واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > ادبیات - «بازی در سپیدهدم و رویا» نوشته آرتور شنیتسلر، کندوکاوی جذاب در روح و روان بشر معاصر است. حسین عیدیزاده: «بازی در سپیدهدم و رویا» مجموعه دو داستان بلند (نوول) از آرتور شنیتسلر نویسنده شهیر اتریشی است. آرتور شنیتسلر نویسندهای است که بسیاری از خوانندگان ایرانی او را بطور غیرمستقیم و از طریق فیلم «چشمان باز بسته»، واپسین ساخته استنلی کوبریک میشناسند. فیلمی که براساس داستان دوم این کتاب ساخته شده است. اما شنیتسلر یکی از ستونهای ادبیات نوین اروپاست و خواننده ایرانی پیشتر از این نیز در سالهای دور با خواندن نمایشنامه «چرخ و فلک» به ترجمه صفدر تقیزاده و محمدعلی صفریان با او آشنا شده بود. شنیتسلر در تمامی آثارش و بهویژه این دو داستان علاوه بر نشان دادن بحران اجتماعی جاری در جامعه وین اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم موفق شده است با ورود به ذهن افسری در «بازی در سپیدهدم» و پزشکی متاهل در «رویا» و کندوکاو روانشناسانه فرویدیاش تصویری ملموس از روان انسان مدرن ارئه دهد. هر دو داستان به زبان راوی دانای کل هستند. دانای کلی که تنها و تنها از درونیات دو شخصیت اصلی سخن میگوید و دیگر شخصیتها و اعمال آنها را بدون قضاوت و چون دوربین فیلمبرداری روایت میکند. به نظر میرسد شنیتسلر در این دو داستان خود روانشناسی است که داستان دو بیمار را شنیده و سپس برای مخاطب (خواننده کتاب) داستان دو مرد را بازگو کرده. به همین دلیل خواننده فارغ از نزدیکی زندگی واقعی خود با دو شخصیت داستانها همراه میشود، در داستان «بازی در سپیدهدم» در بازی واقعی جمعی بورژوا، بازی سرنوشت و بالاخره بازی زندگی درگیر میشود، بازی که به مویی بند است و یک لحظه غفلت در آن همه چیز را بر باد میدهد. خواننده لحظه به لحظه سرخوشی و اضطراب کازدا را لمس میکند و با تمام وجود میخواهد کازدا بتواند بدهیاش را جور کند، اما چنین نمیشود و خودکشی کازدا درواقع ضربه سنگین و تلخ بازی زندگی است بر پیکره انسان مدرن. در این بین دو فصل قمار و برخورد کازدا با همسر جوان دایی ثروتمندش در داستان «بازی در سپیدهدم» نمونههای خوبی برای بررسی روانکاوی در ادبیات داستانی هستند و نسبت به دیگر فصلها اهمیت بالاتری دارند. دو فصلی که با امید و سرخوشی آغاز میشوند اما کم کم اضطراب و یاس بر قهرمان (و خواننده) مستولی میشود. در داستان دوم نیز با شک و تردید فریدولین و بازی واقعیت و خیال همراه میشویم. مردی که میخواهد لغزش همسرش را تلافی کند و در سفر اودیسهوار شبانهاش بازی سرنوشت او را از این سو به آن سو میکشد، سفری دلهرهآور که نابسامانیهای جامعه رو به اضمحلال وین را به خوبی تصویر میکند، تصویری که برای مخاطب جهان معاصر با توجه به رشد مشکلات و بحرانهای اجتماعی در قرن آهن و سیمان بسیار آشناست. در داستان «رویا» تمامی فصلها از قدرت و اهمیتی یکسان برخوردار هستند، گشت و گذار فریدولین بیش از «بازی در سپیدهدم» بیشتر با تاثیر ناخودآگاه بر زندگی فرد روبرو هستیم. خواندن بخشی از «پسگفتار مترجم» که در آن به رابطه فروید و شنیتسلر، دو روشنفکر همدوره میپردازد و همچنین خواندن بخشهایی از نامه فروید به شنیتسلر جای هیچ شک و تردیدی نمیگذارد که شنیتسلر در آثارش (از نمایشنامه گرفته تا داستان) همچون روانشناسی ماهر و چیرهدست روان و ناخودآگاه بیمار/شخصیت خود را میکاود و نتیجه این امر معرفی و نمایش گوشهای از کاستیهای جامعه است که با وجود پیشرفتهای مادی، معنویت را فرموش کرده و آیندهاش جز سقوط (خودکشی در داستان اول و آشتی نامطمئن در داستان) دوم نیست. «بازی در سپیده دم و رویا» را علیاصغر حداد از آلمانی به فارسی ترجمه کرده است. دقت حداد در سطر سطر ترجمه و همچنین مقدمه و موخره جذاب کتاب آشکار است. در موخره بخشی قابل توجهی درمورد شباهت «رویا» با اقتباس سینمایی آن یعنی «چشمان باز بسته» به نویسندگی و کارگردانی استنلی کوبریک دیده میشود. علاوه بر این کتاب حاوی توضیحات جامعی درمورد جایگاه شنیتسلر در ادبیات و زمانهاش است. 52141
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 431]