تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 3 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه خداوند براى خانواده اى خير بخواهد آنان را در دين دانا مى كند، كوچك ترها بزرگ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817907259




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ایرانگردی و جهانگردی


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : ایرانگردی و جهانگردی skate20man22nd February 2009, 06:17 PMدوستان عزیز و مهربان از فردا شما را با خود وارد خاطرات سفر هایم به دور ایران خواهم کرد کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند یعنی سفر نامه مرد اسکیتی skate20man2nd March 2009, 07:32 AMشماره : 1 ( سفر نامه مرد اسکیتی ) ‫ ا‫ز مادرم خداحافظی کردم مادرم با چشمان پر از اشک به خاطر اینکه پسرش نتوانسته بود با دختری که دوست داشت ازدواج کند و آن دختر طی ۱۵ سال عاشقی با احساسات من بازی کرده بود زمانی که آخرین جواب نه را شنیدم با دلی پر از غم از تهران به سمت حرم حضرت معصومه حرکت کردم . زمانی که وارد حرم شدم از غم بسیار حتی قادر به حرف زدن نبودم بعد از ورود در کناری نشستم انسانهای را که با هجوم های خودشان سعی در گرفتن زریه داشتن تا احساس خودشان را برای رسیدن به چیزی که متعقدن آرام کنند . ‫همان طور که نشسته بودم و آنها را نظاره میکردم چشمانم پر از اشک شده بود بغضی که گلویم را فشار میداد قابل وصف نبود صورتم خیس شده بود آرام با خدا صحبت میکردم در آخرین لحظه بغضم ترکید و به خدا گفتم ( خدا اونو از من گرفتی باشه هرچی تو بگی ولی یا هر چیز که دارم ازم بگیر اونو به من بده یا اینکه اونو ازم بگیر و همه چیز که در این دنیاست ازت می خوام و از آنجا خارج شدم . سفر نامه ای مرد اسکیتی سلام به همسفران مرد اسکیتی کل مطالبی که در اینجا خواهید خواند واقعیتی است که شاید کسی تا حالا از گفتن خوبی ها وبدی های اطرافش در حراس بوده است ولی به کمک خدا تمام مطالب را خواهم نوشت بدون کوچکترین سانسور . والبته بنده هیچ نظری از خود در مورد مساعل اتفاق افتاده نخواهم داد و این قسمت کار با شما , با جان و دل گوش خواهم داد . skate20man2nd March 2009, 07:33 AMشماره : 2 ( سفر نامه مرد اسکیتی ) بعداز اینکه از قم برگشتم به خاطر سرباز بودنم و با روحیه یک سرباز که دوران آموزشی را در یزد گذرانده و حالا در تهران در حال خدمت است در محل خدمت بودم (من مسعول بی سیم و تلفن بودم) با صدای تلفن از افکار خودم بیرون آمدم به خاطر در خواست یکی از فامیل ها که به کمک من نیاز داشت مجبور شدم برای گرفتن مرخصی از فرمانده مان با تلفن با او تماس بگیرم ولی به این کار من اعتراض کرد و گفت مرخصی تا یک هفته به من نخواهد داد ومن به خاطر مشکلی که برای فامیلم پیش آمده بود باید میرفتم به خاطر همین مجبور شدم از محل خدمت فرار کنم و آنقدر درگیر آن اتفاق شدم که غیبت من به چند ماه طول کشید و دیگر از ترس توبیخ نتونستم به محل خدمت برگردم و دیگه دستم از همه جا کوتاه شده بود نمی دانستم چه کاری باید آنجام دهم به خاطر وضعیتم از طرف خانواده هم تحت فشار بودم و طوری می خواستم از این وضعیت خلاص بشم به خاطر همین تصمیم گرفتم با پای پیاده دور ایران را بگردم تا حداقل از این وضعیت دور باشم نامه ای به سازمان میراث فرهنگی و گردشگری نوشتم و از آنها درخواست کردم که در این سفر بنده را کمک کنند و لی خوب آنها توجه ای به نامه من نکردند تا اینکه به خاطر پیگیری من مجبور شدند روی نامه من دستوری بدن ( البته من تصمیم گرفته بودم با کمک بی کمک این کار را انجام دهم )بعد بنده را پیش مسعول توریسم ورزشی فرستادن و با صحبت های که با ایشان داشتم قرار شد که من این راه را با یک وسیله جدیدی آنجام دهم و من جدید ترین وسیله که به فکرم رسید اسکیت بود ولی خوب من که اسکیت بلد نبودم به هر حال با این پیشنهاد جدید دوباره نامه ای نوشتیم ولی خوب باز من را الکی از این طرف به انطرف میکشاندند دیگه کار به جای رسید که من اعصابم کلا" خرد شده بود به خاطر همین با اطلاعات به دست آمده دریافتم که باید با رئیس سازمان صحبت کنم من هم به سازمان مرکزی میراث فرهنگی و گردشگری رفتم و با توجه به اینکه حداقل برای دیدن رئیس سازمان باید وقت قبلی میگرفتم و آن هم یک ماهی طول میکشید ولی خوب من گفتم یا امروز اینجا منو میکشن یا من رئیس سازمان میبینم بلخره با وجود مخالفت آنها من از ساعت 2 ظهر تا 8 شب آنجا نشستم تا بلخره جلسه های آقای مهندس مشائی ریئس سازمان به اتمام رسید و هنگام رفتن سمت ماشینش من یا وجود محافظ هایشن به زور خودم را به ایشان رساندم و در مورد پروژه ام با ایشان صحبت کردم در جواب گفتن که چنین پیشنهاد های به ما زیاد میشه و ما نمی توانین به همه کمک کنیم انقدر اعصابم خرد بود که نفهمیدم چی کار دارم میکنم با صدای بلندی شروع کردم: آقای مشائی تا حالا در دنیا کسی با اسکیت چنین کاری نکرده چطور امکان داره به شما پیشنها داده باشن همینطور داشتم تند تند حرف میزدم که به خودم اومدم که آقای مشائی داشت به من می خندید تا این صحنه رو دیدم کلی خجالت کشیدم بعد گفت اقای ملک زاده نامشو امضا’ کنید از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم بعد گفت فقط به خاطر اینکه از تیپت خوشم آمده کمکت میکنیم فکر دیگه ای نکنی.(من با یک پیراهن شلوار ساده پارچه ای رفته بودم ) دوستان عزیز در روز های بعد حتما" از عکس هم استفاده خواهم کرد. skate20man2nd March 2009, 07:36 AMشماره : 3 ( سفر نامه مرد اسکیتی ) بعد از خداحافظی از آقای مشائی و با خوشحالی زیادی به سمت خانه راه افتادم ولی خوب من کاری را قبول کرده بودم و در آن اصرار داشتم که حتی بلد نبودم . اسکیت ورزشی بود که من دوست داشتم ولی خوب یک بار فقط در پارک ساعی اسکت اجاره کردم و با باسنم محکم به زمین برخورد کردم که تا یک هفته درد می کرد حالا من باید این کفش های وحشی را رام میکردم . خوب ولی چاره ای نداشتم من حرف زده بودم و باید مثل یک شیر پای حرفم می ستادم در همین افکار از سمت خیابان آپادانا به سمت خانه مان در میدان فاطمی در حرکت بودم من حتی در وضعیتی نبودم که بتوانم یک جفت کفش اسکیت برای خودم بگیرم در بین راه یک پیست اسکیت بود که وارد آنجا شدم و در گوشه ای نشستم و اسکیت باز های کوچک را نذاره گر بودم که چطور روی این کفش ها به راهتی سر می خوردند ولی خدای من باید چی کار می کردم ولی خوب هدفی که درون من مثل مواد مذاب می جوشید می دانستم که راهی پیدا خواهدشد . در همین فکر ها بودم که یکی پسر جوانی منو صدا کرد گفت: دوست داری اسکیت کار کنی ؟ گفتم : من بلد نیستم - عیبی نداره خوب من هم بلد نبودم . اسمش عباس قربانی بود و با شروع اسکیت ماجرا را برای او تعریف کردم اون ادم خوش فکری بود و گفت خوب چند روز زمان داریم گفتم نمی دانم فردا باید برم سازمان میراث بعد با انها هماهنگ کنم . او برایم یک جفت اسکیت گرفت و بدون اینکه هیچ پولی دریافت کنه او مربی اسکیت بود فردای آن روز با نامه نگاری های مختلفی 2 میلیون تومان از سازمان گرفتم و قرار شد مسیر 2750 کیلومتر را در مدت تقریبی 38 روز بپیمایم و بدترین قسمت ماجرا زمان آن بود من باید 5 روز دیگر حرکت می کردم بلخره با تلاش های بسیار آقای قربانی و با زمین خوردن های مکرر من اسکیت را در 5 روز یاد گرفتم و در نهایت در روز 25 تیر ماه با حضور خبر نگاران و نماینده ای سازمان میراث و جمع خانواده و بسیاری از دوستان سفرمان را از حرم امام خمینی که با شعار از حرم صلح تا حرم عشق از تهران به مشهد , طبس , اصفهان و تهران شروع کردیم. ادامه ای ماجرا (من و جاده ها) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند skate20man2nd March 2009, 07:45 AMشماره : 4 ( سفر نامه مرد اسکیتی ) بعد از اینکه همه از من جدا شدند و رفتند من ماندم و مسیر بهشت زهرا به سمت دور ایران حالا یک کوله پشتی که همه چیز داخلش پیدا میشد و سنگینی آن که من باید به دوش می کشیدم در آن هوای گرم اسکیت کردن هم عالمی داشت تا حالا این چنین احساس خفگی نکرده بودم از طرفی هوای گرم از طرفی هم ورزش در این هوا . به سمت ایوانک مسیرم را در پیش گرفتم و در بین راه سنگینی کوله پشتی اشکم را در آورده بود هرازگاهی در کناری می ستادم و موز های که یواشکی خریده بودم وداخل کوله جا داده بودم می خوردم( آخه من عاشق موز هستم ) . هر کسی که منو می دید میگفت یا دیوانه شده یا اینکه حتملا" خارجی, چون به خودم هم می گفتن , کل کسانی که من را می دیدند با هیجان اول اسکیت ها را نگاه می کردند بعد خودم را البته چنین فضای هم برایم سخت و هم شیرین بود . ماشین های که با سرعت زیاد از کنارم رد میشدند برایم خیلی ترسناک بودند ولی بعدا" عادی شد در سرازیری ها با ترس خودم را به زور روی اسکیت نگه میداشتم خلاصه با تلاش بسیار به شهر ایوانک رسیدم ولی خوب متاسفانه نتوانستم در آنجا محلی برای استراحت پیدا کنم و مجبور شدم برای اولین روز دو برابر حرکت کنم وبه شهر بعدی برسم که گرمسار نام داشت ساعت 8 شب به آنجا رسیدم آنقدر خسته بودم که سر پا نمی توانستم بیستم . تا به آن شهر رسیدم با استقبال گروه موتور سواران روبرو شدم که با چرخش های خودشان به دور من باعث افتادن من و خنده ای آنها شد به پایان رسید. ودر ادامه یکی از دوستان موتور سوار لطف کردن و منو به هتل ورزش آن شهر بردند. (دوستان عزیز به خاطر این زیاد به جزئیات اشاره نمی کنم که حداقل در ماه های آینده بتوانیم به سفرهای مرد اسکیتی به دور ایران خاتمه دهم و اتفاقات را بیشتر به روز در خدمت شما باشم ). در ادامه ای سفر (ورود به شهر سمنان ) کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 510]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن