را بايد در همين چارچوب ارزيابي نمود.

اين شكاف‌هاي كلان و خرد در دو سطح دولت ــ دولت و ملّت ــ ملّت، تحكيم‌بخش شكاف‌محوري ملّت ــ دولت و با هدف گسترش و ژرف‌بخشي به اتلاف انرژي نخبگان سياسي و به دنبال آن، هجمه به بنياد قدرت ملّي ايران مي‌باشد؛ تا با تضعيف حكومت در پاسخگويي به مردم، "اتحاد ملّي" را خدشه‌دار سازد.

2ــ ساحت منطقه‌اي:

در سطح منطقه‌اي، راهبرد كلان بر تبديل گفتمان قدرت ايران به گفتمان تهديد در منطقه متكي است. ايران اسلامي، كه توانسته است در سه دهه گذشته، در ابعاد مختلف به نتايج درخشاني در حوزه‌هاي گوناگون دست يابد و هم‌اكنون در جامعه بين‌المللي مورد توجّه اصحاب قدرت و تأييد عقلاي جهان قرار گيرد، بازتابشگر تبديل ايران به يك قدرت منطقه‌اي مؤثر در جامعه بين‌المللي است؛ چراكه، تبديل ايران به قدرتي منطقه‌اي، سريعاً ايران را به واسطه جغرافيايي استراتژيك آن، به بازيگري مؤثر در عرصه جهاني تبديل مي‌نمايد. ازاين‌رو، بايد قدرت ايران را در منظر نگاه كشورها و ملّت‌هاي منطقه به تهديدي منطقه‌اي به منظور كاهش قدرت ديگر بازيگران در منطقه تبديل نمود. در اين مسير سه سطح عمده مورد نظر است كه در ادبيات سياسي و رسانه‌اي؛ بروز پيدا مي‌كند: 1ــ سطح شكاف ميان برادران شيعه و اهل تسنن؛ 2ــ سطح شكاف ميان برادران عجم و عرب؛ 3ــ سطح شكاف تاريخي با تأكيد بر دانشواژگان غليظ صفويه و عثماني.

فراموش نكنيم طرح هلال شيعي را نخستين‌بار ملك عبدالله اردني ارائه كرد. پايگاه ملك عبدالله و ارتباط او با دولت انگليس و جامعه بين‌المللي بر هيچ‌كس پوشيده نيست؛ همان‌گونه كه ضرب‌المثل معروف انگليسي كه: "تفرقه بيانداز و حكومت كن" نيز در حافظه تاريخي ملّت‌هاي منطقه جايگاهي ويژه دارد.

گسترش ادبيات تفرقه‌افكنانه در فضاي گفتماني حاكم از شكاف تاريخي ميان شيعيان و اهل تسنن در منطقه به فضاي عرب و عجم و تسرّي آن از اين فضا به فضاي سياسي‌تر تأكيد بر واژگان صفوي و عثماني، تلاشي معنادار را در چارچوب جنگ رسانه‌اي و عمليات رواني به نمايش مي‌گذارد كه هدف آن ايجاد اجماع سني ــ عربي در منطقه عليه ايران است؛ تا در پرتو اين بزرگ‌نمايي قدرت ايران در قالب تهديد منطقه‌اي زمينه‌پرور ايجاد "ايران‌هراسي" در بعد بين‌المللي شود.

3ــ ساحت بين‌المللي:

رويكرد عملياتي بر ضد ايران در وضيت حاضر نه بر مديريت "جنگ‌هاي نامتقارن" عليه ايران، بلكه بر مديريت "جنگ نامتقارن" عليه جمهوري اسلامي ايران متكي است. در اين مدل سه سطح عمل برنامه‌ريزي مي‌شود: 1ــ جنگ رسانه‌اي؛ 2ــ جنگ رواني؛ 3ــ عمليات نظامي.

روح حاكم بر اين مدل، كه بزرگ‌نمايي قدرت كشور هدف در قالب تهديد بين‌المللي است، متوجه سه گزاره جدّي در منشور سازمان ملل متحد است؛ اين سه گزاره جدي عبارت‌اند از: نقض امنيت بين‌المللي، تهديد صلح جهاني و رعايت‌نكردن حقوق بشر. در مورد ايران و با عنايت به رويكرد نومحافظه‌كاران حاكم بر كاخ سپيد، طرح پرونده هسته‌اي مورد توجه قرار گرفته است؛ تا با پافشاري بر اين موضوع كه ايران در حال دستيابي به قدرت تسليحات اتمي است، به ارائه تصويري تهديدآميز از ايران نسبت به صلح و امنيت بين‌المللي نايل آيند و ايران را در چارچوب فصل هفتم از منشور سازمان ملل متحد قرار دهند. با امنيتي شدن پرونده هسته‌اي ايران، تلاش بر آن بوده است كه گفتمان قدرت ايران در سطح بين‌المللي "تهديدي نزديك" براي صلح و امنيت بين‌المللي تلقي شود.

بزرگ‌نمايي هدفمند قدرت ايران در قالب‌هاي جنگ رسانه‌اي و رواني در اين سال‌ها در چارچوب نظريه جنگ‌هاي نامتعادل بر آن است كه با گسترش و تعميق "ايران‌هراسي"، مقدمات ضروري براي رويارويي احتمالي ميداني را آماده سازد.

ارزيابي انتقادي

نگارنده در اين مجال كوتاه بر آن نيست كه تنگناهاي فراروي نظريه "تفرقه و تشتت در سطوح سه‌گانه عليه ايران" را بازشكافد. آنچه گفته آمد، فقط درنگي كوتاه بود بر فضاي سياسي ــ امنيتي موجود عليه ايران اسلامي؛ به گونه‌اي كه نشان‌دهنده اهميت نظريه "اتحاد ملّي و انسجام اسلامي" باشد.

در سطور گذشته و سطوح تحليل فوق، فقط هدف آن است كه فراموش نكنيم بنياد و پايه قدرت ملّي و به بيان ديگر اتم قدرت ملّي، اتحاد ملّي است؛ تمام دستاوردها در نسبت با اين بنياد قدرت، نُما و بنيان قدرت ملّي خواهند بود. بنابراين به هيچ بهايي حتي "انرژي هسته‌اي" نبايد اين بنياد قدرت به فراموشي و غفلت دچار شود.

بايد براي ژرف‌نگاري و گستره‌بخشي به اتحاد ملّي به تعميق ذهني و عملي در پنج حوزه همّت گماريم؛ پنج حوزه‌اي كه با پنج "هـ" همراه است: هم‌نشيني؛ هم‌فكري؛ هم‌گامي؛ هم‌دلي؛ هم‌بختي.

بايد در ساحت‌هاي گوناگون، امكان هم‌نشيني‌هاي هدفمند معطوف به تعميق و گسترش "هم‌فكري" و حصول به ادبيات مشترك ملّي را بازيابيم؛ تا در پرتو هم‌فكري‌هاي حاصل، در گستره تلاش‌هاي مشترك اقوام و فرق گوناگون در ساحت ملّي در سايه پرچم سه رنگ الله‌نشان ايران "هم‌گام" شويم و در پژواك اين هم‌گامي‌هاي هدفمند و خدامحورانه ملّي، به انسجام و نزديك شدن قلوب جامعه ايراني بيش از گذشته، عميق‌تر از هميشه و گسترده‌تر از همه ايّام تاريخ هزاره‌اي اين مرز و بوم نايل آييم.
اگر اين گام‌هاي چهارگانه را به درستي و با صداقت و صميميت برداريم، در گام پنجم "هم‌بخت"خواهيم شد و خواهيم توانست شعار بس زيباي "يكي براي همه و همه براي يكي" را در ايران‌زمين اهورايي عينيت بخشيم.

پي‌نوشت‌ها
--------------------------------------------------------------------------------
[1]ــ منظور نگارنده از تك‌نگاري، تلاشي فكري است كه چندان خود را در بند بهره‌مندي از مراجع و متون علمي موجود در بيان و نگارش كلام، قرار نمي‌دهد، مي‌كوشد بلكه با تكيه بر "بررسي" آگاهي‌هاي حاصل از مطالعات و اندوخته‌هاي ذهني، با تفكر در ارتباط با موضوع، در مسير "رهايي تفكر" در وادي انديشه خويش به بيان كلام و نگارش سخن روي آورد.
[2] - Cameron, W. B., 1963
[3]ــ ايان مك‌لين، 1381، ص 138
[4]ــ جوليوس گولد، 1384، ص 932
[5]ــ گولد، 1376، ص 934
[6]ــ گولد، 1376، ص 935
..................................................................................
منبع: ماهنامه زمانه ، شماره 63
 سه شنبه 7 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 363]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن