پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851322927
نويسنده: ريچارد هاس عصر بي قطبي
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: ريچارد هاس عصر بي قطبي
خبرگزاري فارس: خصيصه اصلي روابط بين الملل در قرن 21 چند قطبي بودن آن است زيرا نه بوسيله يك يا دو يا چند دولت بلكه توسط تعداد زيادي از بازيگراني كه انواع مختلفي از قدرت را در اختيار دارند و اعمال ميكنند، اداره مي شود.
خداحافظي با جهان تك قطبي
جهاني شدن، غيرقطبي شدن جهان را به دو شيوه اساسي تقويت كرده است: اول، جريان هاي فرامرزي خارج از كنترل دولت و بدون اطلاع آنها رخ داده است. در نتيجه جهاني شدن نفوذ قدرت هاي مهم را كاهش داده است. دوم، اين جريان ها اغلب توانايي هاي بازيگران غير دولتي مثل صادركنندگان انرژي، تروريست ها و دولت هاي ياغي را افزايش داده است.
خصيصه اصلي روابط بين الملل در قرن 21 چند قطبي بودن آن است زيرا نه بوسيله يك يا دو يا چند دولت بلكه توسط تعداد زيادي از بازيگراني كه انواع مختلفي از قدرت را در اختيار دارند و اعمال مي كنند، اداره مي شود. قرن 20 آشكارا به صورت چند قطبي شروع شد اما بعد از تقريباً 50 سال و پشت سر گذاشتن دو جنگ جهاني و كشمكش هاي كوچك تر يك نظام دو قطبي بوجود آمد. سپس با پايان جنگ سرد و فروپاشي اتحاد شوروي نظام دوقطبي تبديل به يك نظام تك قطبي شد كه نوعي نظام بين الملل با يك قدرت مسلط به شمار مي رفت و اين قدرت مسلط، ايالات متحده آمريكا بود. قدرت امروزي متفاوت است زيرا تعداد بازيگران بين المللي زياد است و اين امر سئوال هاي زياد و مهمي را بوجود مي آورد. چگونه اين نظام جديد از ديگر اشكال نظام بين المللي متفاوت است؟ اين نظام جديد چگونه و چرا تحقق يافت؟ پيامدهاي احتمالي آن چيست؟ و آمريكا چگونه بايد به اين نظام پاسخ دهد؟
نظم جهاني جديدتر
در مقابل نظام چند قطبي كه شامل چند قطب مجزا است، يك نظام بين المللي بي قطب وجود دارد كه بوسيله مراكز متعدد قدرت مشخص مي شود. در يك نظام چند قطبي هيچ قدرت مسلطي وجود ندارد و مي تواند مجموعه اي باشد كه در آن تعدادي قدرت مهم مقررات بازي را تنظيم و رفتار كساني را كه اين مقررات را نقض مي كنند تحت نظم در مي آورند. آنها همچنين مي توانند همكاري بيشتري با هم داشته باشند و يك نظام موازنه قوا بوجود آورند، همان طور كه مي توانند با هم نزاع داشته باشند. اين مساله در صورتي اتفاق مي افتد كه موازنه از بين برود. در نگاه اول ممكن است جهان امروزي چند قطبي به نظر برسد. قدرت هاي مهم يعني چين، اتحاديه اروپا، هند، ژاپن، روسيه و ايالات متحده نيمي از جمعيت جهان و حدود 75 درصد توليد ناخالص داخلي جهاني و 80 درصد هزينه دفاعي جهاني را در اختيار دارند.
جهان امروز به لحاظ روش هاي بنيادي با چند قطبي كلاسيك متفاوت است. مراكز قدرت بيشتري وجود دارد و بخشي از اين قطب هاي قدرت، دولت - ملت نيستند. به علاوه يكي از ويژگي هاي اصلي نظام بين الملل معاصر اين است كه دولت - ملت ها انحصارشان را در قدرت و در برخي ديگر از امتيازها از دست داده اند و دولت ها از بالا توسط سازمان هاي جهاني و منطقه اي، از پائين توسط شبه نظاميان و از اطراف توسط انواع مختلفي از سازمان هاي غير دولتي مورد چالش قرار گرفته اند. در حال حاضر قدرت تنها منحصر به دولت ها و در اختيار يك شخص و يا در يك مكان نيست. علاوه بر شش قدرت بزرگ جهاني، تعدادي قدرت هاي منطقه اي هم وجود دارند: برزيل، آرژانتين، شيلي، مكزيك و ونزوئلا در آمريكاي لاتين، نيجريه و آفريقاي جنوبي در آفريقا، مصر، ايران، اسرائيل و عربستان سعودي در خاورميانه، پاكستان در آسياي جنوبي، استراليا، اندونزي و كره جنوبي در آسياي شرقي و اقيانوسيه. تعدادي از سازمان هاي مطرح و مهم هم مي توانند جزو مراكز قدرت در نظر گرفته شوند: سازمان هاي منطقه اي مثل اتحاديه آفريقا، جامعه عرب، آ سه آن، اتحاديه اروپا؛ سازمان هاي جهاني مثل صندوق بين المللي پول، سازمان ملل، بانك جهاني؛ سازمان هاي كاربردي و تخصصي مثل آژانس بين المللي انرژي، اوپك، سازمان شانگهاي، و سازمان بهداشت جهاني. همچنين در درون دولت ملت ها، ايالت ها و شهرهايي وجود دارند كه بسيار مهم هستند مثل نيويورك، سائوپائولو، شانگهاي و كاليفرنيا. شركت هاي بزرگ جهاني هم وجود دارند كه بيشتر در زمينه هاي انرژي، مالي و توليدي فعاليت مي كنند. رسانه هاي جهاني مثل الجزيره، سي ان ان، بي بي سي؛ شبه نظامياني مثل حماس، حزب الله و طالبان؛ احزاب سياسي، جنبش ها و نهادهاي مذهبي، سازمان هاي تروريستي مثل القاعده، كارتل هاي دارويي، سازمان هاي غير دولتي بشردوستانه مثل دكترهاي بدون مرز و صلح سبز هم به نوعي جزو نهادها و عناصر قدرت به شمار مي آيند. در جهان امروز قدرت بيش از آن كه متمركز باشد، توزيع شده است.
برتري آمريكا در زمينه هاي ديگري مثل كارآمدي نظامي و ديپلماسي هم با چالش مواجه است. 11 سپتامبر نشان داد كه چگونه يك گروه تروريستي كوچك با سرمايه اي كه در اختيار دارد مي تواند آسيب هاي فيزيكي و انساني زيادي را به بار آورد.
در جهان امروز ايالات متحده آمريكا بزرگترين قدرت است و تا مدت ها نيز بزرگترين قدرت خواهد بود. آمريكا سالانه بيش از 500 ميليارد دلار در امور نظامي و بيش از 700 ميليارد دلار براي عملياتش در افغانستان و عراق هزينه مي كند. اقتصاد آمريكا با حدود 14 تريليون دلار توليد ناخالص داخلي بزرگترين اقتصاد دنيا به شمار مي رود. همچنين، آمريكا منبع مهم محصولات فرهنگي (فيلم و تلويزيون)، اطلاعات و نوآوري است. اما واقعيت توان آمريكا نبايد تنزل نسبي موقعيت و جايگاه آمريكا در جهان - كه باعث كاهش در نفوذ و استقلال آن شد - را پنهان كند. سهم آمريكا از واردات جهاني قبلاً كمتر از 15 درصد بود. اگر چه توليد ناخالص داخلي آمريكا حدود 25 درصد كل جهان است اما اين درصد به شدت در حال كاهش است و نرخ رشد غول هاي آسيايي و برخي كشورهاي ديگر بيش از 2 يا 3 برابر رشد آمريكا است. رشد توليد ناخالص داخلي ديگر كشورها در قياس با آمريكا تنها نشانه افول برتري اقتصادي آمريكا نيست بلكه رشد سرمايه در كشورهايي مثل چين، كويت، روسيه، عربستان سعودي و امارات متحده عربي، ديگر نشانه افول اقتصاد آمريكا است. اين كشورها بر سرمايه شان نظارت دارند و اين سرمايه اغلب ناشي از صادرات نفت و گاز است كه در حال حاضر حدود 3 تريليون دلار است. آنها منبع مهم نقدينگي شركت هاي آمريكايي هستند. قيمت بالاي انرژي اغلب با تقاضاي هند و چين تقويت مي شود و اين براي مدت ها باقي خواهد ماند و به معناي اين است كه مقدار و اهميت اين سرمايه به رشد خود ادامه خواهد داد.
بورس هاي اوراق بهادار در حال رشد و گسترش هستند، بويژه بورس لندن در حال رقابت با نيويورك به عنوان مركز مالي جهان است. دلار در مقابل يورو و پوند انگليس تضعيف شده است و احتمالاً ارزش آن در مقابل ارزهاي آسيايي هم كاهش پيدا خواهد كرد. اكثر سهام بورس خارجي جهان بر اساس ارزهايي غير از دلار هستند و حركتي در جهت معامله نفت بر اساس يورو و يا ساير سبدهاي ارزي در حال انجام است كه اين عمل بيشتر از همه اقتصاد آمريكا را در مقابل تورم و بحران آسيب پذير خواهد كرد. تعدادي از مهم ترين قطعات تسليحات مدرن بويژه در درگيري هاي امروزي مفيد نيستند زيرا جنگ هاي داخلي و شهري جايگزين ميدان هاي جنگ سنتي شده اند. قدرت آمريكا در مقابل قدرت برخي كشورهاي ديگر كمتر شده است. چين ثابت كرده است كه بيشترين توانايي را براي نفوذ در برنامه هسته اي كره شمالي دارد. توانايي آمريكا براي فشار به تهران با مشاركت چند كشور اروپاي غربي تقويت و در عين حال با بي ميلي چين و روسيه براي مجازات ايران تضعيف شده است. پكن و مسكو همچنين تلاش هاي بين المللي را براي فشار به دولت سودان براي خاتمه دادن به جنگ در دارفور تضعيف كرده اند. در ضمن پاكستان مكررا توانايي اش را براي مقاومت در برابر درخواست هاي آمريكا به اثبات رسانده است، درست همان طور كه ايران، كره شمالي، ونزوئلا و زيمبابوه نيز اين كار را بارها انجام داده اند. اين نوع گرايش همچنين به اطلاعات و فرهنگ جهاني هم سرايت يافته است. توليدات فيلم باليوود هند هر ساله بيشتر از هاليوود است. وب سايت ها و وبلاگ ها از ديگر كشورها رقابت بيشتري در مقابل گزارش ها و خبرهاي توليد شده از آمريكا ايجاد مي كند. تكثير اطلاعات به اندازه تكثير تسليحات دليلي براي غير قطبي بودن جهان است.
خداحافظي با جهان تك قطبي
دو دهه پيش برتري آمريكا واقعي بود، اما اين برتري تنها 15 تا 20 سال طول كشيد. به لحاظ تاريخي آن دوران تنها يك لحظه بود. تئوري واقع گراي سنتي، پايان دوران تك قطبي و آغاز جهان چند قطبي را پيش بيني كرده بود. چارلز كراوتامر دو دهه پيش نوشت كه «بدون شك در طول زمان، جهان چند قطبي خواهد شد. شايد در نسلي ديگر قدرت هاي بزرگي به وجود بيايند كه به لحاظ قدرت با آمريكا برابر باشند، و اين به لحاظ ساختاري شبيه عصر قبل از جنگ جهاني اول خواهد بود.» اما اين اتفاق رخ نداد. اگر چه ضديت با آمريكا گسترش يافته اما هيچ قدرت بزرگ رقيب يا مجموعه اي از قدرت ها براي به چالش كشيدن ايالات متحده به وجود نيامده است، آن هم به اين دليل كه اختلاف ميان قدرت آمريكا و هر رقيب ديگري خيلي زياد است.
كشورهايي مانند چين ممكن است به جايي برسند كه توليد ناخالص داخلي شان با آمريكا برابري كند اما درآمد چين بايد صرف جمعيت بسيار زيادي شود كه در اين كشور زندگي مي كنند، لذا چين نمي تواند يك مسئوليت خارجي برعهده گيرد يا اينكه بخش نظامي اش را توسعه دهد. حفظ ثبات سياسي در طول زمان ممكن است اما تداوم اين رشد ناهموار كار آساني نخواهد بود. هند هم با مسايل جمعيت شناختي، بوروكراسي و زيرساختي زيادي مواجه است. توليد ناخالص داخلي اتحاديه اروپا بيشتر از ايالات متحده آمريكا است اما اتحاديه اروپا يك دولت ملت نيست و نه قادر و نه مستعد است كه يك قدرت بزرگ تاريخي باشد. ژاپن داراي يك جمعيت سالخورده است و فرهنگ سياسي لازم و كارآمد براي ايفاي نقش يك قدرت بزرگ را دارا نمي باشد. روسيه ممكن است بيشتر تمايل داشته باشد تا نقش يك قدرت بزرگ را بازي كند اما اين كشور هنوز داراي اقتصاد كشاورزي است و با كاهش جمعيت و مسايل مربوط به اتحاد داخلي اش مواجه مي باشد. اين واقعيت كه دوران رقابت كلاسيك ميان قدرت هاي بزرگ به پايان رسيده و بعيد است كه به اين زودي دوباره بوجود آيد، ناشي از رفتار خود آمريكا است. اين مساله به معناي اين نيست كه در زمان بوش ملل ديگر از آمريكا بيزار نشده اند بلكه مطمئناً اين اتفاق افتاده است. اما ايالات متحده به گونه اي عمل نكرده كه ملل ديگر متقاعد شوند آمريكا عليه منافع ملي آنها يك تهديد جدي ايجاد نكرده است. بدون شك خرد و عقلانيت سياست خارجي آمريكا نافذ است اما اين سياست خارجي بيش از آن كه مورد مقاومت آشكار واقع شود، مورد اتهام واقع شده است.
يك مانع مهم براي به وجود آمدن قدرت هاي بزرگ اين است كه ديگر قدرت هاي مهم براي رفاه اقتصادي و ثبات سياسي شان به نظام بين الملل وابسته هستند. بر اين اساس آنها نمي خواهند نظمي كه به منافع آنها خدمت مي كند را از بين ببرند. اين منافع به شدت به جريان ها، خدمات، مردم، انرژي، سرمايه گذاري، و تكنولوژي فرامرزي وابسته هستند كه آمريكا نقش حساسي را در اين جريان ها بازي مي كند. وحدت در جهان مدرن كشمكش ها و رقابت ميان قدرت هاي بزرگ را كاهش مي دهد. اما حتي اگر قدرت بزرگ رقيبي هم بوجود نيايد، عصر تك قطبي بودن جهان هم پايان يافته است.
سه تفسير براي پايان عصر تك قطبي وجود دارد:
1- دولت ها پيشرفت كرده اند. آنها بهتر با منابع فني، مالي و بشري همديگر در ارتباط هستند كه به سودمندي و موفقيت مي انجامد. اين امتياز براي سازمان ها و شركت ها هم وجود دارد. رشد اين قدرت هاي جديد نمي تواند متوقف شود. در نتيجه تعداد بيشتري از بازيگران مي توانند اعمال نفوذ جهاني يا منطقه اي داشته باشند.
2- دليل دوم، سياست آمريكا است. ايالات متحده پيدايش مراكز قدرت جايگزين را در جهان تسريع كرده و در عوض، موقعيت خود را در مقابل آنها نسبتاً تضعيف كرده است. سياست انرژي آمريكا نيروي پرتواني جهت پايان تك قطي گرايي است. از زمان شوك اول نفتي در دهه 1970، مصرف نفت آمريكا تقريباً 20 درصد افزايش يافته است. مهم تر اين كه واردات توليدات نفتي آمريكا بيش از دوبرابر رشد داشته است. افزايش تقاضا براي نفت كشورهاي ديگر به صعود قيمت جهاني نفت از 20 دلار به 100 دلار در هر بشكه، آن هم در كمتر از يك دهه انجاميد. نتيجه اين سياست، انتقال هنگفت ثروت و پول به كشورهايي است كه داراي منابع انرژي هستند و البته قدرت نفوذشان هم با اين سياست بالا رفت. در كوتاه مدت سياست انرژي آمريكا باعث شد كه صادركنندگان نفت و گاز به مراكز مهم قدرت تبديل شوند.
سياست اقتصادي آمريكا هم در اين ميان نقش مهمي بازي مي كند. پرزيدنت ليندون جانسون از همزمان شدن جنگ در ويتنام با افزايش هزينه هاي داخلي به شدت انتقاد كرده بود. پرزيدنت بوش هم در افغانستان جنگيد، هم با عراق وارد جنگ شد و هم اين كه هزينه هاي داخلي را سالانه 80 درصد افزايش داده و ماليات ها را نيز كاهش داد. نتيجه اين سياست چيزي نبود جز اين كه موقعيت مالي آمريكا از يك مازاد درآمد 100ميليارد دلاري در 2001 به يك كسري حدوداً 250 ميليارد دلاري در 2007 كاهش پيدا كرد. فشارها بر دلار (كاهش ارزش دلار) باعث بوجود آمدن تورم شد و به سرازير شدن ثروت و قدرت به ديگر نقاط جهان كمك كرد.
جنگ عراق به تضعيف موقعيت آمريكا در جهان كمك كرده است. اين جنگ به لحاظ اقتصادي، نظامي، ديپلماتيك و همچنين انساني جنگ پرهزينه اي براي آمريكا شد. سال ها قبل، پل كندي رساله اش را تحت عنوان " فشار امپراتوري " نوشت و طي آن ثابت كرد در نهايت ايالات متحده به خاطر اين كه خيلي پا را فراتر از حريم خود مي گذارد تضعيف خواهد شد، همان طور كه قدرت هاي بزرگ گذشته نيز دچار اين سرنوشت شدند. تئوري كندي در مورد اتحاد شوروي درست از آب درآمد، اما به نظر مي رسد ايالات متحده هم مصون نخواهد ماند.
ايالات متحده كارايي نظامي اش را براي ادامه دادن آنچه كه در عراق در حال انجام است، از دست داده است.
3- در نهايت اين كه عصر غيرقطبي امروز تنها نتيجه رشد دولت ها و سازمان هاي ديگر يا ناكامي سياست هاي آمريكا نيست بلكه نتيجه اجتناب ناپذير جهاني شدن هم هست. جهاني شدن حجم، سرعت و اهميت جريان هاي فرامرزي مثل دارو، ايميل، كالاهاي صنعتي، توجه مردم به راديو و تلويزيون و اهميت تسليحات را افزايش داده است.
جهاني شدن، غيرقطبي شدن جهان را به دو شيوه اساسي تقويت كرده است: اول، جريان هاي فرامرزي خارج از كنترل دولت و بدون اطلاع آنها رخ داده است. در نتيجه جهاني شدن نفوذ قدرت هاي مهم را كاهش داده است. دوم، اين جريان ها اغلب توانايي هاي بازيگران غير دولتي مثل صادركنندگان انرژي، تروريست ها و دولت هاي ياغي را افزايش داده است. آشكار است كه قوي ترين دولت بودن به معناي داشتن انحصار در قدرت نيست. براي افراد و گروه ها – نسبت به دولت ها – بسيار آسان تر است كه بتوانند قدرت واقعي خود را بالا ببرند.
ايران يكي از كشورهايي است كه مي تواند در عراق، لبنان، سوريه، سرزمين فلسطين و فراسوي آن و همچنين در اوپك اعمال نفوذ كند. ايران منابع متعدد تكنولوژي، مالي، انساني و بازارهاي فراواني براي صادرات انرژي اش دارد و به علت غيرقطبي بودن جهان، ايالات متحده نمي تواند به تنهايي ايران را مديريت كند.
? نويسنده: ريچارد - هاس
? مترجم: سيد رضي - عمادي
? منبع: سايت - باشگاه انديشه - به نقل از www.foreignaffairs.org
بي نظمي عصر غيرقطبي
جهان غير قطبي بري آمريكا و بقيه نقاط جهان به نحو فزاينده اي پيامدهاي منفي هم به همراه دارد. اين مساله براي آمريكا كه در پي ارتقاي مسئوليت جمعي براي مقابله با چالش هاي جهاني و منطقه اي است، كار هدايت را سخت تر خواهد كرد. يك دليل ساده اين مساله دليل آماري است. با افزايش تعداد بازيگراني كه ابزارهاي قدرت را در اختيار دارند و تلاش مي كنند تا نفوذ بدست آورند، ايجاد مسئوليت جمعي و كارهاي نهادي مشكل تر خواهد بود. ناتواني براي دستيابي به موافقت نامه اي در گفتگوهاي تجاري جهاني در نشست دوحه يك نمونه بارز در اين مورد است. غيرقطبي شدن جهان همچنين تعداد تهديدها را براي كشورهايي مثل آمريكا افزايش خواهد داد. اين تهديدها مي تواند از جانب دولت هاي ياغي، گروه هاي تروريستي، توليد كنندگان انرژي كه كاهش توليد را انتخاب مي كنند يا بانك هاي مركزي كه فعاليت يا عدم فعاليت آنها مي تواند شرايطي را ايجاد كند كه بر نقش و تقويت دلار تاثير گذارد، باشد. در جهان بدون قطب بي نظمي و آشفتگي بيشتر است. ايران موردي قابل توجه است. تلاش هاي اين كشور براي اين كه قدرت هسته اي شود نتيجه جهان بي قطب است. ايران بيشتر از هر چيزي بايد از قيمت بالاي نفت متشكر باشد. ايران يكي از كشورهايي است كه مي تواند در عراق، لبنان، سوريه، سرزمين فلسطين و فراسوي آن و همچنين در اوپك اعمال نفوذ كند. ايران منابع متعدد تكنولوژي، مالي، انساني و بازارهاي فراواني براي صادرات انرژي اش دارد و به علت غيرقطبي بودن جهان، ايالات متحده نمي تواند به تنهايي ايران را مديريت كند. به علاوه، واشنگتن به حمايت ديگر كشورها براي اعمال مجازات اقتصادي و سياسي عليه ايران يا براي متوقف كردن دستيابي تهران به فن آوري هسته اي نياز دارد. ايالات متحده مي تواند و بايد گام هايي براي كم شدن شانس ايجاد جهان غير قطبي بردارد زيرا در عصر غير قطبي بي ثباتي بيشتر خواهد شد. اين امر نوعي يكجانبه گرايي نيست بلكه تلاش آمريكا براي ايجاد و حفظ نظم است. غيرقطبي گرايي پديده اي به جا مانده از عصر گذشته است اما ايالات متحده هنوز توانايي بيشتري نسبت به ساير بازيگران براي بهبود كيفيت نظام بين الملل دارا مي باشد. انرژي مهمترين مساله است. ميزان فعلي مصرف و واردات آمريكا، غيرقطبي بودن جهان را با هدايت كردن پول هاي زياد به صادركنندگان نفت و گاز تقويت مي كند. كاهش مصرف باعث كاهش قيمت خواهد شد و كاهش قيمت آسيب پذيري اقتصاد آمريكا را كاهش مي دهد و سرعت تغييرات محيطي را هم پائين مي آورد. خبر خوب اين است كه اين امر مي تواند بدون اين كه به اقتصاد آمريكا آسيب بزند انجام شود.
تقويت امنيت سرزميني هم مساله مهمي است. تروريسم شبيه يك بيماري است كه به طور كامل درمان نمي شود. هميشه كساني هستند كه نمي توانند داخل جامعه ادغام شوند و اهدافي را اتخاذ مي كنند كه از طريق سياست هاي سنتي بدست نمي آيند. گاهي اوقات علي رغم اين كه بهترين تلاش ها براي امنيت سرزميني انجام مي شود اما تروريست ها باز هم در تحقق هدفشان موفق مي شوند. بايد جامعه انعطاف پذيرتر باشد و مسئولان، آموزش هاي ضروري و مناسبي ببينند و زيرساخت ها نيز بادوام شوند. اين هدف بايد حتي تاثير حمله هاي موفقيت آميز را هم كاهش دهد.
مقاومت در برابر توسعه بيشتر تسليحات و مواد هسته اي به اندازه هرنوع تعهد ديگري مهم است. از نظر بين المللي با ايجاد اورانيوم غني شده تحت كنترل يا بانك سوخت كه به كشورها اين فرصت را مي دهد كه به مواد هسته اي حساس دست يابند، جامعه بين المللي مي تواند به كشورهايي كه از قدرت هسته اي براي توليد برق بيشتر از بمب استفاده مي كنند، كمك كند. تضمين امنيتي و سامانه هاي دفاعي مي تواند براي دولت هايي كه به نوعي ديگر احساس مي كنند مجبور هستند برنامه هسته اي كشورشان را در مقابل همسايگان توسعه دهند فراهم شود. مجازات جدي تر هم مي تواند نفوذ دولت هاي هسته اي شده را كاهش دهد. با اين حال، ابهام در مورد استفاده از نيروي نظامي براي تخريب توانمندي هاي سلاح هاي بيولوژيكي يا هسته اي همچنان باقي است. حملات پيشگيرانه، حملاتي كه به توقف يك تهديد قريب الوقوع كمك كند، به عنوان نوعي خود دفاعي (دفاع از خود) پذيرفته شده است. حملات پيشگيرانه نبايد به عنوان يك روش كنار گذاشته شوند اما در عين حال نبايد خيلي هم به آن تكيه كرد. فراسوي ابهام در امكان تحقق آن، حملات پيشگيرانه خطر ايجاد يك جهان غير قطبي را افزايش مي دهد هم به خاطر اين كه باعث تشويق تكثير تسليحات هسته اي مي شود (حكومت ها توسعه و تجهيز تسليحات هسته اي را به عنوان يك روش بازدارنده مي نگرند)، و هم به خاطر اين كه روش هاي درازمدت را تضعيف مي كند.
اگر مي خواهيم كه عصر غير قطبي تبديل به عصر تاريك مدرن نشود، مبارزه با تروريسم ضروري است. برخي روش ها براي تضعيف سازمان هاي تروريستي موجود بوسيله اطلاعات، منابع اجرايي حقوقي و توانمندي هاي نظامي وجود دارد اما تا زماني كه راه هايي براي كاهش عضوگيري اين سازمان ها انجام نشود، اين بازي ها نوعي بازي بازنده است. والدين، نهادهاي مذهبي و رهبران سياسي بايد با بي آبرو كردن كساني كه به عضويت اين سازمان ها در مي آيند از اين سازمان ها مشروعيت زدايي كنند. مهم تر از همه اين كه حكومت ها بايد روش هايي براي ادغام مردان و زنان جوان در داخل جامعه شان و چيزهايي كه نمي توانند در غياب فرصت هاي سياسي و اقتصادي رخ دهند، پيدا كنند. تجارت مي تواند ابزار قدرتمندي براي ادغام باشد. تجارت به دولت ها فرصتي براي اجتناب از كشمكش مي دهد زيرا بي ثباتي مانع از اجراي موافقت نامه هاي بازرگاني سودمندي كه افزايش سرمايه و تقويت نظم سياسي داخلي را در بر دارد، مي شود. تجارت همچنين توسعه را تسهيل مي كند و در نتيجه ناكامي دولت و بيگانگي را در ميان شهروندان كاهش مي دهد. امكانات و حوزه فعاليت سازمان تجارت جهاني از طريق مذاكره در مورد موافقت نامه هاي جهاني كه سوبسيدها، تعرفه ها و موانع غيرتعرفه اي را كاهش مي دهند، بايد افزايش يابد. فراهم كردن حمايت سياسي داخلي براي مذاكرات در كشورهاي توسعه يافته احتمالاً بوسيله شبكه هاي امنيتي متعددي فراهم مي شود كه شامل مراقبت هاي بهداشتي، كمك آموزشي و تربيتي و بيمه دستمزدها مي شود. اين اصلاحات سياسي اجتماعي پرهزينه و در برخي موارد غيرضروري است اما با اين وجود، اين اصلاحات داراي ارزش سياسي و اقتصادي براي نظام تجارت جهاني هستند.
ميزان مشابهي از تلاش هم براي تضمين امنيت جريان سرمايه گذاري نياز است، لذا بايد يك سازمان سرمايه گذاري جهاني كه جريان هاي سرمايه را به فراسوي مرزها هدايت كند و شانس سياست هاي حمايت از سرمايه گذاري داخلي را كاهش دهد، ايجاد شود. اين سازمان سرمايه گذاري جهاني، شفافيت را در بخش سرمايه گذاري تشويق مي كند و زماني كه امنيت ملي يك دليل مشروع براي منع و يا تهديد كردن سرمايه گذاري خارجي است را تعيين مي كند و همچنين سازوكاري براي اختلافات قابل حل ايجاد مي نمايد.
در نهايت ايالات متحده نياز دارد كه توانمندي اش را براي جلوگيري از ناكامي دولت افزايش دهد و با پيامدهاي آن برخورد كند. اين امر نياز به ايجاد و حفظ نيروي نظامي بزرگتر با توانمندي بيشتر در جهت برخورد با تهديداتي شبيه تهديد افغانستان و عراق دارد. همچنين آمريكا بايد كمك هاي نظامي و اقتصادي اش را به دولت هاي ضعيفي كه در مقابل شهروندان و همسايگانشان مسئول هستند ادامه دهد، و البته اين مساله حياتي اي است.
نه صرفاً يك ابرقدرت
چند جانبه گرايي در مواجهه با يك جهان غيرقطبي مهم خواهد بود. اگرچه براي موفقيت بايد به شكل ديگري درآيد كه شامل بازيگراني غير از قدرت هاي بزرگ است. شوراي امنيت سازمان ملل و گروه 8 براي پاسخ به جهان امروز، نه جهان پس از جنگ جهاني دوم، بايد بازسازي شود. اجلاس اخير در سازمان ملل در مورد چگونگي ايجاد بهترين شكل هماهنگي براي پاسخ جهاني به چالش هاي بهداشتي عمومي، يك الگو را آماده كرده است. نمايندگان دولت ها، آژانس هاي ملل متحد، سازمان هاي غيردولتي، شركت هاي داروسازي، گروه متفكران، موسسات و دانشگاهها همه حضور داشتند. تعداد مشابهي از شركت كنندگان در اجلاس 2007 بالي در مورد تغييرات جوي حضور داشتند.
چندجانبه گرايي ممكن است حداقل در مراحل اوليه اش كمتر رسمي و جامع باشد. شبكه ها نياز خواهند داشت كه با سازمان ها همراه باشند. گرفتن موافقت هركسي در هر چيزي به شدت مشكل خواهد بود. به علاوه آمريكا بايد موافقت با اعضاي كوچك تر و البته اهداف محدودتر را مورد توجه قرار دهد. تجارت در اينجا يك الگو است و موافقت نامه هاي منطقه اي و دوجانبه در حال پر كردن خلاء ايجاد شده توسط ناكامي هاي دور تجاري جهاني هستند. همين رويكرد براي تغييرات آب و هوايي ممكن است اعمال شود، جايي كه توافق روي جنبه هايي از مساله يا ترتيباتي كه شامل تنها برخي از كشورها است ممكن است قابل تحقق باشد، در حالي كه توافقي كه شامل همه كشورها باشد و يا تلاش براي حل هر مساله اي ممكن نيست.
جهان غيرقطبي كاربرد ديپلماسي را مشكل مي كند. يك جهان غيرقطبي نه تنها شامل بازيگران بيشتري مي شود بلكه همچنين روابطي را كه تمايل دارند از جهان هاي چندقطبي، دوقطبي و تك قطبي دفاع كنند را از دست مي دهد. بويژه ائتلاف ها اهميت خود را از دست خواهند داد، چرا كه ائتلاف ها به تهديدهاي قابل پيش بيني، چشم اندازها و تعهدات نياز دارند. به علاوه روابط گزينشي تر خواهد بود. طبقه بندي كردن كشورها به عنوان دشمن يا دوست سخت تر خواهد بود. آنها در برخي مسايل همكاري مي كنند و در مورد برخي ديگر مقاومت مي كنند. ايالات متحده ديگر سياست خارجي " يا با ما هستيد يا عليه ما " را نخواهد داشت. جهان غيرقطبي مشكل و خطرناك خواهد بود اما دلگرم كردن به مرحله بزرگتري از وحدت جهاني به ارتقاي ثبات كمك خواهد كرد. ايجاد يك گروه مركزي از دولت ها و ديگراني كه به چندجانبه گرايي جمعي متعهد هستند يك گام رو به جلو خواهد بود كه مي توان آن را جهان غيرقطبي جمعي ناميد. اين امر غيرقطبي گرايي را حذف نخواهد كرد بلكه به مديريت آن كمك خواهد كرد و اين شانس كه نظام بين الملل بدتر نشود يا اين كه متلاشي نشود را افزايش خواهد داد.
* ريچارد هاس: رئيس شوراي روابط خارجي ايالات متحده آمريكا
...................................................................................................................
مترجم:رضي عمادي
منبع: باشگاه انديشه، به نقل از www.foreignaffairs.org
دوشنبه 6 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
26 مه 2008 ndash; نويسنده: ريچارد هاس عصر بي قطبي خبرگزاري فارس: خصيصه اصلي روابط بين الملل در قرن 21 چند قطبي بودن آن است زيرا نه بوسيله يك يا دو يا چند ...
26 مه 2008 – نويسنده: ريچارد هاس عصر بي قطبي خبرگزاري فارس: خصيصه اصلي روابط ... يا دو يا چند دولت بلكه توسط تعداد زيادي از بازيگراني كه انواع مختلفي از ...
نويسنده: ريچارد هاس عصر بي قطبي - اضافه به علاقمنديها 26 مه 2008 – در نتيجه جهاني شدن نفوذ قدرت هاي مهم را كاهش داده است. دوم، اين جريان ها اغلب ... برتري آمريكا در ...
احادیث و روایات: پیامبر اکرم (ص):غيرت از ايمان است و بى بند و بارى از نفاق. ... امريكا منتشر شد و با حدود 75 نفر نويسنده كه اغلب جزء مشاوران وزارت خارجه امريكا مي ... اي با عنوان quot;عصر بي قطبي quot; تأكيد كرد: زمان براي تك قطبي بودن امريكا به سر رسيده و تأملات ... هاس رئيس مشاوران دوماهنامه امور خارجي از آن جهت اهميت دارد كه اين نشريه محل درج ...
به گزارش خبرنگار مهر در اردبيل، ميراحد حسين عصر امروز در جمع خبرنگاران و در محل اين سازمان با اعلام اين مطلب اظهار داشت: نقش .... نويسنده: ريچارد هاس عصر بي قطبي.
با حضور جمعي از علماي كشور؛ مرقد مطهر ثامنالحجج (ع) غبارروبي شد middot; نويسنده: ريچارد هاس عصر بي قطبي middot; كاهش ۷۸درصدي بارشهاي جوي درگلستان اثرات زيادي برمنابع ...
نويسنده: ريچارد هاس عصر بي قطبي... كاهش ۷۸درصدي بارشهاي جوي درگلستان اثرات زيادي برمنابع آبي گذاشته است... براي رفاه حال زائران حرم مطهر امام (ره ) اقدامات ...
نويسنده: ريچارد هاس عصر بي قطبي middot; كاهش ۷۸درصدي بارشهاي جوي درگلستان اثرات زيادي برمنابع آبي گذاشته است. . مطالب پیشین. الگوي جديدكشت براي مقابله با ...
نويسنده: ريچارد هاس عصر بي قطبي 26 مه 2008 – جهاني شدن، غيرقطبي شدن جهان را به دو شيوه اساسي تقويت كرده است: اول، ... قدرت هاي مهم يعني چين، اتحاديه اروپا، هند، ...
نويسنده: ريچارد هاس عصر بي قطبي... كاهش ۷۸درصدي بارشهاي جوي درگلستان اثرات زيادي برمنابع آبي گذاشته است... براي رفاه حال زائران حرم مطهر امام (ره ) اقدامات ...
-