واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: rose1121st June 2009, 10:37 AMسنگ های تحقیر میریزد بر سرم سنگ های تحقیر تو می بارد بر روحم باران های تحقیر تو که تو " شرف " را چگونه دیدی من ناشرف بودن را در سه چیز لمس کردم دروغ فریب و بازی کردن های تو... به انواع و اقسام رقصاندی مرا در صحنه ی " دستانت " چون عروسکی خیمه شب بازی، رقصیدم بی اختیار به تمامی " گفتارهایت " عروسکی بودم ساده و تنها رنگارنگ و گاه " خاکستری " گوشه گیر و خموش که پوشاندی بر تنش " لباس های توهین تحقیر و باز هم تحقیر " من نجابت را در " تظا هر هایت " دیدم ، آن دمی که فرو افتاد پرده ی آخر نمایشنامه ی منحوس دوستی ما... وقتی که شکسته شد " آن کوزه ی بلورین آبی " در میانه ی بزرگ تهی میزی ، در خواب " نیمه شبم " گلی امیر اصلانی rose1124th June 2009, 11:56 AMهایکو هایی از گلی امیر اصلانی طوفانی سهمگین در چشمانم در یایی از خاطرات *************** شام امشب بر سر سفره : فقط " اشک " *************** تق تق عصا بر صحرای زندگی گذر عمر *************** چه چه قناری گل های میخک کاش نبود این میله های قفس *************** در کجا نمی دانم چهچه بلبل مستم می کند ************ عشق آدمیان مانند مرغان عشق " هرگز " ************** مادر و دختر زیر چتر باران عشق *********** وحشت بیشتر شد با غرش بی امان " بمب " *************** ای کاش فضانورد می دید زشتی های زمین را ************** بوم نقاشی بر سر انگشتانم دنیای تصویر ************** جعبه ی میوه کنار دیوار ردیف مورچه ها ************** زردی گل یخ در زمستان تنها روشنایی ************* باران بهاری رخت بر بست خشکسالی رقص گندمزار ************** گلی امیر اصلانی 17/1/1388 dina 20062nd July 2009, 03:22 PMاین تاپیک تایید شد ولی اگه حرفی برای گفتن نداشته باشه مجبور میشم پاکش کنم !!! ruya26th July 2009, 03:56 PMكور نيستم كه نبينم رنگ چهره و چشمان بی نورت را موهایی ژولیده لبانی پریده رنگ که بزور ماتیکی قرمز ، ریملی تیره و رنگ مویی بنام مش ، به سر و صورت خود زیبایی می بخشی... کور نیستم که نبینم عشوه های دروغین دل رباییهای فریبنده آهنگ صدای مصنوعیت که رنگ شهوت به آن می پاشی... در کنار کوچه ها و خیابان ها به چراغ چشمک زن مردانی بی شرم پاسخ : " آری " می دهی و با پای خویش ، تن بی گناهت را به سکه ای می فروشی... این همه برای قرصی نان است و پاره ای استخوان در آبی بی ادویه و بی نمک ، که جلوی فرزندت بگذاری تا جانی گیرد طفلک و تو آبرو پاس داری... چرا که تو، نه تنها تو هزاران هزار همانند تو یارای شنیدن ضجه های دلبندت را نیست ، کور نیستم که نبینم... mehdipour21st September 2009, 12:20 PMبسیار زیبا و دیدنی بود، از این جهت به شما تبریک گفته و امیدوارم شعرهایی از این دست را بیشتر و بیشتر از شما و دوستان فعال در حوزه شعر مشاهده کنم. با سپاس و عشق مهدیپور naghmeirani21st September 2009, 06:02 PMزان نخست - توبه ام را بپذیر بگذاشتمش در کف: " دست " این توبه را چون مرواریدی سفید سفید سفید، غلطاندمش در دو: " دست" شاید که گویی توبه " گرگ " ، باشد: " مرگ گرگ " . من نبودم گرگی زان نخست که ربوده شد دلم ، به دست " تازه گرگی " توبه ام را چون الماس های اشکها یم ، روانه کردم به سویت ، به د رگاهت خانه ات ، ای دوست " ای دوست" 18/4/1386 ساعت 5/7بعد از ظهر. گلی امیر اصلانی. آیـدا22nd September 2009, 09:52 AMمی شنوی صدای آسمان خشمگین ابر های غمگین و خش خش برگ های رنگین را طبیعت موسیقی اش را در چهار فصل نهاد تمامی این فصول ، قطار زندگانی من و توست که می رود شتابان تا برسد به آخرین نت آخرین موسیقی ، که دیگر صدایی نخواهی شنید جز سکوت سکوت سکوت پاییز 87 گلی امیراصلانی آیـدا22nd September 2009, 09:54 AMمی شنوی صدای آسمانی خشمگین ابرهای باردار و غمگین و خش خش برگ های رنگین... طبیعت موسیقی اش رادر چهار فصل نهاد... و اکنون نوبت سمفونی پاییز است تمامی