تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836493276
شصت سال جنايت ؛ شصت سال مقاومت(17) سرانجام نكبت بار اولين نبرد
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: شصت سال جنايت ؛ شصت سال مقاومت(17) سرانجام "نكبت" بار اولين نبرد
خبرگزاري فارس: هيچكس به درستي نميداند كه آيا سران كشورهاي عرب حقيقتاً در صدد بودند كه اساس اسراييل را در هم بكوبند يا تنها قصد آرامسازي افكار عمومي مردم خود را داشتند. البته ماهها بود كه ادعاهاي گزافي از جانب رهبران اين كشورها شنيده ميشد و تودههاي عرب به سمت اين باور سوق داده ميشدند كه ارتشهاي عربي ميتوانند به راحتي يهوديان را شكست دهند و فلسطين را تحت كنترل خود درآوردند.
*ادعاهاي گزاف
صهيونيستها در ادبيات سياسي خود از جنگ سال1948 با عنوان "جنگهاي استقلال" ياد ميكنند و موفق شدهاند اين مفهوم جعلي را به ادبيات سياسي غرب نيز تحميل كرده و جنگ اشغالگرانة خود را در پوشش استقلالطلبانه نمايش دهند.اين جنگ هابا ورود ارتشهاي 7 كشور عربي (مصر، سوريه، اردن، عراق، لبنان، عربستان و يمن)به خاك فلسطين اشغالي رسما آغاز شد. طي نخستين حملات ، مسلمانان موفق شدند بر بخشهاي وسيعي از فلسطين مسلط شوند. هيچكس به درستي نميداند كه آيا سران كشورهاي عرب در آن اوضاع حقيقتاً در صدد بودند كه اساس اسراييل را در هم بكوبند يا تنها قصد آرامسازي افكار عمومي مردم خود را داشتند. البته ماهها بود كه ادعاهاي گزافي از جانب رهبران اين كشورها شنيده ميشد و تودههاي عرب به سمت اين باور سوق داده ميشدند كه ارتشهاي عربي ميتوانند به راحتي يهوديان را شكست دهند و فلسطين را تحت كنترل خود درآوردند.
"اعظم پاشا عبدالرحمن" دبيركل "اتحادية عرب" با غرور مدعي شده بود:
"اگر اعراب در جنگي آشكار و سريع عليه يهوديان پيروز نشوند، شما ميتوانيد تمام رهبران و دولتمردان عرب را به دار بياويزيد."
همچنين رئيسجمهور سوريه به يك شخصيت فلسطيني گفته بود كه:
"ارتش و تمامي تجهيزات ما در بهترين شرايط قرار دارند و به راحتي ميتوانند از عهدة چند يهودي برآيند."
در عراق نيز، نخستوزير وقت اين جمله تاريخي را به نام خود ثبت نمود كه:
"تنها چيزي كه فلسطينيها نياز دارند چند جارو است كه با آن يهوديان را به دريا بريزند."
اما تعلل و تأخير بيش از حد كشورهاي عربي براي اعزم نيرو به فلسطين و عدم پشتيباني مناسب آنان از "سپاه نجات فلسطين" و "ارتش جهاد مقدس" روي ديگر سكه بود. به هر حال "ارتشهاي عرب" در مرحلة اول جنگ، عليرغم مشكلات فراوان، پيروزيهاي چشمگيري به دست آوردند تا جايي كه تمام كشورهاي غربي براي نجات "رژيم نوپاي صهيونيستي" از نابودي كامل به دست و پا افتادند؛ اما اختلافات و رقابتهاي سنتي اعراب باعث شد بسيار از هم گسسته عمل كنند.
"فاروق" پادشاه مصر كه از نوادگان "محمدعلي" بود، با پسران "شريف مكه" (هاشميان) كه بر اردن و عراق حكومت ميكردند، دشمني كهنهاي داشت و سوريه نيز با "اردن" در رقابت بود و سعي ميكرد خود را به مصر نزديك كند. تاريخ نشان داد، جبهة اعراب در 60 سال بعد نيز از چنين مناقشاتي رها نشد و اسرائيل براي حفظ موجوديت خود، از اين رقابتهاي بينتيجه، بهترين استفاده را كرد.البته در اين ميان، پادشاه "اردن"("امارت شرقي اردن" سابق)، انگيزهاي بسيار قوي براي جنگ داشت و آن هم تصرف "كرانة باختري رود اردن" و انضمام آن به سرزمين تحت سلطهاش بود و به محض آنكه به اين هدف رسيد، رسما دست از جنگ كشيد. اعراب هيچگاه "اردن" را به خاطر اين امر نبخشيدند. در ميان ارتشهاي عربي، "اردن" كار آزمودهترين و مجهزترين نيروي نظامي را داشت كه تحت فرماندهي افسران انگليسي عمل ميكرد. اين ارتش كه اعراب آن را "لژيون عرب" ميخواندند، در منطقة "لطرون" چنان نظاميان صهيونيست را به مخمصه انداخت كه به اعتراف منابع صهيونيستي طي چند روز، هزاران صهيونيست مسلّح از پا درآمدند. اوضاع به قدري وخيم شد كه مهاجرين جديدالورود از اروپا در همان كشتيهايي كه با آنها به سوي فلسطين ميآمدند لباس فرم نظامي دريافت ميكردند و به جبهة "لطرون" اعزام ميشدند. همين ارتش با تصميم " ملك عبدالله" در چند قدمي "تلآويو" به صورت يكجانبه اعلام آتشبس كرد و متوقف شد.
دانستن اين مسئله خالي از فايده نيست كه نخستوزير اردن، در ماه فوريه (سه ماه پيش از آغاز جنگ) طي ديداري با وزير امور خارجة بريتانيا، به او قول داده بود كه در جنگ آتي ،"لژيون عرب" تنها تا مرزهاي تعيين شده توسط سازمان ملل پيشروي خواهد كرد. بعدها مشخص شد كه تنها چهار روز پيش از آغاز جنگ (12 ماه مه) "ملك عبدالله" در كاخ خود،شخصا پذيراي دو ميهمان از "آژانس يهود" بوده است: "گلدامايرسون" و "عزرا دانين".
"پسر شريف مكه" به هيأت نمايندگي يهود پيشنهاد كرد كه اعلان تاسيس "دولت يهود"را سه سال به تأخير بيندازند و در عوض او قول ميدهد كه در عرض اين مدت، زمينه را به نفع صهيونيستها آماده كند و از ورود ارتشهاي عربي به جنگ با "دولت يهودي" جلوگيري نمايد.
اين آخرين ملاقات "ملك عبدالله" با صهيونيستها نبود. چند ماه بعد، در ميانة كش و قوسهاي نظامي و سياسي در منطقه، وي با دو نمايندة "رژيم نوپاي صهيونيستي" به اسامي "يادين" و "موشه دايان" ديدار و گفت و گو داشت.
با وجود اشتهار پادشاه اردن به روابط نزديك و پنهان با صهيونيست ها و انگلستان ، همة اعراب ميدانستند كه ورود "لژيون عرب" به ميدان جنگ تنها به يك منظور است؛ جلوگيري از تصرف "كرانة باختري رود اردن" توسط كشورهاي عربي رقيب. در واقع جناب "ملك عبدالله" اساساً از جانب صهيونيستها كمترين خطري حس نميكردو حتي مورخين بر اين نظرند كه وي وجود دولت يهودي را در منطقه عاملي نهم براي مهار رقباي سنتي خود مي دانست.
به هر حال مرحله اول جنگ با سربلندي نسبي ارتش هاي عربي همراه بود. "حسن سلامه" يكي از فرماندهان بزرگ فلسطيني، در جريان همين مرحلة از "جنگ اول اعراب و اسراييل" طي نبردي بر سر روستاي استراتژيك "رأس العين" به تاريخ 30 ماه مه زخمي شد و روز بعد به شهادت رسيد.
طي اين دو هفته جنگ، تقريباً تمامي آن چه در "طرح تقسيم" به فلسطينيان وعده داده شده بود، توسط ارتشهاي عربي تصرف شد و حقيقتاً تا سقوط "تلآويو" راه زيادي باقي نبود. ارتش مصر 35 كيلومتر و ارتش "اردن" تنها 10 كيلومتر تا "تل آويو" فاصله داشتند. همچنين واحدهاي ارتش عراق توانسته بودند خود را به 10 كيلومتري شهر مهم "نتانيا" برسانند؛ اما فشارهاي شوراي امنيت باعث شد، اعراب متاركهاي چهار هفتهاي را بپذيرند.
حقيقت اين است كه باز هم كسي علت درست قبول اين آتشبس طولاني را - آن هم در زماني كه اعراب موضع برتر را داشتند - نميداند. معاون كنسولگري آمريكا در بيتالمقدس، در همان ايام پيرامون اين آتشبس گفته بود:
"قطعنامة شوراي امنيت، تنها وسيلهاي بود كه يهوديان را از محاصرة اعراب نجات بخشيد و از نابودي آنان به دست رزمندگان عرب جلوگيري كرد."
جالب اين جاست كه دولتهاي عربي مدتي پيش از پذيرش آتش بس، در بيانيه اي اعلام كرده بودند:
"آتشبس براي اعراب خطرناك است و براي يهوديان فرصتي است كه جاي پايشان را محكم كرده و مانع تحصيل وحدت حكومت فلسطين شوند."
با اين حال آتشبس چهار هفتهاي از سوي اعراب پذيرفته شد و از 11 ژوئن به اجرا درآمد.
يكي از شرايط دورة آتشبس، ممنوعيت خريد اسلحه براي طرفين درگيري بود، با اين حال طبق پيشبينيها، "آژانس يهود" از اين فرصت بهترين استفاده را برد. شبكههاي منظم سياسي و مالي يهوديان در سراسر عالم فعال شدند و سيلي از تسليحات سبك و سنگين و حتي افسران و سربازان كارآزموده از آمريكا، فرانسه، انگليس، روسيه، ايتاليا و چكسلواكي از هوا و دريا به سوي فلسطين سرازير شد. يهوديان در ايام آتشبس توانستند كوچكترين و دور افتادهترين مهاجرنشينها و شهركهاي صهيونيستي را مسلّح و آمادة دفاع كنند و جادههاي ترابري و پشتيباني جديد احداث كنند. اين در حالي بود كه تلاشهاي برخي كشورهاي عربي براي تهية اسلحه در آسيا و اروپا از طرق ديپلماتيك يا تهديدآميز خنثي ميشد و حتي "ملك عبدالله" پادشاه اردن، پيشنهاد فرماندهان ارتش خود را براي تأمين تداركات و تجهيزات بهتر در ايام متاركة جنگ، رد كرد.
انگلستان نيز با روشهاي اختصاصي خود به ياري صهيونيستها شتافت. از جمله اين كه مواضع خود را در بندر "حيفا"، مدتها پيش از موعدي كه مقرّر كرده بود، و درست در ايام آتشبس، ناگهان تخليه كرد و استحكامات و مهمات مدرن موجود در آنها را به دست يهوديان سپرد.
از چند روز پيش از برقراري آتشبس، شخصيتي سوئدي با نام "كنت فولك برنادوت" (پسرعموي پادشاه سوئد) به عنوان ميانجي سازمان ملل و با اختيارات فراوان وارد منطقه شد و او بود كه مذاكرات آتشبس را ميان طرفين درگير هدايت كرد. "برنادوت" پس از مذاكراتي با طرفين، "طرح تقسيم" را با اندكي تغييرات به عنوان پاية مذاكرات صلح معين كرد، اما با مخالفت هر دو طرف مواجه شد. رايزنيهاي "برنادوت" در تمامي طول چهار هفته ادامه پيدا كرد؛ اما به جايي نرسيد. اعراب با هر طرحي كه متضمن تشكيل توأمان "دولت يهود" و "دولت فلسطين" بود مخالفت ميكردند و صهيونيستها نيز حاضر نبودند بر سر دولت تازهتأسيس خود مذاكره كنند.
با پايان مدت آتشبس، "اتحادية عرب" در روز نهم جولاي، جنگ را در تمامي جبههها آغاز كرد؛ اما اين بار ابتكار عمل با صهيونيستها بود و اعراب ضربات سختي را متحمل شدند. در همين گير و دار، "شوراي عالي فلسطين"، با پافشاري فراوان توانست "اتحادية عرب" را وادار كند تا با تشكيل "حكومت موقت غيرنظامي فلسطين" در مناطق تحت سلطة اعراب، موافقت كند.البته به علت شرايط خاص جنگي، اين حكومت نتوانست كاري صورت دهد.
"كنت برنادوت" بلافاصله پس از آغاز مجدّد جنگ، عازم نيويورك شد و از "سازمان ملل" خواست براي برقراري آتشبس، فوري اقدام كند و به عنوان حفظ "بيتالمقدس"، نيروهاي بينالمللي را در فلسطين مستقر كند. در همين گير و دار، "كميتة عالي عرب" (به رياست "حاج امين الحسيني") با پافشاري فراوان توانست "اتحادية عرب" را وادار كند تا با تشكيل "حكومت موقت غيرنظامي فلسطين" در مناطق تحت سلطة اعراب، موافقت كند.البته به علت شرايط خاص جنگي، اين حكومت نتوانست كاري صورت دهد؛ اما در طرف ديگر، آمريكا كه به خوبي ميدانست پيروزيهاي اخير صهيونيستها قائم به خود آنها نيست و ممكن است با ورود جنگ به مراحل جديد، و همگرايي بيشتر اعراب، وضعيت جبههها دوباره تغيير كند، از درخواست "برنادوت" پشتيباني كرد و پس از تحصيل موافقت انگلستان، شوراي امنيت طي جلسهاي، آتشبس را در تمامي جبههها خواستار شد.بنابر قولي، اينبار خود اعراب نيز از نمايندة بريتانيا در شوراي امنيت، خواستند براي برقراري آتشبس اقدامي كند. شوراي امنيت، طي جلسهاي خواستار آتشبس در تمامي جبههها شد. اعراب به دليل تحمل شكست و صهيونيستها به علت عدم اطمينان به آيندة جنگ، بلافاصله پيشنهاد آتشبس را پذيرفتند و روز 19 جولاي، پس از ده روز جنگ، آتشبس دوم برقرار شد. در حالي كه ارتشهاي عرب، "اللد"، "رمله"، "صفد"، "ناصره" و "شفا عمرو" و همچنين مناطق "رأسالعين"، "مرج بن عامر" و "الجليل" را از دست داده بودند.
با آرام گرفتن جبههها، يهوديان به "كنت برنادوت" اعلام كردند حاضرند با اعراب وارد مذاكره شده و قرارداد صلح دايمي با آنان منعقد كنند. برنادوت اين پيشنهاد را به "اتحادية عرب" تسليم كرد، اما اعضاي اين اتحاديه بالاتفاق بر آن مهر باطل زدند و حاضر نشدند با نشستن پاي ميز مذاكره، موجوديت "دولت يهودي" را تأييد كنند.
*طرح تقسيم جديد
مدتي بعد "برنادوت" كه همچنان در پي برقراري صلحي نسبتاً پايدار بود، طرح جديدي را به سازمان ملل تقديم كرد. در اين طرح منطقة "نقب" از سهم يهوديان (مطابق "قطعنامة 181 سازمان ملل متحد") كسر شده و به دولت عربي منضم شده بود و در مقابل بخش "الجليل" به يهوديان داده ميشد.
"بيتالمقدس" نيز چونان قبل بايد به دست سازمان ملل سپرده ميشد و شهر استراتژيك "حيفا"، به بندري آزاد براي تجارت اعراب و يهوديان تبديل شد. از طرف ديگر، قسمت غربي فلسطين (كرانه باختري رود اردن) هم به "كشور اردن" منضم ميشد. "كنت برنادوت" گرچه يك مسيحي "پروتستان" بود و در ابتداي ورود به "مسألة فلسطين" به صورت سنتي، مانند هر اروپايي ديگري به سمت تبليغات و ديدگاههاي صهيونيستها گرايش داشت، اما پس از حدود 4 ماه حضور در قلب حادثه و ساعتها گفتگو با طرفين درگير و حضور در ميان آوارگان نگونبخت فلسطيني، تصوراتي بسيار متفاوت از گذشته پيدا كرده و بسيار تحت تأثير مصائب بوميان فلسطين و تكبر و قساوت صهيونيستها قرار گرفته بود، تا جايي كه صهيونيستها به صورت جدي از جانب او احساس خطر كردند.
*ترور ميانجي صلح
مسلماً "كنت برنادوت" هيچگاه اصل تأسيس "دولت يهودي" را در فلسطين رد نميكرد، اما رعايت تقديدات اخلاقي و انساني در جريان تلاشهاي سياسي خود و عدم تسليم در برابر فشارهاي زيادهطلبانه صهيونيستها اندك اندك او را در كانون تبليغات تجاوزطلبانه صهيونيستها قرار داد و سرانجام در روز 17 سپتامبر سال1948، تنها شش ساعت پس از ارسال طرح جديد به سازمان ملل، "كنت برنادوت" و همكار فرانسوياش توسط گروه "اشترن" در "بيتالمقدس" ترور شدند و جان باختند. اين گروه تروريستي، "برنادوت" را به دليل سلب حق حاكميت اسرائيل بر "نقب" و "بيتالمقدس" به قتل رسانده بود. اين كه اعضاي اين گروهك تروريستي چگونه طي شش ساعت از مفاد اين طرح رسمي مطلع شده بودند، مشخص نيست.
در ابتدا "رژيم صهيونيستي" ادعا كرد كه قادر به يافتن صهيونيستهاي عامل ترور نيست. "بن گوريون" دستور انحلال "ايرگون" و "اشترن" را صادر و 200 تن از اعضاي آن را دستگير كرد، اما تمامي اين افراد، بدون محاكمه آزاد شدند. سرانجام، دو ماه پس از ترور "برنادوت"، بر اثر فشار بينالمللي، دو تن از تروريستهاي گروه "اشترن" با نام "ناتان يلين مور" و "ماتي تياهو اشموله ويتز" دستگير و به دادگاه نظامي سپرده شدند. شخص ديگري هم كه فرماندة عمليات ترور محسوب ميشد و "اسحاق شامير" نام داشت توانست بگريزد و مخفي شود. دو متهم مذكور، در دادگاه، علاوه بر رد اتهام ترور "برنادوت" سخنان پرشوري عليه او، به عنوان "دشمن اسرائيل" ايراد كردند. اين دو در نهايت به 8 و 5 سال زندان محكوم شدند و پس از چندي نيز مورد عفو قرار گرفتند. (فرماندة عمليات اين ترور، بعدها به رياست دولت رژيم صهيونيستي رسيد)
*دولت مستعجل فلسطين
پنج روز پس از تسليم طرح جديد تقسيم به سازمان ملل و ترور "برنادوت"، ، فلسطينيان كه همة شرايط را به ضرر خود ميديدند و ديگر اميدي به هيچ مساعدت خارجي نداشتند، آخرين تلاشها را براي نجات فلسطين آغاز كردند.
روز 22 سپتامبر سال 1948، اعضاي "حكومت موقت غيرنظامي فلسطين"، كه در ايام جنگ، اعلام موجوديت كرده بود، در شهر "غزه" تشكيل جلسه دادند و حكومت جديدالتأسيس خود را "حكومت مستقل فلسطين" نام نهادند.
از آنجا كه برگزاري انتخابات سراسري در فلسطين در آن شرايط، امري محال بود، "شوراي عالي فلسطين" تصميم گرفت براي تأسيس "مجلس ملي فلسطين"، شخصيتها، رؤساي قبايل، معتمدين عشاير و... را براي حضور در يك كنگره فرا خواند. كنگره به تاريخ روز 30 سپتامبر، با شركت 85 شخصيت كه پيشاپيش آنان "حاج امينالحسيني" قرار داشت، در "غزه" افتتاح شد.
در روز افتتاح كنگره، غزه حالت جشن و سرور داشت و خيابانها با پرچمهاي فلسطين آذينبند? شده بود. اتومبيل "حاج امين" و همراهانش، با اسكورت مسلح مجاهدين فلسطين و در ميان ابراز احساسات مردمي كه شعار "زنده باد فلسطين" سر ميدادند، به محل برگزاري كنگره وارد شد. در روز دوم (اول اكتبر)، "حاج امين" نماز جمعه را در مسجد بزرگ "العمري" و با شركت انبوه نمازگزاراني كه خيابانهاي اطراف مسجد را پر كرده بودند، اقامه نمود. شركتكنندگان در كنگره در پايان روز دوم اجلاس خود، "استقلال فلسطين" را از "بحر تا نهر" (مرزهاي مشخص شده براي "حكومت قيوميت") به رسميت شناختند و "بيتالمقدس" را به عنوان پايتخت آن برگزيدند. آنان همچنين "احمد حلمي پاشا" را به رياست دولت فلسطين برگزيدند. او نيز كابينه خود را معرفي كرد و در نهايت با تأكيد بر حفظ حاكميت ملي، "نخستين منشور ملي فلسطين" قرائت شد.
در اينجا بود كه يك بار ديگر، سران كشورهاي عربي نقش مخرب خود را در ماجراي فلسطين به خوبي ايفا كردند. "ملك عبدالله" پادشاه اردن، كه با "شوراي عالي فلسطين" اختلاف و اصولاً از خاندان "حسيني" كينهاي كهنه در دل داشت، با "كنگرة غزه" به شدت مخالفت كرد و در اقدامي انفعالي، كنگرة مشابهي را در "اردن" برگزار كرد.
در اين كنگره، مصوب شد كنگرهاي بزرگ تر براي بيعت فلسطينيان با "ملك عبدالله" به عنوان "پادشاه اردن متحد" برگزار شود. مصر نيز به اين بهانه كه در صورت استقرار دولت فلسطيني در غزه، "ارتش اسراييل" تحريك شده و بيم اشغال اين منطقه ميرود، "حاج امين الحسيني" را با تهديد و فشار به قاهره بازگرداند و "احمد حلمي پاشا" و كابينه منصوبش را نيز به همين شهر منتقل كرد تا در آنجا "دولت در تبعيد" تشكيل دهند و از گزند حملات اسراييل در امان باشند. به اين ترتيب، "دولت مستقل فلسطيني" در نطفه، مرد.( سران عرب ديگر به "حاج امين الحسين" اجازه ورود به مسألة فلسطين را ندادند. "حاج امين" سرانجام در چهارم جولاي سال 1974، در قاهره در گذشت.)
در اواخر ماه سپتامبر، آخرين طرح "برنادوت" فقيد، در "جلسات سازمان ملل متحد" در پاريس مورد بحث و بررسي قرار گرفت.همزمان با آغاز مذاكرات در پاريس، نظاميان صهيونيست (در 12 دسامبر سال1948، "هاگانا" با ديگر نيروهاي نظامي و شبهه نظامي يهودي ادغام شده و تشكيلات واحدي به نام "نيروهاي دفاعي اسراييل" ايجاد شد كه تا امروز هم در متون رسمي "ارتش رژيم صهيونيستي" به همين نام خوانده ميشود)، با نقض آتشبس و حمله به جنوب فلسطين، منطقة "نقب" را، كه به تنهايي در حدود نيمي از خاك فلسطين را در بر ميگيرد، به صورت كامل (به جز "نوار غزة" فعلي) به اشغال درآورد. در اين اوضاع "پادشاه اردن" هم فرصت را غنيمت شمرد و در دسامبر سال 1949 با تشكيل كنفرانسي در شهر "اريحا"، "فلسطين غربي" (كرانة باختري رود اردن) را به قلمرو "پادشاهي اردن" ضميمه كرد و بيعت با "ملك عبدالله" به عنوان "پادشاه اردن متحد" محقق شد و "پسر شريف مكه" به خواستة ديرينهاش مبني بر الحاق "كرانة باختري رود اردن" به قلمرو پادشاهي خود رسيد. اين اقدام در آن شرايط خدمت بزرگي به صهيونيستها و متحدانشان محسوب ميشد، چرا كه پس از "طرح تقسيم" و جنگ سال 1948، بخش غربي فلسطين تنها جايي بود كه عملاً نام "فلسطين" را يدك ميكشيد. با انضمام اين قسمت به يك كشور عربي، نام فلسطين تقريباً تنها به باريكه كوچكي در جوار مصر (نوار غزه) اطلاق ميشد كه آن هم ارزش خاصي نداشت.
به اين ترتيب از لحاظ حقوقي، يهوديان ديگر با مردم "فلسطين" و حقوق پايمال شدة آنان مواجه نبودند، بلكه طرف منازعة آنان "كشور عربي اردن" بود. اين خيانت "ملك عبدالله" تا نيم قرن بعد مورد استناد سران صهيونيزم قرار ميگرفت و آنان اعلام ميكردند، بين "اسراييل" و "اردن" جايي را به نام "فلسطين" نميشناسند و طرف حساب آنان تنها حكومت اردن است. به اين ترتيب، فقرة ديگري به كلكسيون خيانتهاي خاندان "شريف مكه" اضافه شد.
مذاكرات سازمان ملل براساس "آخرين طرح تقسيم" ادامه پيدا كرد اما اسراييل حاضر به پس دادن منطقة "نقب" نشد و شكايات متعدد اعراب هم به جايي نرسيد.
*سرانجام نبرد
سرانجام "سران عربي" تمايل خود را به برقراري آتشبس با "دولت يهودي" اعلام كردند. "رالف بانچ"، فرستادة ويژه دبيركل سازمان ملل متحد، كه ميانجيگري ميان اعراب و صهيونيستها را برعهده داشت توانست چهار كشور عرب در خط مقدم نبرد را به امضاي پيمان متاركة موقت جنگ با رژيم صهيونيستي وادار كند. نخستين كشور، مصر بود كه نمايندگان آن در تاريخ 13 ژانوية سال1949، گفتگوهاي خود را باوساطت نمايندة سازمان ملل، در "هتل گل سرخ" واقع در جزيرة "رودس" (يونان) با نمايندگان رژيم صهيونيستي آغاز كردند و در 24 فوريه پيماني را به امضا رساندند كه در آن قيد شده بود طرفين بايد تا امضاي قرارداد دائمي صلح دست از جنگ بكشند، عليه يكديگر تحركات نظامي نكنند، در مرزهاي مشترك منطقهاي غيرنظامي در نظر بگيرند و براي رعايت آتشبس، كميسيون مختلطي تحت نظارت سازمان ملل متحد تشكيل دهند. دومين قرارداد متاركه بين لبنان و رژيم صهيونيستي به امضا رسيد و گفتگوهاي مربوط به آن از اول تا 23 مارس سال1949 در پاسگاه مرزي "رأس الناقوره" صورت گرفت. مواد قرارداد مشابه مواد معاهدة قبلي بود.
سومين كشور اردن بود كه نمايندگان آن از 24 مارس تا 13 آوريل سال1949 با وساطت "رالف بانچ" مذاكرات خود را انجام دادند و در آخرين روز، پيمان متاركة جنگ را امضا كردند. يكي از مواد اين پيمان كه دانسته يا ندانسته توسط اردن پذيرفته شد، مسافرت اتباع دو كشور را به كشورهاي متقابل، جز با امضاي پيماني جداگانه، ممنوع ميدانست. چون باقي ماندة خاك فلسطين (شامل "كرانة باختري رود اردن") توسط "لژيون عرب" (ارتش سلطنتي اردن) به تصرف درآمده بود، تمامي كساني كه پشت مرزهاي شرقي "دولت يهودي" (صرفنظر از مرز سوريه) قرار ميگرفتند بر طبق اين پيمان رسماً "اتباع اردن" شناخته ميشدند. با اين ترفند بر هويت فلسطيني سرزمين و ساكنان "كرانة باختري رود اردن" مهر بطلان زده ميشد و هرگونه تلاشي از سوي فلسطينيان پناهنده به اين منطقه براي بازگشت به خانه و كاشانة خود غيرقانوني شمرده ميشد. "ملك عبدالله" در اواخر همين سال، طي "كنگرة اريحا" اين خدمت بزرگ به صهيونيستها را تكميل كرد. با تمسك به همين ماده، رژيم صهيونيستي صدها روستايي فلسطيني نگون بختي را كه طي چند سال بعد براي برداشت محصول زمينهاي زراعي و باغات يا گردآوري اثاث خانة خود يا هر دليل ديگري قدم به خاك فلسطين اشغالي گذاشتند تحت عنوان "عبور غيرمجاز بيگانگان از مرز" به خاك و خون كشيد.
سوريه آخرين كشوري بود كه پاي ميز مذاكرات غيرمستقيم با رژيم صهيونيستي نشست. گفتگوها از 12 آوريل سال1949 در تپة مرزي 232 آغاز و در اثر تجاوزهاي پياپي نظاميان صهيونيست به "اردن" و "بندر عقبه" چندين بار قطع شد. سرانجام آخرين مذاكرات از 5 تا 20 ژوئيه صورت گرفت و به امضاي پيمان آتشبس انجاميد.
به اين ترتيب "اولين جنگ اعراب و اسرائيل" در حالي به پايان رسيد كه صهيونيستها بر 78 درصد خاك فلسطين مسلط بوده و رسماً تمامي اين مناطق را خاك "كشور يهودي اسرائيل" ميدانستند. اين مقدار، 000/6 كيلومتر مربع از مناطقي را كه "طرح تقسيم" به فلسطينيان اختصاص داده بود در بر ميگرفت.
با تلاشهاي مستمر آمريكا، "رژيم صهيونيستي" در تاريخ 11 مه سال1949 طي دويست و هفتمين اجلاسيه مجمع عمومي سازمان ملل، با تصويب قطعنامه 273 به عضويت "سازمان ملل متحد" درآمد. از اين پس تمامي تلاشهاي ديپلماتيك، بيانيههاي رنگارنگ و كنفرانسها و كنگرههاي ريز و درشت، نتوانست صهيونيستها را يك وجب از اراضي اشغال شدة فلسطين خارج كند.
*محمدعلي صمدي
انتهاي پيام/
سه شنبه 7 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 331]
صفحات پیشنهادی
-
گوناگون
پربازدیدترینها