فصول تمامی سال ها تمامی روزها قطار زندگانی من و توست که می رود شتابان تا برسد به آخرین نت ، آخرین موسیقی... دیگر صدایی نخواهی شنید جز سکوتی سنگین؛ فراموش شدنی و ابدی این آخرین : " نت " دفتر زندگانی ماست پاییز 1387گلی امیر اصلانی آیـدا22nd September 2009, 09:56 AMواپسین غروب حیات آخرین نفس هایش را به جهان برزخ روانه می کرد نمی دانست که هست یا نیست زمان هشیاری از آخر کار خویش ، گله داشت صدای سوت قطار در غار برزخ پیچید در کوپه ی پر هیاهوی لحظات به خواب رفته بود عمیق ساعت هفت شب بود به ایستگاهش رسید ، به گونه ای دیگر پیاده شد و در هتل همان جهان اطاقی گرفت شماره ی اطاقش را وقتی خواهم دانست که در همان ایستگاه آخرپیاده شوم ، جوری دیگر فقط ساعتش را نمی دانم 15 مرداد ۸۷گلی امیر اصلانی آیـدا22nd September 2009, 09:58 AMاولين ثانيه ، فروغ چشمانش را بر روي رود خانه ي عشق گشود... لحظه اي بعد، اشكهايش را به آب رودخانه ريخت... دگر دقيقه اي ، همان چشمان را بر روي قايق دل بست... ساعتي بعد، شراب بوسه هايش را به بلم ران نوشاند... و در آخرين روز ، مرغ دلش را به بند گران غم بست... تا در حاشيه ي رود خانه ي عشق به آواز جدايي، جان دهد. پاييز 86 گلي امير اصلاني آیـدا22nd September 2009, 09:59 AMچه بي پروا بود اين فروغ چه بي پروا ، كه عطش عشق سوزانش را سرود در لا بلاي سطور آن قلب بي قرارش. چه بي پروا بود بي پروا. پاييز 86 گلی امیر اصلانی rose1114th January 2011, 09:49 AMتو نیستی پرنده در پرواز معنی می یابد و تو دیری ست از قفس تنگ تن پرواز کردی به سرزمینی بی مرز تو نیستی چه صبح ها که دمیده شد ظهر ها – عصر ها و شب ها رسید از راه چه ستاره ها که درخشیدند کم نور وپر نور قرص ماه – کامل و هلال غروب ها طلوع شد و طلوع ها غروب ( چه غنچه ها که شکفتند – گل ها پر پر شد کوه همان کوه بود –رود همان رود دریا همان دریا بود – سبزه همان سبزه – درخت و سنگ همان ) تو نیستی و من چه خانه تکانی ها که کردم یا مقلب القلوب هایم را – تنها خواندم چه سال ها که تمام شد و چه سال ها که شد نو در رویا هایم میان گل ها و پروا نه ها به باغبانی هستی و پیوند دو گل به یکدیگر الماس های سرخ انار را در کاسه ای بلورین ارمغان می آوردی برایم از آن دیار ( عجبا ! – در قطعه ی خاموشان – درخت انار- تنها بر بالای سنگ تو ایستاده چه سر سبز) یا کبوتری می شوی در خوابم به شیشه ی بارانی پنجره ام ، تک می زنی هر روز سپیده دما ن - آرام خفته ای و شب که چادر سیاهش را می کشد چه وسیع ، بار هم آرام ، آرمیده ای تو نیستی و من هنوز اشک هایم را به دریا می ریزم بی قرار تا دریا هم بخروشد دیوانه وار کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند %A 6%C3%98%C2%A 6%C3%98%C2%A 6%C3%98%C2%A 6%C3%98%C2%A 6%C3%98%C2%A 6%C3%98%C2%A 6%C3%98%C2%A 6.jpeg%20%283. 1%20%C3%9A%C2%A 9%C3%9B%C2%8C%C3%99%C2%84%C3%99%C2% 88%20%C3%98%C2%A 8%C3%98%C2%A 7%C3%9B%C2%8C%C3%98%C2 %AA%29 گلی امیراصلانی کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند %88%C3%99%C2%88%C3%99%C2%88%C3%99%C2%88.jpeg%20%20 %282.4%20%C3%9A%C2%A 9%C3%9B%C2%8C%C3%99%C2%84%C3%9 9%C2%88%20%C3%98%C2%A 8%C3%98%C2%A 7%C3%9B%C2%8C%C3% 98%C2%AA rose1114th January 2011, 09:50 AMباز هم خوشوقت بود قلب هیچکس برای او نمی تپید هیچ دختری ، اور را دوست نمی داشت حتا بچه ها هم از گل های دشت ، به او یک شاخه ی گل نمی دادند همه به سخره اش می گرفتند ، انگار زمانه و مردمانش عهد بسته بودند که تا صبح قیامت ، او را آدمیزاد بحساب نیآورند. تنها امیدش مردی بود که هم خون او بود برادرش ، او را باور داشت ارزش هنری که از سر انگشتانش می تراوید را می دانست دیگر کسی به موسیقی رنگ های تیره و مرده در تابلو ها، گوش نمی داد رنگ ها با درخشش و شادابی شان آواز زنده گانی می خواندند تا مرده گانی او دیوانه وار و معجزه آسا رنگ ها را از قفس تنگشان بی پروا بر روی سپید بوم می پاشاند گر چه مردم زمانه اش او را از پشت عینک های ناقصشان " یک دیوانه ی مو سرخ " می دیدند اما تنها هنرمندان لاسکو از همان ابتدا می دانستند که او کیست و بزودی لرزه بر اندام نقاشان خواهد نشاند " طبیعت " استاد او بود نقاشی و شعر دو " عشق " او ، دگر چه چیزی از این دنیا می خواست او بسیار خوشوقت بود حتا وقتی هم که گوش بریده ی خویش را برسم یادگار برای ***** خانه فرستاد ، باز هم خوشوقت بود. ( لاسکو : منظور هنرمندان غار لاسکو می باشد که نقاشی های ابتدایی را بر دیواره ی غار کشیدند ) گلی امیراصلانی ۱۳۸۹/۸/۸ کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند %287.1%20%C3%9A%C2%A 9%C3%9B%C2%8C%C3%99%C2%84%C3%9 9%C2%88%20%C3%98%C2%A 8%C3%98%C2%A 7%C3%9B%C2%8C%C3% 98%C2%AA کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند %82.jpeg%20%283.3%20%C3%9A%C2%A 9%C3%9B%C2%8C%C3%99 %C2%84%C3%99%C2%88%20%C3%98%C2%A 8%C3%98%C2%A 7%C3%9 B%C2%8C%C3%98%C2%AA%29 تصاویر پیوست شده کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند rose1114th January 2011, 09:52 AMچه چیزی کم است؟ این خانه چیز هایی کم دارد یک یار یک شریک ، تا دیگر در بدر بدنبال همزبان نگردی... چراغ محبت در اطاق خاموش است ، اگر هم روشن خیلی کم سو کم سوی کم سو... خوشا آن دمی که این چراغ ، به نور " عشق " روشن شود تا دیگر از هر کسی گدایی محبت نکنی... این بالکن ، چیزی کم دارد آشیانه ایی شاید برای کبوتری تنها ، تنهاتر از من و تو ... خانه ای کوچک ، ساخته از چوب با سقفی شیب دار، آب دان و ظرفی برای نان و دان... این حجم بزرگ پر از قوطی کبریت ها باز هم چیزی کم دارد ، حیاطی پر از گل دار و درخت و چمنی سبز سبز سبز... بر روی چمن برای گنجشکهای شاد و زیبا ، مشت مشت دانه بپاشی تا با زبان خودشان برایت دعا کنند ... و به آوازی دسته جمعی سکوت سنگینت را بشکنند ، و بعد می دانی چه چیزی کم داری؟ گل شقایق همیشه عاشق گل خورشیدی همیشه تا بان گل همیشه بهار، تا برایت عشق و دوستی و زندگی ارمغان آورند... زمستان ۸۶ گلی امیر اصلانی کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند %C2%84%C3%99%C2%88%20%C3%98%C2%A 8%C3%98%C2%A 7%C3%9 B%C2%8C%C3%98%C2%AA%29 کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند %20%C3%9A%C2%A 9%C3%9B%C2%8C%C3%99%C2%84%C3%99%C2%8 8%20%C3%98%C2%A 8%C3%98%C2%A 7%C3%9B%C2%8C%C3%98%C2% AA تصاویر پیوست شده کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند rose1116th January 2011, 09:54 AMبستری ام می کنی.... بستری ام می کنی نازنین تا بلکه آن مواد مرگبار را ار خونم ، جانم و روحم بیرون کنی تا من دیگر به دام کثیفش نیافتم و زنده گانیم را زنده گی کنم بستری ام می کنی نازنین پرستاری با مهربانی داروهایم را با یک لیوان آب به گلویم بریزد و دهانم را بازجویی کند که مبادا دارویی را نخورده باشم بستری ام می کنی نازنین تا بلکه مرد رویاهایم در خواب هایم با سر انگشتان مهربانش پیشانی طب دار مرا نوازش کند موهایم را کناری زند و بر صورت بی گناهم بوسه ای بکارد بستری ام می کنی نازنین بستری ام می کنی نازنین گلی امیراصلانی rose1116th January 2011, 09:55 AMجالب است جالب است صبج که بیدار می شوی شال و کلاه کنی تا بروی برای آنچه که باید شیرین است از شب قبل بیاندیشی به صبح فردایت که بروی به دیدار آنکه باید با یک شاخه گل رز در دستانت بدهی به طبییت جالب است رو در رو ، چهره به چهره شوی ، سوال وجواب نگاه ، نگاه و باز هم نگاه بجای جواب نگاه چندین قلم دارو طبیبت بنویسد برایت تا باورت شود که نکند دیوانه نیستی با هستی بزن بر طبل بی عاری که آن هم عالمی دارد گوشی تردید را برداری شماره ی شفابخشی را بگیری آنوقت منشی از آن طرف خط به تو بگوید " چه روزی براتون وقت بزارم " گلی امیراصلانی 1389/10/7 سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1195]